بابک کسرایی
"بدون انقلاب سوسیالیستی، آن هم در همین دورهی بعدی تاریخی، فاجعهای تمامِ فرهنگ نوع بشر را تهدید میکند. حالا نوبت پرولتاریا است و در واقع بیشتر نوبت پیشتاز انقلابیاش. بحران تاریخی نوع بشر به بحران رهبری انقلابی تقلیل یافته است." (لئون تروتسکی، برنامهی انتقالی (۱۹۳۸)، ترجمه از خودم).
این واقعیت که جمهوری اسلامی درگیر بحران بزرگی بر سر موجودیت خود است، از مهمترین بنیانهای استراتژی کنونی حزب ما است. ایران در حال حاضر به راستی از خاصترین و "ویژه"ترین نقاط دنیا است. این ویژگی خود را در هر دو طرف دولت و مردم و در واقع در رابطهی بین این دو نشان میدهد. از یک طرف یکی از فاشیستیترین و خونخوارترین رژیمهایی که نوع بشر در تاریخ مدرن به خود دیده است بر ایران حکومت میکند. و در طرف دیگر، مردم به هیچ عنوان مرعوب نشدهاند و درگیر نبردی هرروزه با این رژیم مخوف هستند. از یک طرف عقبماندهترین و ارتجاعیترین عناصر تاریخ، دایناسورهای اسلامی، بر ایران حکومت میکنند. از طرف دیگر، جمعیتی بسیار مدرن، شهری و امروزی را شاهدیم که در خاورمیانه و کشورهای اسلامزده نظیر ندارد (۱). همینجاست که همه از تحلیل ایران بازماندهاند. دپارتمان پس از دپارتمان، دانشکده پس از دانشکده، کتاب پس از کتاب، فیلم پس از فیلم مشغول پرداختن به این سوالند که: در ایران چه اتفاقی میافتد؟ ایران چگونه کشوری است؟
جوابی که نیروهای مختلف به این سوال میدهند نه بر اساس میزان "انصاف" و "عینیتگرایی" که بر اساس هدفی است که خود در برنامه دارند، یعنی، در تحلیل نهایی، بر اساس پایگاه و منافع طبفاتیشان. جواب حزب ما به این سوال نیز مشخص است: ایران چون دیگی جوشان میخروشد و میرود که انقلابی بزرگ را بخود ببیند.
اما بگذارید لحظهای پایگاه طبقاتی کارگری و دیدگاه کمونیستی خود را فراموش کنیم و چون یکی از روزنامهنگاران باوجدان و آرمانخواه لیبرال (که البته این روزها تک و توک پیدا میشوند) ببینیم در جامعهی ایران واقعا چه اتفاقی میافتد. قبل از اینکه به پاسخی روایتگونه برسیم، کدام فاکتها و واقعیات عینی هست که نظرمان را جلب میکند؟
اولین اینها مسلما نفرت عظیم مردم از جمهوری اسلامی است. در جامعهی ایران اگر بر سر یک موضوع اتفاق نظر و اجماع وجود داشته باشد آن لزوم سرنگونی جمهوری اسلامی است. انگار هیچ کس واقعا باور ندارد که جمهوری اسلامی روزی بتواند رژیم متعارف بورژوازی در ایران باشد و به حکومتی باثبات و پایدار بدل شود. به جرات میتوان گفت شاید هیچ کشوری در دنیا شامل چنین اجماعی در بین مردمش نباشد. خونتای نظامی برمه، دیکتاتوری شنیع و ضدانسانی کرهی شمالی و بسیاری دولتهای استبدادی در آفریقا عملا شاهد جنبش مردمی و اعتراضی علیه خود نیستند. نافیان سرنگونیطلبی عادت دارند به طعنه بگویند که "مخالفین" (یعنی اکثریت قریب به اتفاق جامعه) همیشه گفتهاند این رژیم "2 ماه دیگر" سقوط میکند و این اتفاق هیچوقت نیافتاده است. این حرف، در عین اینکه سرشار از ریا است و در بهترین حالت آیهی یاس و ناله است، واقعیتی بزرگ را در خود دارد: جمهوری اسلامی ۳۰ سال است که از بحران مشروعیت رنج میبرد (رجوع کنید به "سیسال لاعلاجی، بحران حکومتی بورژوازی از مصطفی صابر، جوانان کمونیست ۳۸۹). این رژیم، به واقع، یک روز هم نظام متعارف و جاافتادهی بورژوازی در ایران نبوده است. دلایل از روز روشنتر است: این یک نظام فاشیستی و عقبمانده است که اگر بنا به