حمید اشرف آمیزه‏ای از استواری و بُردباریِ کمونیستی

حمید اشرف آمیزه‏ای از استواری و بُردباریِ کمونیستی

شباهنگ راد

فرازهای آرمان و تعهد کمونیستی را باید در مراکز و در قلمروهای گوناگون و بویژه در میدانِ نظر و عمل دید؛ میدان‏هایی که با جامعۀ انسانی و با جنبش‏های اعتراضی ارتباط برقرار کرده و به عبارت روشن‏تر، درمانِ دردهای تحمیلیِ و واردۀ غارت‏گران و چپاول‏گران به قربانیان نظام‏های سرکوب‏گر است. شرح‏حالِ آرمانِ کمونیستی را نمی‏توان با تمایلات فردی – سازمانی، و یا به بهانۀ نوآوری ایده‏ها، جابجا نمود. تفاوتِ بس عظیمی بین ایده و عملِ به اثبات رسیده و ثمربخش، با ایدۀ بی‏اثر، پس‏رونده و بی‏عملی‏ست. کمونیستِ با اندیشۀ کمونیستی، از این منظر یعنی با حضور و بدنباله در پیوندِ نظر با عمل است که معرف جامعه می‏باشد. در حقیقت چپِ زنده، پویا و دگرگون‏گرا را می‏بایست این‏گونه ترسیم کرد.

امر مسلم، تاریخ جنبش کمونیستی ایران بمانند دیگر جنبش‏ها سرراست نبُوده و نیست. اگر چه چپ ایران و من‏حیث‏المجموع، حامل فرودهای نظری – عملی در دُوران حیات خویش است، امّا و در عوض، آزمون‏های بس ارزنده‏ای در عرصه‏های متفاوت از خود برجای گذاشته و توانسته است، در دُوره‏های معینی از زندگیِ مبارزاتی – کمونیستی‏اش، سخن‏گوی جنبش‏های اعتراضی گردد و نظام‏های جبار و غارت‏گر را به چالش کشد. البته و در حایشه، ایدۀ بنادرستی نیست که نمی‏توان ادعای اعتقاد به اندیشۀ مارکسیست – لنینیستی و پیشاهنگی مبارزات کارگری و توده‏ای را داشت و از ارتباط با آن‏ها بدُور بُود؛ نمی‏توان مدعیِ پس زدن طبقۀ سرمایه‏داری از حاکمیت‏اش بُود و از تقابلِ عملی با آن، صرف نظر کرد؛ از زمره اصول و پرنسیب‏های اولیۀ فعالیتی‏های کمونیستی‏ست و جدایی از آن‏ها، به‏معنای وقفه در پیشرفتِ بالاتر و رادیکال‏تر اعتراضات کارگری و توده‏ای و نیز رانشِ نیروهای خودی‏ست. جامعه از یک‏طرف و مردم از طرف‏دیگر، نیاز به کمونیست‏های اصیل و تحول‏گرا، و نیاز به نیروی عمل در برابر طبقۀ حاکمه و دار و دسته‏های‏اش دارند؛ امر انقلاب و پرچمِ آرمانِ کمونیستی در چنین مسیر و راه‏کارهایی به پیش، و به اهتزاز در خواهد آمد.

در هر صورت و علی‏رغم رویارویی نزدیک به چهار دهۀ عناصر و نیروهای معتقد به جنبش‏های اعتراضی با ارگان‏های حافظ بقای سیستم و مناسبات امپریالیستی، جنبشِ کمونیستی ایران، در مراحلی از تاریخ، کمونیست‏های صدیقی را در دلِ خود پرورش داده است که در این میان از حمید اشرف می‏توان، بعنوان یکی از این معتقدین یاد کرد که در دهۀ خفقاق و رعب و وحشت، و در دهۀ پاپس کشیدنِ به اصطلاح مدافعین جنبش‏های اعتراضی کارگری و توده‏ای، پس نکشید و همراه با دیگر رفقای‏اش، مرگ را به جان خرید تا آرمان‏اش را پاس بدارد. آری، حمید اشرف و دیگر یاران‏اش در چنین دُوران و مقاطعی، میدانِ اصلی مبارزه را انتخاب نمودند و توانستند نقبی به قدرت تاریخی توده‏ها زنند.

