بردگى مدرن و داوطبانه !

مصطفى رشیدى

دوم ماه مارس، انتشار تصمیم اتحادیه سراسرى کارگران فلز در سوئد مبنى بر یک قرارداد سازشکارانه با کارفرمایان جنجال بزرگى را آفرید. بنا به این قرارداد بزرِِگترین اتحادیه کارگرى  داوطلبانه به بیست درصد کاهش ساعات کار و به همین اندازه کاهش دستمزد  تن داد. اتحادیه فلز  قدرتمندترین اتحادیه کارگرى در سوئد است. این اتحادیه در عین حال بعنوان سرسخت ترین طرف حساب کارفرمایان شناخته میشود. این قرارداد خفت آمیز بود. این قرارداد زیر پاى کارگران را در همان سرآغاز کشمکشهاى حاد در راه خالى میکرد. آن موقع جنجال و انتظار تب و اعتراض را میشد دید. با رگه هاى از تلخ زبانى و طنز این قرارداد را بردگى مدرن و داوطلبانه نام نهادند. واقعیاتى در این عبارت را نمتیوان انکار کرد.

یکماه بعدتر، فقط یکماه بعدتر، روز اول آوریل در جوار اجلاس سهام داران کارخانه ماشین سازى ولوو Volvo اثرى از تشنج و جنجال دیده نمیشد. کارخانه ماشین سازى Volvo همواره قلب پر طپش اتحادیه فلز سوئد بوده است. در اجلاس سهام داران این کارخانه و در تعیین خط مشى آتى کارخانه همواره این اتحادیه از وزن سنگینى برخوردار بوده است. در اجلاس امسال سهام داران کارخانه هر چقدر که نسبت به آینده و تولید لال و بى افق بود، اما در حمله و دهن کجى و خفت به کارگران سنگ تمام گذاشت.  در اجلاس مربوطه راى به اخراج هزار نفر کارگر دیگر داده شد، رقم نجومى پاداش نقدى به مدیر عامل محترم تصویب شد و چهار میلیارد سود حاصله را سهامداران به جیب سرازیر کردند.  در این روز کسى براى جاى خالى اتحادیه فلز تره هم خرد نکرد. در این روز کسى به اعتراض کارگرى ارجاع نداد. بجایش نصایح اخلاقى از جمله در سرزنش گناه "حرص و آز وافر بندگان ثروتمند خداوند" را میشد سراغ گرفت!

جامعه سوئد در متن گردباد عظیمى قرار گرفته است. سیر سریع تحولات در دل یک کشور کوچک صنعتى تحت تاثیر بحران اقتصادى جهانى واقعا حیرت انگیز است. بطرز سرسام آورى بنیادهاى پایه اى زندگى انسانها دستخوش تغییر است. سنگ روى سنگ بند نیست. به هیچ چیز نمیتوان امید و اطمینان داشت. باندازه یک پشیز نمیتوان به پیش بینى و وعده و برنامه ریزى دولت و موسسات و دوایر مختلف مالى و اقتصادى باور داشت. نرخ بیکارى، ضریب تورم، رقم دخل و خرج دولت، بودجه موسسات عمومى تحصیلى  و درمانى همه چیز و با هر اظهار نظر تازه تر در حال بدتر شدن است. صفحات روزنامه ها و رسانه ها همواره مملو از این ارقام و ضریبها بوده است. اما بطرز اعجاب آورى، هیچ گاه این ضریبها و منحنى ها به این اندازه به واقعیت زندگى توده مردم نزدیک و عجین نبوده است. هیچ وقت باندازه امروز نمیشد حرف وزیر مالیه را، کلمه به کلمه فهمید و آنرا مستقیما به خود و زندگى روزمره خود مربوط دید. همه از سقوط میگویند. از سراشیبى، از تیرگى، از اوضاع بد و بدتر و باز هم بدتر. هیچ کس نمیتواند عمق این انحطاط را بدست بدهد، اما همگى متفق القولند که طبقه کارگر قربانى اصلى این بحران است. قربانى بودن طبقه گارگر در جامعه سرمایه دارى و مشخصا در دل خود این جامعه تازگى ندارد. اما چه کسى، کجا و در کدام نقطه در این سراشیبى قرار است ترمزها را بکشد؟ اگر امیدى هست، کجاست؟

