راست گرایان در مبارزه علیه ستم به زن

راست گرایان در مبارزه علیه ستم به زن

 

یادداشت اول

ستم به زن پدیده ای مطلق است و باین اعتبار شامل حال تمام زنان صرفنظر از تعلق طبقاتی آنها میشود. ستم به زن که در مردسالاری بروز پیدا میکند یک رابطه اجتماعی است، بیولوژیکی نیست. هم مرد، مانند پهلوی و خمینی، و هم زن، مانند تاچر و فرح دیبا، میتوانند مردسالار و ضد زن باشند. ضمن اینکه پتانسیل برقراری حقوق برابر زن و مرد در جوامع سرمایه داری وجود دارد اما مبارزه برای رفع ستم به زن در خلا بوقوع نمی پیوندد، انتزاعی نیست، در جامعه طبقاتی رخ میدهد، قالبهای کنکرتی بخود میگیرد، متاثر از جدال پایه ای طبقاتی در جامعه است.

بعنوان نمونه، آزدی یواشکی یک تناقض در خود است چرا که آزادی مقوله ای صد در صد اجتماعی است. وقتی آزادی یواشکی شد دیگر آزادی نیست. چنین درک فردگرایانه و انزوا طلبانه ای از”آزادی” و مبارزه، مفهوم مبارزه اجتماعی را مخدوش، هدف را محدود و بار سنگین مبارزه را روی دوش فرد قرار میدهد، بدنبال قهرمان سازی است. کمپین فردگرایانه ابزار نادرستی برای حل معضل اجتماعی ستم به زن است. چنین کمپینهائی محکوم به شکست اند. “چهارشنبه های سفید” و “دختران خیابان انقلاب” نیز درست بخاطر خصلت فردگرایانه مخالفت با حجاب امکان هر گونه اعتلا و حرکت جمعی را در خود کور میکردند. مادامکه مبارزه ای علیه ستم به زن صورت بگیرد نباید آنرا محکوم کرد، اما لازم است از تشویق و حمایت فعال از مبارزاتی که فردگرایئ و انزوا را پیشه میکنند خودداری کرد، آنها را بباد انتقاد گرفت چرا که چنین اشکال دست راستی از مبارزه بیشترین هزینه ها را تحمیل و کمترین نتایج را ببار میاورند، یاس را بر جنبش عمومی رفع ستم به زن مستولی میکنند.

حرکت اخیر دانشجویان دانشگاه تهران با یک تیر دو نشان زد. اعترض دانشجویان الگوی مبارزه جمعی و سوسیالیستی علیه تحمیل حجاب، که شکل کنکرت ستم به زن در ایرانِ جمهوری اسلامی است، را نشان داد. در این اعتراض مردان دوشادوش زنان علیه حکومت و رابطه اجتماعی ای که ستم به زن را قانونی کرده است دست به اعتراض زدند. این اعتراض در جوار خود، راست گرایان را در همان خیابان حاشیه ای کرد.

*******

یادداشت دوم

انتخاب دریا صفائی از حزب اولترا راست و ناسیونالیست “و ان ای” به نمایندگی پارلمان بلژیک سرها را بطرف  او چرخاند. این واقعه به این جهت برجسته بود که اولا صفائی فعال حقوق زن بود و ثانیا او بعنوان عضو یک حزب بغایت دست راستی و ملی گرا وارد پارلمان بلژیک شد. دو خصیصه بالا متناقض نیستند بلکه افشاگر آلترناتیو دست راستی در جنبش زن هستند. اولا جنبش رفع ستم به زن یک جنبش هموژن نیست بلکه مانند هر پدیده اجتماعی دیگر، متاثر از مبارزات طبقاتی است، چپ و راست دارد. در متن ایران، جناح راست آن پرچم شیر و خورشید بدست میگیرد، خواهان شرکت زنان در استادیوم است تا زنان بتوانند همراه با مردان در استادیوم ورزشی فریاد ناسیونالیستی “خلیج فارس” سر دهند. لازم به تاکید است که ممنوعیت حضور تماشاچی زن در استادیوم ورزشی یکی از نمونه های برجسته و آشکار اعمال آپارتاید جنسی است. در نتیجه مبارزه برای حضور زنان در استادیوم بدرست مبارزه ای ضد آپارتاید است.