روشن‏تر این‏که، آن دُوران – بمانند دُوران کنونی -، دُوران اختناق، تعرض و سرکوبِ عریان و عنان گسیختۀ نظامِ امپریالیستی حاکم بر ایران بُود؛ دُورانی که مشکِ حکومتِ پهلوی، مشحون از تعقیب و مراقبت، دستگیری و شکنجه، درگیری در خانه‏های تیمی و خیابانی، و کُشت و کُشتار کمونیست‏ها بُود. ساواکِ پهلوی، کمونیست‏ها را دستگیر و شکنجه، به قلاب و به دار می‏بست تا نظم و ترتیبِ حاکمان در هم نریزد. به جرأت می‏توان گفت حکومت پهلوی هم، یکی از آن حکومت‏های سرکوب‏گری بُود که اندوختۀ فراوانی، از جنایت و قساوت در برابر مدافعین راهِ رهائی و آزادی داشت. یکی از آن جنایات، ۸ تیر ۱۳۵۵ است که سرکوب‏گران رژیم شاهنشاهی، در یک یورش سازمانیافته و چند صد نفری، توانستند نفسِ پُر از کینِ حمید اشرف، طاهرۀ خرّم، محمّدرضا یثربی، غلام‏علی خرّاط‏پور، علی‏اکبر وزیری، محمّدمهدی فوقانی، یوسف قانع خشکه‏بیجاری، فاطمه حسینی، عسگر حسینی‏ابرده و محمّدحسین حق‏نواز را در سینۀشان حبس کنند. مسلماً جرح و قتل و شقاوت رژیم شاهنشاهی و در ادامه تعرض به کمونیست‏ها توسط ارگان‏های سرکوب و حافظ منافع امپریالیستی، فقط و فقط به این روز خلاصه نمی‏شود. به ده‏ها روز – و در حقیقت به هزاران روز – می‏توان اشاره کرد و نشان داد که چگونه دو صف متضاد از هم، یعنی نیروهای مسلحِ وابسته به نظامِ پهلوی از یک‏سو، و کمونیست‏ها و مبارزین مرتبط با جنبش‏های انقلابی از دیگرسو، رودرروی هم قرار گرفتند و میادین امن و “جزیزۀ ثبات و آرامش” نظام امپریالیستی را، به میادین و به جزیرۀ ناامنِ حکومت‏مداران و منادیان ریز و درشت‏شان تبدیل کردند. در حقیقت نظام پهلوی با زور و با اسلحه به‏میدان آمد و در مقابل نیروی کمونیست هم، زور سازمانیافته را بکار گرفت؛ نظام در صدد گستردگی تور اختناق و خفقاق در درون جامعه بُود و نیروی کمونیست هم، با تمام توان، در پی در هم شکستن فضای رعب و وحشتِ دلبخواۀ حاکمیت بُود؛ شکی در آن نیست که در این مصاف نابرابر، نیروی کمونیست به دلیل قبولِ عملی به آرمانِ کارگران و زحمت‏کشان، و بویژه به دلیل حضور ممتد و بی‏وقفه در درون جامعه بُود که توانسته است مُهر خود را بر روی جنبش‏های اعتراضی جامعه بکوبد. آن رفقا در عمل نشان دادند که می‏توان در برابر رژیم سراپا مسلح، مبارزه کرد و قدرقدرتی دشمن را در هم شکست؛ متعاقباً این‏که در اثر مبارزۀ مسلحانۀ حمید اشرف و دیگر یاران‏اش در اواخر دهۀ چهل و در نیمۀ اوّل دهۀ پنجاه بُود که جنبشِ کمونیستی و بویژه جنبش‏های اعتراضیِ کارگری و توده‏ای، نفس و جان تازه‏ای گرفتند و به تبع در مدت زمانی کوتاه توانستند، توجه خیل عظیمی از توده‏ها و نیروهای روشنفکر را، نسبت به افکارِ تعرضی‏شان – مبنی بر این‏که “برای اینکه باقی بمانیم، مجبوریم تعرض کنیم” -، جلب کنند.

