اول ماه مه

اول ماه مه، روز آغاز نبرد – جنگ – طبقاتی – جهانی – طبقه ی کارگر  بر کارگران و همه کسانی که انقلاب را، انقلاب قهری کمونیستی کارگران می دانند، گرامی باد!

لنین – امپریالیسم بمثابۀ بالاترین مرحله سرمایه داری.

 http://lenin.public-archive.net/

٧
امپریالیسم بمثابه مرحله خاصى از سرمایه‌دارى

[ اکنون باید بکوشیم نتیجه‌گیرى‌هاى معیّنى نموده و مطالبى که فوقا درباره امپریالیسم گفته شده است را تلخیص کنیم. امپریالیسم بطور کلى در نتیجه تکامل سرمایه‌دارى و ادامه مستقیم خواص اساسى آن بوجود آمده است. ولى سرمایه‌دارى در مرحله معیّنى از تکامل خود و آنهم در مدارج بسیار عالى تکامل خود به امپریالیسم سرمایه‌دارى مبدل شد و آن هنگامى است که بعضى از خواص اساسى سرمایه‌دارى به نقیض خود بدل میشوند و در تمام جهات علائمى بوجود میآید و مشاهده میگردد که مختص دوران انتقال سرمایه‌دارى به نظام اجتماعى-اقتصادى عالیترى است. آنچه از نظر اقتصادى در این جریان جنبه اساسى دارد عبارت است از تبدیل رقابت آزاد سرمایه‌دارى به انحصارهاى سرمایه‌دارى. رقابت آزاد خصوصیت اساسى سرمایه‌دارى و بطور کلى تولید کالایى است؛ انحصار مستقیما نقیض رقابت آزاد است. ولى پدیده اخیر در برابر چشم ما تدریجا به انحصار بدل شد. به این طریق که تولید بزرگ را بوجود آورد و تولید کوچک را از میدان بدر کرد، تولید بزرگ را به بزرگترین تولید مبدل نمود و تمرکز تولید و سرمایه را به آنجا رساند که از آن انحصار بوجود آمد و هم اکنون هم بوجود میآید؛ کارتلها، سندیکاها، تراستها و سرمایه یک چند ده بانکى که با آنها در هم آمیخته و با میلیاردها سر و کار دارند. در عین حال انحصارها که از درون رقابت آزاد پدید میآیند، این رقابت را از بین نبرده بلکه مافوق آن و به موازات آن زندگى مینمایند و به این طریق یک سلسله تضادهاى بسیار حاد و پُر شدت و اصطکاکها و تصادماتى را بوجود میآورند. انحصار عبارت است از انتقال از سرمایه‌دارى به نظامى عالیتر.

اگر خواسته باشیم تعریف حتى‌المقدور کوتاه‌ترى براى امپریالیسم بنماییم باید بگوییم امپریالیسم مرحله انحصارى سرمایه‌دارى است. یک چنین تعریفى مهمترین نکات را در بر دارد، زیرا از یک طرف سرمایه‌ مالى عبارت است از در هم آمیختن سرمایه چند بانک از بزرگترین بانکهاى انحصارى با سرمایه اتحادیه‌هاى انحصارى کارخانه‌داران؛ از طرف دیگر تقسیم جهان عبارت است از پایان آن سیاست استعمارى که بلامانع در مناطقى که از طرف هیچ دولت سرمایه‌دارى اشغال نشده بود بسط مییافت و انتقال به سیاست استعمارى تصاحب انحصارى سرزمینهایى از جهان که کاملا تقسیم شده است.