انتخاب دریا صفائی از حزب اولترا راست وی ان ای بما یادآوری میکند که حاکمیت آلترناتیوی که او به آن تعلق دارد در فردای جمهوری اسلامی چه خواهد بود: حکومت اولترا راست و ناسیونالیست، دولتی که در بلژیک مترادف با قطع امکانات رفاهی کارگران و کاهش حقوق زنان است. به بهانه انتخاب صفائی یادداشت زیر که نقدی به گرایش ناسیونالیستی در مبارزه برای حضور زن در استادیوم هست را دوباره منتشر می کنم.

 

فوتبال، اسلام سیاسی و ناسیونالیسم

زمزمه های اعتراض به برگزاری مسابقه فوتبال سوریه و ایران در استادیوم آزادی تهران در پنجم سپتامبر امسال (۲۰۱۷)، پیش از آنروز شنیده میشد. دلیل آن روشن بود. مردمی که نان از حلقوم شان بیرون کشیده میشود تا هزینه ارسال کامیونهای پول و اسلحه به لشگر قدس و ارتش اسد تامین شود، دل خوشی از حضور تیم اسد در ایران ندارند. اعتراض به حضور تیم فوتبال دولتی بشار اسد، اعتراضی به عادی سازی حاکمیت اسد، این بزرگترین قصاب تا کنونی قرن بیست و یک  نیز هست. همچنین مردم حق دارند به تیم دولتی فوتبال ایران، دولتی که حتی بدون نقشش در خارج از ایران، لایق تحریمهای ورزشی و هنری است، دولتی که بزرگترین حامی اسد در سرکوب خیزش انقلابی ٢٠١١ بود و تا همین ثانیه در قتل عام و آوارگی نیمی از جمعیت سوریه مستقیما شریک جرم است، معترض باشند.

معترضین به مسابقه ایران و سوریه به دو گرایش متضاد اجتماعی تعلق داشتند، یکی گرایش ناسیونالیستی آریائی و دیگری خط انترناسیونالیستی کمونیستی. کمبود جنب و جوش فعالین کمونیست در این کارزار، زمین را تماما در اختیار ناسیونالیستها قرار داد. ناسیونالیسم تقریبا بدون رقیب به بلندگوی مردمی تبدیل شد که دل خونی از جمهوری اسلامی و اسد دارند. قالبی که اعتراضات ناسیونالیستی خود را در آن مطرح کردند، عمدتا، اعتراض به عدم حضور زنان ایرانی در استادیوم بود.

مطالبه حضور زنان در استادیومهای ورزشی به نفس مسابقه و حضور تیم فوتبال اسد و اوباش او در ورزشگاه اعتراض ندارد. بهمین جهت این مطالبه به قالبی برای ١) خاک پاشیدن به چشم مردم از طرف جمهوری اسلامی ٢) اعتراض نژادپرستانه ناسیونالیسم به مردم سوریه ٣) موضع ارتجاعی فمینسیم در حمایت از اوباش اسد تبدیل شد.