مقتضیات عجیب و غریب سرمایهداری و عقبگرد عظیم فکری-فرهنگی آن نبود هیچ ربطی به قرن بیست و یکم نمیداشت. در ضمن این نظام هرگز نتوانسته در بافت جهانی اقتصاد و تولید سرمایهداری حل شود و ترجمهی این واقعیت برای مردم هفتاد میلیونی ایرانی ایران، فقر و نداری و بیآیندگی تمام و کمال بوده است. در واقع بنبست سیاسی رژیم ریشهی ایجادِ بنبستی اقتصادی شده است که باعث میشود رژیم اسلامی راه پس و پیش نداشته باشد. "جمهورى اسلامى جواب مسائل اقتصادى مملکت را نمیدهد. … ریشه اصلى مشکلات جمهورى اسلامى این اقتصاد، بحران اقتصادى، و ناتوانى از پاسخگوئى به مسائل اقتصادى است. میشود فرض کرد که اگر اینها اقتصاد شکوفائى داشتند، اگر وضع مالىشان خیلى خوب بود، میتوانستند نیروهاى طرفدارشان را بسیج کنند، از نظر سیاسى مخالفین خود را ساکت کنند، و از نظر فرهنگى یک درجه اختناق فرهنگى را بقا دهند. ولى این اقتصاد به آنها اجازه نمیدهد که اختناق و سرکوب فرهنگى را با سوبسید اقتصادى به جامعه تحمیل کنند." (منصور حکمت، آیا پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است؟، پیاده و ادیت و مقابله: کورش مدرسی، ایرج فرزاد، فاتح شیخ).
اما دومین عامل روشن جامعهی ایران، دومین موضوعی که میتوان گفت مردم بر سر آن به درستی اجماع و اتفاق نظر دارند، این است که عدم تحقق سرنگونی چیزی نیست به جز فقدان اتحاد و رهبری یا در واقع اتحاد پشت یک رهبری. این در ضمن با خوانش کنونی حزب کمونیست کارگری از اوضاع امروز ایران نیز منطبق است. (نگاه کنید به "مردم باید حزب را انتخاب کنند"، مصاحبه با حمید تقوائی، انترناسیونال ۲۵۳).
پس میبینیم که در اینجا نیز بحران کل جامعهی ایران به بحران رهبری تقلیل یافته است. راه حل تمام مشکلات مردم ا
یران، که مسلما قدم اولش سرنگونی جمهوری اسلامی است، در گروی تامین رهبری مبارزات علیه جمهوری اسلامی و تحقق سرنگونی آن است. در اینجاست که اهمیت وظیفهی ساختن تشیکلات برای حزب و سازماندهی آن بیش از پیش نمایان میشود. تلاش برای ساختن حزب مهمترین قدم در راه سرنگونی جمهوری اسلامی است.
حزب بسازیم!
در اینجاست که میفهمیم وظیفهی اصلی پیش روی حزب ما، امروز چیزی نیست مگر خودِ حزب. خودِ حزب را باید ساخت. مهمتر از اینکه امروز چه میکنیم این است که سلاح را برای فردا، صیغل دهیم. هر یک عضو و یک کادر بیشتر که داشته باشیم در فردای تلاطمِ انقلابی، یک قدم جلوتریم. و اگر بتوانیم پیش از فرا رسیدن این تلاطم، نیرویی به اندازهی کافی بزرگ درست کنیم (مثلا ۵۰۰ کادر و ۱۰۰۰ عضو داخل ایران) خود میتوانیم در بزنگاههای مهم، تلاطم را رقم زنیم.
امروز حزب کمونیست کارگری به یمن کانال جدید، تلویزیون ۲۴ ساعتهای که به زودی باید عنوان "تلویزیون حزب کمونیست کارگری ایران" به آن اضافه شود، به خانهی چندین هزار نفر راه پیدا کرده است. چند هزار نفر به ما تلفن میکنند. این اولین بار در تاریخ معاصر ایران است که نیرویی کمونیستی از چنین توان و قوهای برخوردار است؛ و حفظ این توان به جز با زحمت بیکران این حزب و ستون فقراتش ممکن نشده است. اما این رودی که به مجراهای حزب میریزد تنها زمانی انرژی تولید میکند که بتوانیم روی آن سد بزنیم. زمانی که هر هزار تلفن را به پانصد هوادار و سیصد عضو و صد کادر تبدیل کنیم. ضرورت ترجمهی "نامآوری" به "گسترش تشیکلاتی" موضوع بسیار مهمی است که خوشبختانه نکته تاکید پلنومهای اخیر حزب نیز بوده است.
