شباهنگ راد
چندی قبل نوشتهای از جانب محمود قزوینی در نقد عملیات "گارد آزادی" انتشار یافته است که پرداختن به جنبههایی از آن میتواند بر ابهامات موجود و گرهگاههای نویسندهی آن کمک نماید. اگر چه باید اعتراف نمود که محمود قزوینی در ارائهی این نوشته بسیار عجله بخرج داده است و همین امر بنوبهی خود باعث گردیده است تا از عمق به سطح در غلطد و همچنین حقایق تاریخی را، نه آنچه که رخ داده است بل به گونهای دیگر تعریف و جابجا نماید.
بههرحال نقد هر ایدهای زمانی معتبر است که نقاد از منظر حقیقی و عمقی به مسائل بنگرد و هر تحرک و حرکتی را در چارچوبهی استراتژی سازمانی و یا حزبی مفروض، مورد بررسی قرار دهد. بیتردید پرداختن و تاکید بیش از اندازه به موضوعات مجرد و بدون دخالت دادن به سیاستها و تاکتیکهای عملی غالب بر آن سازمان و یا حزب، آن نقد بیشتر به گلایه شباهت پیدا خواهد کرد. ایراد و یا انتقادات افرادیی مثل محمود قزوینی نسبت به سیاست "تعرض رژیم را باید با تعرض پاسخ داد" و آنهم نسبت به «حزب کمونیست کارگری ایران – حکمیست» نمیتواند جنبهی حقیقی بخود گیرد و با این تفاصیل نقد وی را هم نباید در این زمینه زیاد جدی گرفت. بی دلیل نیست که به جای نقدی بنیادی و محتوایی به شعار دادن میپردازد و کمتر، کاری با عینیت و بنیانهای فکری و پراتیک تا کنونی «حزب حکمیست» دارد. مضافاً اینکه محمود قزوینی در این میان هم کاری به نیازمندیهای عملی جامعه ندارد و همچنین کاری به آن ندارد که استواری و پایداری رژیم با اتخاذ کدام روشها و سیاستها گره خورده است؛ کاری به آن ندارد که سیاست رژیم جمهوری اسلامی دارد از لولههای تفنگاش بیرون میآید و مخالفت با آن در هر سطح و میزانی به معنای در افتادن با سلاح رژیم به حساب خواهد آمد؛ کاری به این ندارد که با این سلاح کُشنده چگونه باید برخورد نمود و وظیفهی پیشاهنگ، عنصر آگاه و نیروی معنقد به رادیکالیزه نمودن مبارزات تودهها در چیست؟
در هر صورت از آنجا که محمود قزوینی پیشاپیش تصمیم خود را پیرامون این روش از مبارزه گرفته است و به عبارتی واقعی با آن تعیین و تکلیف نهائی نموده است، بنابراین به سیاستها، برنامهها و تاکتیکهای سازمانی احزاب و جریانات متفاوت هم کاری ندارد و این زحمت را هم بخود نمیدهد تا بر تفاوتهای ریشهای جریاناتی که به این روش از مبارزه اعتقاد دارند، بپردازد و آگاهانه دارد به مخدوش نمودن نظرات و پللاتفرمها گردن مینهد. برای اینکه بحث را بمانند محمود قزوینی به حایشه سوق ندهیم تا بتوانیم از آن جمعبندیهای منطقی و صحیح را بنمائیم، لازم است تا بر خلاف منطق و استدلال محمود قزوینی به پیش روئیم و نشان دهیم که، "هر گردی که گردو نیست"؛ نشان دهیم که طرح هر گونه شعار مشابه و یا حتی هر نوع عمل مشابهای به معنای همردیفی و همسوئی محتوائی و برنامهای به حساب نمیآید؛ نشان دهیم که امروزه جریانات متفاوتی دارند از "تعرض رژیم را با تعرض باید پاسخ داد"، سخن میگویند ولی در عالم واقعیات از بنیانها و منافعی طبقاتی گوناگونی پیروی مینمایند؛ نشان دهیم که پژاک، کومله نیست و کومله هم «حزب حکمتیست» نیست.
