صمد و یارانش!

صمد و یارانش!

به باور من، صمد بهرنگی در طول زندگی کوتاه، اما پر بارش به این رسیده بود که باید مبارزه مسلحانه را شروع کرد، آنجا که از زبان لطیف بعد از دست دادن شترش که یک شکم گنده آنرا می خرد و بطور واقعی باید گفت از او می رباید و با بینی خونین با غضب و خشم می گوید که “کاش مسلسل پشت شیشه مال من بود”، یا در خود کتاب ماهی سیاه که شروعش با شعر مهدی اخوان ثالث ” من اینجا بسی دلم تنگ است ، هر سازی که می شنوم بد آهنگ است ، بیا تا ره توشه بر داریم، قدم در راه بی برگشت بسپاریم، ببینیم که آیا همه جا آسمانش همین رنگ است؟ ” شروع و در آخر همه بچه ماهی ها می خوابند، اما یک بچه ماهی سرخ است که دیگر خوابش نمی برد و به فکر رفتن و دیدن دریاست! و نیز خود ماهی سیاه کوچولو که دل نگرانی ها مادر را درک می کند و نصایح دیگران را می شنود، اما شوق دیدن دریا و با وجود تمامی خطرات راه، او را از خیر ماندن و زندگی کردن مثل دیگران، در مکان آرام، ولی جوی باریک و کوچک و تاریک، بیزار می کند و به راه افتادن تشویق و او رفتن را بر می گزیند، حکایت از این می کنند که نباید درنگ کرد که باید راه افتاد و راه می افتد و می گوید: ” مرگ خیلی ساده می تواند به سراغ من بیاید، ولی من تا می توانم زندگی کنم، زندگی می کنم و به پیشواز مرگ نمی روم، ولی اگر روزی با مرگ روبرو شوم که می شوم، مهم نیست، مهم این است که زندگی و یا مرگ من چه تأثیری در زندگی دیگران داشته باشد؟» و بطور واقعی دیدیم که مرگ صمد و یارانش، تنها، بعد از ۷ سال که در تاریخ جوامع بشری واقعا و حقیقتا و اصلا حتی یک لحظه هم نیست، همان بچه ماهی ها، یعنی، توده های کارگر و زحمتکش چه سان به گرد سمبُل صمد ها یعنی سازمانی که رفقای مانده اش، امیر پرویز پویان، عباس مفتاحی و مسعود احمدزاده بانی و تئوریسین اساسی اش بودند و بهروز دهقانی و نابدل از بهترین عناصر تشکیل دهنده و جان به کفان آن، جمع شدند، ولی افسوس که چراغ را خاموش یا نیمه جان کرده بودند یعنی اپورتونیسم از نوع توده ای، همچون کرم ریشه و ساقه خوار درختان و یا همچون کنه که خون جانور زنده دیگر را می مکد، خونش مکیده بود و دیگر ازآن نهال سرسبز که می خواست، سر به آسمان بساید، جز یک درخت خشک بی بار و میوه باقی نمانده بود.

به باور من، صمد بعد از ملاقات با امیر پرویز پویان و تجربیات و دانشی که خودش کسب کرده و یا یاد گرفته به این نتیجه رسیده بود که باید راه افتاد و از سختی ها و دادن هزینه وحشت نداشت که به قول کارل مارکس در مقاله تشکیلات ” آنکس که برای پیروزی می جنگد، با دشمن راجع به هزینه جنگ بحث نمی کند” . تمامی فاکت ها از ذهن هستند.

مطلبی به مناسبت پنجاه سالگی ماه سیاه کوچولو!
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=2350255651923864&set=gm.368489724016756&type=3&theater

خود متن ماهی سیاه کوچولو، البته بدون مقدمه و شعر مهدی اخوان ثالث

https://fa.wikisource.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D9%87%DB%8C_%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87_%DA%A9%D9%88%DA%86%D9%88%D9%84%D9%88

در حین گشت در گوگول ، برای پیدا کردن لینک اینترنتی ماهی سیاه کوچولو بودم که چشمم به یک لینک افتاد که یوتوب ماهی سیاه کوچولو بودم، یوتوب را باز کردم ، برای گوش دادن، ولی با تحریف کتاب روبرو شدم. اول داستان – در کتاب : «یکی بود یکی نبود. یک ماهی سیاه کوچولو بود که با مادرش در جویباری زندگی می کرد. ….»، اما در نوار « یکی بود یکی نبود غیر از خدا! کسی نبود….»، حقیقتا که جمهوری اسلامی ایران خیلی ها را خنگ و کرخت کرده است، دزد و دستبُرد زن به همه جیز!

توجه شما به نوشته های امیر پرویز پویان جلب می کنم :

مجموعه آثار پویان :

http://www.peykarandeesh.org/files/pdf/safAzad/pooyan.pdf

رفقا ی کارگر به علت اینکه من، نه به بدلخواه و انتخاب بلکه به علت گریز از همان مرگ نا دلبخواه در تبعید هستم و نمیتوانم بگویم، که همین امروز باید چه کرد؟ یعنی تاکتیک اساسی مبارزاتی چه شکلی از نبرد طبقاتی باید باشد، ولی این را درک کرده ام، که جز انقلاب قهری کمونیستی – انقلاب اجتماعی پرولتری مسلحانه، راه دیگری برای برون رفت از سیستم استثماری سرمایه داری ادغام شده در سرمایه داری جهانی که بر مالکیت خصوصی سرمایه داری، کار مزدوری و ارزش اصافه از نیروی کار تان متکی است، برای نگه داری آن، دولتی چنان دیکتاتور و غرق در سلاح تدارک دیده است که در تاریخ آن جامعه بی نظیر است؛ نیست! این انقلاب البته که باید بوسیله حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست، حزب مخفی . غیر علنی رهبری گردد! اینهم ضرورتی است که باید بدان بی توجه نبود و دانست که بدون آن، احتمال پیروزی غیر ممکن است!

پس در اساس، سازمان، تسلیح طبقاتی، پراکتیک انقلابی – مسلحانه – راه اصلی رهایی ماست!

یاد صمد و رفقایش که با خواندن کتاب های او چشمم به جهان طبقاتی باز شد، همیشه چون شعله آتشی بر افروخته با ما باد و راهشان را ادامه دهیم. با توجه بدین که : ” تئوری خاکستری است، درخت سبز زندگی است. لنین”.

حمید قربانی – ۱۵ جون ۲۰۹۲ اسپارتاکوسی