بزرگترین مانع: لیبرالیسمِ تشکیلاتی
مبالغه نیست اگر بزرگترین مانع حال حاضر بر سر راه حزب و سنتهای موجود در آن را "لیبرالیسم تشکیلاتی" بنامیم. منصور حکمت با عنوان "فقدان نظم صف کمونیستی" از این معضل صحبت میکرد. این قضیه اتفاقی نیست و ربط مستقیمی به "بیانضباط" بودن رفقای کنونی حزب ندارد. اتفاقا بخش عمدهی اعضا و کادرهای این حزب سالها سابقهی کار تشکیلاتی و منظم (و بعضا نظامی) دارند و بنابراین این ویژگیهای فردی آنها نیست که به این لیبرالیسم تشیکلاتی منجر شده است. مشکل در تاریخ ما است.
این مشکل دو ریشهی تاریخی دارد:
-
۱- ما تاریخا با نقد عمیق چپ سنتی و فرقهای و غیراجتماعی اعلام موجودیت کردیم. لزوم نقد مناسبات درونی سازمانهای آن چپ باعث شده مناسبات آزاد درونیمان همیشه همراه با انضباط لازم نباشند.
-
۲- ما دقیقا در دل بحران و فروپاشی "کمونیسم تاکنون موجود" اعلام موجودیت کردیم. در آن سالها که کمونیست بودن را با "دیوانگی" یکی میدانستند و جذب هر تکعضوی که حاضر بود با صدای بلند بگوید "من کمونیستم"، مهم بود. این بود که درهای حزب را باز کردیم و گفتیم همه خوش آمدند! آن دوران البته "شش سالی بیشتر طول نکشید" و منصور حکمت در همان کنگرهی اول حککا پایان آن را اعلام کرد. اما آن سنت در ما مانده است و هنوز تاثیر منفی خود را به جای میگذارد.
مشکل ما در این زمینه عملی و واقعی است. منظور اینست که در مصوبات و روی کاغذ، مشکلی نداریم و هدفمان روشن است. باید تا آنجا که میتوانیم اعضا را جذب کنیم و ستون فقرات کادری را بسازیم تا حزب روی خط بماند. برای مثال به اصل ۱۴ از اصول سازمانی ما دقت کنید: "انضباط محکم تشکیلاتی شرط لازم ادامه کاری و پیشروی یک حزب انقلابی کارگری در شرایط نامساعد و محدود کننده موجود حتی در لیبرال ترین کشورهاست. انضباط حاکم بر حزب کمونیست کارگری یک انضباط متکی بر آگاهی اعضاء بر ضروریات عملی مبارزه کمونیستی و شرایط فعالیت حزب است. دیسیپلین حزبی در درجه اول تابعی از انسجام سیاسی و معنوی حزب و پختگی و هوشیاری اعضاء و فعالین آن است. حزب کمونیست کارگری ضمن تلاش دائمی برای آموزش این دیسیپلین و تقویت این آگاهی و هوشیاری در میان اعضاء و فعالین خود، با موارد تخطی از دیسیپلین حزبی با اقدامات انضباطی معینی برخورد میکند. تذکر رسمی، خفیف ترین و اخراج (سلب عضویت)، شدید ترین اقدام انضباطی در حزب کمونیست کارگری است." (اصول سازمانی حزب کمونیست کارگری، مصوب پلنوم چهاردهم، سپتامبر ۱۹۹۵).
با سنتهای لیبرالیسم تشکیلاتی باید مبارزه کرد. باید سنتهای قوی و محکمِ سانترالیسم دموکراتیک را زنده کرد. احیا و برقراری محکم سازمانها و مقررات و انضباط حزبی روی خطوط سانترالیسم دموکراتیک؛ این است امر مهم انضباطبخشی به حزب کمونیست کارگری ایران.
