دو مطلب … چرا؟ + جواب برخورد خشن…‎

«بدون انقلاب قهرى، تعویض دولت بورژوایى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت دیگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه “زوال” از راه دیگرى امکان پذیر نیست.»، لنین- دولت و انقلاب.

انگلس – آنتی دورینگ

” … درباره این که قوه قهریه در تاریخ نقش دیگرى نیز ایفا می کند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابى است، درباره این که قوه قهریه، بنا به گفته مارکس، براى هرجامعه کهنه‌اى که آبستن جامعۀ نوین است، بمنزله ماماست، درباره این که قوه قهریه آنچنان سلاحیست که جنبش اجتماعى بوسیله آن راه خود را هموار میسازد و شکلهاى سیاسى متحجر و مرده را درهم میشکند – درباره هیچیک ازاینها آقاى دورینگ سخنى نمی گوید، فقط با آه و ناله این احتمال را میدهد که براى برانداختن سیادت استثمارگران، شاید قوه قهریه لازم آید – واقعا که جاى تأسف است! زیرا هرگونه بکار بردن قوه قهریه بنا به گفته ایشان، موجب فساد اخلاقى کسانى است که آن را بکار می برند و این مطالب علیرغم آن اعتلاى اخلاقى و مسلکى شگرفى گفته می شود که هر انقلاب پیروزمندانه‌اى با خود به همراه میآورد! این مطالب در آلمانى گفته میشود که در آن تصادم قهرى، تصادمى که به هرحال ممکن است به مردم تحمیل گردد، حداقل این مزیت را دارد که روح آستان‌بوسى، روحى را که درنتیجه خوارى و ذلت جنگ سى ساله در اذهان مردم رسوخ کرده است، از بین ببرد. و آن وقت این شیوه تفکر تیره و پژمرده و زبون کشیشانه جسارت دارد خود را در برابرانقلابى‌ترین حزبى که تاریخ نظیرآن را ندیده است عرضه دارد.”  (ص ١٩٣ چاپ سوم آلمانى، پایان فصل چهارم بخش دوم.) به نقل از دولت و انقلاب – لنین.

چرا، بر علیه حزبیت یافتن انقلابی و کمونیستی – انقلاب قهری کمونیستی کارگران تا این اندازه ، فعالیت و تحریف آشکار و پنهان انجام می گیرد؟

به نظر می رسد که خورشید راستین اجتماعی کارگران و زحمتکشان در ایران در حال طلوع کردن باشد.  شب سیاه  طولانی جامعۀ  یخ زده و سرد و جانکاه، شبی خیلی طولانی تر و سخت جان تر از طولانی ترین شب سال – شب نخست چله بزرگ – در حال پایان یافتن است، همین گرگ و میش همه طبقۀ سرمایه دار جهانی و دولت ها و مدافعین رنگ وارنگش را  که سیستم استثمارگرش، طوری در هم تنیده و ادغام شده است که دیگر حتی قوی ترین اقتصادش نیز قادر نیست، بیش از چند روز و یا ماه بدون رابطه با دیگر نقاط جهان، سرپا مانده  و دچار تلاطم های نابود کننده  نگردد، همۀ  شب پرستان را به تک و تا عجیب  انداخته است، زیرا ایران با موقعیت سوق الجیشی اش از یک طرف معبر عبور و مرور و صدور ۶۰٪ گاز و ۴۰٪ نفت  دنیا، این مواد کانی  تا کنون اساسی چرخ صنعت بزرگ جهانی و از طرف دیگر جمعیت ۸۰ میلیونی و خود دارای منابع  مهم طبیعی و از جمله مقام دوم منابع گاز بعد از روسیه و چهارم نفتی*۱ و غیره نقش فوق العاده  و حساس و اساسی  را در اقتصاد سیاسی بحران زده سرمایه داری امپریالیستی بازی می کند و نباید گذاشت که به آسانی از چرخۀ تولید سرمایه داری جنگ طلب و انسان کُش و سودپرست  خارج شود  و به جامعه ای دگرگونه بدل گردد که  پیروزی انقلاب در آن، کل منطقه مهم و حساس خاورمیانه را از نظر سرمایه داران به آتش می کشد  و از نظر کارگران و زحمتکشان به رهایی نزدیک نموده و مرگ سیستم موجود را، در کلیت خویش و در سطح منطقه  ممکن  نموده و رقم می زند.

