سال ٨٨ ، سال کارگران

ناصر اصغرى

طبق خبری که "اتحادیه آزاد کارگران ایران" روز ۵ فروردین ماه سال جدید (١٣٨٨) منتشر کرده بود، در اولین روز پس از تعطیلات رسمی سال، ٢٠٠ تن از ۶٠٠ کارگر اخراجی کارخانه چینی کرد در مقابل اداره کار کرمانشاه دست به تجمع اعتراضی زده و خواهان بازگشت بکار فوری خود می شوند. این اعتراض بدنبال برگزاری مجمع عمومی این کارگران و تصمیم به اعتراض اتفاق میافتد. مسئولین اداره کار برای رسیدگی به مطالبات کارگران یک مهلت ده روزه می خواهند.

کارگران به خانه هایشان برمی گردند، با این هدف که روز بعد در مجمع عمومی خود نمایندگانی برگزینند و به عنوان حمایت از نمایندگان خود با آنها به اداره کار بروند تا نمایندگان خود را به مسئولین مربوطه معرفی کنند. طی ٣ سال گذشته ۶٠٠ تن از کارگران چینی کرد اخراج شده اند و کارگران معترض ۵ فروردین در روزهای آینده با دیگر همکاران اخراجی خود تماس خواهند گرفت و می خواهند اعتراضشان را وسعت ببخشند. این خلاصه ای از خبر منتشر شده است. اما این اعتراض و شیوه منتهی به آن نکات جالب و آموزنده ای برای کل جنبش اعتراضی کارگری در بر دارد که لازم به اشاره دارد.*

سال ٨٨، همچنانکه خود سران رژیم اسلامی هم پیش بینی کرده اند، باید سال اعتراض هر چه متحدانه تر و پیگیرتر کارگران باشد. سه کلمه کلیدی در این جمله نهفته است؛ "اعتراض"، "متحدانه" و "پیگیر". به این نکته کمی پائینتر برمی گردم. اما سرنوشت کارگران بیکار شده "چینی کرد"، آینه تمام نمائی از وضعیت کارگران ایران بوده است. کارگر در این جامعه تحت حاکمیت رژیم اسلامی دچار شدیدترین ضایعات شده است. بدترین شرایط به او تحمیل شده است. شیرازه زندگی اش را از هم پاشیده اند. موج موج بیکارش کرده اند. "شرمنده خانواده" است. تحقیر می شود. و هزار و یک بلای دیگر بسرش آورده اند. اجازه بدهید اینجا گزارشی را منعکس کنیم که وضعیت کارگران ایران را بهتر از تحلیل انتزاعی بیان می کند.

دوستی گزارشی برایمان فرستاده بود در باره وضع کار یکی از کارگران بیکار شده. نوشته است که این کارگر در میدان مرکزی شهر بساط دستفروشی گذاشته است. روی چهارپایه ای که رویش را با پارچه ای پوشانده است، تعدادی عینک آفتابی و طبی و تعدادی هم انواع مختلف باطری چیده است. این کارگر ده سال پیش در کارخانه ای که وسائل برقی و تولید گرما تولید می کرده حدود بیست سال کار می کرده. سهامداران این کارخانه به بهانه تغییر ساختار آن میلیاردها تومان پول را به تهران انتقال داده و پس از مدت کوتاهی کارخانه را تعطیل و منحل اعلام کردند و کارگران را با تسویه حسابهای نصفه و نیمه بیرون انداختند. این کارگر هنوز دو سال از حقوق آن سالهایش را طلب دارد ولی هنوز دستش به جایی نرسیده است. مدتی در جاهای دیگر کار کرده و بالاخره هفت سال است که به دستفروشی مشغول شده است. پس از این مدت هنوز هم سد معبر شهرداری، وقتی رئیسی عوض می شود، مانع کارش می شوند. شش ماه پیش طی یورشی که بر علیه دستفروشها انجام گرفته بود، حدود دویست و پنجاه هزار تومان خسارت دید که مدتها طول کشید تا آن مبلغ را صاف کند. این کارگر می گوید که این کار ورای مشکلات دیگر، تحقیر شدن هم دارد. زنی در حالی که یک بسته باطری قلمی می خریده به او گفته بود که من بخاطر اینکه در این هوای سرد در حال لرزیدن هستی دلم برایت سوخت و خواستم ازت خرید کنم. او اما با تمام مشکلاتش، مشکلات دیگران را فراموش نکرده است. به مردم اعتماد دارد و آنها را دوست دارد. میگوید مردم خوبند و اینجا مثل دانشگاه است. خیلی چیزها یاد گرفتم. وقتی آن اوایل برای اولین بار اینجا بساط گذاشتم، مردم "پسرم" و یا "برادرم" صدا می کردند. ولی حالا "پدر" صدایم می کنند!

این وضعیت تنها یک کارگر نیست. میلیونها نفر را در این جامعه دچار چنین سرنوشتی کرده اند. با همه اینها برای یک لحظه مبارزه شان قطع نشده است. سران جمهوری اسلامی با تمام چپاول و غارتی که راه انداخته، با تمام دسته های لات و لمپن لباس شخصی ای که سازماندهی کرده و به جان مردم انداخته اند، با تمام سقاوت و سرکوبگری ای که مرتکب می شوند، یک روز را بدون دغدغه مبارزه و اعتراض کارگران به شب نرسانده اند. این مبارزه باید ادامه یابد؛ باید متحد و رادیکال بشود و باید به کانالی هدایت شود که کار رژیم را یکسره کند.

 

اعتراض متحدانه و پیگیر

سنتا شعاری داشته ایم تحت عنوان "اتحاد، مبارزه، پیروزی". پیش شرط پیروزی، اعتراض و مبارزه است. پیش شرط اعتراض و مبارزه هم اتحاد است. همچنین پیش شرط پیروزی مبارزه پیگیر هم هست. مبارزه کارگران بر علیه جمهوری اسلامی کم نبوده. عقب نشینی های رژیم در برابر کارگران هم کم نبوده. اما هیچ کارگری نمی تواند امروز به زندگی خودش نگاه کند و بگوید که وضعش از دیروز بهتر است. به آمار خود رژیم بیش از ٧٠ درصد کارگران این کشور قراردادی هستند. حداقل دستمزدها یک پنجم خط فقر در این جامعه است. زندگی هیچ کارگری با ٨ ساعت کار در این کشور نمی گذرد. با این وضع باید نتیجه گیریهائی کرد. ابتدا این را باید برای خودمان حلاجی کنیم که بالاخره این تمام آن چیزی است که برای آن به این دنیا آمده ایم؟! آیا سهم من از این دنیا و زندگی همین است؟! اگر چنین است من قبول ندارم. می خواهم این وضع را بهم بزنم. می خواهم محافظین این نظم را از آن بالا بزیر بکشم. باید زبانمان بر سر کسانی که حکومت می کنند خیلی درازتر از این باشد. باید رک و پوست کنده بگوئیم که آنها مسئولیت در برابر من و فرزندانم دارند. اگر نمی توانند لطفا مثل آدم کنار بکشند تا کس دیگری امور را در دست بگیرد. اگر مثل آدم کنار نمی روند، باید با مبارزه ای متحد آنها را از اری