سانترالیسم دموکراتیک چیزی نیست به جز "آزادی کامل بحث، وحدت کامل عمل". کمیتهها با دموکراسی قوی درونحزبی انتخاب میشوند و سپس رایشان لازمالاجرا است. این یعنی دموکراسیِ اعتصاب. در اتحادیههای کارگری هم وقتی رای اعتصاب میگیرند، حتی اگر ۶۰ درصد رای به اعتصاب داده باشند، ۱۰۰ درصد کارگران اعتصاب میکنند.
زنده باد سنت کمونیستی-لنینیِ سانترالیسم دموکراتیک!
چارهی حزب قوی و باثبات،
انضباط است، انضباط است، انضباط!
راهحلهای مشخص:
غلبه بر این مشکل مشخص به راهحلهای مشخص نیاز دارد. این مطلب سعی میکند به نوبهی خود به اقدامات مورد نیاز اشاره کند.
تشکیلات خارج:
اهداف
اولین نکتهای که در مورد این تشکیلات باید یادآوری کرد زدودن یک نوع تصویر ایدهآلیستی و راستش پوچ است. تصویری که تشکیلات خارج را مساوی با تشکیلات داخل میداند. باید یادآوری کرد که این تشکیلاتِ خارجِ حزب کمونیست کارگری ایران است. تشیکلات خارج و نه تشکیلات بینالمللی! وظیفهی این تشکیلات یاری رساندن به امر حزبی است که در جغرافیای سیاسی دولت-ملتِ ایران فعالیت میکند. جهان سرمایهداری در اوایل قرن بیست و یکم از نظر سیاسی بر اساس دولت-ملت سازمان یافته است و مبارزهی کمونیستها نیز تنها میتواند بر همین اساس سازمان یابد. پرولتاریا وقتی در تهران قدرت بگیرد، قدرت را در تمام دولت-ملت ایران به دست گرفته است.
این تشکیلات دو امر اساسی را پیش رو دارد:
-
۱- کار در میان مهاجرین ایرانی خارج. یعنی معرفی و تبلیغ حزب به عنوان سازمانی که برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری بلافاصلهی سوسیالیسم در ایران تلاش میکند. و همچنین جذب عضو و کادر از میان این جامعه.
-
۲- انجام فعالیتهایی که میتواند مبارزهی مردم ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی را شدت بخشد. چیزی که ما از آن "منزوی کردن جمهوری اسلامی" نام میبریم. این در واقع، به نظر من، رساندن صدای اعتراض مردم ایران به جمهوری اسلامی به گوش جهانیان است.
ما در زمینهی اولی به شدت عقب هستیم و البته دلایل این امر از عهدهی ما خارج است. اما بیایید سی چهل سال به عقب برگردیم و ببینیم سازمانهای سابق چپ در زمان مبارزه با رژیم شاه چه نقشی در این زمینه بازی میکردند. برای نمونه بیایید به مورد دانشجویان نگاه کنیم. در زمان رژیم شاه، دانشجویان ایرانی مقیم خارج در سازمان عظیمی به نام "کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی – اتحادیه ملی" متشکل بودند. این سازمان در دههی ۶۰ و ۷۰ میلادی مهمترین بلندگوی اعتراض نیروهای مخالف رژیم ایران بود. این سازمان در عین حال در جنبشهای باصطلاح "ضدامپریالیستی" موجود در غرب نیز فعال بود (دفاع از مبارزات مردم ویتنام علیه جنگ آمریکا، جنبش رهاییبخش فلسطین و …). تمام گروههای سیاسی (از جبههی ملی تا انواع و اقسام سازمانهای چپ) در این کنفدراسیون فعال بودند. (برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به "کنفدراسیون، افشین متین، نشر شیرازه" و "ایران بین دو انقلاب، ارواند آبراهامیان، نشر مرکز").
جنبش دانشجویان ایرانی خارج از کشور نه تنها بلندگوی مهمی بود که اجازه نمیداد شاهنشاه محترم در خارج از ایران قدم از قدم بردارد که متحد مهم جنبش دانشجویی در کشورهای غربی نیز بود. اعضای جنبش دانشجویی دهه ۶۰ در کشورهایی مثل آلمان و آمریکا، دانشجویان ایرانی را از رزمندهترین و مهمترین متحدان خود در آن سالها میدانند. معروف است که وقتی دانشجویی تازه از ایران به خارج میآمد در عرض کمتر از یک ماه جذب فعالیت علیه رژیم شاه میشد.
