اهمیت و جایگاه پراتیک بر جنبش‏های اعتراضی

شباهنگ راد

بی عملی اپوزیسیونِ انقلابی فرصت‏های چندانی را برای خائنین فراهم نموده است. این نابخردان فرصت را مغتنم شمرده‏اند و به میدان آمده‏اند و دارند به تجلیل از گذشته‏ی مبارزاتی توده‏ها و مناسبت‏های متفاوت تاریخی می‏پردازنند.

سازمانی‏که، زمانی در رکاب و پا به پای حاکمیت و جلادان به شکار کمونیست‏ها و مبارزین می‏پرداخت و هم‏چنان از زمره کاسه لیسان نظام‏های سرمایه‏داری‏ به حساب می‏آید؛ سازمانی‏که فرمان حمله به "ضد انقلاب" و بر چیدن آنانرا از قوای نظامیِ نظام، طلب می‏نمود؛ عنصری که با عناصر سرکوبگر نظام و آن‏هم در میادین شکنجه، مراوده، مکاتبه و هم‏کاری داشت؛ سازمانی‏که آمده بود تا "انقلاب ضد امپریالیستی" رژیم جمهوری اسلامی را تقویت نماید، امروزه وقیحانه و با بی‏شرمی تمام دارد به دفاع از مبارزات و خواسته‏های آن محرومانی می‏پردازد که خود در به فلاکت کشاندن هر چه بیشتر آنان نقش مستقیمی داشته است. این دون پایه‏گان نظام سرمایه‏داری در شرایط بی‏عملی مفرط مدعیان مدافع‏ی توده‏های محروم، به پرچم‏دار دفاع از "حقوق انسانی" و "حقانیت" تبدیل گردیده‏اند. متأسفانه باید اذعان نمود که انقلاب ایران در چنین وضعیت دردناکی قرار گرفته است و همه چیز آن جابجا شده است. وضعیتی که عامل و مسبب اصلی آن کسانی جز نیروهای موجود در درون جنبش کمونیستی ایران نیستند.

به بیانی فضای کنونی به فضای ابراز وجود ایده‏ها و عناصری تبدیل گشته است که سال‏ها بدلیل سیاست‏های انحرافی و خیانت‏کاری‏های‏شان پس زده شده بوده‏اند و داشتند از درونِ اتاق‏های در بسته و بو گرفته، ترهات سیاسی‏شانرا به بیرون ارائه می‏دادند، امّا امروزه سر از لاک خود بیرون آورده و دارند علناً در درون سالن‏ها و با انجام مصاحبه‏ها‏ و نوشته‏جات گوناگون، همان راه خیانت را پیشه و تئوری کهنه و فرتوت خویش را بخورد دیگران می‏دهند؛ دارند بمانند حکومت‏مداران، تاریخ خویش و دیگر نیروها و مبارزات توده‏ای را تحریف می‏نمایند؛ دارند تلاش می‏ورزنند، سندها را باطل اعلام ‏نمایند تا مباداً در فردای انقلاب، به چوبه‏های عدالت سپرده شونند. این فقط می‏تواند طنز تاریخ باشد. این فقط می‏تواند حاصل شرایط بی‏دخالتی و بی‏عملی اپوزیسیون مدعی منافع‏ی کارگران و زحمت‏کشان در دوره‏ای از تاریخ باشد و طبعاً هیچگونه ربطی به قضاوت تاریخی میلیون‏ها توده‏ی محروم، توده‏هایی که فرزندان‏شان توسط جانیان بشریت به مسلخ‏گاه مرگ کشانده شده‏اند، نخواهد داشت. روشن است‏که انقلاب حقیقی و واقعی با بیرحمی تمام نسبت به مزدوران و با خم نمودن و در هم شکستن همه‏ی نابخردان، بی‏عملان و خائنان به پیش خواهد رفت و در این میان توهمی در کار نیست. واضح است‏که هیچ عمل بنابجایی از ذهن توده‏ها خط نخواهد خورد. اگر در گذشته پراتیک صدیق‏ترین فرزندان خلق ملاک حقیقت بود، امروزه هم پراتیک هر نیرو، ملاک سنجش و قضاوت توده‏هاست. هیچگونه دست‏کاری و جابجایی و یا تحریفی نمی‏تواند قضاوت‏های تاریخی و نوشته شده را تغییر دهد. بی اعتباری را نمی‏توان با غرولند و عربده کشی‏های کودکانه اعتبار بخشید. متأسفانه امروزه از راستِ راست، تا چپِ چپ، دارند در جاده‏ی واحدی سیر و سیاحت می‏کنند و همه دارند از عمل واحدی – یعنی بی‏عملی مفرط – پیروی می‏نمایند. در چنین شرایط و اوضاع و احوالی ارزش‏های حقیقی کاملاً رنگ باخته است و تفاوت ماهیت عملی را نمی‏توان بدرستی در میان مدعیان پیشاهنگی مبارزات توده‏ها به تصویر در آورد. همه دارند از این فضا استفاده‏های خود را می‏نمایند و رژیم جمهوری اسلامی هم دارد به یُمن بی‏عملی مطلق سازمان‏های مدافع‏ی توده‏ها سود می‏جوید و جامعه را در جهت منفعت خود کانالیزه می‏نماید. این دور یک‏سویه سال‏هاست بر فضای جامعه‏ی ایران حاکم گردیده است و دارد بر انبان خسران‏ها می‏افزاید.

