مقایسه ماهیت گروههای اپوزیسیون و ماهیت رژیم جمهوری اسلامی

نادر احمدی

رهبران رژیم جمهوری اسلامی در دوران حکومت سلطنت پهلوی در راه بر قراری حکومت اسلامی بر علیه آن رژیم مبارزه کرده اند و زندانی و شکنجه  شده اند و تبعید شده اند و حتی مبارزه مسلحانه کرده اند و فردی مانند شریعتمداری سردبیر روزنامه کیهان دندانهایش را در زندان شکسته اند و همین ویژگیها آنان را به یک کاندیدای خوب تبدیل کرد تا آمریکا با توجه به ماهیتشان، آنان را با دست مردم ایران بر تخت سلطنت جایگزینی رژیم شاه بنشاند.

 اکنون که رژیم جمهوری با موفقیت تمامی جناحهای  اپوزیسیون اعم از مجاهد، ملی گرا، مارکسیست و حتی خودی های ناهمگون را به کنج انزوا و خودتبعیدی در خارج از کشور رانده است، بسیاری از این گروهها بدنبال جلب رضایت آمریکا و اسرائیل افتاده اند. در این جا بطور عمده هدف من تمرکز بر مقایسه ماهیت گروههای مارکسیست و ماهیت رژیم جمهوری اسلامی می باشد. زیرا دیگر  جناهها عمدأ دارای اختلاف سیاسی و مدیریتی با جمهوری هستند اما گروههای مارکسیست مدعی وجود یک اختلاف همه جانبه و ماهوی بین خودشان و رژیم جمهوری اسلامی هستند! اگر ما تبلیغات یکجانبه و تمجید از خود گروههای مارکسیست را نادیده بگیریم آیا براستی مارکسیستها حق دارند تا رژیم جمهوری اسلامی را به دیکتاتور بودن، سلب آزادیهای مردم و فساد مالی و اداری و اعمال ستم طبقاتی متهم کنند؟

بر کسی پوشیده نیست که مارکسیستها خواهان حکومت دیکتاتوری پرلتاریا ( بخوان دیکتاتوری مادام العمر الیگارشی حزبی ) هستند و حضرت کارل مارکس در سال ۱۸۷۵ در نقد برنامه گوتا چنین می فرماید: « میان جامعه سرمایه داری و کمونیستی دوره انقلابی گذار یکی به دیگری وجود دارد. این دوران همچنین یک دوران گذار سیاسی می باشد که دولت در آن چیزی مگر دیکتاتوری انقلابی پرلتاریا نخواهد بود»

بدینترتیب یک حکومت مارکسیستی بر دیکتاتوری یک حزب استوار است و هیچ حزب دیگری حق موجودیت ندارد، بجز مطبوعات حزبی و دولتی هیچ مطبوعات دیگری حق حیات ندارند، زندان و اعدام بخشی از سیستم قضائی است و حق خروج آزادانه از کشور وجود ندارد، انتخابات عمومی و رقابت سیاسی وجود ندارد و رهبری حزب و دولت نه توسط مردم بلکه توسط الیگارشی حزبی گزیده می شود و نمونه اجرا شده این نوع دیکتاتوری ضد کارگری، حکومت حزب یلشویک ها در شوروی سابق، دیکتاتوری مائو در چین، دیکتاتوری پلپوت در کامبوج و دیکتاتوری های حاکم در کوبا، آلبانی، کره شمالی، ویتنام و ….. می باشند. در چنین شرایطی آیا مارکسیستها حق دارند به بهانه مثلأ دفاع از آزادیهای سیاسی، رژیم جمهوری اسلامی را به سلب آزادیهای مردم متهم کنند و در حالیکه  در رژیمهای مارکسیست اصولأ هیچ نوع انتخاباتی وجود ندارد به فقدان آزادی انتخاباتی در جمهوری اسلامی اعتراض کنند؟ در حالیکه در یک حکومت مارکسیستی رهبران حکومتی نه توسط مردم بلکه توسط رهبری حزبی انتخاب می شوند و رهبری حزبی مادام العمر است آیا مارکسیست ها حق دارند به حکومت ولایت فقیه و یا حکومت شاهنشاهی اعتراض کنند؟

اخیرأ سازمان فدائیان اقلیت از هراس مرتجعین از رشد سوسیالیسم انقلابی در ایران خبر داده بود! اگر کسی از ماهیت حکومتی که سازمان اقلیت قصد ایجاد آن را دارد مطلع باشد حق دارد که وحشت زده شود! و بیش از همه کارگران باید هراسان شوند! البته اخیرأ  سازمان فدائیان اقلیت و حزب کومله تبلیغ در مورد وعده سرخرمن « حکومت شورائی » از نوع همان شوراهایی که در شوروی سابق زیر سرنیزه ارتش سرخ ایجاد شد و مفتضحانه شکست خورد، را آغاز کرده اند! و «حزب کمونیست کارگری کارگری» تحت ولایت مطلقه آقای حمید تقوائی نیز برای آنکه از قافله مدرنیسم عقب نماند با احتمال مشارکت آخوندها در شوراهای فرمایشی خود موافقت فرموده اند! البته  در رژیم جمهوری اسلامی نیز از این نوع شوراها با نام «شوراهای شهر و روستا» وجود دارند.