این را با وضعیت امروز مقایسه کنید. امروز حضور ایرانیان و دانشجویان در خارج از کشور چندین و چند برابر شده است اما هیچ خبری از آن سابقهی رزمندگی نیست. در کشورهایی که چندین هزار دانشجوی ایرانی حضور دارند (از هند و مالزی تا اروپای غربی و آمریکای شمالی) هیچ خبری از فعالیتهای متشکل (یا غیر متشکل!) علیه جمهوری اسلامی نیست.
چنانکه گفته شد دلایل این امر، این "غیرسیاسی" شدن دانشجویان و ایرانیان خارج، از عهدهی ما خارج است. اما واقعا برای مقابله با آن چه کردهایم؟ چقدر به میان ایرانیان و
دانشجویان خارج رفتهایم و آنها را دعوت به پیوستن به مبارزهای عمومی علیه رژیم کردهایم؟
حزب امروز باید فعالیت سازمانیافته و منظمی درون دانشجویان و ایرانیان خارج دنبال کند. اقدامات زیر باید در دستور کار قرار بگیرند:
-
۱- برگزاری میز کتاب منظم (حداقل ماهی دو بار) در مراکز تجمع ایرانیان در خارج از کشور.
-
۲- تاسیس انجمنهای دانشجویی عمومی و غیرحزبی در دانشگاههای جهان با پلاتفرم مبارزه با جمهوری اسلامی و فعالیت حزب به صورت فراکسیونی درون آنها (رجوع کنید به اصل ۸ از اصول سازمانی حزب).
-
۳- پخش وسیع نشریات حزبی در میان ایرانیان خارج.
-
۴- برگزاری جلسات "خانهی حزب" در دو سطح. یکی برای ایرانیان خارج از کشور برای آشنا کردن آنها با جو اعتراضی ایران علیه جمهوری اسلامی و متحد کردن آنها در دفاع از مبارزات مردم ایران. و دیگری برای آشنا کردن فعالین و مبارزین کشورهای خارجی با مبارزات مردم ایران و جذب همبستگی آنها علیه جمهوری اسلامی.
سازماندهی:
تشکیلات حزب در خارج در ضمن باید سازمانی بسیار منظمتر از وضع کنونی پیدا کند. حوزهی اختیارات کمیتههای شهری و کشوری و کمیتهی خارج باید بیش از پیش مشخص و معین و مدون شود در هر کشور چند عضو داریم؟ آیا این اعضا وظایف خود (حداقل: پرداخت منظم حق عضویت) را به درستی انجام میدهند؟ چند کادر داریم؟ این کادرها هفتهای چند ساعت برای حزب وقت میگذارند؟ (این البته اطلاعاتی نیست که عمومی اعلام شود. اما، بنا به مقتضیات امنیتی، بالاخره یک ارگان باید اینها را بداند حالا یا کمیته کشوری یا دبیر کشوری یا فقط کمیته خارج).
سازماندهی اعضای حزب در خارج از کشور نکتهی ظریفی در خود دارد. از آنجا که موضوع فعالیت حککا ارتباط مستقیمی با حیات اجتماعی و سیاسی کشورهای خارجی ندارد تشکیل حوزههای منظم شاید بهترین و واقعیترین راه نباشد. اما اقداماتی باید در دستور کار قرار بگیرد:
-
۱- آموزش مارکسیستی. هر جا که امکان برپایی مدرسههای حزبی نیست، باید راههای دیگر مورد استفاده قرار بگیرد. سادهترین راه این است که هر فرد خواندن کتابی را آغاز کند و در ارتباط با یکی از اعضای ارشد حزب باشد که به او در راه خواندن کمک میکند.
-
۲- هر جا که ممکن است کلوبهایی (مثل مورد "پاتوق" که ظاهرا در استکهلم برگزار میشود) برپا شود. کلوبها تاریخا نقاط اصلی جذب عضو و کادر برای سازمانهای کمونیستی در سراسر جهان بودهاند. شکل ایدهآل کلوب، البته، جایی دائمی است که هم دفتر حزب باشد و هم جایی برای برگزاری جلسات و قرض گرفتن کتاب و به قول یکی از رفقا "بازی تخته و قهوه خوردن و بحث سیاسی".
-
۳- در صورت عدم امکان کلوب، جلسات ماهانهی اعضا میتوانند مفید باشند.