بنابراین و به این بهانه، بنابجا نیست تا همراه با گرامیداشت آن رفقا، به گوشه‏هایی از دو موقعیتِ نه جنبش چپ، بلکه به دو عنصر و به دو نیروی مدعی کمونیست پرداخته شود و بدنباله اشاره گردد که چپِ مدعی تغییر جامعۀ کنونی، چگونه و در کدامین میادین مبارزاتی، قادر به نقش‏آفرینی، در مقابلِ تعرضات رژیم جمهوری اسلامی و افزون بر آن، سازماندهی جنبش‏های اعتراضی کارگری و توده‏ای‏ست؟

در واقع رژیم جمهوری اسلامی چهار دهه‏ای‏ست هم‏چون معجونی مخرب و کُشنده، خود را به جامعه و به میلیون‏ها تودۀ دردمند تحمیل کرده است؛ چهار دهۀ ممتد به سرکوبِ وحشیانۀ اعتراضات کارگری و توده‏ای پرداخته است؛ چهار دهۀ متوالی فضای رعب و وحشت را در درونِ جامعه زنده نگه داشته است و خلاصه چهار دهه، هرگونه صدای آزادی‏خواهی و کمونیستی را با دستگیری، شکنجه و مثله نمودن زندانیان پاسُخ داده است. محاکمات فرمایشی و فله‏ای، و بدنباله اعدام‏های دسته‏جمعی هزاران کمونیست و مبارز، تعرض بی‏وقفه به جنبش‏های اعتراضیِ کارگری و توده‏ای و نیز یورش سبوعانه به زنان تحت عناوینِ بی‏پایه و ارتجاعی، حملۀ مسلحانه و سازمانیافته به خلق رزمندۀ کُرد و دیگر خلق‏های ستم‏دیده، روایت از ماهیت رژیمی دارد که از جانب قدرت‏مداران بین‏المللی، به جامعه و به مردم تکلیف شده است. در این مدت رژیم تا آنجائی‏که در چنته داشته است حمله کرد و زد و کُشت، که براستی توضیحِ همه‏جانبۀ درنده‏خوئی‏های آن ناممکن است؛ به این علت که تعرض در عرصه‏های متفاوت، ثانیه‏ای و دقیقه‏ای‏ست و در حقیقت بیش از نیمی از جنایات و قساوت سران حکومت، پنهان و در صندوق‏چۀ طبقۀ سرمایه‏داری وابسته حبس شده است. بالاخره هم رژیم شاهنشاهی کوله‏باری از چپاولِ اموال عمومی و تعرض به دسترنج کارگران، زحمت‏کشان و سرکوبِ کمونیست‏ها و مبارزین دارد، و هم رژیم جمهوری اسلامی حامل سیاست‏های اقتصادی، سیاسی و نظامی رژیم پیشین است. بر مبنای چنین حقایق و عمل‏کردهای یکسانی‏ست که نمی‏توان درون‏مایۀ این دو رژیم را، مجزا از هم به بیرون معرفی نمود. خواست‏ها و راندمان هر دو نظام، در خلافِ نیازمندی‏های جامعه و دردمندان – بُود و – است. به عبارت صریح‏تر این‏که، ساختمان و مکانیزم‏های رژیم پهلوی و رژیم جمهوری اسلامی، مشابه و خشت هر دو رژیم، با سرکوب و با دیکتاتوری عریان پی ریخته شده است؛ هر دو نظام وابسته به قدرت‏های بین‏المللی و سیاست‏های اقتصادی‏شان، منطبق با سرمایه‏های امپریالیستی و در خدمت به بازارهای جهانی بُود و است. با این اوصاف و با حمل انبانی از تجارب عملی، پُرسش‏های کلیدی آن است که چگونه می‏توان بدون اتخاذِ سیاست تعرضی، از اوضاع ناهنجار و بستۀ سیاسی جامعه، و بویژه از غیر پویائی عنصر و جنبش کمونیستی بدر آمد؟ چگونه می‏توان بدون پاسُخ‏گوییِ درخُور شایسته، به نیازها و به ضرورت‏های جامعه، نظام را از جان و مالِ کارگران، زحمت‏کشان و دیگر توده‏های ستم‏دیده پس زد؟

