پیش بسوی ١ مه روز جهانی کارگر!

پیش بسوی ۱ مه روز جهانی کارگر!

امسال در شرایطی به پیشواز ۱ مه روز جهانی کارگر در ایران می رویم که جامعه با موقعیت مبارزاتی ویژه تری علیه کلیت رژیم ایران به دنبال خیزش دی ماه سال نود و شش نسبت به دهه های پیشین مبارزه جهت احقاق حقوق حقه خود پیدا کرده به پیش می رود. تازه خیزش دی ماه را می توان گفت تنها نوک قله رفیع خشم و نفرت فرو خورده اقشار جان به لب رسیده این جامعه هشتاد میلیونی را نشان داد و به مبارزه کیفیت نوینی بخشید و هراس بر پیکر این نظام انداخت. مبارزاتی که در ادامه و در راس آن کارگران به عنوان رهبر جامعه معترض به وضع موجود، اینبار عملا حول مبارزه علیه فقر و بیکاری روزافزون، علیه استثمار و بردگی در قبال دستمزد ناچیز، و علیه مشتی مافیای مفتخور و انگل این جناح و آن جناح بورژوازی که بر همه هست و نیست این مملکت چنگ انداخته و در یک کلام علیه کل موجودیت این نظام در مقیاس میلیونی جامعه را قطبی نمود. یعنی مبارزات اعتراضی و اعتصابات چندین دوره سراسری کارگران خط و ابنیه فنی راه آهن، رانندگان کامیون و کامیونداران، معلمان، اعتصاب عمومی کردستان به فراخوان احزاب و سازمانهای کمونیستی، اعتراض دانشجویان تا تجمعات معترضانه و اعتصاب کارگران در سایر مناطق ایران و بطور اخص اعتصاب فولاد اهواز و نیشکر هفت تپه با حضور پر رنگ زنان، که راه رفتن بسوی هر چه سراسری تر شدن و درنوردیدن دیگر بخشهای مختلف تولیدی را هموار کردند. تا جائیکه در میدان مبارزه، تقابل و کشمکش، ایجاد سدها و مانعهای مبارزاتی از سوی دولت و کارفرما و قشون کشی علیه خود در کارخانه را کنار زدند و اعتراض علیه وضع موجود را با مشارکت و استقبال مردم به کف خیابانها در شهرهای شوش، اهواز و حومه کشاندند و میرفت اعتصاب و اعتراضات را حتی به پایتخت و دیگر مناطق و بخشهای کارگری نیز سرایت دهند. که این حرکت عظیم با واکنش شدید سرکوبگرانه مواجهه شد. در بیان واقع ترس رژیم تنها از اعتراض این چند هزار کارگر فولاد اهواز و نیشکر هفت تپه نبود بلکه آنچه چنین رژیم را وحشتزده و سراسیمه کرد و هفته ها و ماه ها به حالت آماده باش کامل در آورد و منطقه را با قشون نظامی میلیتاریزه کرد، ترس از این بود، این حرکت جنبشی به الگویی برای مبارزه و اعتراض سراسری مبدل شود. همین امر موجب شد رژیم حملات وحشیانه را در چندین مرحله چنان گسیل دهد تا بتواند نه تنها با مرعوب نمودن آنانرا به خانه هایشان بفرستد بلکه با این عمل وحشیانه از کل جامعه نیز زهر چشم بگیرد، ذهی خیال باطل، و راه احتمالی سرایت آنرا به دیگر بخشها کارگری را سد نماید. اما کارگران فولاد، هفت تپه و جامعه مرعوب این فضا نشدند چراکه تجارب چندین دهه زور و سرکوب به روشنی آنان را چنان آبدیده کرده بود که مبارزه در برابر چنین رژیمی سرکوبگر جهت تحقق دستاوردهایی که به تغییر تناسب قوای جدید مبارزه در برابر رژیم بیانجامد بدون هزینه نبوده و نیست. کمااینکه تا کنون در راستای تعمیق و گسترش مبارزه هزینه های سنگین زیاد متحمل شده اند. دستگیری و زیر وحشیانه ترین شکنجه ها شوهای تلویزیونی گرفتن ازاسماعیل بخشی ها، سپیده قلیانها، علی نجاتی، و اذیت و آزار سایر زندانیان و خانواده هایشان اعم از اسماعیل عبدیها و ساناز و امیرحسین و محمد فتحی ها تا به امروز هم تنها انعکاس گوشه ای کوچک از واقعیت اعمال زورگویی بواسطه ماشین سرکوب و اختناق این رژیم است. آنچه در فوق بطور فشرده و تیتروار اشاره شد ویژگیهای مبارزاتی ایندوره بود در یکسو.