-
۴- حداقل راه سازماندهی اعضا، این است که یک راهنما (Mentor) برای آنها معین شود که حداقل ماهی یک بار با آنها تماس بگیرد.
به نظر من با نیروی موجود هم و فعالیتهای بسیار بیشتر از حد کنونی را در خارج از کشور پیش برد. حزب کمونیست کارگری، به شهادت دوست و دشمن، بزرگترین تشکیلات چپ ایرانی است و استفاده از نیروی خود برای تحقق اهدافش را مدیون جنبش سرنگونی و جنبش سوسیالیستی است.
سازمانهای جنبی:
آشفتهترین وضعیت را در حال حاضر سازمانهای جنبی حزب دارند. در واقع ما، به جز استثناهایی کوچک، چیزی به نام سازمانهای جنبی نداریم. تنها وقتی بنا به امری نمیخواهیم از نام حزب استفاده کنیم، پشت سر رفیق حزبیمان نام سازمان دیگری را مینویسیم. همین است که پس از هر انشعاب نیز این "سازمانها" تکهپاره شدهاند.
تکلیف این سازمانها را باید مشخص کرد. مطلوبیت این امر علت سادهای دارد: بعضی فعالیتها هست که باید درون تشکلهای غیرحزبی پیش برده شوند.
باید مشخص شود این سازمانها از چه کسانی تشکیل میشوند، تصمیمگیری در آنها چگونه است، و سازمانشان چگونه پیش میرود.
فهرست بیانتها است: سازمان جوانان کمونیست (که متاسفانه هنوز سازمان سانترالیستی دموکراتیک ندارد)، فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی، علیه تبعیض، کودکان مقدمند، کمیته بینالمللی دفاع از حقوق زنان در ایران، کمیته حقوق مدنی ایران، انجمن ضددین، کانون خاوران، کمیته بینالمللی علیه اعدام، کمیته بینالمللی
علیه سنگسار، شورای اکس مسلم در کشورهای مختلف، انجمن مارکس، کنوانسیون اوروفارسی و …
وظیفهی اصلی پیش روی تمام این سازمانها: ایجاد سایت مرکزی، معرفی فعالیتها در کشورهای فعال، اساسنامه و ارگانهای تصمیمگیری و سازماندهی.
تشیکلات داخل:
سازماندهی اعضا و کادرهای حزب در داخل ایران خطیرترین، مهمترین و در عین حال پرچالشترین امر کنونی پیش روی ما است. این بخصوص از آن جهت مهم است که با وجود ابزاری مثل تلویزیون کانال جدید و اینترنت چارچوبهایی به کلی نو و جدید در مقابل ما قرار گرفته است.
لنین زمانی میگفت ایسکرا میتواند سازمانده باشد. او میخواست حزبی را حول نشریهای متحد کند و بسازد بدون اینکه توان ارتباط مستقیم با اعضا و هواداران حزبش در روسیه را داشته باشد. امروز ما نه تنها بهترین نمونهی "ایسکرای سازمانده"ی مدرن، یعنی تلویزیون ۲۴ ساعته، را داریم که به یمن وجود اینترنت، امکان تماس دوطرفه با اعضا و کادرها را داریم. امر سازماندهی منفصل با وجود اینترنت معنایی به کلی جدید و نو مییابد.
مانع بزرگ این راه البته چالشهای امنیتی استفاده از اینترنت است. تجربه نشان داده که متاسفانه ما در این زمینه ضعیف عمل کردهایم. ما باید با تاکتیکهای فنی درست از اینترنت استفاده کنیم تا وزارت اطلاعات و پلیس مخوف جمهوری اسلامی را دور بزنیم.
امروز کمیته سازمانده حزب باید در خارج از ایران در جایی متمرکز شود. این کمیته باید متشکل از اعضای تماموقت باشد که از حزب، حقوق میگیرند و تمام وقت خود را صرف این کار میکنند. آنها باید تشکیلات حزب در داخل ایران را در سیاق و مقیاسی جدید سازماندهی کنند. جمعهای تماشای تلویزیون باید تشکیل شوند و به سرعت، در مواردی که امکانپذیر است، به حوزههای حزبی بدل شوند. این حوزهها باید راهی برای ارتباط پیگیر و مستقیم با کمیته سازمانده داشته باشند. شرکت آنها در فعالیتهای اجتماعی باید مطابق با دستورعملها و فرامین مخفیِ باشد که از حزب دریافت میکنند. سیاست حزب در داخل ایران باید توسط این حوزهها پراتیک شوند. در ضمن اعضای تکی که در ارتباط با حوزهای نیستند نیز باید متعاقبا سازمان بیابند. یافتن مستمر راههایی که اعضای داخل بتوانند در سوخت و ساز و حیات سیاسی-تشکیلاتی حزب در بعد سراسری نقش بازی کنند از چالشهای موجود در این راه است.