ولى تعاریف بسیار کوتاه گرچه فهم مطلب را آسان میکند، زیرا نکات عمده را تلخیص مینماید، مع‌الوصف کافى نیستند، چون که باید خصوصیات بسیار مهم پدیده‌اى را که به تعریف احتیاج دارد از آنها بیرون کشید. بنابراین با در نظر گرفتن اهمیت مشروط و نسبى تمام تعریفهاى کلى که هرگز نمیتوانند روابط همه‌جانبه یک پدیده را در تمام سیر تکامل آن در بر گیرند – باید براى امپریالیسم آنچنان تعریفى نمود که متضمن پنج علامت زیرین باشد:

  • تمرکز تولید و سرمایه که به آنچنان مرحله عالى تکامل رسیده که انحصارهایى را که در زندگى اقتصادى نقش قاطعى بازى مکنند بوجود آورده است؛

٢) در هم آمیختن سرمایه بانکى با سرمایه صنعتى و ایجاد الیگارشى مالى بر اساس این “سرمایه مالى”؛

٣) صدور سرمایه که از صدور کالا متمایز است اهمیتى بسیار جدى کسب مینماید؛

۴) اتحادیه‌هاى انحصارى بین‌المللى سرمایه‌دارانى که جهان را تقسیم نموده‌اند پدید میآید؛

۵) تقسیم ارضى جهان از طرف بزرگترین دول سرمایه‌دارى به پایان میرسد.

امپریالیسم آن مرحله از تکامل سرمایه‌دارى است که در آن انحصارها و سرمایه مالى سیادت بدست آورده، صدور سرمایه اهمیت فوق‌العاده‌اى کسب نموده و تقسیم جهان از طرف تراستهاى بین‌المللى آغاز گردیده و تقسیم تمام اراضى جهان از طرف بزرگترین کشورهاى سرمایه‌دارى به پایان رسیده است.

ولى درباره تعریف امپریالیسم قبل از همه باید با کارل کائوتسکى تئوریسین عمده مارکسیست دوران باصطلاح انترناسیونال دوم یعنى دوران ٢۵ ساله ١٨٨٩-١٩١۴ به بحث پرداخت. کائوتسکى با ایده‌هاى اساسى تعریفى که ما در باره امپریالیسم نموده‌ایم هم در سال ١٩١۵ و هم حتى قبل از آن یعنى در نوامبر ١٩١۴ با قطعیت تمام مخالفت کرده و اظهار داشته است امپریالیسم را نباید “فاز” یا مرحله‌اى از اقتصاد بدانیم، بلکه امپریالیسم سیاست و آنهم سیاست معیّنى است که سرمایه مالى آن را “مُرجّح” میشمرد؛ امپریالیسم را نمیتوان با “سرمایه‌دارى کنونى” “همانند” دانست؛ اگر بخواهیم از امپریالیسم “تمام پدیده‌هاى سرمایه‌دارى کنونى” یعنى کارتلها، حمایت گمرکى، سیادت فینانسیست‌ها و سیاست استعمارى را درک نماییم آنگاه موضوع ضرورت امپریالیسم براى سرمایه‌دارى تبدیل به یک “مترادف‌گویى کاملا بیمزه‌اى” میشود، زیرا در آن صورت “طبیعى است که امپریالیسم براى سرمایه‌دارى ضرورت حیاتى دارد” و قس‌علیهذا. اگر هم چنین تعریفى را که کائوتسکى براى امپریالیسم کرده و مستقیما بر ضد ماهیت ایده‌هایى است که از طرف ما تشریح شده است، در اینجا نقل نماییم، آنگاه فکر وى را با منتهاى دقت بیان کرده‌ایم (زیرا کائوتسکى از اعتراضات اردوگاه مارکسیستهاى آلمانى که طى سالهاى مدید از یک چنین ایده‌هایى پیروى میکردند آگاه بود و آن را اعتراضات جریان معیّنى در مارکسیسم میدانست).

تعریف کائوتسکى چنین است:

“امپریالیسم محصول سرمایه‌دارى صنعتى داراى تکامل عالى و عبارت است از تمایل هر یک از دول سرمایه‌دار صنعتى به الحاق مناطق هر چه وسیعتر زراعتى (تکیه روى کلمه از کائوتسکى است) یا تابع نمودن آنها به خود بدون توجه به اینکه چه ملتهایى در آنها سکونت دارند”.{٨٨} ]، پایان فاکت لنین.

