گذری بر تنش های اخیر مابین امریکا و ایران

گذری بر تنش های اخیر مابین امریکا و ایران

همانطور که شاهد هستیم تنش های مابین دو دولت امریکا و ایران بر سر تامین منافع خود در منطقه به أوج خود رسیده است. به گونه ای که به گفته مقامات امریکایی ، ایران و نیروهای نیابتی آن در منطقه درصدد حمله به نیروهای نظامی آمریکایی مستقر در منطقه و بخصوص عراق هستند. کلید عملی این تنش ها و تهدیدات عملی نظامی زمانی به وقوع پیوست که سفارت امریکا در بصره مورد هجوم نیروهای عراقی تحت فرمان ایران قرار گرفت و بعد از آن نیز به سفارت ایران در بصره حمله شد. در نهایت هر دو سفارت این کشورها مورد هجوم افراد مسلح  قرار گرفت و امریکا ناچار شد که سفارت خود در شهر استراتژیکی بصره را تعطیل کند. اما ادامه تنش های بعدی یعنی اعمال بیشتر تحریم های کمرشکن اقتصادی بر ایران سبب آن شد که  دولت اسلامی حاکم بر ایران میان دو گزینه تسلیم شدن در مقابل خواسته های امریکا و مقاومت در مقابل آنها ، “راه مقاومت” را در پیش گیرد و همانند تحریم های امریکا درصدد فشار متقابل برامریکا شود. و از انجایی که ایران توان تحریم متقابل امریکا را نداشت به کارت هایی که در منطقه بر ضد منافع امریکا میتوانست بازی کند دست زد .

از تنش های جدی اخیر مابین دو کشور میتوان تلاش برای به صفر رساندن صادرات نفت ایران و تهدید متقابل ایران به بستن تنگه خلیج فارس و باب المندب ، قرار دادن سپاه پاسداران در لیست ترور امریکا و اقدام متقابل و به تروریست شناختن نیروهای نظامی امریکا موصوم به سنتکام در منطقه از سوی مجلس ایران نام برد ، از طرف دیگر بی اعتنایی دولت های اروپایی بر انجام تعهدات خود در توافق برجام سبب شد که فشار تحریم های اقتصادی امریکا بیشتر کمر اقتصاد ایران را خرد کند ، از آنجایی که ایران نیز سیاست مقاومت یا به قول معروف زور در مقابل زور را در پیش گرفت به این نیاز داشت که تهدیدات خود و فشار بر امریکا را از آن قالب تهدید به عمل تبدیل کند و گزینه مد نظر آنها نیز به خطر انداختن بیشتر منافع و نیروهای امریکایی در منطقه و بخصوص عراق بود. به همین خاطر امریکا نیز اقدام به اعزام ناو ابراهام لینکن به خلیج فارس کرد، اما آیا اعزام این ناو به جنگ میان دو کشور ختم میشود یا به راه حلی برای توافق مابین دو کشور باید مسائل را ریز بینانه تر برسی کنیم .

از لحاظ جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی در خاورمیانه از انجایی که همیشه تحت کنترل نیروهای استعمارگر و مداخله نظامی آنها در این کشورها بوده ایم، زمانی که روزانه اخبار منطقه را دنبال میکنیم میبینیم که هر روزه تعداد زیادی از مردمان این کشورها قربانی جنگ های موجود در منطقه و سیاست جنگ طلبانه قدرتهای استعمارگر و از سوی دیگر جنگ و دخالت و زورگوئی خود دولتهای حاکم اسلامی و ملی گرا و همراهی و یا تقابل انها با قدرتهای امپریالیستی و قلدر  مانند امریکا  و روسیه هستیم. به صورتی که خبر کشته شدن مردم بی گناه در رسانه ها و شنیدن این اخبار برای مردم خاورمیانه آنچنان عادی به نظر میرسد که گویا اتفاق خاصی نیفتاده است. اما در کشور های غربی زمانی که از طرف گروهک های  تروریست و تند رو اسلامی مورد حمله قرار میگیرند و  تعداد کمتری انسان بی دفاع کشته میشوند خبر این اتفاق در کشورهای غربی و درمیان مردمان آن به نحوی بازتاب خواهد یافت که گویا جنگ جهانی سوم رخ داده است، و تمام کشورها برای قربانیان آن حادثه اعلام همدردی میکنند و برخورد قاطع با عوامل آن اتفاق را خواستار میشوند. البته عکس العمل بسیار بجائی است و نباید تروریسم و ‌قتل شهروندان را در هیچ جای تحمل کرد، اما تناقض قضیه اینجا است که چنین حس و مسئولیتی در قبال رویدادی به مراتب وحشتناکتر در این منطقه جنگ زده خاورمیان وجود ندارد. و این عدم حساسیت به جان و سرنوشت شهروندان منطقه دست همه آدمکشها ی جهانی و منطقه ی را در این منطقه بازتر کرده است.