حداقل وظایف حوزههای حزبی داخل در حال حاضر چنین است: هر هفته، یا هر دو هفته یکبار، دور هم جمع شوند و جلسهای برگزار کنند، وضعیت سیاسی ایران را به بحث بگذارند و آخرین بحثهای تلویزیون و نشریات حزبی (بالاخاص انترناسیونال و جوانان کمونیست) را دنبال کنند، ادبیات مارکسیستی را به طور منظم بخوانند و خود را به سلاح مارکسیسم مسلح کنند، اقدامات عملی ممکن را سازماندهی کنند (شعارنویسی، پخش نشریات در محلات، شرکت در مبارزات کارگری و غیره و گزارش آنها به حزب، …). گزارش هفتگی یا دوهفتگی این حوزهها باید منظما در اختیار کمیته سازماندهی متمرکز در خارج قرار بگیرد و البته این ارتباط دو طرفه است. کمیته در بعضی اوقات شاید تشخیص دهد که دستورعملی به حوزهی مشخصی اعلام کند و خواهان اجرای آن شود. مهم این است که کمیته بداند چه نیرویی در هر محلهی تهران و سایر شهرهای ایران در اختیار دارد و بتواند در هر حال، به مقدار نیاز، از آن استفاده کند. در تماسها و گزارشها نیازی نیست که کمیته اطلاعی از اسم واقعی اعضای حاضر داشته باشد.
افراد منفرد و بدون حوزه (که با توجه به سازماندهی منفصل ما تعدادشان شاید بیشتر از اعضای درون حوزهها هم باشد) هم کم و بیش به همین شیوه ارتباط با حزب و کمیته سازمانده را دنبال میکنند.
در ضمن باید با پشت سر گذاشتن چالشهای امنیتی (که کار خیلی سختی نیست) امکان دریافت حق عضویت از داخل ایران را هم فراهم کرد. حق عضویت در ایران بسته به توان و وسع و تصمیم اعضا دارد. البته لازم نیست تمام حق عضویتها یا حتی هیچ بخشی از آنها به خارج منتقل شود. بلکه میتواند برای مخارج داخلی مورد استفاده قرار بگیرد. اما مهم این است که کمیته سازمانده در جریان تمام امور باشد.
×××
مطلب حاضر قرار نیست تجویز و دستورالعملی جادویی برای سازماندهی حزب باشد. قصد نویسنده تنها این بوده که به نکاتی که به نظرش از مهمترین اولویتهای جهتگیری در حال حاضر هستند اشاره کند. بهرحال فکر نمیکنم از پایین تا بالای حزب کسی با تز اصلی این نوشته کاملا موافق نباشد؛ و آن اینکه: باید حزب ب
سازیم. باید تشکیلات منضبط کمونیستی خود را در هر گوشه و کنار ایران و خارج بسازیم و ارتباط مستقیم و متمرکز آنها با حزب را حفظ کنیم.
"برای انجام موفق تمام این وظایف به سه شرط نیاز داریم: حزب، باز هم حزب و دوباره حزب!" (لئون تروتسکی، انقلاب در اسپانیا (۱۹۳۱)، ترجمهی خودم).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقی:
۱- این یک واقعیت است که بافت کلی مردم عموما شهرنشینِ ایران مدرنتر و مترقیتر از مردم خاورمیانه است. یعنی حتی مدرنتر از نمونههایی همچون ترکیه. ریشهی این تناقض البته به انقلاب شکوهمند ایران (قیام بهمن ۵۷) باز میگردد که مدرن و پیشرفته بود و دقیقا به همین علت مجبور شدند دایناسوری به نام اسلام سیاسی را از گور بیرون بیاورند تا آن را شکست دهند. به قول منصور حکمت، خمینی "وارداتیترین و دستسازترین شخصیت سیاسی تاریخ معاصر ایران" (حکمت، تاریخ شکست نخوردگان) بود.