به باورمن، این تعریف جناب کائوتسکی امروزه برهمه جریانات نه تنها خرده بورژوایی و ملی گرایان بورژوا و سوسیال دموکرات و چپ دمکرات و دموکراسی خواه مسلط است بلکه تعریفی است که حداقل بر ۹۹% درصد از باصطلاح کمونیست و سوسیالیست و مخصوصا از نوع کمونیست  کارگری در اپوزیسیون ایران و بالطبع منطقه ی خاورمیانه حاکم است.

 برای این بود که از طرف این باصطلاح کمونیست ها، مثلا جمهوری اسلامی ایران و مخصوصا رهبر اولیه آن خمینی هم  که حالا بطور واقعی و با اسناد ویکی لیکس جولیان آنسانژه، برای هر کسی مشخص است که  نوکر سرمایه داران امپریالیست و خصوصا آمریکایی بود، حزب الله لبنان و طالبان و حتی داعش و… هم ضد امپریالیسم خطاب شد و می شوند..

 در چپ ایران به نظرمن،  بعد از حزب کمونیست اولیه ایران سال ۱۹۲۰ که از درون انقلاب اکتبر در روسیه سر برآورده بود، یک جریان امپریالیسم را با تعریف لنین درک کرد و آن هم، بنیان گذاران سازمان چریک های فدایی خلق بودند که در اواخر دهه ۱۳۴۰ و اوایل دهه ۱۳۵۰، با برداشت لنینی از امپریالیسم، اعلام داشتند که جوامعی همچون ایران سرمایه داری زمان خودشان، جوامعی کاملا  بطورارگانیک ادغام شده در سرمایه داری جهانی – سرمایه داری امپریالیستی هستند  و مبارزه با سیستم حاکم بر این نوع جوامع نمیتواند بطور واقعی و به هدف خود یعنی جدا نمودن جامعه ی از دایره تسلط  سرمایه داری امپریالیستی جهانی نایل آید، مگر اینکه مبارزه با خود سرمایه داری در این جوامع  و برای یک جامعه ی سوسیالیستی – کمونیستی – باشد. این چنین مبارزه ای را فقط یک طبقه ی اجتماعی میتواند به پیروزی رساند و آن طبقه جز طبقه ی کارگر در این جوامع سرمایه داری نیست!

توجه خواننده را به دو فاکت زیر از دو نوشته ی این بنیان گذاران و تئوریسین های کمونیست سازمان چریک های فد ایی خلق جلب می کنم.

همچنین، خواندن آثار این رفقا را به همه علاقه مندان به کمونیسم به عنوان ” حرکت طبقه ی کارگر برای لغو شرایط موجود اجتماعی – مارکس و انگلس – ایدئولوژی آلمانی سال ۴۶-۱۸۴۵) و بویژه کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست و مخصوصا و مخصوصا کارگران جوان توصیه می کنم.

این هم محتاج به توضیح نیست که باید با این  درک آثار همه آموزگاران کلاسیک  و این رفقا را خواند  که باور داشت، درهر صورت ” تئوری خاکستری است، دوست من، درخت سبز زندگی است. لنین”.

رفیق امیر پرویز پویان در کتاب – جزوه ای که می بایست یک رساله می شد،  در نقد و رد نظریات خرده بورژوایی آن زمان ایران و رفیق موفق به انجام و یا اتمام  این وظیفه نشد، زیرا که در یورش صدها رنجر و بلکه هزار رنجر ساواکی و پلیس های گوناگون، بعد از جنگی نابرابر و بعد از سوزاندن تمامی مدارک و اسناد پایگاه چریکی خویش به همراه رفیق دیگرش چریک فدایی خلق رحمت الله پیرونذیری با شعارهایی همچون : مرگ بر سرمایه، مرگ بر امپریالیسم و سگ های زنجیری اش، پیروزباد انقلاب ( انقلاب قهری کمونیستی – من) ، زنده باد کمونیسم! بعد از کشتن تعدادی ساواکی و پلیس، با آخرین گلوله مانده در سلاح شان به زندگی شان پایان دادند!