نمیتوان و صحیح نیست تا در عالم سیاست از سر اختلافات و به هر دلیلی، نظرگاهها و ماهیت متفاوتِ مقطعی جریانات و احزاب را نادیده گرفت و ذهنها را به مسیر دلبخواهی خود سوق داد. سئوال این استکه مگر پژاک، حزب دمکرات، کومله، حزب حکمیست و غیره به دلیل اینکه هر یک و به نوعی دارند از "کار نظامی" حرف میزنند را باید از نظر برنامهای یکسان تلقی نمود و با احکام صادرهی از نوع محمود قزوینی و آنهم در نوع "مشی چریکی" توضیح داد؟ مگر میتوان هر یک از آنها را به هر دلیلی "نارنجکی" و یا "تیری" به پایگاههای رژیم و آنهم در کردستان پرتاب نمودند را به حساب آن گذاشت که همهی آنها به "مشی چریکی" دوران اختناق شاهنشاهی شفیت نمودهاند؟ اگر این چنین بیاندیشیم و تاکتیکهای مقطعای این جریانایات را بدور از جایگاههای فکریشان توضیح دهیم، آن وقت آگاهانه داریم به اغشاشات فکری درون جنبش دامن میزنیم؛ داریم جایگاه نقد را با گلایه جابجا میکنیم. کاری که محمود قزوینی در این نوشته در پیش گرفته است و به بهانهی اطلاعیهی "گارد آزادی" مورخهی ۱۵ فوریه ۲۰۰۹ و آنهم بدون در نظر گرفتن استراتژی حزب حکمتیست، دارد این حزب را به «نظامی کاری» متهم میکند.
بیتردید در اینجا هدف و بحث، دفاع از روش انتخابی حزب حکمتیست در این مورد نیست؛ چرا که روشن است اساساً حکمتیستها بر خلاف نظر محمود قزوینی به این روش از مبارزه، هیچگونه توهمی ندارند و از زمان تأسیس "گارد آزادی" که قدمت چندین ساله دارد، بارها و بارها اعلام نمودهاند که ماهیت این "گارد" در مسلح بودن آن نیست و در عمل هم تا کنون بدان وفادار ماندهاند. خواندهایم که "گارد آزادی" شالودهی فعالیت خود را بر تبلیغ و ترویج نظرات و پخش اوراق حزبی قرار داده است و بنابه اطلاعیههایشان حتی زمانیکه با نیروهای مسلح رژیم روبرو گردیدند، از درگیری با ارگانهای سرکوبگر نظام امتناع ورزیدند. اگر محمود قزوینی در این زمینه دچار توهم و کج اندیشی نسبت به حزب گذشتهاش میباشد، امّا برای دست اندرکاران این حزب و مخالفین نظریاش روشن استکه بهیجوجه حزب حکمتیست تغییر تاکتیکی و استراتژیکی نداده است و طرح "گارد آزادی"، حاصل شرایط منطقهی کردستان و تلاش بمنظور نقش آفرینی هر چه بیشتر هر یک از "نیروهای مسلح"، در معادلات آتی منطقه میباشد.
مهمتر از آن اینکه حتماً خودِ محمود قزوینی میداند که داشتن سلاح در کردستان به معنای باوری عمیق احزاب و سازمانها نسبت به این شیوه از مبارزه نیست و به عبارت حقیقی تحمیلی و مصلحتیست و بعنوان انتخاب آگاهانهی آنان بمنظور خُرد نمودن ماشین سرکوب نظام به حساب نخواهد آمد. به همین دلیل نیازی به سر و صدا راه انداختن نیست و لازم است تا محمود قزوینی بمنظور برخورد و شفافیت بخشیدن به نظرات حزب حکمیتست، از در ِ دیگری وارد شود و از حزب گذشتهاش بخواهد که دست از سر چنین شعارهائی که با اهداف استراتژیکاش همخوانی ندارد، بر دارد. بنابراین نه حزب حکمتیست قصد دارد "تعرض رژیم را با تعرض پاسخ دهد" و نه برنامهی حزبی "سراسری"اش این فرمان را به وی میدهد تا در این جهت گامهای عملی بر دارد. این قضیه تا کنون بارها و بارها، رسماً و علناً توسط افراد متفاوتِ حزب حکمتیست اعلام گردیده است و جای هیچگونه نگرانیای در میان نیست. تصورم بر آن است که محمود قزوینی باید تصفیه حسابهای سیاسی بنیادی خود را با تفکرات حزب اعلام نماید و همچنین برای خود روشن سازد که آیا حزب حکمتیست دارد به سمت "مشی چریکی" خیز بر میدارد و یا اینکه به سیاست روتیناش تبدیل گردیده است. اینجاست که کمی باید سر راست تر صحبت کرد.
