متدلوژی رفرمیستی تحت عنوان سوسیالیسم کارگری ٬ نقدی بر کتاب چشم انداز وتکالیف ایرج آذرین

حسن معارفی پور

چشم انداز وتکالیف اثرایرج آذرین انتشارات رودباریکی از کتاب هایی بود که در جنبش چپ و اپوزیسیون چپ ایران بسیار بحث  بر انگیز بوده است و توجه ی بسیاری از صاحب نظران مارکسیست و غیر مارکسیست را به خود جلب کرده است .

فارغ از تمام نقدهای شخصی و کینه توزانه حزب حکمتیست و جریان کورش مدرسی به اتحاد سوسیالیستی و هم چنین نقد حزب سربداران به بخشی از کتاب چشم انداز و تکالیف، نگارنده در پی آن است که موضع ایرج آذرین در قبال رژیم جمهوری اسلامی و سیاست های این رژیم، به خصوص در زمان اصلاحات دوم خردادی و متدلوژی حاکم بر دیدگاه ایرج آذرین در این اثر،که مشهورترین اثر او است بررسی نماید.

ایرج آذرین تا سال های آخر دهه ی ۶۰ مدافع خط مشی منصور حکمت بود وبعدها نیز تحت تاثیر گرایش کمونیسم کارگری به رهبری منصور حکمت قرار گرفت و در سال (۱۹۹۱ اواخر سال ۱۳۶۹ شمسی ) یعنی زمانی که کمونیسم کارگری به رهبری منصور حکمت انشعاب کرد ایشان نیز از حزب کمونیست ایران جدا شد. ایرج آذرین درآن دوره تا چند سال بعد از آن یعنی تا  سال های  دهه ی ۷۰ و  یعنی زمان مطرح شدن نظریات منصور حکمت در حزب کمونسیم کارگری  در حزب و قدرت سیاسی از آن خط مشی یعنی خط مشی کمونیسم کارگری و در واقع خط منصور حکمت دفاع میکرد. با مطرح شدن نظریات منصور حکمت تحت عنوان حزب و قدرت سیاسی ایرج آذرین به نقد آن در کتاب «در دفاع از مارکسیسم» پرداخت و همراه عده ایی از دیگر رهبران کمونیسم کارگری هم چون رضا مقدم از کمونیسم کارگری جدا شده و اتحاد سوسیالیستی کارگری را بنا نهادند .

با انشعاب جریان آذرین – مقدم از کمونیسم کارگری و نقدهای ایرج آذرین و مقدم به کمونیسم کارگری و بعدها نیز انشعاب حزب حکمتیست به دنبال مرگ حکمت،در حزب حکمتیست و اتحاد سوسیالیستی  نوعی فرهنگ غیر سیاسی در ادبیات دو طرف جا افتاده است که به جای استدلال های تئوریک و نقدهای سیاسی تا حدود زیادی فحاشی و ادبیات رکیک غیر مارکسیستی جای آن را گرفته است. این نوع ادبیات بیشتر از جانب حزب حکمتیست به کارمی رود و تنها علیه ایرج آذرین و جریانش از آن استفاده نمی کنند بلکه علیه سایر جریانات به خصوص کومله و حزب کمونیست نیز از آن بهره می گیرند. حزب حکمتیست با اتهام های پی در پی و ناروای خود علیه کومله و حزب کمونیست ایران همواره سعی کرده است، حزب کمونیست ایران و کومله را به خط گرفتن از این جریان (اتحاد سوسیالیستی) منتسب کند و تاکنون هیچ گونه استدلال واقعی که بر پایه ی علم مارکسیسم استوار باشد از جانب حزب حکمتیست آورده نشده است، بلکه ادعای آنان بیشتر از هر چیز بر اساس شک و گمان می باشد .

به بحث اصلی یعنی خط مشی غالب بر دیدگاه ایرج آذرین در اثر معروفش چشم انداز و تکالیف بر می گردیم .ایرج آذرین در این کتاب به بررسی جنبش اصلاحات در ایران و گذار از حکومت سرمایه داری به حکومت سرمایه داران و غیره از دیدگاه سوسیالیسم کارگری می پردازد.