رفیق امیرپرویز پویان در اثر خود (خشمگین از امپریالیسم ، ترسان از انقلاب)  که در نقد جلال آل احمد، به عنوان نمایندۀ اقشار خرده بورژوا (میانه) نوشته شده است، می نویسد : “آل احمد، به عنوان یک خرده بورژوای ناراضی- برای دشمنی که نمایندۀ امپریالیست است- در سطحی روشنفکری یک دشمن بالفعل بود، اما در رابطه با انقلاب همواره متحد بالقوۀ این دشمن بود. هر چند به سلطۀ امپریالیسم کینه می ورزید، اما وحشت فراوانش از دیکتاتوری پرولتاریا– دشمن بالقوه ای که لیبرالیسم او، از هیچ چیز به اندازۀ آن نمی ترسید- او را نسبت به دیکتاتوری بورژوازی انعطاف پذیر می ساخت و آل احمد به عنوان خرده بورژوایی که طبقه اش را قربانی این هر دو دیکتاتوری می دید، دست خود را به سوی چیزی دراز کرد که قربانیان غالباّ و به هنگام تنگنا در آن پناهی می جویند. به این ترتیب بود که نویسندۀ ما، که روزگاری ظاهرا کمونیست شده بود، از صف به هم فشردۀ خلایقی که دور خانۀ کعبه طواف می کردند، چنان به وجد آمد و صاحب خانه را چنان ملجاء آرامش بخشی شناخت که علی رغم اندویدوآلیسم، خویش را “خسی” دید که به “میقات” رفته است و نه حتا “کسی” که به “میعاد” رفته است. مذهب- به عنوان بنیان سیاسی فرهنگ ایران- برای آل احمد همچنین یک پشتوانۀ ایدئولوژیک بود. چیزی که برای خرده بورژوازی همۀ ملت های آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین در جریان مبارزات انقلابی یک پشتوانه بوده است. در هند، مصر، الجزایر، کنگو و مارتینیک، همه جا خرده بورژوازی سوار بر مرکب “سنت” به میدان کارزار آمده است. زرهی که پشتش را دولا بافته اند، زیرا که در برابر کمونیسم آسیب پذیرتر است تا در برابر امپریالیسم. این سلاح که همچون خود خرده بورژوازی خاصیتی دو گانه دارد، با شعار “احیای فرهنگ بومی به شیوه های نوست” به جنگ امپریالیسم می رود ودر همان زمان دُم خود را بر فرق کمونیست ها که می خواهند فرهنگی نو بنیاد بگذارند، فرود می آورد.

یا در جای دیگری در همان اثر می نویسد:

« دیالکتیک تحول جامعۀ ما، جامعه ای که در زمرۀ حلقه های متعدد امپریالیسم قرار دارد و بورژوازی ملی آن، زیر ضربات خُردکنندۀ بورژوازی کمپرادور و بوروکراتیک نیروی لازم را برای رهبری یک جنبش انقلابی از دست داده است و این کمک می کند تا تضادهای اجتماعی ناشی از وابستگی به امپریالیسم لزوماَ با یک انقلاب سوسیالیستی از میان برداشته شوند، او را نه فقط هراسناک ساخته بود، بلکه به حق امید استقرار حاکمیت سیاسی خرده بورژوازی میانه رو را به تمامی از او گرفته بود. چنین است که او بی آن که پیلۀ سنت را بدرد، به نهیلیسم هم می رسد. هر گونه حکومتی را نفی میکند و این آخرین تیر بی رمقی است که خرده بورژوازی ناامید از دست یافتن به قدرت سیاسی از ترکش ایدئولوژی خود پرتاب می کند. این را در “نون والقلم” به روشنی می توانید پیدا کنید.»، تأکیدهای دو فاکت  از من هستند”

