دو شعر

بیا که عشق تو من را خراب و ویران کرد

ز آشیانه و شهرم چنین گریزان کرد

صبا به نگهت باد بهار پاسخ گفت

که سیل آمد و اینجا کنام داغان کرد

هزار نعش کنار غریو خانه بماند

تب گرسنه چنین جان یار گردان کرد

زنان شهر به این خود فروش شیخ حمله ورند

فقط قیام مردم ما کار آسان کرد

تمام دین و نکبت اسلام بر سرم آوار

ولی جهان شورش زن دیو را گریزان کرد

به اخگرانهء هر شعله ام بسوزانید

چپاولی که کند دین و شیخ ویران کرد

نوید اخگر

سیزدهم جون سال ۲۰۱۹ میلادی سوئد استکهلم

+++

ماهی جانم از این قلاب میترسد چرا؟

قطرهء چشمم از این تالاب میترسد چرا؟

در فضای آسمان شهرمان مرغان عشق

بال پرواز از نگاه سرد هر مرداب میترسد چرا؟

هر که در این کوچه می چرخد بگو هشدار از تاریخ ما

آب انگور از خُم و خُمخانه و دولاب میترسد چرا؟

این روان آب در این جوی میلغزد ولی شفاف نیست

چون رسد بر صحنهء گرداب میلرزد چرا؟

در میان مردمان با این غُل و زنجیر دین زندانیم

جان میان محفل آخوند از گنداب میترسد چرا؟

مذهب و دین و همین اسلام و کشتارش ببین

ننگ تاریخند و دریا از تب شورآب میترسد چرا؟

مارهای خوش خط و خوش خال را من دیده ام

آدم از حس خطوط ریسمان خوب میترسد چرا؟

اخگر اما مینویسد با غزل با عشق با این حس ناب

جان جانان از نبود حس نیک آداب میترسد چرا؟

نوید اخگر

پانزدهم سال ۲۰۱۹ میلادی سوئد استکهلم