در حقیقت معادله‏های سیاسی در هم ریخته شده است. نه آنی که مدعی عمل است، دارد دست به عمل می‏زند و نه آنی که مدافع‏ی رسوخ در درون طبقه‏ی کارگر می‏باشد، دارد در این جهت گامی بر می‏دارد و نه آنی که مدافع‏ی برقراری سوسیالیسم و دمکراسی و برابری و آزادی‏ست، دارد پای‏بندی خود را نشان می‏دهد. همه‏ی اینها در حرف دارند گوی سبقت را از همدیگر می‏ربایند و در مقابل سه دهه است‏که رژیم جمهوری اسلامی هم دارد حرف خود را با عمل‏اش و آن‏هم در هر شرایطی انطباق می‏دهد و به پاس آن است‏که توانست نظام‏اش را سراپا نگه دارد. اگر چه بیان چنین حقایقی تکراری‏ست، امّا واقعی‏ست و هم‏چنان عمل‏کرد دارد. سئوال این است‏که چنین فضای بلبشو و در هم ریخته‏ی درون اپوزیسیون را چگونه می‏توان تغییر داد و از شر رسوبات اپوزیسیون به اصطلاح مدافع‏ی مردم و از دروغ‏پردازی‏ها، تحریف کنندگان حقایق تاریخی و میراث‏خواران تئوری نوین انقلاب خلاصی یافت و اوضاع نابسامان و ناهنجاری‏های کنونی را به مسیر دیگری یعنی به مسیر شکوفائی و بالندگی سوق داد؟

طبعاً پاسخ‏گوئی به موارد فوق نیازمند نگاهی هر چند کوتاه و دقیق به تاریخ اعتراضی مردم ایران می‏باشد. اوضاع و ماهیت واقعی رژیم‏های تحت سلطه‏ای هم‏چون رژیم جمهوری اسلامی نشان داده است‏که امر انقلاب و مبارزات توده‏ای را نمی‏توان با اتخاذ متدهای غیر کارساز به پیش بُرد و رژیم را ساقط نمود. به اثبات رسیده است‏که پایه‏های نظام‏های وابسته بر زور عریان استوار گردیده است و بدون کار بست روزانه‏ی آن هیچ‏اند. جمهوری اسلامی هم بمانند هر رژیم خشن و سرکوبگری حیات خود را با چنین سیاستی رقم زده است و به همین اعتبار سی سالی‏ست که دارد جن
بش‏های اعتراضی را پس می‏زند. سران حکومت تا کنون توانستند به قدرت سلاح، بر زور بی سلاح مردم غالب گردنند و زندگی را بر آنان سیاه نمایند.