رفیق مسعود احمد زاده  : “با استقرار و بسط سلطۀ امپریالیستی، نخست تقسیم قدرت سیاسی میان فئودالیسم و امپریالیسم و سپس تبدیل فئودالیسم به فئودالیسم وابسته و بالاخره نابودی فئودالیسم، بورژوازی ملی هنوز رشد نکرده، تحت فشار سرمایۀ خارجی ضعیف شده، امکان تشکل طبقاتی را از دست می‌دهد و بالاخره به‌ تدریج از میان می‌رود. به این ترتیب بورژوازی ملی نمی‌تواند یک نیروی مستقل سیاسی را تشکیل دهد. از طرفی مبارزه با سلطۀ امپریالیستی، یعنی سرمایه جهانی، عناصری از مبارزه با خود سرمایه را در بر دارد، از طرف دیگر این مبارزه محتاج بسیج وسیع توده‌ها است. به این دلیل عناصری از یک انقلاب سوسیالیستی نیز در بطن این مبارزۀ ضدامپریالیستی متولد شده و در جریان مبارزه شروع به رشد می‌کند. بورژوازی ملی به دلیل ماهیت خویش نمی‌تواند در چنین مبارزه‌ای پیگیر باشد و به دلیل شرایط تاریخی وجودش و پیوندهایش با سرمایۀ خارجی، در بسیج توده‌ها مردد و ناتوان است. دهقانان نیز به دلایل شرایط مادی تولید خود هیچگاه نمی‌توانند یک نیروی مستقل سیاسی را تشکیل دهند. به این ترتیب یا باید تحت رهبری پرولتاریا قرار گیرند و یا خود را به بورژوازی بسپارند. تنها نیرویی که باقی می‌ماند پرولتاریاست. پرولتاریا اگر چه از لحاظ کمی ضعیف است، اما از لحاظ کیفی و امکان تشکل بسیار قدرتمند است.”- مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک- مسعود احمد زاده- ۱۳۵۰ .*۲

همچنین رفیق در بخش نتیجه گیری اثرش، در رابطه با انقلاب پیروزمند ایران، یاد آور می شود که:”انقلاب در خود انقلاب شکل می‌گیرد و حقیقت این است که حتی انقلاب در طی انقلاب، در جریان عمل مسلحانه، دچار انقلاب می‌شود. انقلابی که با توده‌ای‌ترین و عام‌ترین اهداف آغاز شده، در جریان این مبارزۀ آشتی‌ناپذیر و با توسل به انقلابی‌ترین تاکتیک‌ها، به انقلابی‌ترین اهداف نیز می‌رسد. توده‌ها در جریان این مبارزۀ سخت و طولانی، تحت رهبری پیش‌آهنگ پرولتاریایی، بیش ‌از پیش پرولتاریزه می‌شوند؛ بیش‌ از پیش به رهبری خود ایمان می‌آورند؛ مبارزه با امپریالیسم به مبارزه با سرمایه‌داری مبدل می‌شود؛ مبارزه با سلب مالکیت امپریالیستی، به سلب مالکیت سوسیالیستی مبدل می‌شود.» کتاب مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک)، تأکید ها از من است. نقل قول ها از : [ “چپ” در ایران و طبقه کارگر ، مصاحبه با حمید قربانی- انسان بیوطن.

مصاحبه در دو قایل

https://eshtrak.files.wordpress.com/2018/12/hgh_chap_mesahebeh_-nehai.pdf

https://eshtrak.wordpress.com/2018/12/05/%DA%86%D9%BE-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%B7%D8%A8%D9%82%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1-

%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%AD-20/

امروزه  مخصوصا دیگر کسی میتواند بطور کلی مدعی کمونیست بودن باشد که ۱- مبارزه را با کلیت سرمایه داری امپریالیستی در اساس بداند. ۲-  اساس تمامی فعالیت خود را بر این نکته اساسی متمرکز نماید که طبقه ی کارگر دارای حزب کمونیست یعنی حزب کارگران، آگاه، انقلابی و کمونیست شده و ۳- انقلاب را انقلاب قهری کمونیستی طبقه ی کارگر بداند و پیروزی آنرا درهم شکستن دولت های کنونی در تمامی اشکال آنها ، ایجاد دیکتاتوری انقلابی طبقاتی طبقه ی کارگر مسلح – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان دانسته و برای ایجاد  کمونیسم بداند و نه چیز دیگری.

 

اول ماه مه، روز آغاز نبرد – جنگ – طبقاتی – جهانی – طبقه ی کارگر  بر کارگران و همه کسانی که چنین اندیشه و عمل می کنند، گرامی باد!

حمید قربانی – ۲۶ آوریل ۲۰۹۲ اسپارتاکوسی