کُشتن زنان جنایتی عُریان(راه حل دو آلترناتیو در جامعه)

بعد از نزدیک به چهار دهه حاکمیت جمهوری اسلامی با تحمیل سیاست های زن ستیزی در ایران، شاهد تمام قوانین متحجر اسلامی مردسالارانه و آپارتاید جنسی سرکوب همه آزادی های اولیه ی انسانی و حق و حقوق سیاسی میلیونها زنانی هستیم که هر روزه مورد خشونت و تعرض قوانین مذهبی قرار می گیرند که نتیجه اش قتل های ناموسی و آمار خود کشی زنان روز به روز افزایش پیدا کرده تا جاییکه تصویب قوانین متحجر اسلامی با روابط و مناسبات طبقاتی همچنین فرهنگ پدر سالاری و قوانین شریعت اسلامی در جامعه پیوند خورده که خود اینها نقش اساسی در سرکوب و خشونت علیه زنان در ابعاد مختلفی را به نمایش گذاشته است.

در طى شش ماه اخیر کشتن زنان و دختران به یکى از سر تیتر اخبار و رسانه ها در دل جامعه و کوچه و بازار تبدیل گشته است. آخرین آنها قتل ۲ خواهر به دست برادر و خودکشی یک زن به اسم نسرین زمانی در شهر سنندج بود. هر چند آمار  دقیقى در این رابطه خودکشی و قتل های ناموسی وجود ندارد اما باید اذعان داشت تنها تعداد کمی از آنها توانسته است رسانه اى شود. آمار گسترده ی قتل هاى خاموش و پنهان از این دست که زنان جامعه را با هر بهانه اى نشانه گرفته خیلى بیشتر از آمارهاى اعلام شده در رسانه هاى خبرى است. زمینه هاى کشتن زنان و تعرض به نصفى از جمعیت جامعه را باید در متن جامعه و سیستمى که زنان را نه به عنوان یک انسان، بلکه با  واژه های آذین بندى فرهنگی و سنت هاى عقب افتاده بر گرفته از قوانین و اعتقادات متحجر مذهبی از دل یک جامعه ى طبقاتى به عنوان یک ابزار تولید مورد بررسی قرار داد، که متعاقب همین قوانین به جنایت قانونمند عریان با نام شرف و ناموس در روبناى کنش هاى جامعه، جنایات متعددی را رقم می زند. حاکمیت زورمدارانه و فرهنگ و قوانین برگرفته از دل جامعه طبقاتى در یک لباس شرعى با نام دین و مذهب از هیچ جنایتى دست بردار نیست. دو ماده از قوانین متحجر قانون مجازات اسلامی ایران از جمله ۲۲۰ و ۶۳۰ در واقع و بدون هیچ اما و اگر به مردان اجازه میدهد که دست به کشتن و قتل زنان بزنند، دقیقن این را به ما نشان میدهد که قوانین مجازات اسلامی در ایران نه تنها بازدارنده این قتل ها و جنایات نیست بلکه برعکس زمینه اصلی را برای دست زدن به هر جنایتی علیه زنان و دختران جامعه را با توسل به قانون مجازات اسلامی به عنوان یک امر عادی فراهم کرده است. در همین راستا و از این زاویه باید گفت در جامعه ای که زنان به دلایل متعددی برای خلاصی از شرایط غیر انسانی در دل خانوادهایشان به طلاق روی می آورند که فضای مرسالاری و مذهبی پدران و پسران خانواده را  در جامعه بی ناموس معرفی میکند، در جامعه ای که رابطه و علاقه ی میان دختران و پسران  رگ گردن با نام غیرت مردانه خانواده را جریحه دار و باعث انواع و اقسام تعرض به زنان می شود، در جامعه ای که فقط به دلیل کمترین سوظنی در رابطه با اعمالی که در دل جامعه مردسالار مذهبی و طبقاتی آن را عمل غیر شرعی قلمداد میکنند و مردان خانواده با شعار دفاع از غیرت و شرافت  دست به کشتن زنان و دختران میزنند، در جامعه ای که ایستادن و مقاومت در برابر ازدواج و حجاب اجباری، ناموس مردان و پسران خانواده را لکه دار که نهایتن به قتل و جنایت منتهی می شود، این را به ما میگوید تا هنگامی که فضا ی مردسالاری که در دل جامعه از طرف قانون و حاکمیت نهادینه شده باید انتظار چنین جنایات عریان و خاموشی هم بود به این معنا که افکار پوسیده و مذهبی مردسالار در یک جامعه طبقاتی در یک هم پیوندی در ساختار زیربنایی و روبنایی، با قوه ی قهریه دولتی، سیستماتیک فضای را فراهم میکنند تا با هر نامی از جمله شرف و ناموس، عفت و پاکدامنی حُجب و حَیا دست به جنایت های سفید بزنند.