از سوی دیگر بحرانهای اقتصای و ساختاری در این نظام به مرحله ای رسیده که حتی با سرشکن کردن فقر میان اقشار مختلف اجتماعی و بیش از همه طبقه کارگر که خود خالق کل نعمات زندگییست اما حاصل فروش نیروی کار فکری و یدی آنها چیزی جز اعمال شش مرتبه زیر خط فقر قرار دادن نیست حتی نتوانسته از بن بستی که رژیم در آن دست و پا می زند خود را رها سازد. دیگر سرمایه های به جیب زده شده چندین دهه گذشته نیز که در جای جای جهان نیز به گردش انداختند حتی نمیتواند در دل این شرایط بحرانی خاکریزی برای سنگر بندی آنان در برابر وضعیتی باشد که فروپاشی نظامشان را از هر جهت تهدید میکند. اگر در این مملکت روز به روز بر شکاف طبقاتی افزوده میشود، اگر برغم همان میزان بارآوری کار می بینیم دستمزد و معیشت کارگر نه تنها تناسبی با آن ندارد بلکه با این دستمزدهای ناچیز آنهم اگر بعد از مدتهای طولانی به تعویق افتاده، پرداخت شود باز چنانکه اشاره شد شش الی هفت بار اکثریت عظیمی از این جامعه در زیر خط فقر زندگی سپری میکند. اگر هر ساله صدها و هزران سرمایه دار دولتی و خصوصی سرمایه هایشان که حاصل نیروی کار و به بردگی مزدی کشاندن اکثریت عظیم این جامعه است را کرون کرون نقد میکنند تا ورشکستگی گلویشان را نفشرده از کشور خارج شوند. و همچنین مسئله فشارهای ناشی از تحریم اقتصادی هم بهانه و عاملی است که بیش از پیش دست دولت را جهت سرکوب و استثمار افسار گسیخته تر بر گرده طبقه کارگر باز میگذارد، و خلاصه دود این تحریمها هم قبل از هر کسی مستقیما به چشم توده های مردم فرو خواهد رفت. همه و همه این عوامل بر پدیده فقر، تورم، گرانی و بیکاری میافزاید و زندگی طبقه کارگر و دیگر اقشار فرودست را هر ساله به چندین مرتبه از سال قبل بیشتر زیر خط فقر می راند!
رژیم وقتی میبیند در چنین وضعیت فلاکتباری حتی راه حل های سرمایه دارانه نیز نمیتواند بسادگی به فریادش برسد تا از مبارزاتی که تا آمده عمق و گستردگی بیشتری یافته نجات یابد و نه قادر است حتی با یاری شرکایش این بحرانهای ساختاری اقتصادی را پشت سر بگذارد، یعنی در چنین بن بستی این رژیم دو راه بیشتر برای ادامه بقای ننگین خود نمی بیند. یکی بیش از پیش ماشین سرکوب و اختناق سیاسی و تفرقه افکنی را علیه کارگران و اقشار عظیم آزادیخواه که چیزی جز مشتهای گره کرده شان در این جنگ نابرابر کار و سرمایه ندارند، حدادی کند، که کرده. دیگری با توسل به سرمایه های به جیب زده شده طی این چهار دهه، حمایت مالی از پروژهای ارتجاعی شرکای منطقه ای و سیاستهای مداخله جویانه را کماکان پیش ببرد از یکسو و از دیگر سو با اتکا به سرمایه های در گردشش در کشورهای اروپایی و با واسطه گری لابیگریهاش زمان بخرد و بالانسی ولو شکننده برای ماندگاری انگل وار خود ایجاد کند. قطبهای جهانی هم که بر متن مناسبات موجود به چیزی جز منافع و سود پرستی نمی اندیشند در راستای تامین این منفعت جوئی استراتژیهای متفاوتی در پیش میگیرند، یعنی هر کدام به شیوه که مصالحشان اقتضاء کند چنین رژیمهای ضد انسانی را در معادلات و محاسبات منطقه ای خود می گنجانند و بکار می بندند. خصوصا وقتی متوجه باشند مبارزه ای از پائین جامعه شکل گرفته و تناسب قوای جدیدی در مبارزه علیه سرمایه داری شکل گرفته و منافع آنی و آتی آنها را نیز تهدید میکند برای از میدان به در کردن آن حتی اختلافات خود با رژیمهای ضد مردمی را به کنار میگذارند و وارد بند و بستهای مماشات جویانه خواهند شد.