جمهوری اسلامی

جمهوری اسلامی میزبان مسابقه تیم خود و تیم اسد در بازیهای مقدماتی جام جهانی فوتبال بود. ما در وصف نقش حیاتی ایران برای حفظ حاکمیت اسد نمیتوانیم از او پاپ تر شویم. اسد میگوید که بدون ایران حکومتش سر پا نمیماند. پس بجرات میتوان گفت که  بدون ایران تیم فوتبال سوریه هم وجود خارجی نداشت. مسابقات ورزشی از این قبیل برای جمهوری اسلامی حکم مسابقه  دو تیم داخلی (اسلام سیاسی) را داراست که غرض از برگزاریشان به اجرا درآوردن دستورالعملی سیاسی است، در اینمورد خاص، عادی جلوه دادن حاکمیت در سوریه. ورزش حرفه ای در جمهوری اسلامی همیشه سیاسی بوده است و مسابقات در سطح ملی از این سطح فراتر رفته، امری سیاسی.امنیتی است. دلیل سیاسی شدن ورزش در ایران دخالتهای دولت جمهوری اسلامی در این قلمرو از حیات جامعه است. وقتی تماشای یک مسابقه ورزشی در ایران سیاسی شده است، برگزاری مسابقه بین دو تیم از دو دولت منفور در جهان بطریق اولی سیاسی است. در این مسیر، نمایندگان جمهوری اسلامی از اعلام همدردی با زنان بخاطر جلوگیری از حضور آنها در استادیوم مشکلی ندارند. پروانه سلحشوری نماینده مجلس اسلامی که از حق ویژه برای حضور در استادیوم برخوردار است، حتی پیشتر رفته با اعلام عدم شرکت در استادیوم برای تماشای مسابقات و طیبه سیاوشی با اعتراض به عدم حضور زنان در استادیوم، نقش سوپاپ اطمینان جمهوری اسلامی را بازی کردند.  در این ظرفیت آنها توانستند صورتمسئله مسابقه جاری بین سوریه و ایران را به حد حضور یا عدم حضور زنان در استادیوم تقلیل دهند.

ناسیونالیسم

ناسیونالیسم ایرانی پس از برگزاری مسابقه سوریه و ایران، تمام لجن سکسیستی و نژادپرستی خود را رو به زنان سوریه و در دفاع شوینیستی از “زنان خودی ایرانی” پرتاب کرد. انتظار بیشتری از این گرایش نمیتوان داشت. حرف زیادی غیر از محکوم کردن چنین برخوردی نمیتوان زد. اما بنظر من باید پرسید که چرا ناسیونالیسم قدرت بسیج دارد و چگونه میتوان آنرا خنثی کرد؟

ناسیونالیسم بصورت دو فاکتو در مسابقات ورزشی کشوری برجسته میشود. ابراز وجود ناسیونالیستی در وقایع ورشی مختص ایران و جمهوری اسلامی نیست. از اوباش حرفه ای ورزشی ایرانی (هولیگانها) که مانند همتایان هولیگان ناسیونالیست و متشکلشان در انگلیس، هلند، ترکیه، برزیل، آرژانتین، اسپانیا، آلمان، مجارستان، لهستان، اوکراین وׅ غیره صدها قربانی بجا گذاشته اند بگذریم، ابراز وجود ناسیونالیستی در جمهوری اسلامی اشکال متنوعی بخود میگیرد که نهایتا انعکاسی از کشمکشهای اجتماعی نیز هست. احتمالا آشناترین آنها تقابل ناسیونالیسم ترک با ناسیونالیسم آریائی در مسابقات فوتبال چند سال اخیر است، نمونه هائی از این برخوردها، ازسال ٨٩ به اینطرف، در یوتوب قابل دسترس است. کشمکش دائمی بین ناسیونالیستهای آریائی و ترک که تا همین الان هم ادامه داشته است.

