گسترش فضای میلیتاریستی از سوی آمریکا و رژیم ایران قویا محکوم است!

گسترش فضای میلیتاریستی از سوی آمریکا و رژیم ایران قویا محکوم است!
بعد از خروج آمریکا از تفاهمنامه برجام و گسترش روز به روز ابعاد تحریمهای اقتصادی و مالی بر کشور ایران(که صد البته در درجه اول بیشترین زیان آن متوجه کارگران و توده فرودست جامعه بوده) و متعاقبا وقتی دولت ترامپ
سپاه پاسداران را وارد لیست تروریستی کردند، کشمکش و تنشها میان آنان اوج بیشتری گرفته و موجب گسترش فضای میلیتاریستی و بنوعی جنگ روانی شده. به همین اعتبار شاهد آن هستیم از سوی مفسران خصوصا مدافع افق و جنبش راست و ژورنالیستهای دو سوی این تقابل که غالبان خواهان تغییر حکومتها از بالا با اتکاء به سناریوی جنگ و حتی کودتا هستند برغم اینکه میدانند چنین سناریوهایی چه فجایعی ببار میاورند و قربانیان اصلی آن در وهله اول همان مردم اند، اما به روال همیشگی بعد آتش افروزی باد زده میشود تا جائیکه با تحلیلهای سطحی، جنگ میان آمریکا و ایران را قریب الوقوع پیش بینی میکنند.
اگر چه در شرایط بسیار پیچیده و بحرانی خاورمیانه که سالهاست چون بشکه ای باروت شده بعید نیست در صورتیکه یکی از طرفهای درگیر در این منازعات و کشمکشها به عملی خارج از محاسبات دست بزنند کنترل از دستشان خارج شود و با کوچکترین جرقه آتش جنگ دامنه داری شعله ور شود! اما واقعیت اینست اهدافی که پشت این مانورهای کنونی خوابیده به منظور شروع جنگ نیست!
اساسا خود این تنشها و فشارهای ایجاد شده بخش عمده آن به مقاصد و منافع متناقض و متضاد دو سوی مذاکره کنندگان بر میگردد که برجام ماحصل متاخر آنست. این تفاهمنامه برای غرب و خصوصا آمریکا در گام نخست پیش درآمد افسار زدن و هر چه بیشتر کنترل نمودن رژیم ایران بوده تا بتواند از اینطریق دستش را در دخالتگریهای منطقه ای و مخاطراتی که منافع آنان را از هر جهت تهدید میکند کوتاه نماید(به عبارتی حتی صورت مسئله مذاکرات که مشروط بودن فعالیتهای هسته ای رژیم ایران اعم از غنی سازی اورانیوم باشد در آن عاملی ثانویی است). بطریق اولی در صورت تن دادن رژیم ایران به رعایت چنین موازینی اینبار در گامهای بعدی آمریکا میخواهد رژیم ایران را در چهارچوبی قرار داده تا از آن موجودی ساخته باشد که نتواند چوب لای چرخ منافعش بگذارد و آنرا وارد مناسبات تعریف شده تر با خود و دیگر شرکایش کند. هدفی که هنوز آمریکا جهت تحقق آن راه درازی در پیش دارد و باید روی پروژه آن کار کند البته در صورت فاکتور گرفتن و یا تلاش جهت به بیراهه کشاندن مبارزاتی که کل نظام را تا آستانه فروپاشی برده. و گام به گام رژیم را وادار به “عقب نشینی قهرمانه” کند و نتیجتا جام زهر را بالا بکشد. اما از نظر رژیم ایران برجام می بایست موجب لغو جامع کلیه تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل متحد و همچنین تحریم‌های چندجانبه و ملی مرتبط با برنامه هسته‌ای ایران و نیز شامل گام هایی برای ایجاد دسترسی در حوزه‌های تجارت، فناوری، مالی، و انرژی میشد و در واقع تصور میکرد از این مجرا میشود برای ادامه بقای ننگینش وقت بیشتری بخرد. اینها اهداف و منافع متناقضی هستند که در تفاهمنامه برجام قابل جمع نیستند. برای نمونه این دیگر جزو بدیهیات است رژیم ایران یکی از عاملهای مهم بقایش را همان سرمایه گذاریهای نجومی جهت گسترش حمایت تروریسم و دخالتگری در دیگر کشورها میبیند که توانسته با توسل به آن در معادلات منطقه بالانسی برقرار و بنوعی سهمخواهی کند.