نظیر آنچه در سوریه از سال ۲۰۱۱ تا کنون بوقع پیوسته، خیزش برحق تودهای مردم علیه یکی از دیکتاتورها و رژیمهای مرتجع منطقه ای چگونه با دخالت قطبهای جهانی که هر کدام منافع خود را در آن تعقیب میکردند از مسیر اصلی منحرف شد و با دامن زدن جنگهای نیابتی کشور سوریه را به میدان تسویه حسابهای قومی و مذهبی تبدیل کردند. و با قربانی کردن بیش از یک میلیون انسان بی تاوان و ده ها هزار مصدوم و میلیونها آواره شیرازه زندگی در این مملکت را از هم گسیختند و تا کنون هم روی امنیت و آسایش بخود ندیده. یا بدنبال آن سایر خیزشها و رویدادهای مهم مشابه آن که در کشورهای منطقه ای و آفریقایی بوقع پیوست و فرجامی بهتر از سوریه در پی نداشتند و زندگی در آنها نیز بمراتب وخیمتر از قبل شده. رژیمهای سوریه و ایران که هر دو در بلوک روسیه هستند و با موقعیتهای متفاوتی که در منطقه دارا هستند بنوعی تابعی از رقابت این قطبهای جهانی هستند و شکاف موجود بین قطبهای جهانی در ادامه بقای ننگینشان بی تاثیر نبوده . و تازه دخالتگریهای ماجراجویانه همیشگی رژیم ایران در منطقه هر چند تا جلو آمده رو به افول بوده، اما کماکان تلاش دارد،عامل دخالتگریهای ماجراجویانه خود تا حد موقعیتی فرضی مبنی بر برتری بر سایر کشورهای مرتجع منطقه ای را واقعی جلوه دهد. و ضمنا تا کنون قطبهای جهانی هم از بازی با این کارت رژیم ایران در معادلات و کشمکش ها منطقه ای خصوصا در دامن زدن به جنگ و خونریزی و تسویه حسابهای قومی مذهبی در کشورهای مرتجع منطقه ای سود جسته اند. این عاملی شده که بعضا رژیم ایران حتی دچار توهم زیادخواهی بر سر سهمخواهی در منطقه نیز شود. اما این به ذره از این حقیقت نمیکاهد که این موقعیت بیشتر پوشالی در ایندوره روی استراتژی های به گل نشسته غرب و در راسشان آمریکا در منطقه برایش حساب باز شده. و گرنه موقعیت بین المللی و منطقه ای این رژیم نظیر موقعیت داخلی رو به افول است.
خیزش دی ماه نود و شش در ایران و بدنبال آن گسترش و تعمیق مبارزات کارگری و دیگر اقشار فرودست تنها رژیم ایران را تحت فشار و منگنه قرار نداد بلکه شاهد آن نیز بودیم که بشدت هیئتهای حاکمه در دو سوی رقابتهای جهانی را نیز نگران کرد. شاخکهای حسیشان جنبید و این تغییر در تناسب قوای جدید را بنفع منافع آنی و آتی خود ندیدند و سریعا پروژهای زیر میز را به روی میزها آوردند. دوباره طرفداران پروژه رژیم چنچ فیلشان را هوا کردند و اپوزسیون لیبرال تا سلطنت طلب و مشروطه خواه، ناسیونالیستهای رنگارنگ از نقاط مختلف ایران تا مجاهدین خلق را اینجا و آنجا وارد کریدورها کرد و دور میز هیئتهای حاکمه غربی و در راسشان آمریکا حلقه زدند، همه و همه خوابهایشان آشفته بود که نکند توازن جدید مبارزاتی جامعه را به مسیر اعتلای انقلابی ببرد! همه نگرانیهای اوج گرفته صفوف بورژوازی تابعی از این شرایط پیشارو در جامعه بوده و هست! آلترناتوسازی غرب دقیقا بمنظور مانع ایجاد کردن بر سر راه فراهم شدن ملزومات انقلابی است که در آن طبقه کارگر در قامت رهبری جامعه ظاهر شود، یعنی امری که در واقع دیر و زود دارد اما سوخت و ساز ندارد.