حقیقتاً که تا اینجای کار بر عهدهی محمود قزوینی است و مسئولیت پاسخگوئی همهی اینها به خود وی مربوط میباشد. امّا جدا از تصفیه حسابهای سیاسی با خط و خطوط حاکم بر حزب حکمتیست توسط وی، باید گفت که واقعیت این است جامعهی ایران از اقشار و طبقات متفاوتی تشکیل گردیدهاند که در این میان هر یک از آنان دارند از منافعی معینی پیروی مینمایند و همچنین همهی اقشار ستمدیده دارند از جانب سرمایهداران وابسته مورد تعرض و تضییقات گوناگون قرار میگیرند و پاسخ هر اعتراضشان نسبت به بی عدالتیهای موجود، گلوله است. این وضعیت را امروزه میتوان چه از جانب آن کودک ۷ سالهای که با چشمان گریان و حسرتزده در صحنههای اعدام حضور مییابد، تا آن پیرمرد و پیرزن ۷۰ سالهای که بطور روزانه دارد در کوچهها و خیابانها تعرضات سرکوبگران رژیم را مشاهده مینماید، به تصویر در آورد. در حقیقت جمهوری اسلامی با زنده نگه داشتن و با بر پائی چنین اوضاعی دارد بر حاکمیت خویش تداوم میبخشد و بر دامنهی رعب و وحشت تودهها میافزاید. کار بست این روش و سیاست را اگر نگوئیم از قدمت بیش از یکقرن برخوردار میباشد، به جرأت و با قاطعیت تمام میتوانیم بگوئیم که قدمت سه دهه دارد.
این رژیم در چنین موقعیتی قرار گرفته است و ابنگونه خود را به مردم معرفی نموده و همهی راههای "صلحآمیز" را، عملاً بسته است. نیازی به ردیف نمودن فاکتهای سرکوبگرایانهی رژیم نیست. تعرض علنی و بیرحمانهی رژیم را همه دیدهاند و نتایج پاسخگوئی به ددمنشیهای رژیم از جانب نیروهای کمونیستی و انقلابی را هم در گذشته، همه دیدهاند. هر دوی این نتایج در مقابلمان قرار دارد. خط بطلان کشیدن بر سیاستی که در عمل امتحان خود را پس داده است، به معنای خط قرمز کشیدن بر نقش نیرو و عنضر آگاه در قبال جنبشهای اعتراضی و آنهم در گره گاههای تاریخیست. محمود قزوینی در رد سیاست تعرض به رژیم دارد میگوید: "هیچ مارکسیست ابژکتیوی نمیتواند زمان و شرایط را برای حمله و تعرض این چنینی مناسب بداند و شعار "تعرض رژیم را باید با تعرض پاسخ داد"، سر دهد". تاکید و اصرارش بر آن استکه "خردهبورژوای بیقرار باید دندان رو جگر بگذارد" و در ادامه از حزب حکمتیست سئوال میکند که: "آیا واقعاً زمان حمله و در هم کوبیدن نیروهای نظامی رژیم فرا رسیده است"؟.
"زمان" و "شرایط" برای حمله از منظر محمود قزوینی به ارگانهای سرکوبگر رژیم، ارگانهایی که شبانه روز دارند مرتکب جنایت در حق تودههای محروم میگردنند مناسب نیست. نظرش بر آن استکه باید صبر نمود و دندان روی جگر گذاشت و بیش از این هزینه داد تا زمان صحیحاش فرا برسد!! باید صبر نمود!! باید از مشی خردهبورژواهای "عصیان زده" و "انقلابیگری" فاصله گرفت تا چرخهی انقلاب در دستاندازها گیر نکند و مهمتر از آن اینکه "مردم" را بیش از این مرعوب ننمود!!! همهی استدلالاش بر آن استکه "شرایط سیاسی ایران طوری استکه خرده بورژوای بیقرار اگر کمی دندان رو جگر بگذارد، میتواند به جای بیرون ریختن خشم فردی خود، خشم خود را با مبارزه تودهای وسیع همراه سازد".
براستی که محمود قزوینی دارد شرایط سیاسی جامعه را چگونه میبیند و در این میان وظیفهی عنصر کمونیست، سازمان و یا حزب مدعی هدایت کارگران و زحمتکشان را در قبال تعرضات و جنایتکاریهای رژیم جمهوری اسلامی چگونه توضیح میدهد؟ تا چه مدت و زمان باید دندان روی جگر گذاشت تا شکوفهها، گل دهند؟ ۳۰ بهار را مردم ایران دیدهاند و به اندازهی ۳۰۰۰ بهار سرکوب شدهاند. دیگر جان و رمقی برایشان باقی نمانده است. همهی ارزشهای سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و خانوادگی را این رژیم از بین برده است. مردم به عینه دیدهاند که ا