راه دور نرویم و با کمی دقت در عملکرد احزاب مارکسیست متوجه می شویم که این احزاب بخصوص در کشوری مانند ایران بشدت غیر دمکراتیک و سکتاریست هستند و حتی برای هوداران خودشان نیز هیچ ارزشی قائل نیستند. نشریات آنان فقط منعکس کنند فتواهای تعداد معدودی از برگزیدگان حزبی می باشد و نظرات هواداران معمولی به هیچ وجه منعکس نمی شود و این در حالی است که مطبوعات حکومتی جمهوری اسلامی حداقل گزیده ای از نظرات خوانندگان و مردم را منعکس می کنند. تشکیلات مارکسیستی از نظر روابط درونی بر اساس یک نظم نخبه گرا و متمرکز بنیان می گیرند که پیش شرط هر نوع ارتقاء تشکیلاتی اثبات وفاداری به اصول تثبیت شده از بالا می باشد. اصول حاکم بر تشکیلات مارکسیستی یک اصول بوروکراتیک- بورژوائی می باشد که از اعضا، یک اطاعت کورکورانه و بی قید و شرط را طلب می کند!

در انتخابات درون تشکیلاتی مانند انتخابات در رژیم جمهوری اسلامی نتیجه آن از قبل تعیین شده است و فرد مرجع و پیشوای حزبی در تمام انتخابات شدیدأ دمکراتیک! با اکثریت مطلق پیروزمند از صندوق انتخابات بیرون می آید و در حالیکه در جمهوری اسلامی یک کاندیدا در صورت گزینش، فقط دو دوره مداوم می تواند کاندید شود اما در فرهنگ به اصطلاح پرلتاریایی مارکسیسم، ولایت مطلقه و حکومت سلطنتی حاکم است و پیشوای حزبی بطور مادام العمر بر تخت حکومت مارکسیستی می نشیند وحتی لازم نمی بینند تا بصورت فرمالیته از مردم نظر خواهی کنند! آیا چنین کسانی حق دارند تا خود را آزادیخواه بنامند و از رژیم آخوندی انتقاد کنند؟

در چنین شرایطی فقط می توان تشکیلات مارکسستی را با دیکتاتوری های نظامی و حکومت مطلقه ولایت فقیه مقایسه کرد و تعجب آور این است که یک چنین احزابی مقلدان وفاداری نیز دارند که مانند حزب الهی ها چشم و گوش بسته خود را وقف خدمت به حزب معبود خود کرده و می کنند! در احزاب و تشکیلات مارکسیستی، فرهنگ سوسیالیستی یعنی ق
درت طلبی، خضوع و خشوع در مقابل باند حزبی حاکم و مسلط، ترویج کیش شخصیت، ماکیاولیسم و بطور خلاصه تقدیس تمام خصوصیات فرهنگ سرمایه داری هار با نام کارگر و کمونیسم!

اگر سرمایه داری لیبرال حداقل بصورت شعار و بر روی کاغذ « منشور جهانی حقوق بشر » را تدوین می کند اما مارکسیسم از برقراری حکومت دیکتاتوری و ایجاد زندان و اردوگاه کار اجباری به شیوه بلشویکها خبر می دهد. آیا تصادفی است که فاشیسم هیتلری و حکومت پولپت در کامبوج از درون احزاب مارکسیست سر بر می آورند؟ آیا دستآورد دهها سال حاکمیت مارکسیستها در شوروی و چین و دیگر کشورها چیزی جز حکومت سرمایه داری متمرکز دولتی و در نهایت سرمایه داری بازار آزاد چیزی بوده است؟ آیا در سایه حاکمیت مارکسیستها مثلأ در کشورهای شوروی سابق و چین و کوبا و … مردم این کشورها نسبت به دیگر کشورها از شرایط بهتری برخوردار بوده اند؟ و تشکیلاتهای رنگارنگ چپنمای ایرانی از تجارب شکست خورده تاکنونی همسکتهای خود در دیگر کشورها درس عبرت گرفته اند؟

واقعیت این است که پیروان مذهب واپسگرای مارکسسم چنان عاشق حکومت کردن هستند که در این راه قادرند تا همه چیز را و از جمله ابتدائی ترین اصول انسانی را فدا کنند! و البته تمام اعمال خود را به حساب کارگر و خلق و سوسیالیسم و رفع ستم طبقاتی می نویسند! در یک کلام و بطور خلاصه باید گفت که در شرایط کنونی برای جامعه بشری خطر و ضرر یک حکومت مارکسیستی بسیار بیشتر از یک حکومت از نوع اروپای شمالی می باشد و یک حکومت ناب مارکسیستی یک کپی از حکومت مطلقه ولایت فقیه می باشد. علیرغم تفاوت های ظاهری اما « جامعه بی طبقه توحیدی و عدل علی » سازمان مجاهدین خلق نیز آن روی سکه ولایت فقیه آخوندی است و فرقی بین آقای مسعود رجوی و آیت الله خامنه ای نیست.