بنظر من، ناسیونالیسم آریائی از سال ٨٨ توانست در حاشیۀ خیزش انقلابی آنسال ابراز وجود علنی و اجتماعی کند. در مراسم قدس آنسال این ناسیونالیسم توانست برخی از شعارهای خود را در میان توده مردم شایع کند. زمینه چنین نفوذی، انزجار مردم از دخالتهای جمهوری اسلامی در  خاورمیانه بود. اما این ابراز انزجار، نه در قالب اعتراضی به سیاستهای تروریستی جمهوری اسلامی در نزاع فلسطین و اسرائیل که خود را در ضدیت با مردم فلسطین بروز داد. از این مقطع به بعد میتوان شاهد ابراز وجودهای علنی ناسیونالیستهای آریائی در جامعه شد. ناسیونالیسم آریائی دیگر پچ پچی در نوستالژی “زمان خوب شاه” در محافل خانوادگی نبود بلکه در خیابان جا پا باز میکرد. در عرصه ورزشی در سال ٨٩ در مسابقه فوتبال ایران و عربستان سعودی شعار “خلیج فارس” را مطرح کردند و همین پارسال  بر سر قبر کوروش در مراسم سال نو جمع شدند. ضدیت این ناسیونالیسم با “اعراب” در مسابقات ورزشی سابقه طولانی دارد (شاید ترانه زاگالوی ضیا را بخاطر داشته باشید). بهرحال، نکته اصلی بنظر من افشای ناسیونالیسم بغایت نژادپرست ایرانی نیست، بلکه درک زمینه هائی است که به این گرایش امکان سربازگیری و نفوذ میدهد. بنظر من، چپ سوسیالیستی قابلیت نفوذ و بسیج این گرایش را تقلیل میدهد و به این ترتیب سر خود را زیر برف میبرد. این البته بحث جداگانه ایست اما  بنظر من زمینه هائی که به ناسیونالیسم ایرانی امکان ابراز وجود میدهد نتیجۀ یک پارادوکس است ١) در انزجار از اسلام سیاسی، این ناسیونالیسم روی مقایسه شرایط زیستی در حکومت پهلوی با جمهوری اسلامی حساب باز کرده و “زمان خوب شاه” را برنده اعلام میکند. انزجار ناسیونالیسم آریائی از مخارجی که دخالت جمهوری اسلامی در منطقه برای مردم در ایران میتراشد، در انزجار نژادپرستانه از مردم کشورهای قربانی فرموله میشود اما همین ناسیونالیسم ٢)  در حمایت غریضی از قدرت طلبی “ایران”، حامی جمهوری اسلامی در منطقه از آب درمیاید. خلیج فارس میطلبد. از “تازی” مینالند و از “اعراب”، در رقابتشان با ایران، ابراز انزجار میکند. چپ باید با شناخت کامل از اشکال دخالتگری این ناسیونالیسم، آنرا در عرصه اجتماعی و سیاسی به انزاوی کامل بکشاند. باید با ناسیونالیسم مقابله کرد، نه اینکه توان بالقوه و بالفعل آنرا تقلیل داد.

فمینیسم

یک نظر فمینیستی سکولاریستی(باختصار “فمینیست”)  خود را در این سوالها و نتیجه گیری فرموله کرد:«وقتی این خبر{برگزاری مسابقه فوتبال سوریه و ایران} را ببینم و بشنوم چه چیزش توجهم را جلب میکند؟ رابطه دولت اسد با ایران؟ بیچاره فراریان و پناهنده هایی {سوری} که در قایق هستند و امکان دیدن آن را ندارند؟ به نظر من تنها نکته قابل توجه مردم، بودن زن بی حجاب در استودیوم است.»

اولا نتیجه گیری این جدل هیچ رابطه منطقی با سوالات مطرحه ندارد، میتوان “باید آش رشته پخت” را جانشین “حضور زن بی حجاب در استادیوم” کرد بدون اینکه کوچکترین خدشه ای در توجیه نتیجه گیری وارد شود. ثانیا اگر فرض بگیریم اعتراض به عدم حضور زنان در استادیوم مسئله اصلی معترضین بود، چرا این اعتراض همه جانبه در این مسابقه بخصوص خودنمائی کرد؟ دهها مسابقه دیگر فوتبال و صدها مسابقات ورزشی میایند و میروند و خبرشان بسختی بگوش کسی میرسد. ثالثا، همین نظر فمینیستی خرده میگرفت که چرا “بدون مدرک و دلیل” “اتهام” زده میشود که اوباش اسد در استادیوم آزادی، اوباش اسد هستند. سازماندهی حضوراوباش اسد در ایران و حضور( بی حجاب) زنانشان در استادیوم، پرچم حزب الله لبنان در پشت سر و پرچم دولت اسد در دست این اوباش برای فمینیست مدرک تلقی نمیشوند، حمایت این اوباش از تیم اسد دلیل بر گماشتگی آنها از اسد نیست اما برای فمینیست، بی حجاب بودن مونثین اوباش اسد در استادیوم مدرک و دلیل کافی برای حمایت کردن از آنهاست. برای فمینیست مهم نیست که اسد چه بلائی  سر میلیونها زن و مرد و کوک سوری (” بیچاره فراریان و پناهنده ها”) میاورد، مهم این است که زن بتواند مسابقه فوتبال تیم اسد را (بی حجاب) تماشا کند. تنها تفاوت موضع فمینیست با موضع طیبه سیاوشی و پروانه سلحشوری، نمایندگان مجلس اسلامی که حامی حضور زنان در استادیوم هستند، اختلاف بر سر حجاب است. اگر طیبه به بی حجابی رضایت بدهِد، یا برعکس، تفاوتی بین فمینیسم اسلامی و فمینسیم سکولار باقی نمیماند. فمینیسم، چه نحله سکولار.آتئیستش و چه نحله مذهبی آن، ارتجاعی است.

