درسهایی از انقلاب فوریه ۱۹۱۷ روسیه برای انقلاب جاری ایران

مقدمه
بیست و دو بهمن فرا میرسد. سی و یک سال پیش در چنین روزی رژیم استبدادی سلطنت بدست انقلاب مردم ایران و برای همیشه به زباله دان تاریخ سپرده شد. اما انقلابی که هنوز بدنیا نیامده بود توسط جانیان حکومت اسلامی به خاک و خون کشیده شد. بعد از سی و یک سال مردم بجان آمده از این حکومت دوباره به خیابان آمده اند که این بار تکلیف خود را با استبداد مذهبی یکسره کنند. بهمین جهت بیست و دو بهمن امسال جایگاه خاصی در مبارزه مردم دارد. هم مردم و هم حکومتی‌ها بی صبرانه در انتظار این روز هستند. مردم سرافراز از تجربه “عاشورا” در تدارک ضربات مهلکتری بر حکومت اند و هر چه بیشتر برای حملات نهایی آماده میشوند. حکومتی‌ها هنوز دارند تلفات بجا مانده خود از روز “عاشورا” را می شمرند که بیست و دو بهمن آنها را غافلگیر کرده است. آنها به این راضی خواهند شد اگر بتوانند از این مهلکه جان سالمی بدر ببرند.

اما ماه بهمن که مصادف با فوریه است یادآور خاطره انقلاب دیگری نیزهست؛ انقلاب فوریه ۱۹۱۷ روسیه. در فوریه سال ۱۹۱۷ مردم روسیه هم چون مردم ایران رژیم استبدادی سلطنت را برای همیشه به زباله دان تاریخ سپردند. انقلابی که در ادامه خود منجر به انقلاب سوسیالیستی در آن کشورشد. انقلابی که اگر چه در همان دهه اول توسط ناسیونالیسم روس به انحراف کشیده شده و نهایتا سرکوب شد٬ اما مهر خود را برای همیشه بر تاریخ انسان متمدن زد. توقع انسان را از خود و جامعه برای همیشه تغییر داده و راهگشای انقلابات آتی در جهان شد. بهمین جهت جا دارد که فرصت فرارسیدن مناسبت بیست و دو بهمن را غنیمت شمرده و نگاهی٬ هر چند گذرا٬ به انقلاب ۱۹۱۷ داشته و از تجربیات آن بیاموزیم.
انقلاب فوریه ۱۹۱۷ را می توان از زوایای گوناگونی مورد بررسی قرار داد و درسهای آموزنده ای را از آن استنتاج نمود. این نوشته اما نگاه گذرایی دارد بر نقش رهبری لنین در هدایت انقلاب فوریه و به ثمر رساندن آن تا انقلاب سوسیالیستی اکتبر ۱۹۱۷. امیدواریم که متد لنین راهگشای انقلابیون و مارکسیستهای ایرانی برای بثمر رساندن انقلابی که در بهمن ۵۷ شکست خورد بشود.

“معجزه” سقوط سلطنت تزاری در عرض هشت روز
اجازه بدهید این معجزه را از زبان لنین در نامه ای که به اسرای جنگی روسیه در حالیکه خود او در تبعید بود بشنویم. لنین در این نامه می نویسد: “رفقا٬ انقلاب در روسیه بوقوع پیوسته است. کارگران پتروگراد و مسکو دوباره پیشقراولان حرکت آزادیخواهانه بودند. آنها اقدام به اعتصاب سیاسی کرده و با پرچم سرخ در خیابانها تظاهرات نمودند. آنها همچنان شیرانی علیه پلیس تزاری٬ ژاندارمری و گروه کوچکی از ارتش که فورا بمردم نپیوستند جنگیدند. بیش از دو هزار نفر تنها در پتروگراد کشته و زخمی شدند. کارگران روسی به بهای خون خود آزادی کشورمان را به ارمغان آوردند. خواسته های کارگران عبارت بود از نان٬ آزادی و صلح. … تزار بوسیله کارگران و سربازان شورشی بزیر کشیده شد نه بوسیله دومای روسیه … مجلس ملاکان و ثروتمندان. اما دومای دولتی دولت موقت را انتصاب نمود. دولت موقتی که نماینده سرمایه‌داران لیبرال و ملاکان بزرگ است. کرنسکی “دمکرات” فقط به این خاطر انتصاب شده که ادای حکومت “مردم” را در بیاورد ولی در عمل او دلقک سرمایه داران بزرگ است. این دولت٬ نماینده سرمایه داران روسی٬ انگلیسی و فرانسوی بوده؛ خواهان ادامه جنگ یغماگرانه بوده؛ نه میخواهد و نه میتواند برای روسیه صلح به ارمغان بیاورد”. لنین نامه خود را با جملات زیر به پایان میبرد: “رفقا٬ در اولین فرصت ما به روسیه برخواهیم گشت تا به مبارزه برادرانمان٬ کارگران و سربازان بپیوندیم. اما در روسیه٬ ما همچنین شما را فراموش نخواهیم کرد. از روسیه آزاده شده ما تلاش میکنیم که برای شما کتاب و روزنامه بفرستیم و شما را از اخبار کشورمان مطلع کنیم. ما مصرانه میخواهیم که پول و غذا مناسب در اختیارتان قرار بگیرد…”.