ویژگی های دیگری که در این مرحله نوین و در تداوم مبارزه خلق خواهد شد ملزومات عروج مبارزات متحدااشکل و سازمانیافته خصوصا کارگران و اقشار آزادیخواه در سراسر ایران را مرحله به مرحله تکمیل تر خواهد نمود. و دیگر حتی مانعهای جان سخت سر راه مبارزاتی نیز دوام نخواهند آورد و گام به گام کنار زده خواهند شد چه رسد به مانعهای پوشالی که این رژیم بتواند با ابزارهایی که تا کنون مستمسک قرار داده تا در رویارویی با مبارزات توده های بپا خاسته و چه در منطقه و جهان با آن عمر ننگینش را چند صباحی طولانی کند.
همزمان در دل چنین شرایط پر از کشمکش و تقابل طبقاتی و سیاسی است، که ما شاهد رویدادهای ناشی از سیل و زلزله و خصوصا سیلاب اخیر آنهم در چنین ابعاد فاجعه بار هستیم که یقینا اولین بازتابش کل جامعه ایران و حتی وجدانهای بیدار در سطح جهان را در بهت و شوک فرو برد! یعنی ابعاد دهشتبار تخریب و ویرانیهایی که حتی با زلزله بم که موجب جان از دست دادن و مصدوم شدن هزاران نفر و آواره شدن ده ها هزار انسان دیگر در این شهر و حومه آن شد نیز قابل مقایسه نیست. چراکه نصف بیشتر استانها اعم از شهر و روستاهای کشور جدا از تلفات جانی که هنوز آمار دقیقی از کشته و مفقودین آن در دست نیست یا بکلی تخریب شدند و زیر خروارها گل و لایی مدفون شدند و یا دیگر امکان زیست در آنها با مخاطرات جدی روبروست.
البته بگذارید منظورم را دقیقتر بیان کنم، مناسبات واژگونه سرمایه داری را یقینا نمیشود صرفا به پدیده های فاجعه آمیزی که سیل یا زلزله ببار می آورند توضیح داد، اما میشود به روشنی توضیح داد وقتی در عصر ارتباطات، امکانات و فن آوری در دل مناسبات واژگونه سرمایه داری حاکم بر جهان و بطریق اولی در رژیمهای نظیر جمهوری اسلامی سیل و زلزله در این ابعاد فاجعه می آفریند، قانون جنگلی که این رژیم بر این جامعه اعمال کرده را کنار زد و نه تنها توضیح داد بلکه مسیر و راه خلاصی از کل مصائبی که نظام سرمایه داری ایران عاملش است نشان داد. اعم از فجایعی که عوامفریبانه آنها را “بلایای طبیعی” قلمداد میکند و سایر پدیده ها که زندگی برای شهروندان این جامعه را با استثمار افسار گسیخته و اختناق سیاسی به جهنمی تبدیل نموده. یعنی مسیر مبارزه متشکل و سازمانیافته همین طبقه کارگر و کمونیستها و پیشروانی که فوقا اشاره شد می رود در قامت رهبری جامع ظاهر شوند. نمیشود کمونیستها در ارزیابی از وضعیت پیشارو این امر مهم را بسادگی در تحلیل و ارزیابی از اوضاع جامعه ایران از قلم بگیرند.
اینکه بعد از این شوک وارده به جامعه حس و درد عمیق انسانی اوج گرفته و روحیه همبستگی را برای کمک با سیل زدگان در سراسر ایران راه انداخته ارزشمند و قابل ستایش است اما به هیچ وجه کافی نیست. یقینا این در همان نگاه اول بیانگر روحیه متعالی و عنصری از خود آگاهی اجتماعیست. اینکه هر کسی نفعی در بقای این نظام نداشته باشد، بخوبی دریافته مسبب و بانی اصلی این فجایع کسی جز رژیم جمهوری اسلامی نیست. این سوال ساده و جواب سر راست نزد هر شهروند ایرانی یقینا وجود دارد. اینکه در دنیا امروز در سایر نقاط جهان ما شاهد آمدن سیل و زلزله بمراتب شدیدتر بوده ایم اما چرا اینگونه فاجعه ای رخ نداده است؟!
