خشونت مقبول

شاید تا بحال از انواع خشونتهایی که بر زنان اعمال شده زیاد گفته و شنیده شده، از یک نگاه نامناسب تا کلمه ایی که سهوا  از دهانی می پرد تا کتک کاری و تبعیض و قتل زنان و بسیاری دیگر که با شدت و ضعف در تمام جوامع دیده میشود. پرچم مردسالاری در جامعه ایرانی اسلامی همیشه بالا بوده و تا جایی که توان داشته و از هر راهی که ممکن بوده زنان را و مخصوصا زنان طبقه کارگر و فرودست را به زنجیر کشیده و به انحاء گوناگون حقوق ، هویت و آزادی زنان را مورد تهاجم قرار داده است.

 قربانیان  نظام سرمایه داری – اسلامی فقط زنان نیستند بلکه مردان زیادی هم هستند که خود قربانی این سیستم غلط میباشند چه مردی که مورد آزار زنی قرار گیرد و چه آزاردهنده زنی باشد ، خواسته یا ناخواسته طعمه این نظام سودجو است . رواج فرهنگ دلخواه نظام سرمایه داری و تلقین زن ستیزی به مردان جامعه بستر مناسبی برای انواع خشونتها علیه زنان است وبی حقوقی و بردگی زنان در مواردی  تا جایی پیش رفته که کل جامعه و حتا زنان آنرا خیلی عادی و مقبول دانسته و تبدیل به نرم، هنجار یا تقدیر شده است. مثلا همان ضعیف پنداشتن زنان و یا ناموس مرد بودن را آنقدر آرام و نرم به جامعه حقنه کرده اند که برای زنان هم امری طبیعی است.

اما اینبار من از خشونتی برایتان میگویم که با تمام وجودم آنرا لمس کرده ام . البته امیدوارم هیچ مادری درد از دست دادن فرزند را نچشد و هیچوقت رنجی را که من تحمل میکنم تجربه نکند. امروز سه ماه از در گذشت ناگهانی پسرم میگذرد. در این مدت بسیار شوکه شدم و آشفتگی و پریشانی و غم بزرگ از دست دادن تکه ایی از وجودم مرا از احوالاتم کاملا غافل کرده بود. اکنون که کمی بخودم آمدم میبینم جدا از ظلم بزرگی که طبیعت نسبت به من روا داشته ستم بزرگتری از طرف طبیعت و ذات نظام سرمایه داری و مردسالار به من شده که غصه و بیقراری از مرگ فرزندم برایم صد چندان گردیده .

وقتی عکسها و فیلمهای پسرم و خاطرات کودکی و نوجوانیش را در ذهنم ورق میزنم عکس اعلامیه فوت پسرم گویی انکار آشکار هویت من بعنوان یک مادر و یک زن می باشد. اعلامیه یک چیز کم داشت. “اسم مادر متوفی” بله فرزند من فقط فرزند پدرش بود و اسمی از من نبود از این بابت قلبم فشرده تر می شود. این برخلاف طبیعت و زندگی من و پسرم بود . در زندگی خانوادگی ما اگر چه قانونا فرزندان به پدر تعلق داشتند ولی عملا بچه ها بیشتر متعلق به من بودند . من نه ماه پسرم را در وجودم پروردم و از گوشت و خون و وجودم تغذیه اش کردم. دو سال از شیره وجودم شیر دادم، تر و خشکش کردم مراقبت کردم، رنج و زحمت کشیدم، بزرگش کردم تمام مسئولیتش برعهده خودم بود. من همدرد و همراز و دوست صمیمی و مهمتر از همه مادرش بودم .بهترین و صمیمی ترین دوستان من فرزندانم هستند. عاشقانه هایم برای فرزندانم است حاضرم بجای آنها بمیرم. وقتی مریض میشدند هزار بار با خودم میگفتم کاش خودم به جای آنها مریض میشدم.