ایرج آذرین می نویسد تقسیم بندی چپ ایران به رادیکال و سازشکار بر اساس شاخص سرنگونی طلبی  نمی تواند درست باشد و تقیسم بندی بر این اساس را امری مربوط به تاکتیک می داند آنچه روشن است و ما به عنوان مارکسیسم به آن معتقدیم و از آن دفاع می کنیم صرفا سرنگونی طلبی نبوده است، بلکه سرنگونی یکی از شعارهای استراتژیک جنبش چپ ایران است. ما صرفا سرنگون طلب نبوده اما بدون سرنگونی جمهوری اسلامی به دست طبقه ی کارگر و توده های تحت ستم جامعه انقلاب اجتماعی ممکن نیست. برای هر تحول عظیم اجتماعی اگر در ایران صورت بگیرد باید ابتدا رژیم اسلامی را سرنگون نماید، چون این رژیم به عنوان حافظ منافع بورژوازی ایران بزرگترین مانع برسر راه چپ ایران و انقلاب سوسیالیستی است. چپ نمی تواند به قدرت برسد مگر این که رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون نماید. سرنگونی طلبی ما مارکسیست ها به معنای این نیست که فقط سرنگونی طلب هستیم، بلکه بر خلاف جریاناتی همچون کمونیسم کارگری( حکمتیست) سرنگونی طلبی به هرشکل و شیوه ایی را نمی پسندیم، اگر حزب حکمتیست و سایر جریانات کمونیسم کارگری آسمان را به زمین میاورد، با راست و چپ از سلطنت طلب گرفته تا مشروطه خواه،… مذاکره می کند تا به هرشکلی شده است شر جمهوری اسلامی را کم و آن را سرنگون کند، در عوض ما مارکسیست ها در عین دفاع از سرنگونی و سردادن این شعار آلترناتیو سوسیالیستی و کارگری را پیش روی طبقه ی کارگر ایران می نهیم و هیچگاه برای سرنگونی رژیم با نیروهای راست و ارتجاعی در یک جبهه قرار نخواهیم گرفت، صف ما جدا از صف تمام جریانات راست بورژوایی واپسگرا و ضد کارگری میباشد.

ایرج آذرین در عین اینکه سرنگونی طلبی را برای تقسیم بندی چپ به رادیکال و سازشکار کافی نمیداند و آنرا تاکتیک معرفی میکند و هر دو جبهه ی سازشکار و رادیکال را در نهایت در یک جبهه قرار میدهد و آنان را به یک افق واحد مرتبط میسازد، اما خود آلترناتیو ارائه نمی دهد و در لابه لای تئوری بافیهای به اصطلاح مارکسیستی خود را تبرئه می کند.

در جای دیگری آذرین می نویسد" آیا انتقال به الگوی جدید اقتصادی (مورد قبول بین الملل) موفق خواهد شد؟ پاسخ مثبت به این سوال در گرو اینست که آیا در دل کشمکش های بین جناحهای حکومت تغییرات سیاسی لازم برای الگوی جدید اقتصادی شکل خواهد گرفت یا نه؟ به نظر من به احتمال زیاد آری شکل خواهد گرفت.زیرا بقای رژیم در کلیتش وابسته به آن است که یک دوره ی جدید از انباشت سرمایه در ایران میسر کند .

آنچه این جا روشن است این است که رژیم جمهوری اسلامی ناچار است برای ماندگاری خود ناچار است خود را با الگوی اقتصادی جدید یعنی الگوی اقتصادی جهانی و ادغام در بازار آز
ادو  نظام سرمایه درای است ماندگاری نظام جمهوری اسلامی در گرو تطبیق خود با شرایط اقتصادی جهانی است ،جنبش اصلاحات حربه ایی از بالا برای ادغام در بازار جهانی بود .در دوره ی سر کار بودن اصول گرایان علیرغم جارو جنجال های تبلیغاتی دولت احمد ی نژاد علیه غرب اما تلاش هایی برای تلفیق اقتصاد  ایران در بازار جهانی صورت گرفت .اصل ۴۴ قانون اساسی و تلاش برای به اجرا در آوردن آن همراه با ارتباط های سیکرت و مخفیانه ی رژیم با آمریکا و سایر دول غربی مواردی است که رژیم سعی کرده است ماندگاری خود را به آن سیاست ها پیوند بزند.آنچه مورد بحث من است و توجه ی من را به خود جلب کرد این است که آذرین می نویسد آیا انتقال به مدل جدید اقتصادی مفید است ؟طبقه ی کارگر دلیلی برای دفاع از مدل پیشین ندارد .مدل پیشین از لحاظ عینی ناکار است .طبقه ی کارگر در برابر این جبر تاریخی چه باید کند؟دفاع نکردن از مدل پیشین و غیر مستقیم دفاع از مدل جدید سیاستی است که آذرین همانطور که اشاره کردم در لابه لای تئوری های به حساب سوسیالیستی و مارکسیستی به دفاع از آن می پردازد .بر همگان روشن است که نه تنها سیستم اقتصادی پیشین در ایران ناکار است بلکه کل سیستم اقتصادی سرمایه داری سال هاست که ناکارآمدی خود را نشان داده است و سیر قهقرایی در پیش گرفته است .اما آیا ناکارایی بودن سیستم پیشین اقتصادی در ایران به معنای دفاع از سیستمی جدید و سیاست هایی است که حکومت از بالا دارد آن را پی ریزی می کند .دفاع طبقه ی کارگر ایران از اصلاحات به معنی در پیش گرفتن سیاستی است که می تواند این طبقه را از گام های رادیکال و انقلابی بازداشته  و به سازش های مقطعی و اصلاحات از بالا اکتفا کند و از ریل مبارزات انقلابی خود منحرف شود و نمی تواند به اهداف خود که همانا انقلاب کارگری است دست یابد .