قرارداد ماه مارس اتحادیه فلز البته که شریک شدن در حمله مستقیم به زندگى کارگران بود. بیست درصد کاهش دستمزد مورد بحث اتفاقا همان فرجه کوچک در دستمزدها را در بر میگرفت که با آن میشد به ذره اى تفریح و استراحت اختصاص داد. میشد با آن گیتار و کلاس موسیقى دخترک خانواده را تامین کرد، میشد با آن سینما رفت، میشد با آن آبجوى آخر هفته را خرید. به آن دلخوش نمود و پس انداز کرد. مهمتر اینکه، این کاهش دستمزد، بمعناى بیست درصد کاهش در سطح بازنشستگى، کاهش در سطح بیمه بیکارى، کاهش در سطح دریافتى ایام بیمارى هم بود. راستى چند هزار بار باید بورژوازى فریاد بزند که همه مباحث مربوط به حقوق شهروندى انسانها، حق حیات شایسته انسانها، حق برخوردارى از نعمات زندگى، همه و همه آنجا که نوبت به کارگر و مزد بگیر جامعه مربوط باشد یکسر چرند و خزعبلات و فریب است؟ بند ناف کارگر تنها به کار او و به دستمزدش گره خورده است. و از این وحشیانه تر اینست که بند ناف حیات او در دست سرمایه دار،خریدار نیروى کار قرار گرفته است. سطح زندگى کارگر به این گره خورده است که استخدام او مقرون به صرفه باشد. به اندازه کافى سود آور باشد. کابوس اخراج، کابوس تامین زندگى را مثل خوره بجان کارگر انداخته اند، از درب عقب روزانه هزاران نفر را به صف بیکاران اعزام میدارند، آنوقت با پز  "قرارداد" امضا شده، خود کارگر را در خیانت به زندگى خود شریک نشان میدهند!

امروز تعداد واحدهاى صنعتى که هزاران کارگر با دست خود قرارداد کاهش دستمزد را امضا کرده اند، از شمار خارج است. تازه اینگونه قراردادها بخش کوچکى از کل فضاى سرد و ناامیدى حاکم در میان طبقه کارگر سوئد است.  زندگى و چشم انداز آتى در مقابل بخش کارکن جامعه شخم زده میشود، اما کمتر نشانه اى از اعتراض و یا امید را میتوان سراغ گرفت. در طول این یکماه در دل بزرگترین بحران سرمایه، در حالیکه رکود از سر و کول کارخانه و موسسات مالى بالا میرود، در حالیکه صندوق دولت خالى و خالى تر میشود، در حالیکه اخراج میکنند و کیفیت خدمات دولتى را زیر سوال میبرند؛ درست در همین زمان پاداش و مزایاى دست و دلبازانه روسا و مدیران سر تیتر اصلى خبرها را تشکیل داده است. راستى پاداش این مدیران، چه در بخشهاى دولتى و چه بخشهاى خصوصى براى چیست؟ جایزه کدام موفقیت؟ تا همین یک سال پیش مزایا و پاداشهاى دهها میلیونى این حضرات را با رقم سودهاى حاصله شرکت توضیح میدادند. همان موقع هم سهم بسیار ناچیزى نصیب تولید کنندگان اصلى میشد؛ همان موقع هم اثرى از عدالت را نمیتوان سراغ گرفت. امروز در دل رکود و سقوط چرا؟

از اینجا ببعد و در پاسخ به سوال مطرح شده سر از یکى از سیاهترین ایام کشمکش طبقاتى کارگران در میاورید. گله اى از روسا و مدیران و دولت و ادارات محترمه در کارند تا بحران سرمایه شان را روى سر کارگر سرشکن کنند، همین! هر روز مجموعه پایان ناپذیرى از جوایز و پاداشها و مدالها به پست فطرت ترین "شخصیتها" در جلوى چشمتان رژه میروند. دیدن ص