در پاسُخ بموارد بالا، می‏توان به چندین گُستره و بویژه به سه گُستره اشاره کرد. اوّل این‏که، تشخص کمونیست با حضور گره خُورده است. دوّم این‏که در مقابلۀ عملی با سرکوب‏گران نظام است که می‏توان اعتماد توده‏ها را نسبت بخود جلب کرد. و سّوم این‏که، بدون برخورد سالمِ مبارزۀ ایدئولوژیک، نمی‏توان ناخالصی‏ها و ناروشنی‏های فکری – مبارزاتی را پیدا، و بدنباله عناصر تازه‏تری را به سمت ایده‏های دگرگون‏ساز و کمونیستی جلب کرد. متأسفانه و در یک نگاهِ ساده – و من‏حیث‏المجموع – باید گفت که عناصر و نیروهای باصطلاح تمرکزِ راهبردیِ – چپ – در خارج از کشور، از سه آزمونِ فوق پس افتاده‏اند و کم‏ترین چشم‏انداز روشنی، در برون‏رفت از اوضاع تأسف‏بار و هم‏چنین از رکود و خمودگی آن‏ها متصور نیست. یکی از دلائل و تولیدِ بیش از پیشِ چنین وضعیت بغرنجی، به دُور شدن از مبارزۀ طبقاتی در درون جامعه برمی‏گردد. به این دلیل که جنبش بدون ارتباط، جنبشِ سوخت و جنبشِ مسکون، و نیز جنبشِ محروم از شور و شوقِ کمونیستی، و آورندۀ عناصرِ جدیدتر برای انجام کار والاتر است. بنابراین نمی‏توان تا ابد و بدون حضور و بدون دخالت‏گری و آن‏هم به بهانۀ نوآوری، و یا به بهانۀ سرکوب عنان گسیختۀ رژیم، و یا “گلایه” از سران حکومت در برسمیت نه شناختن حقوق و آزادی‏های ابتدائی، از نقش‏آفرینیِ کمونیستی باز ماند. جامعه در درجۀ نخست طالبِ حضور عناصر و سازمان کمونیستی، و در ثانی خواستار نیروی عمل در برابر رژیم سراپا مسلح جمهوری اسلامی‏ست. آن سوی جامعۀ اعتراضی، یعنی جنبش‏های کارگری و توده‏ای در این چهار دهه، پاسُخ و عملِ روشن خود را به سران نظام داده‏اند و پیشاپیش و هم‏قدم با آن‏ها، جنبش کمونیستی هم نیازمند پاسُخ روشن و عمل لازمه، در برابر نظام حاکمِ بر ایران است. پس هرگونه تعلل، کم‏کاری و یا وقفۀ بیش از پیش، به‏معنای طول و درازتر کردن عمر نظام و هم‏چنین نافرجامی‏های بیش از پیش خواسته‏های بدیهی کارگران، زحمت‏کشان و دیگر توده‏های ستم‏دیده است.

بنابه این دلائل و در پرتوی چنین حقایقِ رنج‏آوری، اصرار بر تغییر شیفت سیاسیِ جامعه از جانب کمونیست‏ها است؛ نیز و بر اساس این‏دست نقصان‏ها و کم‏کاری‏های طولانی‏ست که اصرار بر این نظر است، ویژگیِ سیاسی و عملی چپِ کنونی، با ویژگیِ سیاسی و عملی چپِ دُوران حمید اشرف و دیگر همراهان‏اش، هم‏سو نیست. آن چپ حضور داشت و همراه و هم‏گام با جنبش‏های اعتراضیِ کارگری و توده‏ای، در صدد رادیکالیزه‏تر کردن آن‏ها بُود، امّا چپِ کنونی فاقد حضور و ارتباط با جنبش‏های اعتراضی‏ست؛ آن چپ بر این نظر بُود که نمی‏توان امر مبارزۀ کمونیستی را به پیش بُرد مگر آن‏که نقبی به قدرت تاریخی توده‏ها زد، ولی چپِ کنونی نظاره‏گر و به انتظار نشسته است تا روز و روزگاری، زمینه‏های فعالیتی‏اش فراهم گردد؛ آن چپ بر این اندیشه بُود که برای در هم شکستن نیروی سرکوب و مسلحِ نظام، می‏بایست نیروی مسلح خود را سازمان داد و توده‏ها را حول آن بسیج نمود، منتها چپِ کنونی بی‏نصیب از نیروی عمل در درون است. خلاصه اگر در پوشۀ چپِ آن‏زمان – یعنی در زمانۀ حمید اشرف و دیگر همراهانش -، پُر از نقش‏آفرینی کمونیستی و پاسُخ‏گویی به نیازمندی‏های جامعه و بویژه پُر از جواب‏گویی به تحرکات عملی و سرکوب‏گرانۀ ارگان‏های مسلح رژیم شاهنشاهی بُود، ولی و متأسفانه، دهه‏هاست که سازمان و حزبِ کمونیستیِ مدعیِ تغییر جامعۀ کنونی، از انجامِ وظایفِ ابتدائی خویش باز مانده است و به تماشاگران بازی‏های سیاسیِ درون حاکمیت از یک‏سو، و جنب‏و‏جوش‏های اعتراضی کارگری و توده‏ای از دیگرسو تبدیل گردیده است.