چیزی که در مورد بچه هایم برایم مهم است این است که جامعه تعلق آنها به من و تعلق من به آنها را انکارنکند و وجود من نادیده گرفته نشود. هرچند میدانم که فرزندانم تعلق وجودشان را بیشتر از هر کسی به من می دانند. کاش جامعه هم مثل بچه هایم فکر میکرد. دلخوشیم فقط این است که میدانم پسرم عاشقم بود و به رسوم دیکته شده مذهبی و مردسالارانه نظام سرمایه داری – اسلامی ایران اعتقادی نداشت. شعرها و نوشته هایم را دوست داشت و میخواند و تشویقم میکرد.  ولی رابطه من و پسرم چیزی از خشونت نهفته در کنه وجود متعفن نظام گندیده و فاسد بورژوازی نمی کاهد که حتا در مرگ جگرگوشه های یک زن رسوخ کرده و با میخ تحجر و کهنه پرستی بر ذهن های مسخ شده حک کرده که <فرزندان متعلق به پدر هستند> و مادران را نادیده میگیرند. روی سنگ قبر پسرم اسم پدر هست اما اسم مادرش نیست این یک ستم است یک خشونت است نه تنها نسبت به من بلکه نسبت به پسرم هم ظلم بزرگی است زیرا انکار من برای او انکار او برای من در ذات روابط مادر و فرزندی ما نمیگنجد.  شاید این مسئله آنقدر کوچک به نظر بیاید که اصلا قابل رؤیت نباشد اما برای مادر داغدیده ایی مثل من که بیست و پنج سال رنج کشیدم و با هزاران امید و آرزو پسرم را بزرگ کردم و در نهایت ناباوری آرزوهایم در خاک دفن شدند مانند پتکی وجودم را درهم می کوبد و بسیار بزرگ بغرنج می نمایاند.

این رسوم کهنه پرستانه میخواهد میان مادر و فرزند دیوار آهنی بکشد میخواهد زن را در تاریکخانه های فرهنگ حاکم به فراموشی بسپارد و هویت نیمی از جامعه را در زیر سایه تحجر به سیاهچال فراموشخانه بیاندازد. تا کی باید یوغ بردگی این نظام متعفن را بر گردنمان حمل کنیم . تا کی باید اجازه دهیم نظام سرمایه داری برای ما تعین تکلیف کند حتا در خصوصی ترین مسائل زندگی.

انکار هویت زنان جامعه و به پستو راندن آنان دیگر ممکن نخواهد بود زیرا بسیاری از زنان ایران به حقوق خود آشنا هستند و میدانند که از زندگی چه میخواهند. میدانند که چگونه باید در برابر تبعیض و نا برابری قد علم کنند. میدانند که برای آزادی و رها شدن از یوغ بندگی باید فریاد آزادیخواهی و نابودی نظام سرمایه داری را سر دهند. میدانند که برای پاره کردن زنجیرهای فرهنگ بورژوایی و خرده بورژوایی نرم تنیده در زندگیشان باید با تلاش مضاعف مبارزه کنند.

 جهان بینی بورژوایی مانند غده سرطانی در تار و پود زندگی انسانها ریشه دوانده. برای خلاصی از این بیماری باید ریشه هایش را در گوشه گوشه های زندگی خشکاند و سوزاند باید به ترفندها و حقه های این نظام مکار آگاهی یافت و چاره اندیشید و مبارزه کرد. نظام سرمایه داری – اسلامی ایران با پنچه های تحجر و تعصبات دینی و مذهبی گلوی زنان را هر روز بیشتر و بیشتر می فشارد. هشتم مارس، روز جهانی زن، روز فریاد علیه خشونت، تبعیض و ستمهایی است که در طول تاریخ به زنان جهان روا داشته شده است. روز جهانی زن به تمام زنان و مخصوصا زنان متعلق به جنبش طبقه کارگر یاد آوری میکند که نباید وظایف خطیر خود را در قبال جنبش فراموش کنند. به هر شیوه ممکن ولو ناچیز و جزیی باید مبارزه کرد و از پای ننشست. زنجیرهایی که به دست و پای زنان بسته شده است فقط با وارونه کردن نظم موجود امکان پذیر است. تا سرمایه داری هست ستم بر زنان هم هست. زنان بیشتر از مردان آمال تهاجم سرمایه داری قرار گرفته اند پس میطلبد که همان زنان بیشتر از مردان و درصف اول برای سرنگونی این نظم وارونه همت کنند. به نظر من اولین قدم تربیت فرزندانیست آگاه که به حقوق خود به عنوان یک انسان واقعی و آزاد و برابر آشنا باشند و تبعیض را برنتابند و پیرو فرهنگ غلط بورژوایی نباشند.