روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت دوم)

پژوهشی از کورش عرفانی
korosherfani@yahoo.com

در قسمت نخست این نوشتار گفتیم که هدف از این پژوهش بررسی امکان های استقرار دمکراسی در ایران است.  برای این منظور در ابتدا باید آخرین نظریات مربوط به دمکراسی سازی در کشورهای استبداد زده را بررسی کنیم. به همین دلیل نیز کار را با ترجمه مقاله ای در باره دیدگاه های دو اندیشمند جهان سرمایه داری غرب در این باره آغاز کردیم.  در پایین ادامه ی این ترجمه را می بینیم.

* *
چگونه توسعه به دمکراسی راه می یابد
آنچه درباره ی نوین سازی می دانیم
رونالد اینگلهارت و کریستین ولزل
ترجمه: کورش عرفانی

نوین سازی جدید :

 با نگاهی به گذشته در می یابیم که روایت های نخستین نوین سازی در چندین مورد خطا می کردند. امروز تقریباهیچ کس منتظر نیست که یک انقلاب توسط پرولتاریا مالکیت خصوصی را ملغی ساخته و به عصری رهنمون شود که از استثمار و تضاد خلاص شده باشد. به همان ترتیب که کسی منتظر نیست صنعتی شدن به طور خودکار به سمت نهادهای دمکراتیک برود. کمونیسم و فاشیسم نیز محصول صنعتی شدن بودند. با این همه بدیهیات زیادی اشاره به این نکته دارند که فکر اصلی نظریه ی نوین سازی درست بوده است: توسعه ی اقتصادی به سمت این می رود که تغییراتی مهم و تقریبا قابل پیش بینی در عرصه ی جامعه، فرهنگ وسیاست را باعث شود. اما روایت های ابتدایی نظریه نوین سازی نیاز به تصحیح شدن از چندین منظر دارند.

نخست این که نوین سازی مسیری خطی ندارد. یعنی همیشه به یک سمت نمی رود. برعکس، فرایند فوق به نقاطی می رسد که در آنها مسیرش عوض می شود. شواهد تجربه شده نشان می دهد که هر مرحله از نوین سازی مصادف است با تغییراتی چشم گیردر جهان بینی مردم. صنعتی شدن یک فرایند مهم دگرگون سازی را می زاید که نتیجه ی آن  دیوان سالاری، سلسله مراتب، تمرکز قدرت، دین زدایی و یک تحول از ارزش های سنتی به سوی ارزش های غیردینی و عقلایی می باشد. ظهور جامعه فراصنعتی با خود مجموعه ی دیگری از تغییرات فرهنگی را می آورد که در یک مسیر متفاوت حرکت می کنند: به جای دیوانسالاری و تمرکزگرایی، گرایش جدید به سوی افزایش تاکید بر ارزش های استقلال فردی و خود-بیانگری  است که منجر به خودکفایی هر چه بیشتر نسبت به قدرت حاکم می شود.
بنابراین، با در نظرگرفتن تاثیر مساوی سایر شرایط، سطوح بالای توسعه ی اقتصادی سبب می شوند که مردم بیشتر اهل مدارا و اعتماد شوند و افراد به سوی اهمیت دادن هرچه بیشتر به خود-بیانگری و شرکت گسترده تر درتصمیم گیری سیاسی تمایل یابند. این فرایند به طور جبری روی نمی دهد و هر گونه پیش نگری در این باب فقط احتمالی خواهد بود؛ زیرا فقط عوامل اقتصادی نیستند که موثرند، رهبران سیاسی یک کشور و وقایع خاص یک ملت می تواند درشکل دهی این فرایند نقش بیافرینند. علاوه بر این، نوین سازی غیر قابل بازگشت نیست. وخامت شدید وضعیت اقتصادی می تواند این روند را وارونه کند، همچنان که این اتفاق در کشورهای آلمان، ایتالیا، ژاپن و اسپانیا در زمان «رکود عظیم» و در اغلب کشورهای به جا مانده از بلوک شرق سابق در دهه ی ۱۹۹۰ روی داد. به همین صورت، اگر بحران اقتصادی کنونی تبدیل به رکود عظیم قرن بیست و یکم شود، جهان می تواند با چالش درمقابل شکل های تازه ای از خارجی ستیزی و قدرت طلبی مواجه گردد.
دوم، تغییرات اجتماعی و فرهنگی  یک مسیر علت و معلول وار است: تاریخ مهم است. اگرچه توسعه ی اقتصادی به این سو می رود که دگرگونی های قابل پیش بینی را در جهان بینی های مردم پدید آورد، میراث یک جامعه – چه توسط مذهب پروتستان، مذهب کاتولیک، اسلام، مذهب کنفوسیوس یا کمونیسم شکل گرفته باشد یا نه – اثری ماندگار بر دیدگاه ها از خود به جای می گذارد. نظام ارزشی یک جامعه محصول کنش متقابل میان نیروهای هدایتگر نوین سازی از یکسو و تاثیر مستمر سنت ها از سوی دیگر می باشد. اگرچه نظریه های قدیمی نوین سازی هم در شرق و هم در غرب می پنداشتند که مذهب و سنت های قومی از میان خواهند رفت، آنها نشان دادند که در حد بالایی مقاوم هستند. با وجود آنکه مردم کشورهای صنعتی شده داراترو داناتر شده اند به سختی می توان از این امر یک فرهنگ جهانی همشکل بیرون کشید. بازمانده های یک فرهنگ به گونه ی قابل توجهی دوام می آورند.
سوم، برخلاف روایت قدیمی تر و خودمحورانه ی این نظریه، نوین سازی با غربی سازی یکی نیست. روند صنعتی شدن در غرب آغاز شد اما در دهه های اخیر آسیای جنوب شرقی یکی از بالاترین میزان رشد اقتصادی را داشت و ژاپن در عرصه ی امید به زندگی و برخی دیگر از عرصه های نوین سازی در راس کشورهای جهان قرار دارد. ایالات متحده الگویی برای تغییر فرهنگی جهان نیست، و آنچنان که یک روایت عامیانه از نظریه ی نوین سازی  فرض می کرد، جوامع صنعتی به طور عمومی درحال شباهت یافتن به ایالات متحده  نیستند. در واقع جامعه ی آمریکا، بیشتر از بسیاری دیگر از جوامع دارای درآمدهای بالا، ارزش های سنتی خود را حفظ کرده است.
چهارم، نوین سازی به طور خودکار به دمکراسی راه نمی برد. بیشتر این طور است که این می تواند تغییرات اجتماعی و فرهنگی ی را با خود به همراه آورد که دمکراتیزه شدن را به گونه ای فزاینده محتمل می سازد. صرف رسیدن به تولید ناخالص ملی بالا دمکراسی تولید نمی کند، اگرمی کرد کویت و امارات متحده ی عربی باید دمکراسی های نمونه می شدند. (این کشورها از روند صنعتی شدن که دربالا شرح دادیم عبور نکرده اند.) اما ظهور جامعه ی فراصنعتی تغییراتی اجتماعی و فرهنگی را با خود می آورد که به طور مشخص به دمکراتیزه شدن می انجامد. به طورعملی امور جوامع مبتنی بر دانش نمی تواند بدون افرادی بسیار تحصیل کرده بچرخد، افرادی که بیش از پیش می آموزند برای خود فکر کنند. وانگهی، افزایش سطح امنیت اقتصادی منجر به تقویت خود-بیانگری می شود، زیرا که ارجحیت را به انتخاب آزاد داده و کنش سیاسی را تشویق می کند. وقتی شرایط بر این مبنا پیش می رود،