شوربختانه درد و نارسائی‏های چپِ تمرکز یافته در خارج از کشور یکی دو تا نیست، در هیچ عرصه‏ای، حاملِ درس‏آموزی‏ها و ثمربخشی‏های لازمه نیست. دستآوردها و بارآوری‏های‏اش، بیش از شکست‏ها و پراکندگی‏هاست. علی‏رغم اسکانِ طولانی در فضای آرام و غیر مبارزاتی، عصبی، تندمزاج و فاقدِ بُردباری و شکیبائی کمونیستی‏ست. نشانه‏های این قضیه را می‏توان، در پرخاش‏گری‏های سیاسی – نظری نسبت به مخالفین، در گنده‏گوئی‏ها و بزرگ‏بینی‏ها، در تهمت و اتهام‏زدن‏ها، در تخریب و ترور شخصیت‏ها به عینه دید. هم فاقد استواری و پیگیری در انجام وظایفِ مبارزاتی‏ست و هم‏ بی‏بهره از صبوریِ کمونیستیِ، کمونیست‏های دهه‏های پیشین – مانند حمید اشرف و آن‏هم در خانه‏های تیمی در برابر تقی شهرام در دُوران اختناق شاهنشاهی – است.

به طور قطع دلیل آن، به تغییر ساختارهای فکری در عرصه‏های متفاوت مربوط استُ بی‏دلیل هم نیست که نظام، بمدت چهار دهه سکان جامعه را در دست گرفته و بموازات آن، جنبش کمونیستی هم نزدیک به چهار دهه از انجام وظایف اولیۀ خود و بویژه از جذب عناصر تازه‏تر باز مانده است. وقت تغییر روش و منشِ منطبق با آرمانِ کمونیستی، و نیز وقت از بین بُردن آرامش سران حکومت از سوهای متفاوت است. در این میان و بدون کم‏ترین توهمی، سوی مردم روشن است و با این‏که در اشکال گوناگون، مورد یورش وحشیانۀ جرثومه‏های فساد، تباهی و سرکوب‏اند، به سهم خود در میدان‏اند و آرامش دلبخواۀ سران نظام را در هم ریخته‏اند؛ این سوی قضیه، یعنی چپ نیاز دارد تا پرچمِ سازمانِ کمونیستیِ نظیر دُوران حمید اشرف را در درون جامعه برافرازد و بر ناامنی‏ها، و بر ناآرامی‏های سران حکومت بی‏افزاید. جامعه مستحق تغییر ریل سیاسی و مستحق انتخابِ سیاست‏های کرداری و رفتاری کمونیست‏های دهه‏های پیشین است. مردم طالبِ چپِ آنزمان‏اند؛ چپی که ثمره و نماد آنرا می‏شد در طرح شعار “کارگر، دانشجو، فدائی پیوندتان مبارک” و آن‏هم در دُوران جنبش‏های اعتراضی سال‏های ۵۶ و ۵۷، به عینه دید.

به هر حال و بنابه صدها دلیل روشن، و بنابه نافرجامی‏ها و رخوت درازمدت کمونیستی، راهی به غیر از در پیش گرفتن راه و منش کمونیست‏های صدیق و عمل‏گرای دُوران پهلوی نیست. کم کردن بارِ خرابی‏های جامعه و سپس از بین بُردن زندگی وخیم و اسف‏بار کارگران، زحمت‏کشان و دیگر توده‏های ستم‏دیده، در گُرو حضور و دخالت‏گری کمونیستی، و مهم‏تر از آن در گُرو کار بست قهر انقلابی در برابر قهر ضد انقلابی‏ست؛ راه و متدی که حمید اشرف بهمراه دیگر یاران‏اش انتخاب نمودند.

۲۸ ژوئن ۲۰۱۹

۷ تیر ۱۳۹۸