نیم نگاهی به دُکترین شُعیب زکریایی!

نیم نگاهی به دُکترین شُعیب زکریایی!

اخیراً شُعیب زکریایی بحثی صوتی تصویری را با عنوان:

’‘ستراتێژی سوسیالیستی و چەپی ئانارشیستی، شوورا و پاڕلمان‘’ به زبان کُردی ارائه داده است که در واقع می توان آنرا نوعی دُکترین وی در رَد و تقابل با سوسیالیسم بحساب آورد.

طبعاً این بحث دو ساعت و نیمه (که احتمالاً سالها روی آن کار شده است)، وقت کافی می طلبد تا به همه زوایای آن وارد شد و به نقدش کشید؛ اما در موجزترین بیان غیرتئوریک می توان آنرا اینگونه ارزیابی کرد که:

وی صریح و شفاف مبانی فکریش را که با سوسیال دموکراسی چِفت و بَست است، تبیین می کند و با پشت سر گذاشتن هر فصلی از بحثش، بیشتر روشن می گردد که قبله آمالش روی پایه های تفکر سوسیال دموکراسی بند است.

ایشان ضمن تقدیس چنین تفکری، حاکمیت دو کشور سوئد و نروژ را بعنوان حکومت های ایده آلش مثال می آورد و آنها را ایده آلترین مدل اداره جامعه برای ایران و بقول خودش کردستان هم، معرفی می نماید. (نباید از نظر دور داشت که این ایده آلیزه کردن، از دلِ نفی سوسیالیسم و صرفاً بخاطر پشت کردن به آن و عبث بودن تلاش و مبارزه برای تحققش برمی خیزد!)

وی در جای جای مبحثش، بی پروا و بارها از مطلوبیت همزیستی مسالمت آمیز همه گونه طیف بورژوازی حرف بمیان می آورد و همه مرزهای طبقاتی را کنار می نهد و ایده آلترین نوعِ حکومت مورد نظر خود را قبضه شدن قدرت سیاسی در دست احزاب همه رنگ و در چارچوب پارلمان می بیند. (لابد نظیر همان نوع حاکمیتی که هم اکنون در کردستان عراق حکم می راند!)

اگرچه او می داند که چگوند باید با برجستگی و شفاف و صریح از حاکمیت بورژوایی مورد نظرش بگوید، اما برای خالی نبودن عریضه و برای نوعی بازار گرمی در میان برخی از مخاطبانِ مُردَدَش که سمپاتی هایی به سوسیالیسم دارند، در طول ادامه بحثش، ’‘وفاداری” خود را به ’‘سوسیالیسم و کمونیسمی تقدیری‘’ (که حالا حالاها امکانپذیر نیست)، اعلام می کند و چنان تبیینی بدست میدهد که براساس آن باید منتظر ماند تا قَدَرِ سوسیالیسم از راه برسد و نطفه اش در دل سرمایه داری بسته شود و بالاخره روزی روزگاری (که معلوم نیست چه زمان اَجَل سرمایه داری بسر خواهد رسید)، به میمنت و مبارکی طفل سوسیالیسم بدنیا آید!

ایشان که سالهاست از باور سوسیالیستی و کمونیستی دست شسته است و’‘متحول گردیده‘’ و رسالت ترویج سوسیال دموکراسی را برای خود قائل است، با اینحال از این ادعا که گویا به نوعی از’‘سوسیالیسم و کمونیسم در آخر زمان و در ناکجاآباد‘’ باور دارد، دست بردار نیست و ضمن اینکه اینجا و آنجای بحثش را با اشاره به چنین ’‘سوسیالیسم و کمونیسمی‘’ و چنان’‘بهشت موعود دست نیافتنی‘’ بزک می کند؛ اما در همانحال ابایی از تکرار مکررِ حاکمیت نوبتی احزاب و پارلمان بورژوایی و تنظیم روابط کار و سرمایه و آشتی دادن استثمارگر و فروشنده نیروی کار ندارد.

وی با رونمایی از هر گوشه تزش، حاکمیت احزاب و سهیم شدن آنها در قبضه قدرت سیاسی و ضرورت تعامل و همزیستی آنها در اداره مشترک جامعه را یادآور می شود و یکریز هم الگوهای کشورهای اسکاندیناوی را نمونه می آورد.

ایشان که در هیئت ایدئولوگ نوظهوری که همه حساباتش را روی ناسیونالیست های غربال شده از کومه له کمونیست سابق و ناراضیان درون احزاب کُردی و کهنه سیاسیون تازه بورژوا شده نوکیسه در خارج کشور، باز کرده است؛ می رود تا از کاروان دیگر آلترناتیو سازان بورژوازی عقب نماند و او نیز در آشفته بازار بحران آلترناتیوها سرش بی کلاه نماند!

وی بعداز یک دوره طولانی غیبت و انفعال و چند دهه نقاهت سیاسی، اکنون فرصت را غنیمت شمرده و به صحنه سیاست بازگشته است تا با پرچم سوسیال دمکراسی، خودی نشان دهد و اگر بتواند گوی را از میدانِ دیگر رهبران و ایدئولوگ های بورژوا و بازرگانان عالَمِ سیاست با پیشینه کومه له، بِرُباید و جماعتی را به دَور تز و دُکترین خود گِرد آورد.

ایشان که از ته دل ذره ای باور به سوسیالیسم و کمونیسم ندارد، با دستاویز گرفتن شعار: ’‘سوسیالیسمِ همین حالا‘’ی دیگرانِِ بی جایگاه و پایگاهی که با چنین شعاری رادیکال نمایی می کنند، قاطعانه از امکان ناپذیری سوسیالیسم و کمونیسم می گوید و سوسیال دمکراسی را بعنوان یگانه آلترناتیو و مطلوبترین نوع نظام سیاسی و پروژه اداره جامعه، ترویج می کند.

البته همانطوریکه اشاره شد هرازگاهی هم از خواص سوسیالیسم و کمونیسم می گوید، اما بلافاصله پشت بندش با یک دوجین فاکت و فیگورِ خودساخته و با آویزان شدن به ماتریالیسم تاریخی تزِ ’‘رشد مناسبات تولیدی‘’، امکان ناپذیریش را تذکر می دهد و نقش عنصر آگاه و دخالت کمونیستها در پیشرَس کردنِ آن را به هیچ می گیرد و از درِ تقدیرگرایی وارد می شود و تحققش را به قَدَرِ تاریخی گره میزند و بصراحت و البته با لحن و روایت مخصوص به خودش، می گوید که:

’‘تحقق چنین رویای زیبایی‘’ تابعی از جبر زمانه است و لازم نیست کسی برای تحققش تلاشی بخرج دهد؛ وقتش خواهد رسید و همانگونه که از دل نظام بردگی فئودالیسم متولد گردید و از دل فئودالیسم سرمایه داری تولد یافت، بالاخره روزی هم از دل سرمایه داری نیز، سوسیالیسم سر برخواهد آورد و بهتر است فعلاً همین سوسیال دمکراسی موجود را که بهترین نمونه اش را می توان بچشم خود در سوئد و نروژ دید، چسبید!

عطا خُلقی

۱۹ مه ۲۰۱۹