جالب توجه است که اگر چه لنین به فداکاری و پیشقراولی طبقه کارگر در انقلاب فوریه اشاره میکند ولی در عین حال شرایط “کاملا استثنایی” روسیه ۱۹۱۷ که اجازه هم سازی “نیروهای اجتماعی کاملا ناهمگونی” در حمله به تزاریسم را میدهد از نظر دور نمیدارد. لنین در اینجا از چهار نیروی اجتماعی نام میبرد. اول٬ سرمایه‌داران انگلیسی و فرانسوی؛ دوم٬ افسران ارتشی که غالبا جوان و بخصوص از طبقه بورژوا هستند؛ سوم٬ کل بورژوازی روس که بین سالهای ۱۹۰۵ ۔ ۱۹۱۴ و مخصوصا بین سالهای ۱۹۱۴ ۔ ۱۹۱۷ قویا نیروهای خود را مجهز کرده است و بالاخره جنبش شدیدا روبه گسترش طبقه کارگر.
ما امیدواریم که این متد لنین در ارزیابی نیروهای دخیل در سرنگونی رژیم تزاری درس عبرتی باشد برای چپ سنتی ایرانی ما که در تظاهرات برای سرنگونی رژیم اسلامی با ذره‌بین دنبال منشاء طبقاتی شرکت کنندگان میگردد. میپرسد که چرا همیشه تظاهرات در بالای شهر برگزار میشود و نه در محالات کارگری!؟ وقتی “صف مستقل کارگران” را نمیبیند دیگر حتی به نفی پدیده‌ای که در مقابل چشمانش جریان دارد میرسد. در این میان کورش مدرسی با “بچه قرتی” نامیدن جوانان “بالای شهر” نه تنها اوج ادبیات لمپنی و عقب ماندگی شرق زده و کپک زده خود بلکه هم چنین ترس و خشم خود را از انقلاب نیز نشان میدهد. البته مارکسیستها و انقلابیون در ایران با ادبیات ایشان آشنایی دارند. ادبیات “کارگران خر نشوید”! و مبلغین و مروجین انقلاب را “مداح انقلاب” خطاب کردن! کورش مدرسی باید مواطب باشد که با این فرهنگ لمپنی و نفرتش از انقلاب دیگر بعد از فروپاشی رژیم اسلامی شانسی برای تشکیل کابینه با امثال حجاریان نیز برایش نمی ماند!

