در ضرورت مبارزه با ” نواندیشی” جدید!

یاشار سهندی

در اینجا قصد ندارم به مباحثه با علی جوادی برخیزیم. به یک دلیل بسیار ساده، وقتی کسی شما را "موجود عجیب و غریب" ، "پا درهوا" میداند و از پیش جواب شما را " هیستریک" قلمداد میکند؛ کسی که  شیرین ترین کلامش " "کودنانه" است و مثل نقل و نبات هر جا که رسید بکار میبرد، دیگر چه جای مباحثه کردن است. تلاش من اما این است که نشان دهم ، علی جوادی و به اضافه تشکیلات مطبوع شان کمر همت بستند که از منصور حکمت یک امام زاده بسازند که این امامزاده عوض شفا، کور میکند!

 از آخرین پلنوم تشکیلات ایشان مدت طولانی نگذشته در آن پلنوم مهمترین وظیفه خود را پاسداری از منصور حکمت اعلام کردند و این قطعنامه رسمی این پلنوم بوده. در پی آن بود که بقول منصور ترکاشوند "تزهای ضد انقلابی علی جوادی" بیرون آمد. ایشان اعلام کردند انقلاب ۵۷، یک انقلاب نبوده بلکه جنبش سرنگونی بوده که یک جنبش " همه با هم" بوده و در نوشته بعدی شان که دروبلاگ سایت آزادی بیان آمده با عنوان " در ضرورت قطع بند ناف با انقلاب ۵۷" تاکید بسیار دارند که این تزهای متکی بر نظرات منصور حکمت است. علی جوادی اشاره کرده است که: "من در یک بررسی مارکسیستی(!!) و نگاهی به تاریخ آن دوران٬ رویدادهایی که منجر به قیام ٢٢ بهمن و تحولات پیش از آن شد را  "جنبش سرنگونی طلبانه" توده های مردم نامیدم…. تصویر دقیقتری از تحولات آن دوران بدست میدهد. بعلاوه با نگرش منصور حکمت در زمینه تحولات جاری در شرایط کنونی در تطابق است." " بررسی مارکسیستی" ایشان به این نتیجه رسانده که منکر یک واقعه مهم در تاریخ این جامعه شود که هنوز این واقعه ادامه دارد و خود ایشان در این وقایع حی و حاضر هستند اما طبق "بررسی مارکسیستی" ایشان باید اول منکر وقایع شد تا بعد بتوان دست به تغییر زد!

*****

ایشان سعی دارد از خود یک چهره مهیبی به عنوان تئوریسین نشان دهد که با لنین هم در می افتد و نظرات او را هم نقد میکند! به خودی خود نظرات لنین را یا هر کسی دیگری را نقد کردن جای هیچ گونه اشکالی نیست. اما ایشان بی ربط به ماجرای که قصد دارد نشان دهد انقلاب ۵۷ نیز جنبش سرنگونی بوده به تزهای انقلاب دو مرحله ای لنین میپردازد  و بگفته علی جوادی چون" بخش اعظم چپ تصویری دو مرحله ای از انقلاب دارد" این تقصیر لنین است! بنا به گفته علی جوادی" این نگرش حتی در "دو تاکتیک سوسیال دمکراسی" لنین نیز فورمولبندی شده است". (تاکید از من است) بیچاره لنین! هنگامی که آن تزها رابیان میداشته در روسیه اول قرن بیستم بوده که میخواسته امر خود را پیش برد و تجربه تاریخی نشان داد که اشتباه نکرده بود. اگر میدانست آخر همان قرن از نظرات او یک مکتب خشک و بی خاصیت میسازند حتما بر سردر دفاترش مینوشت "لعنت بر کسی که در این مکان آشغال بریزد!" البته این آسمان وریسمان بهم بافتن علی جوادی بیهوده نیست میخواهد به زور به حزب کمونیست کارگری بچسباند که این حزب معتقد است انقلاب ۵۷ مرحله اول بوده…! بقیه اش، بدون شرح!

 در مرحله بعد ایشان میخواهد به ما بقبولاند که منصور حکمت چون همه عالم و آدم از اصطلاح انقلاب ۵۷ استفاده کردند و ایشان هم سهوا این اصطلاح را بکار برده . عجبا! من بخاطر دارم که ایشان در نشریه خودشان ( اگر اشتباه نکنم در رابطه با مبحث سناریو سیاه و سفید) به خاطره ای شخصی از منصور حکمت اشاره کرده بودند که نشان میداد که منصور حکمت چه وسواسی در بکار بردن کلمات داشته. بنا به خاطره ایشان، حکمت گفته بوده" که نوشتن قطعنامه کاری نداشت اما برای نوشتن عنوان آن نیم ساعت وقتم را گرفت!" حالا باید چگونه باید باور کرد منصور حکمت از اصطلاح انقلاب ۵۷ همینجوری استفاده کرده چون همه پذیرفته بودند! چون عنوان یک "پدیده خاص" بوده؟ ایشان در " تاریخ شکست نخوردگان" به نظرم دلیل استفاده از این عنوان را برای آن " پدیده خاص" را نیز توضیح داده. یک نوشته مشخص در مورد یک انقلاب مشخص و برخورد آدمهای متفاوت مربوط به جنبشهای متفاوت به دقت و زیبای هر چه تمامتر در این نوشته میشکافد که جای هیچ گونه بحثی باقی نگذاشته اما علی جوادی میگوید این " پاسخگویی به ضد انقلابیون پسا جنگ سردی" بوده!!!

منصور حکمت در تاریخ شکست نخوردگان اینگونه از انقلاب ۵۷ یاد میکند: "انقلاب ۵۷ جنبشی برای آزادی و رفاه بود که در هم کوبیده شد." و در جای دیگر اشاره دارد: "انقلاب ۵۷ حرکتی برای آزادی و عدالت و حرمت انسانی بود." اما علی جوادی میگوید منصور حکمت بند نافش را با انقلاب ۵۷ قطع کرده بود! منصور حکمت در هنگام استعفا از حزب کمونیست ایران در توضیح کناره گیری خود جمله ای دارد که میگوید بند ناف خود را با انقلاب ۵۷ بریده است. چند سال بعد تاریخ شکست نخوردگان را مینویسد آیا این نشان دهند این نیست که در بهترین حالت، او آدم دمدمی مزاجی بوده که هر زمانی یک چیزی میگفته!؟ نه اینگونه نیست؛ آنجا که او اشاره میکند از انقلاب ۵۷ بریده است به همان وجوهات پوپولیستی و ناسیونالیستی حاکم بر حزب کمونیست آنزمان اشاره دارد و در نوشته  "فقط دو گام به پس" این را بخوبی شکافته است. اما این علی جوادی است که برای نظرات امروزش میخواهد از منصور حکمت مایه بگذارد و چون خودش در طی این یکی و دو ساله آخر هزار جور موضع گرفته است از منصور حکمت نیز تلاش دارد چهره اینچنینی بسازد.

فرض بگیرم منصور حکمت ازانقلاب ۵۷ بند نافش را بریده است اما سوال اینجاست کجا اشاره کرده است که آن "پدیده خاص" جنبش سرنگونی بوده؟ هیچ جا! علی جوادی که مطمئنا بیشتر از من و بسیار بیشتر از من آثار حکمت را مطالعه کرده نمی تواند به آن اشاره کند و گر نه چنان رسوایی بر پا میکرد که آن سرش ناپیدا بود. برای همین رفته سراغ مباحثی مشخصی در رابطه با جدل نظری و عملی منصور حکمت با ناسیونالیسم در حزب کمونیست ا