چنین بنظر میرسد که نفس چنین موقعیتی  در خاورمیانه  تحمل تلفات جنگی برای دولتهای غربی و شهروندان آن قاره را  دشوارتر کرده است و همین کارت فشار بزرگی بر دولت مداران کشورهای غربی است که وارد جنگ تمام عیاری که قرار است تلفات سنگین انسانی داشته باشند نشوند و از جنگ رودرو  پرهیز نمایند. و در مقابل از راه دور و با استفاده از سلاحهای پیشرفته بی محابا هر جای که بخواهند جامعه را  بر سر شهرندان و رقبای خود  ویران  میکنند.

مسئله دوم مساحت جغرافیایی و تجهیزات نظامی کشوری است که قرار است برعلیه آن اعلام جنگ شود. از آنجایی که همه ما شاهد هستیم آمریکا طی این همه سال نتوانسته القاعده ای که در افغانستان با آن امکانات محدود نظامی و مساحت جغرافیایی محدود شکست دهد، و در نهایت خواستار مذاکره با آنها شد، حال چگونه میتواند دولتی را سرنگون کند که به  به مراتب به سلاح های نظامی روز مجهز و نیروی انسانی صدها برابر بیشتر از القاعده را دارد ! دولتی که حتی نیروهای نیابتی و تحت فرمان آن از حماس ، حزب الله ، انصارالله یمن و حشد شعبی و… بخش اعظمی از منطقه را به کنترل خود در آورده اند .  بیان این حقایق به این هدف صورت میگیرد که نمیتوان با زور نظامی یک دولت ثالث دولتی مانند جمهوری اسلامی را از سر راه بر داشت، همانگونه که چنین زورگوئی به پایان القاعده منجر نگردید به سرنگونی حکومت اسلامی هم منجر نخواهد شد. بر عکس به تداوم بقای حاکمیت چنین نظام ضد مردمی بیش از پیش کمک خواهد کرد. از این روی جرقه جنگ با ایران به معنای جرقه جنگ در کل منطقه است. و اگر جنگ تمام عیاری رخ دهد عواقب آن را هیچ کدام از طرفین درگیر جنگ نمیتواند پیشبینی کند. و بی تردید قربانیان اصلی آن مردم بیدفاع در ایران و منطقه خواهند بود.

در هر صورت برای ما امنیت و آسایش و منفعت مردم رنجدیده منطقه اصل است که اکنون از هر دوی سوی این دعوای ضد انسانی  با مخاطرات جدی روبروه شده است. باید تلاش کنیم که نه تنها جنگی صورت نگیرد بلکه ضروری است همه انسانهای آزادیخواه در منطقه و جهان به میدان بیایند وکاری کنند که دست زورگویانه، دخالتگرایانه و آدمکشی هم دولت امریکا و هم جمهوری اسلامی از سر مردم منطقه و ایران کوتاه گردد. جامعه انسانی بدون حضور و وجود چنین دولتهای بیشتر رنگ انسانیت بخود میگیرد.

منبع: شماره ٩٩ نشریه سوسیالیسم امروز

٢١ اریبهشت ١٣٩٨

١١ می ٢٠١٩