فقدان حضور نیروهای مدافع‏ی انقلاب در صحن جامعه و متعاقباً عدم پاسخ‏گوئی آنان به سیاست‏های سرکوبگرایانه‏ی رژیم، مضرات چندی را ببار آورده است؛ جدا از این‏که سران حکومت را هار و هارتر نموده است و جدا از این‏که وقیحانه و وحشیانه دارند هر اعتراضی را قلع و قمع می‏نمایند، از طرفی دیگر باعث گردیده است تا میدان برای مخالفین غیر حکومتی و مدافعین نظام سرمایه‏داری فراهم گردد و دارند بی‏شرمانه به تحریف تحرکات ضد انقلابی خویش می‏پردازنند و هر آن‏چه را که انجام داده‏اند به نفع "انقلاب" و "منفعت" توده‏ها واریز می‏نمایند. ضرر چند جانبه را کاملاً می‏توان بر جنبش‏های اعتراضی مشاهده نمود. این کاسه لیسان هم‏چنان دارند از وجود چنین خلاء طولانی‏ای سود می‏جویند و جنبش‏های کارگری – توده‏ای را به انحراف می‏کشانند. تداوم این راه، یعنی ادامه‏ی سیاست بی‏عملی و عدم تعرض به ارگان‏های سرکوبگر رژیم، راه را برای چنین عناصر خود فروخته و سازمان‏های ضد انقلابی فراهم نموده است و گام به گام دارند انرژی‏های باقی مانده را به هرز می‏برنند. تغییر مسیر زندگانی سران حکومت و بموازات آن تغییر زندگانی سراسر انگل و خیانت‏بار اپوزیسیون غیر حکومتی را، فقط و فقط می‏توان در سیاست و وظیفه‏ای معین تعریف نمود و آن‏هم چیزی جز انتخاب میدان اصلی مبارزه و دامن زدن به پراتیک دگرگونه‏ساز نیست. تنها با چنین انتخابی‏ست که میدان فعالیت‏های مدافعین بی و چون و چرای نظام‏های سرمایه‏داری محدود و محدودتر خواهد گردید. 

به عقب راندن دشمن و افشای به اصطلاح دوستداران انقلاب به اتخاذ عمل از جانب نیروهای کمونیستی مربوط می‏باشد. در یک کلام جنبش‏های انقلابی زمانی می‏توانند از چنین موقعیت بغرنجی خلاصی یابند و زمانی می‏توانند جرثومه‏های فساد و تباهی را کنار زنند و زمانی می‏توانند تفاله‏های سیاسی را از درون خود جاروب نمایند که نیروهای مدافع‏ی انقلاب به سیاست‏های عملی روی آورنند و با تمام وجود حرف و عمل خود را روی هم سوار نمایند. در تجربه به اثبات رسیده است‏که پراتیک انقلابی مزیت و خاصیت چند گانه‏ای دارد. هم می‏تواند مانع‏ی دست‏اندازی‏های ارگان‏های سرکوبگر رژیم به جان و مال توده‏ها گردد؛ هم می‏تواند تفاله‏های سیاسی رسوخ نموده در درون جنبش‏های انقلابی را پس زند؛ هم می‏تواند مشت حرافان و بی‏عملان را باز نماید و مهمتر از همه‏ی این‏ها می‏تواند بر رادیکالیزم مبارزات کارگران و زحمت‏کشان بی‏افزاید.

اهمیت و مزیت پراتیک این چنین است و در عمل به اثبات رسیده است‏که زمانی توده‏ها از شر هزاران مصائب سیاسی، اقتصادی، اجتماعی دست‏ساز جانیان بشریت خلاصی خواهند یافت که سازمان مدافع‏ی وی بدور از هر گونه مصلحت اندیشی‏ها، سیاست و تاکتیک خود را در جهت تعرض به ارگان‏های بقای نظام کانالیزه نماید. انقلاب ایران نیازمند شفیت نمودن به چنین مسیری‏ست و بی تردید بدون دور ریختن سیاست‏ها و روش‏های غیر کارساز و آرام نمی‏توان ماشین سرکوب رژیم جمهوری اسلامی را از کار انداخت. حقایق تلخ سی ساله‏ به نوبه‏ی خود گواه‏ی این مدعاست. جمهوری اسلامی بمانند هر دولتی سازمان مسلح خود را دارد و طبعاً نیروی انقلاب هم نیازمند سازمان مسلح خود می‏باشد؛ سازمانی‏که متضمن منافع‏ی توده‏ها در قبال رژیم‏های منفعت‏طلب و سلطه‏جوست. انتخابی به غیر از این راه در مقابل انقلاب ایران نیست. جنبش گسترده و مسلحانه‏ی توده‏ها در چند ساله‏ی اوّلیه‏ی حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی در کردستان این سیاست را به روشنی در مقابل همگان قرار داده است‏که در جوامع‏ی تحت سلطه و خشنی هم‏چون ایران تنها خلقی می‏تواند آزاد زندگی کند که از پشتوانه‏ی عملی و زور سازمانیافته‏ی مردمی برخوردار باشد.

۲۰ فرودین ۱۳۸۸

۹ آپریل ۲۰۰۹