امروزه همین شهروندان ایرانی سیل زده هم بخوبی متوجه هستند در مناسبات حاکم بر جهان چگونه از سوی دول و هیئتهای حاکمه سالانه کرون کرون سودهای حاصله از نیروی کار طبقه کارگر را تحت استثمار افسار گسیخته در جای جای جهان حیف و میل یا صرف آتش افروزی و پروژهای ضد بشری میکنند! بعبارتی دیگر غافل از این نیستند که در کشورهای پیشرفته سرمایه داری که هنوز مناسبات طبقاتی است و ثروت و سرمایه اکثریت عظیم جامعه در دستان اقلیتی قبضه شده اما در دل همان مناسبات نابرابر به یمن دستاوردهای دیرینه مبارزاتی طبقه کارگر، کمونیستها و آزادیخواهان و پیشروان این جوامع، توانسته اند تامین استانداردهای زندگی شهروندی را بطور نسبی به دولتها اعمال کنند. مبارزاتی که هم اکنون نیز در قلب همین اروپا، آمریکا و در جای جای جهان هم علیه این مناسبات استثمارگرانه، نابرابر و ظالمانه جاری است.
میخواهم بگویم اکثریت عظیم جامعه ایران نیز در این عصر ارتباطات با همین دقت که اوضاع جهانی را زیر نظر دارند، تازه دقیق تر از آنهم هم یک به یک کارنامه سیاه چپاول، غارت، جرم و جنایت رژیمی را که چهل است بر آنها با بیرحمانه ترین شیوه اعمال نموده در حافظه تاریخی دارند و می شناسند. این رویدادها هم یقینا موجت بروز خشم و انزجار هر چه وسیعتر مردم خواهد شد! کماینکه در بعضی از مناطق سیل زده خشم و نفرت مردم بحدی رسید که رژیم هراسان از این بود که اگر فرضا تصیمیمی مبنی بر ارسال نیروی امدادرسانی داشته باشد جرات کند آفتابی شود!
تا همین حالا هم رژیم عملا اعتراضات برخاسته به این فاجعه را با قشون نظامی کشیدن پاسخ داده و سرکوب نموده. نباید گذاشت رژیم از این فجایع هم به شیوه مزورانه و عوامفریبانه تحت عنوان توجیهات واهی که شرایط پیش آمده در کشور دلیل بلایای طبیعی است و بحرانها را باید ملت ایران با صبوری سپری کنند زمان بخرد! دیگر زیر لوای این احادیث و اباطیل که تا کنون بارها رهبران جانی این مملکت در مدیا اجتماعی و در خطبه هایشان با دریده رویی ایراد کرده اند، بی اندازه نخ نماست چه رسد به اینکه هر گونه اعتراض به وخامت اوضاع جهنمی که مرگ تدریجی بیشی نیست برای سیل زدگان و میلیونها بی خانمان را زبونانه تر از همیشه با زور و سرکوب پاسخ دهند.
کماینکه بعد از زلزله و سیل پارسال در چند استان اعم از کرمانشاه، ایلام و شهرهای دیگر مناطق تا کنون هم ده ها هزار نفر بی خانمان هستند یا در الاچیقهای پوشیده شده به چوب و نایلون سر میکنند که با هر بارش و وزش بادی زندگیشان طوفانی میگردد. یا در کانکس ها اسکان داده شده اند که وضعیتی بهتر از دیگر خانه های پوشالی ندارند! یعنی دولت به روال همیشگی از رفتن زیر بار مسئولیت فاجعه ای که متوجه شهروندان این مملکت شده، هر بار با اوج وقاحت شانه بالا میاندازد.
اکنون نیز سیلاب که عملا چرخه زندگی میلیونها نفر از شهروندان این استانها را متوقف نموده و به هزاران مرتبه از زمانیکه در چنگال فقر، تورم روز افزون و بیکاری شب را به روز می رساندند وخیم تر شده، اما رژیم خودش را به خواب زده! رژیم بهتر از هر ناظر بیرونی از ابعاد فاجعه باخبر است که بخشی عمده از شهر و روستاهای این استانها بکلی تخریب و زیر خراوارها گل و لایی مدفون شده اند!