از منظر دیگر در دل و عمق جامعه ای که زن همواره موجودی محروم از حقوق انسانی و اجتماعی بوده و موجودی که با تمامی قابلیت‌هایش بیگانه شده، زنانی که پیوسته همدوش مردان در کارگاه‌ها و کارخانه‌ها، نه موجودیت و نه کارشان نسبت به مردان هرگز دارای ارزش و اعتبار نبوده، در جامعه ای که فقط احکام شرع مبنای قانون گذاری است و فرصتی برای قانون گذاری با هدف برابری حقوق زن و مرد قابل تصور نیست این یک امر عیان و آشکار است که طیف زیادی از زنان معترض در جامعه با توجه به جایگاه و خاستگاه طبقاتیشان در جامعه ایران،  به دلیل ناهمخوانی نیازهایشان با واقعیات های جامعه وضع موجود، در عرصه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به یک چالش جدی تبدیل کرده  و برای تغییر شرایط زندگی، در تلاش اند تا موقعیت و جایگاه خودشان رو تغییر دهند. دقیقن همین امر باعث می شود که گرایشات مختلفی در مبارزات جنبش زنان حول مطالبات و خواستهای طبقاتی شکل بگیرد و با زبانی ساده به این معنا باید گفت باز تولید ستم بر زنان در واقع محصول جامعه ی طبقاتی است. به یک معنای  میدانیم که گاهن در طرح مطالبات جنبش زنان خواسته های مشابهی هم بین جریانات رادیکال و کمونیست با طیف راست جامعه در شکل ماکرو لیبرالها مشاهده می شود و خود را در خواست و مطالبات مطرح شده به مناسبت ۸ مارس خود را نشان می دهد. در واقع مشکل در طرح مطالبات نیست، بلکه مسئله اصلی در استراتژیک است که این دو قطب انتخاب کرده اند. به این معنی که جریانات و تشکل های لیبرالی بدون تعرض به مناسبات سرمایه داری و لغو مالکیت خصوصی، در مماشات با گرایشات مذهبی، در باز تولید آپارتاید جنسی عملن فعالیت و تبلیغ می کنند و نمی توانند خواستهای جنبش زنان برای پایان دادن به ستم جنسیتی را محقق کنند و این شامل بقیه ی جریانات بورژوا- ناسیونالیست هم می شود. اما جنبش زنان سوسیالیست و رادیکال درست بر عکس و در نقطه مقابل با استراتژی قطب راست و لیبرالها، با تعرض به مناسبات سرمایه داری، مبارزه برای لغو مالکیت خصوصی و در هم پیوندی با جنبش طبقه ی کارگر برای فراهم نمودن جامعه ای عاری از هر نوع ستمی با عزمی راسخ در دل جامعه مبارزه می کنند. باید تاکید کرد که روشنگری و موضعگیری های شفاف در بحث راه حل آلترناتیو جنبش های موجود در جامعه در طرح استراتژی برای خاتمه دادن به هر نوع ستمی از جمله ستم جنسیتی یکی از وظایف مبرم فعالین پیشرو و رادیکال جنبش سوسیالیستی زنان می باشد، به این معنا  که این دقیقن همان گره کلیدى است که در استراتژى هر تشکل و جنبش رادیکال و پیشرو به عنوان یک راهکار واقعی برای خاتمه دادن به هر نوع ستمی در راستای تحقق سوسیالیسم  به گفتمان مبارزات روزمره تبدیل کرد. نهایتن باید گفت مسئولانه ترین تلاش این است که سنگ بنای جنبش رهای زنان را بر بستر مبارزه محروم ترین بخش جامعه یعنی طبقه کارگر استوار کنیم، زیرا که نیاز طبقاتی در واقع منشاء بازتولید ستم جنسی است.

ناصر زمانی

۱۱ می ۲۰۱۹