پراکنده گوئی / شمی صلواتی

پراکنده گوئی:

پیاله به دست

بی اعتنا به معلمین اخلاق !

 در مجلس یاران

سر خوش و مستم!

         ٭٭٭

غرق لطافت عشق

دشمن به شیخ و شاه

بیگانه  با جهل و خود آزاری

از بیخدایان / بی دین  بی دینم

             ٭٭٭

گرچه  تنها  و  سرگردان

خانه بدوشم

اما مست زیبایی گل و،

گوش بفرمان دل

  در مکتب عشق عریانم

           ٭٭٭

یادت میاد  که!

بهت گفته بودم

میخانه هست به دور از شهر

مهمانانش همگی مست، مستند

همه شیدا و به شوق عشق

خوشحال و کاردرستند!

           ٭٭٭

تو نیز بیا! من آنجام، ای دوست!

تا سرود

“عشق گم شده را”

زیر لب زمزمه  کنیم. باهم

و عشق را با تفسیری ساده تر

که در آن بجز درد و محنت

معنای رسیدن به وصال یار هم باشد.

می دانی که !

در میان خورشید و مهتاب من تورا  زیباترین می بینم

در جدل زمانه شعلۀ  سرخ آتشی!

این را به دیده خود، من زیبا می بینم

              ٭٭٭

معصومتر از یک آهو در حال تاخت

 به سوی جنگل دور

    من تو را تنها می بینم !

همچون کبک کوهستان به هر جا

صدایت نرم و با لطافت

من تورا همچون رودخانه  روان می ببینم

 به دیده دارم تو را

ز این  رو  من تو را زنیت به هر مجلس می بینم

چون عقاب در اوج پروازی

خوبترین خوبان!

 من تو را روشن تر از نور می بینم.

٭٭٭     ٭٭٭٭     ٭٭٭٭  ٭٭٭

همچون پرنده، رویای رسیدن به تو را!

                        به اوج پرواز داشتم

با شکستن آن باد شوم

   قصد  گذر از آن ابر سیاه،  را داشتم

روزها به سختی می گذشت

             ومن،  دلی در تنمای تو داشتم

در اوج غروربود که شدم شیدا

                   زشیدائی خود شدم مست

با گذر از صحرا و دشت

              تصویر تو را به رویا داشتم

شدم گریزان ازهر آنچه، به نقدی داشتم

دل کوچک بود و من،

           به تنها در آن جای تو را داشتم.

٭٭٭   ٭٭٭    ٭٭٭

   ‌ یادش بخیر

دخترک خوش قصۀ

که همسایه ما بود

سراغش را از دل گرفتم

غریبه صدای خورد به گوشم

“سالهاست از این کوچه رفته “

کوچه غریب و دل غریب

در آن لحظۀ پر درد

آشفته  از خواب پریدم

شمی صلواتی