ایرج آذرین در مبحث تکالیف تازه می نویسد «سطح دوم تکالیف ما تماما تازه اند ،گرایش سوسیالیستی در طبقه ی کارگر باید در پروسه ی شکل گیری الگوی اقتصادی جدید در ایران مداخله کند .ما نمی توانیم و نباید به سیاست ها ی اقتصادی دولت بی تفاوت و صرفا منفعل باشیم ،برعکس ما باید به سیاست ها ی اقتصادی دولت کاملا حساس باشیم »آنچه این جا روشن است این است که مارکسیست ها در ایران باید بسیار دخالتگر بوده و سعی نمایند با مبارزات خود و موضع گیری های رادیکال و انقلابی در قبال سیاست های رژیم ،آن را افشا کرده و از هر گونه توهم که ممکن است در راستای مبارزات طبقه ی کارگر به سیاست ها ی اقتصادی رژیم پیش آید جلو گیری به عمل آورد، کار آژیتورهای کمونیست و احزاب چپ و رادیکال این است با تبلیغات خود از متوهم شدن طبقه ی کارگر به هر نوع اصلاحات اقتصادی حکومتی از بالا و هر نوع رفرم جزئی  جلوگیری به عمل آورد ،نه این که تبلیغات خودرا سعی کند مردم پشت سر رژیم بسیج کند و یا هرگونه توهم به آن را دمن بزند .

آذرین اشاره می کند که و اگر چه ادغام اقتصادی ایران در بازار جهانی یک امر محتوم است .اما اشکالی که این ادغام به خود خواهد گرفت .به هیچ وجه محتوم نیست .طبقه ی کارگر می تواند برشکل معینی که اقتصاد آتی ایران به خود خواهد تاثیر بگذارد یا حتی برخی از مشخصه ها ی آن را تغییر دهد .»همانطور که اشاره کردم و در سخنان آذرین در پاراگراف فوق آمده است ،ادغام اقتصاد ایران در بازار جهانی محتوم است ،اما هر گونه دفاع از آن یا تلاش برای تاثیر گذاری برسیاست های رژیم موجب می شود که طبقه ی کارگر از حالت انقلابی خارجی شده و به جای مخالفت با سیاست ها ی اقتصادی رژیم در سیاست ها ی رژیم ادغام خواهد شد و ناچار به پیروی از آن می شود یا حداقل سیاست ها ی رژیم را ناکار آمد محسوب نمی کند .در ادامه آذرین می نویسد «برخلاف تبلیغات نئولیبرالی …طرح چنین خواسته هایی از جانب کارگران مورد حمایت قرار میگیرد یا به عبارت دیگر اگر بخواهم منظورم را به شکل پروکاستیو بیان کنم طبقه ی کارگر می تواند در موارد معینی در قبال اختلافاتی که میان بحث ها ی مختلف سرمایه (مالی و صنعتی ،دولتی و خصوصی ،داخلی و خارجی ،صادراتی و بازار داخلی و جز این ها )بر سیاست ها ی اقتصادی مشخصی در میکرد بی تفاوت نماند و بر حسب منافع در این یا آن مورد ،وزن خود را پشت سر این یا آن سیاست معین می گذارد »سیاست های اقتصادی رژیم از هر نوع که باشد هیچ گاه به نفع طبقه ی کارگر ایران نبوده و همان طور که اشاره شد تبلیغ در دفاع از سیاست های رژیم از جانب احزاب ،اپوزیسیون و فعالین چپ و رادیکال ،خیانت به طبقه ی کارگر و ضدیت با هر گونه انقلابی گری و رادیکالیسم پرولتری است  .هر گونه دفاع طبقه ی کارگر از یک رژیم سرکوبگر همچون جمهوری اسلامی که چنگش به خون دهها هزاران انسان چپ و کمونیست و رادیکال ،آلوده است ،در هر شرایطی ضدیت با مارکسیسم انقلابی است .احزاب چپ در رادیکال و طبقه ی کارگر ایران نمی تواند به سیاست ها ی رژیم اقتصادی ،رژیمی که هزاران جنایت را در علیه انسان های آزادی خواه ،و برابری طلب و کارگران و اقشار ستمکش اجتماع انجام داده است در هیچ برهه ایی نمی تواند قابل دفاع باشد و هیچ زمانی و تحت هیچ شرایطی نمی تواند سیاستی داشته باشد که به نفع طبقه ی کارگر باشد .تغییر سیاست در برهه های زمانی مختلف بنا به ضرورت بوده و تنها و تنها برای جلوگیری از نابودی رژیم است و سر ایجاد کردن بر سر مبارزات انقلابی کارگران و زحمتکشان و نیروهای انقلابی جامعه است بنا براین ضرورتی ندارد از سیاست های چنین رژیمی دفاع شود .

آذ