قدرت دوگانه و تکامل مسالمت آمیز انقلاب
لنین در چندین مقاله و سخنرانی منجمله در مقاله “درس‌های انقلاب” خودویژگی ماههای بعد ازانقلاب فوریه را توضیح میدهد. میگوید که پس از سرنگون شدن حکومت تزاری در ۲۷ فوریه سال ۱۹۱۷ روسیه تقریبا طی چهار ماه همچون کشور آزاد و از طریق مبارزه علنی احزابی که آزادانه تشکیل شده بودند اداره میشد. او در همین رابطه از دو نیروی عمده اجتماعی یعنی “حزب کادتها” و “شوراهای نمایندگان کارگران٬ سربازان و دهقانان” نام میبرد. شوراهایی که آزادانه انتخاب میشدند و سازمان حقیقی اکثریت عظیم مردم بودند. شوراهایی که می بایست تمام قدرت دولتی را به دست خود میگرفتند. لنین اما علت آنکه در چنین کشور آزادی باز هم قدرت بدست حزب “کادتها” یعنی نمایندگان عمده سرمایه داران افتاد را “نیروی ثروت٬ سازمان و معلومات لازمه”ای که این طبقه در اختیار خود داشت میداند. او میگوید که پس از سال ۱۹۰۵ و بویژه در جریان جنگ٬ این طبقه سرمایه داران و ملاکین که به آنها گرویدند بودند که در روسیه بیش از همه در امر تشکیل خود پیشرفت حاصل کردند. علاوه بر این٬ لنین در اقلیت بودن نمایندگان حزب کارگران انقلابی یعنی سوسیال دموکراتهای بلشویک در شوراها را دلیل دیگر افتادن قدرت به دست حزت کادتها میداند. در حقیقت در شوراها٬ اقلیت کمی از نمایندگان از بلشویکها که خواستار واگذاری تمام قدرت دولتی به شوراها بودند پشتیبانی میکردند و حال آنکه اکثریت نمایندگان شوراها از احزاب منشویک و حزب “اس ار” پشتیبانی میکردند که با واگذاری قدرت به دست شوراها مخالف بودند. این احزاب به جای برانداختن حکومت بورژوازی و تعویض آن با حکومت شوراها در پشتیبانی از حکومت و سازش با آن و تشکیل یک حکومت مشترک با آن پافشاری میکردند. این سیاست سازشکارانه با بورژوازی٬ که از طرف احزاب اس ار و منشویک یعنی احزابی که اکثریت مردم به آنها اعتماد داشتند٬ ماهیت اصلی تمام سیر تکامل را در جریان ۵ ماهی که از آغاز آن میگذشت را تشکیل میداد. در این شرایط بود که لنین شعار “تمام قدرت به شوراها” همراه با توضیح صبورانه اشتباهات شوراها را بهترین تاکتیک میدانست: “مادام که ما در اقلیت هستیم کارمان انتقاد و توضیح اشتباهات است و در عین حال لزوم انتقال تمام قدرت به دست شوراهای نمایندگان کارگران را تبلیغ می نماییم تا توده ها به کمک تجربه خود از قید اشتباهات خویش برهند.”

پایان ناموفق تکامل مسالمت آمیز انقلاب فوریه؛ پیش بسوی انقلاب سوسیالیستی
چپ سنتی در تحلیل انقلاب بورژوا دمکراتیک فوریه و گذار آن به انقلاب سوسیالیستی اکتبر طوطی وار از “بسط مبارزه طبقاتی” در مرحله انقلاب دمکراتیک صحبت میکند. خلاصه این تحلیل علیرغم هر فرمولبندی تئوریکی که این چپ دارد این است که در انقلاب دمکراتیک بخشی از اقشار و طبقات به خواسته‌های خود میرسند و در نتیجه انقلاب را ترک میکنند. در نزد این چپ این طبقه کارگر است که در مرحله انقلاب سوسیالیستی تنها میشود و باید به تنهایی بار انقلاب سوسیالیستی را بدوش بکشد. اما متد لنین، همچنان که در مقاله “درسهایی از انقلاب ۱۹۰۵ روسیه برای انقلاب جاری در ایران” در “کارگر کمونیست” ١١۵ توضیح دادم با این روش منشویکی و دترمینیستی بیگانه است. در اینجا اجازه دهید بار دیگر این روش لنینی را مورد مطالعه قرار دهیم.
لنین در “درس‌های انقلاب” به روشنی این گذار انقلاب از فاز اول به دوم را توضیح میدهد. او دلیل این گذار را سیاست سازشکارانه و در نهایت خائنانه احزاب منشویک و اس ار میداند. در حقیقت احزاب منشویک و اس ار که نمایندگان خرده بورژوازی روس بودند با سیاستهای سازشکارانه خود٬ که متناسب با وضعیت اقتصادی طبقات میانه جامعه است٬ نه تنها توده‌های میلیونی خرده بورژوا بلکه حتی اکثریت کارگران را تحت تاثیر خود قرار داده و آنها را دست بسته تقدیم بورژوازی میکردند. اما فقط احزاب خرده بورژوا و بورژوا نبودند که تلاش میکردند کارگران و اقشار خرده بورژوا را به دنبال خود بکشانند. حزب سوسیال دمکرات کارگر روسیه و در راس آن لنین نیز پای دیگر این مبارزه طبقاتی در روسیه بودند. آنها صبورانه سیاست های سازشکارانه این احزاب را مورد انتقاد قرا داده و به توده ها گوشزد میکردند که آنها به هیچ یک از اهدافی که برایشان دست به انقلاب زده بودند نرسیده اند؛ آزادی٬ صلح٬ نان و زمین.