میخواهم بگویم قبلا اگر برغم وضعیت فلاکتبار اقتصادی و مصائب ناشی از آن، لااقل سرپناهی داشتند تا در آن کمی آرام بگیرند، و نفسی تازه کنند و ایاب و ذهابی در جریان بود که لااقل بوی زندگی میداد تا برای فردای بهتر مبارزه ای در دل این اوضاع شکل بگیرد! یا مکانی بود برای ارزان فروش کردن نیروی کارشان و همگام با عزمی راسخ جهت تداوم مبارزات و اعتصابات، کما اینکه در فولاد اهواز و هفته تپه شاهد آن بودیم، اما اکنون دیگر از اینهم خبری نیست. شیرازه زندگی بکلی چنان از هم گسیخته که اگر به شیوه ای برنامه ریزی شده جنبشی، حرکتی اعتراضی سازمانیافته و دارای رهبری قوی شکل نگیرد، وضعیت روز به روز در این مناطق خصوصا سیل زده، رو به وخامت بیشتری میگذارد، در نبود امکانات زیستی اعم از مسکن، بهداشت و درمان و دیگر میحتاج ابتدائی زندگی.
به همین سادگی یعنی آن سرپناه و محل کار مشقتبار چهل ساله که در آن نصف حاصل نیروی کارشان به جیب دولت و کارفرما می رفت و بقیه درآمده مانده را نیز نصف بیشترش همان اول ماه اداره آب، برق، مسکن، بهداشت، درمان، مدرسه، بانک، فروشگاه و بقال محله و ده ها کوفت و زهرمار دیگر دولتی و خصوصی آنرا می برد و تا آخر ماه اگر بدهکار بانکها نمی ماندند، می بایست کلاهشان را هوا بیاندازند، حتی دیگر از آنهم خبری نیست! یعنی جامعه را دارند به مسیری میاندازند که آرزوی روزهای ولو تلخ و فلاکتبار دوران قبل از سیل زدگی و زلزله را بکنند که قابل تحملتر بود! اینکه سران رژیم در کاخهای خود لمیده اند و مردم سیل زده را با مشتی مهمل و اوراد عهد عتیق نظیر “بلایای طبیعی را کاری نمیشود کرد!” به حال خود رها کرده اند بیجهت نیست”! دولتی که مسبب و بانی اصلی فجایع پیش آمده و توقف چرخه زندگی میلونیها انسان است! دولتی که اگر نصف درآمد چند ماه تنها پالایشگاه آبادان را صرف مسکن، عمران و زیر ساختهای استاندارد در این مناطق میکرد به راحتی می توانست میزان تلفات جانی و خسارات مالی را به حداقل ممکن برساند. دولتی که اگر حتی یک سوم بودجه نظامی سالانه را خرج سدسازی استاندارد، سیلاب بندها و آبراهه ها و حفظ محیط زیست میکرد زندگی میلیونها انسان اینگونه به تباهی کشانده نمیشد. دولتی که اگر نصف هزینه سالانه که صرف کمک به تروریسم و حمایت از کشورهای مرتجع منطقه ای میکند تا بقای ننگینش را طولانی کند، صرف بالا بردن استاندارهای زندگی شهروندان این مملکت میکرد اکنون شاهد چنین فجایعی نبودیم.
وقتی خامنه ای و رئیس جمهور با نادیده گرفتن شعور جامعه به روال چهار دهه پیش عوامفریبانه ابعاد فاجعه سیل را با مشتی اراجیف اینگونه پرده پوشی میکند: ” این باران و سیل ناشی از آن درست است خرابیهای زیادی ببار آورده، اما باید در برابر آن صبور بود و نباید از یاد برد، خدا ارحم و راحمین است”!. و رئیس جمهور هم در جایی دیگر در سخنان خود اینگونه مهمل می بافد: سیل اخیر صدای رسای طبیعت بود که گفت، مردم دست از ظلم به من بردارید”! معلوم است از برکت این رژیم هم هر کس به این وضعیت دهشتبار اعتراض کند سینه اش سیبل نیروی سرکوبگر و حافظان سود پرست میشود!