دیگر لااقل از دهه نود میلادی به اینسو جنگ افروزیها تنها دو طرف ندارد که یکی شکستش قطعی است و دیگری فاتح! امروزه دیگر چنین نیست که در جنگی که از همان آغاز بازنده و برنده اش معلوم است بشود یکتاز به جنگ منافع رفت. یعنی وقتی طرفی در جنگ مغلوب شد و شکستش منافع کشوری را که قدرتمندتر است به هر لحاظ تامین کند، دیگر تمام است، چنین نیست! بلکه باید فاکتورهای مهم دیگری را وارد معادلات و ارزیابی از استراتژی و سیاست جنگی خود کنند در منطقه ای که میخواهند با قلدریهای نظامی خروار خروار بمب بر سر مردم بیگناه فرو بریزند. نادیده گرفتن ابعاد فاجعه بار کشتار، بیخانمان و آواره کردن میلیونی توده های مردم بیدفاع در پی منافع و مطامع سرمایه دارانه خود مفروض است و تازگی ندارد. اما باز کردن جبهه جنگی دیگر برای آمریکا از این نظر هم کار آسانی نیست که بتواند افکار عمومی در داخل آمریکا و جهان را از یکسو راضی کند و هم از دیگر سو منافع قطبهای رقیب و سایر کشورهای همپیمان جهانی و شرکای مرتجع منطقه ای را نیز تا حدودی در آن لحاظ و تامین کند.
خصوصا آمریکا در پس جنگهای خونبار خلیج در دهه نود میلادی و متعاقبا حمله اشغالگرانه سالهالی ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ به افغانستان و عراق و به دنبال آن شکست پی درپی و بن بستهایی که در این استراتژی جنگی تجربه کرده هزینه های بسیار سنگین متحمل شده. به همین خاطر بطور واقعی توان تکرار چنین سناریویی که خود را قدرت بلامنازع جهان و ژاندارم منطقه قلمداد مینمود و کمیک بودن آنرا تجربه نموده، ندارد.
رژیم ایران هم در بحرانی ترین و شکننده ترین دوره حیات خود بسر میبرد. بیشترین هراسی که بر رژیم مستولی شده ناشی از مبارزه و تقابلی است که خصوصا از خیزش دی ماه سال ۹۶ به اینسو تا آمده اعتراضات و اعتصابات مداوم اوج بیشتری گرفته. رژیم میداند اگر هم با سازش قهرمانانه و در اوج استیصال بر سر میز مذاکره بر گردد نه تنها گره ای از مشکلاتی که در داخل کشور با آن دست به گریبانگر است نگشوده بلکه مبارزات کارگران و توده های محروم معترض به وضع موجود کماکان موجود است و تازه بیم آن دارد عمق و گستردگی بیشتری بیابد و کل بساطش را در هم بپیچد.
بهمین خاطر تلاش میکند از این فضای جنگی ایجاد شده نیز نهایت بهره را ببرد و آنرا همچون برکتی جهت سرکوب هرچه افسار گسیخته تر و عقب نشاندن مبارزات کارگران و تودهای رزمنده بکار بگیرد.
میخواهم بگویم هر کدام با این پروکاسیونهای جنگی، در واقع اهداف و منافع خاص خود را دارند تعقیب میکنند!
در چنین اوضاع و شرایطی بایستی جبهه آزادیخواهی و ترقیخواهی در سراسر جهان و بطریق اولی جبهه رهایی از هر گونه قید و بند استثمار و بردگی در ایران، اعم از جنبش رهایی زن، جنبش دانشجویی، جنبش انقلابی کردستان، معلمان و سایر اقشار رادیکال و در راسشان کارگران و پیشروان سوسیالیست جامعه یکپارچه و متحد جهت محکوم کردن و هر چه سریعتر پایان دادن به این قلدریها و ایجاد فضای میلیتاریستی قدم پیش بگذارند.
نه به جنگ افروزی
زنده با همبستگی مبارزاتی
زنده باد کمونیزم
ناصر بابامیری مه ۲۰۱۹