البته لنین در اینجا و بموازات این پروسه سقوط و خیانت منشویکها و اس ارها به پروسه دیگری که همان پروسه بریدن توده های مردم از این احزاب٬ پروسه لبریز شدن خشم توده های مردم که در تظاهرات ۳ تا ۴ ژوئیه به اوج میرسد نیز اشاره میکند؛ پروسه‌ای که همچنین باعث رشد هر چه بیشتر شعارها و سیاستهای بلشویکها در میان توده‌های مردم میشود. در پایان این پروسه است که شعار “همه قدرت به شوراها” ۔ شوراهایی که “اکنون شبیه گوسفندانی هستند که در کشتارگاه کارد به حلقومشان مالیده و مذبوحانه می نالند” ۔ خاصیت خود را از دست میدهد. و در پایان این پروسه است که لنین سیاست تصرف قدرت دولتی توسط پرولتاریای انقلابی را مطرح میکند. سیاستی که در نهایت منجر به قیام اکتبر و انقلاب سوسیالیستی در روسیه میشود. این است متد لنینی در تحلیل و بررسی پروسه رشد مبارزه طبقاتی در انقلاب فوریه. تحلیل و بررسی که با درک چپ سنتی از زمین تا آسمان فرق دارد.

در خاتمه
همانطوری که در “درسهایی از انقلاب ۱۹۰۵ روسیه برای انقلاب جاری در ایران” متذکر شدیم هر انقلابی مهر زمان و مکان خود را بر پیشانیش دارد و همین “مهر” زمان و مکان است که رهبران مارکسیست را وامیدارد تا شعارهای هر انقلابی را به مقتضای آن فرموله کنند. و باز به همین خاطراست که الگوپردازی از انقلابات کار مارکسیستها نیست. ایران امروز با روسیه ١٩١٧ از جنبه های بسیاری متفاوت است. اما آنچه که همه انقلابات را بهم پیوند میدهد این مسله است که علیرغم آنکه انقلاب چه طبقه ای را بر سر کار بیاورد وقوع انقلاب مترادف با باز شدن فضای سیاسی در جامعه و مترادف با شکوفا شدن مبارزه طبقاتی در جامعه است. اما اگر تجربه انقلاب فوریه یک درس برای انقلاب جاری ایران داشته باشد این است که در دوران باز شدن فضای سیاسی مبارزه طبقاتی از طریق مبارزه احزاب اجتماعی با آلترناتیوهای اجتماعی به پیش میرود. در جامعه سرمایه داری اما این احزاب پرولتری و احزاب بورژوایی هستند که قادر به ارائه آلترناتیوهای اجتماعی میباشند. اقشار و طبقات میانی جامعه و در نتیجه نمایندگان سیاسی آنها٬ بعلت جایگاه اقتصادی این اقشار و طبقات٬ در نهایت به دنبال سیاستهای پرولتری و یا بورژوازی متمایل میشوند. اگر مارکسیستها و احزاب پرولتری میخواهند بعنوان نه تنها رهبر مبارزه طبقه کارگر بلکه رهبر مبارزه کل توده مردم یعنی رهبر “انقلاب مردم” ظاهر شوند باید قادر باشند “ایده‌آلهای دمکراتیک و سوسیالیستی” خود را هر چه جامعتر و شجاعانه تر و با تمام جاذبه و روشنی برای توده های مردم آشکار ساخته و “نزدیکترین و مستقیم ترین راه” را برای رسیدن به یک پیروزی کامل٬ مطلق و قطعی را به آنها نشان دهد.
حزب کمونیست کارگری با الهام از این متدولوژی لنینی در انقلاب جاری شرکت کرده است. این تنها حزبی است که انقلاب کنونی را مدتها پیش از وقوعش دیده است و بر آن تاکید گذاشته و اکنون نیز این حزب تمام تلاش خود را خواهد کرد که به اتفاق طبقه کارگر ایران و توده های میلیونی تکلیف حکومت جمهوری اسلامی را یکسره کرده و از طبقه بورژازی ایران خلع ید سیاسی کند. حزب خواهان آنست و تلاش میکند که این انقلاب در یک پروسه هر چه سریعتر و مستقیم تر و با کمترین بهای انسانی به هدف نهایی خود یعنی سوسیالیسم برسد. ۲۰ ژانویه ۱۹۱۰*