کما اینکه کشاورزان این منطقه که علاوه بر خانه و کاشانه شان مزارعشان نیز اکثرا زیر آب رفته است و بخش مانده را با کمک همدیگر با دستان خالی سیل بندی کردند تا مانع از زیر آب رفتن آن شوند، نیروی های دولتی سر رسیدند و همه را تخریب کردند.
و وقتی مردم در برابر این تعرض افسار گسیخته اراذل و اوباش دولتی خاموش ننشستند ماجرا به جایی میشکد مردم را به گلوله میبندند و ده ها نفر را کشته و زخمی میکنند!
ضمنا وقتی در نتیجه عواقب فاجعه آمیز سیل نه خانه و کاشانه ای و نه مکانهای تولیدی در این مناطق سرپا مانده اند رژیم صرفنظر از فلج اقتصادی ببار آمده، اینکه لااقل برای دوره ای خود را از زیر ضربات اعتراضات و اعتصابات مداومی که در این مناطق گلویشان را می فشارد رها می بیند به فال نیک میگیرد.
بدیهیست اگر تا کنون هم سیل زدگان زنده مانده اند تنها و تنها به دلیل موج عظیم کمکهایی بوده که از سوی تیمها و گروه های مستقل مردمی از روز اول سیل تا کنون براه افتاده برغم همه مانعهایی که رژیم بر سر راه کاروان کمک های جمع آوری شده ایجاد نموده. همبستگی و اتحادی که همه مرزهای ساختگی هویتی مذهبی، ملی، نژادی که خواستند چون دیوار چین میان توده های مردم فاصله بیاندازد را فرو ریخت و درنوردید.
اما برای اینکه این اعتراض به مرحله ای برسد تناسب قوای جدیدی میان مردم و رژیم درست شود نیازمند ابتکارات و کار سازمانیافته همه جانبه تر میان مردم است. یعنی دقیقا نقشی که خصوصا طبقه کارگر، کمونیستها و پیشروان آزادیخواه در اینگونه اثناها باید مبتکر آن باشند. به صرف خشم و نفرت در متن حتی اعتراض عمومی نمیتوان توازن را بنفع مردم تغییر داد. بلکه بستگی به میزان فعالیت برنامه ریزی شده دارد که چقدر در این اثناها نیروی داوطلبانه کلکتیو دستشان در دست هم گذاشته میشود و سازمانیافته پا پیش میگذارند. و به همدیگر قوت قلب میدهند. کارخانه ها و مراکز تولیدی بزرگ بطور اخص و کارگاها که خود اساسا خصلت کلکتیو دارند ارجحترین نقطه شروع این اقدام بزرگ هستند. یعنی رسیدن به این نقطه که منجی خلاصی از چنین شرایط فلاکتباری تنها و تنها با اتکاء به نیروی مبارزاتی متحدالشکلی است که از میان خودشان برخاسته باشد. این نیرو هم با ایجاد کمیته ها یا شوراهای محله، شهر، منطقه و مراکز شهرها و استانها کاملا قابل تحقق است. همینکه طی اینمدت گروها و شبکه های کمک رسانی مسقتل مردمی در سراسر کشور بنوعی براه افتاه تجربه ای عالیست و عنصرهای آغازین این حرکت است یا آنچه طی روزهای گذشته به شیوه ای شورایی اقداماتی در استان خوزستان نطفه های آن شکل گرفته را باید به دیگر نقاط ایران (هر چند بدلیل وضعیت اسفبار اقتصادی و مصائب ناشی از آن علی العموم در اوضاع چندان مساعدی بسر نمی برند) سرایت و گسترش بدهند شکی در آن نیست دستاوردهای ارزنده ای را تثبیت خواهد کرد.
طبقه کارگر در قامت رهبر جامعه تنها با اتکاء به نیروی آگاهی و متحدالکشل و سازمانیافته کارگران و کمونیستها و آزادیخواهان پیشرو می تواند به مرحله شرایط اعتلای انقلابی و هدف فوری که چیزی جز برپائی سوسیالیزم نیست دست یابد.
به امید اینکه امسال مارش ۱ مه را در سراسر جهان چنین طنین انداز کنیم که بر پیکر نظام متوحش سرمایه داری لرزه افکند.
زنده باد روز جهانی کارگر!
زنده با اتحاد و همبستگی کارگران!
زنده باد کمونیسم!
۱۵٫۰۴٫۲۰۱۹