چپ سوسیالیستی

به نظر من، چپ سرنگون طلب لازم بود فراخوان اعتراض فعال تا حد بر هم زدن انجام مسابقه را در دستور کار خود میگذاشتند. قبل از مسابقه پیش بینی کرده بودم که مدافعین جمهوری اسلامی برای دور کردن افکار عمومی از عادی جلوه دادن حضور نیم فوتبال اسد در استادیوم های ایران مسئله حضور زنان در استادیوم را برجسته خواهند کرد. همین طور هم شد. نه تنها حواشیون جمهوری اسلامی که حتی نمایندگان مجلس اسلامی، طیبه سیاوشی ؤ پروانه سلحشوری، همصدا با فمینیستها “واویلا چرا زنان ایرانی وارد استادیوم نشدند” راه انداختند. اوباش مونث سوری را وارد استادیوم کردند، پرچم حزب الله لبنان و دولت اسد را در دستهایشان بلند کردند، دوربینها را بطرف آنها گرفتند تا شاید مردم فراموش کنند آنچه در زمین بازی در حال وقوع است پذیرش و عادی قلمداد کردن سیاستهای فاشیستی و ضد زن  اسد است، به طاق نسیان سپردن این واقعیت است که اوباش حاضر در استادیوم زنان سوریه را نمایندگای نمیکنند، بلکه زنان سوریه همراه با مردان و کودکان در ابعاد میلیونی با قحطی، با لت و پار شدن زیر بمبهای بشکه ای و شیمایی، با مرگ در دریای مدیترانه، با آوارگی در ترکیه و اردن و لبنان و اروپا و آمریکا تداعی میشوند.

درست دو سال پیش در سال ٢٠١۵ در اوج همبستگی مردم اروپا با پناهندگان سوری، وقتی خبرنگار مجاری به عبدول محسن، یک مربی فوتبال سوری، و کودک در بغل او پشت پا زد، تمام دنیا به خبرنگار لعنت فرستاد و قربانی آن حادثه بفاصله کوتاهی در اسپانیا در یک مسابقه فوتبال با رونالدو عکس گرفت. این اقدام سمبلیک تمام اجزائی که یک چپ در اعتراضش به حضور تیم ورشی اسد در هر کجای دنیا لازم دارد را در خود گنجانده است.

تحریم تمام وقایع ورزشی جمهوری آپارتاید اسلامی و از جمله خواست اخراج تیم ملی فوتبال ایران از فیفا، مشروع ترین خواستی است که اپوزیسیون جمهوری اسلامی میتواند داشته باشد. این در هر صورت یکی از گزینه های ممکن در برخورد به وقایع ورزشی ایران است. اما وقتی جمهوری اسلامی مسابقه ای با تیم دست پرورده اش در تهران برگزار میکند، اپوزیسیون آن گزینه دیگری بجز فراخوان به تحریم یا اعتراض فعال بمنظور خراب کردن آن مراسم بر سر برگزارکنندگانش ندارد.

*****