کمونیسم مارکسیستی و کارگری، حکومت عدل علی و حکومت ولایت فقیه در نهایت چیزی بیش از تسلط یک قشر برگزیده اجتماعی و سرکوبگر و استثمار گر نیستند و دولت، تحت هر نامی که باشد ماهیتأ دشمن مردم و کارگران و زحمتکشان است و بی دلیل نیست که همه این نوع حکومت های نامبرده از آزادی بیان و حق انتخاب مردم وحشت دارند! نظام سرمایه داری باید از تشکیلاتهای مارکسیستی ممنون و متشکر باشد زیرا عملکرد آنان در گذشته و حال و در اپوزیسیون یا در حاکمیت چنان در بین مردم نفرت انگیز است که مردم حاضرند از ترس اژدهای مارکسیسم به مار سرمایه داری پناه  ببرند!

در اینجا هدف مطلقأ دفاع از حقوق مردم و کارگران در برابر مردم فریبی گروههای چپ و دفاع از سوسیالیسم مردمی در برابر دیکتاتوری دولتی احزاب چپ و راست است. باید تذکر داد که مارکسیسم نه یک دیدگاه سوسیالیستی بلکه دشمن سوسیالیسم است و شکست تمامی تجارب حاکمیت مارکسیستها در تمامی جهان گواه این حقیقت است. یک تشکل سوسیالیستی فقط باید تسهیل کننده انتقال قدرت به شوراهای خارج از نفوذ احزاب باشد و نباید به نیابت از مردم و کارگران دیکتاتوری خود را به آنان تحمیل کند. آیا بی دلیل است که مردم شوروی سابق  بازگشت به دیکتاتوری سرمایه داری را به دیکتاتوری مطلق بلشویکها ترجیح دادند و چین تحت انقیاد مائوئیستها قهرمان اعدام و قتل انسانها در جهان است؟ مارکسیستها نیز مانند حکومت آخوندی وقتی که به آرزوی شیرین خود یعنی تحمیل ولایت مطلقه خود بر مردم دست یافتند برای بقای دیکتاتوری خود به هر ابزار سرکوبی مانند اعدام و شکنجه متوسل می شوند.

اگر در دوران قیام سال ۱۳۵۷ گروههای سیاسی هسته مطالعاتی تشکیل می دادند اما بعد از کوچ به خارج از کشور دیگر ضرورت شناخت اصول تئوریک سوسیالیسم را به کنار نهاده اند و فقط در سایت های اینترنتی خود و توسط مراجع تقلیدشان ضمن دادن فحش های آبدار به رژیم جمهوری اسلامی آخرین فتواهای خود را برای مقلدین خود منتشر می کنند و مردم نیز بی توجه به تمامی این بلواها تمام اهتمام خود را در خدمت به ماشین نظام جهنمی سرمایه داری بکار می برند. مارکسیستها بدون اینکه قدرت تشکیلاتی خود را برای حل مشکلات کنونی مردم و کمک به سازماندهی آنان بکار بگیرند مانند دستگاههای تبلیغاتی سرمایه داری با انگشت گذاشتن بر عملکردهای منفی دولتهای حاکم به نادرست با دادن وعده سر خرمن خود را ناجی مردم و کارگران نشان می دهند. آنان درد و رنج مردم را ابزار ترقی خود قرار می دهند. مارکسیستها در راه دستیابی به آرزوی خود یعنی رسیدن به قدرت سیاسی حتی در نقض اصول اعلام شده خود نیز کوتاهی نمی کنند و در حالیکه ملزومات سرمایه داری در حال حذف مرزهای بین کشورها است اا مارکسیستها همصدا با عقب مانده ترین بخش های جامعه به تبلیغ تز ارتجاعی «حق تعیین سرنوشت» و تجزیه طلبی ملی می پردازند. آنان همصدا با همجنس بازهای زن و مرد به تبلیغ فمینیسم مشغول هستند و بر طبل جنگ جنسی بین زن و مرد می کوبند.

بدینترتیب حرص و ولع قدرت طلبی در عین حالی که آنان را به جان همدیگر انداخته است و بین تئوری و پراتیک آنان دره عمیقی وجود دارد اما با تبعیت از اصول ماکیاولیسم، مارکسیستها به خدمت نظام سرمایه داری در می آیند و با نفی اصل انترناسیونالیسم پرلتری، مبلغ ملی گرائی و تجزیه طلبی می شوند و بجای تلاش برای بهبود رابطه بین زن و مرد به کمک فمینیست های همجنس باز می روند. آنان باید از حقوق آدمخوارها در آفریقا نیز دفاع کنند تا شانس خود را برای رسیدن به قدرت افز