   این  کوشش و تلاش استثمارگران نابودی طلب  را از چند جانب می توان دید، ۱- طبقۀ سرمایه دار امپریالیستی و دنباله های مرتجع و پفیوز داخلی اش یعنی طبقۀ سرمایه دار و دولتش – جمهوری اسلامی که ۴۰ سال است، با راه انداختن حمام خون و تحمیل وحشتناکترین شرایط زندگی قابل تصور برای ما که در سال های ۱۳۵۶– ۵۷ در آن جامعه زندگی و فعال بودیم، در صدد هستند که وحشتناکترین جنگ منطقه خاورمیانه و شاید توحش آمیزترین اش در سطح جهانی در این دو دهه نخست قرن ۲۱ باصطلاح میلادی که مبنایش خرافه ای بیش نیست را، بر کارگران و زحمتکشان ایران که در نبود چراغ راهنما یعنی حزب مخفی – حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست، تلو تلو خواران، مبارزه را ادامه می دهند و دیگر از هیچ چیزابایی ندارند،  درست مانند آن رفیق کارگر زن فرانسوی که همین سه هفته پیش در مقابل نیروی سلاح بدست مزدور سرمایه یعنی پلیس سلاح بدست دولت امپریالیستی فرانسه، فریاد زد که مرا بکشید*۲، با تیر بزنید، زیرا که دیگر چیزی برایمان نمانده است، جانم مانده است و آن  را هم شما بگیرید، فریاد می زنند دیگر تانک و توپ و بسیجی، شکنجه و مستند سازی اثر ندارد، تحمیل کنند تا حداقل نیمی از کارگران و زحمتکشان و فرزندانشان را به قتل برسانند تا بتوانند، جنبش رو به رشد و سیاسی شده را سرکوب کنند؛ ۲- تمامی دستگاه های تبلیغی و خبر پراکنی جمهوری اسلامی و سرمایه داران جهانی و امپریالیست و نوکران رنگ وارنگ که خیلی نام سازمان کارگران، حزب کمونیست و انقلابی و غیره  را بر خود نهاده اند، به کار افتاده اند و دارند تلاش می کنند که با چسباندن  کارگران  به دولت های امپریالیستی و غیره به قول معروف  با یک تیر دو نشان بزنند الف- سرکوب و شکنجه،  به قتل رساندن کارگران فعال، رادیکال انقلابی و روشنفکران باورمند به آنها را، برای رژیم شان در ایران ساده و قابل قبول نمایند و ۳- که مهمتر و اساسی تر است، توده ی کارگر و زحمتکشی که هنوز به آگاهی علمی – آگاهی طبقاتی مجهز نشده است را، نسبت به کارگران آگاه و کمونیست که به دنبال ایجاد کمیته های مخفی و انقلابی در محل کار و محل زیست شان هستند  که مهمترین و اساسی ترین سازمان سیاسی خویش برای آماده کردن طبقه و تودۀ زحمتکش برای به پیروزی رساندن انقلاب ضروری و لازم و لزومیت فوری دارد، پی ریزی  و ایجاد کنند، بدبین نمایند و جنبش را از پایه بی نیرو و پا در هوا گردانند.

این جاست که همان طور که بار ها نوشته ام، هوشیاری و جدیت و تلاشی فوق العاده  باصطلاح هرکولی ، (قهرمان اسطوره ای یونان باستان که کوه را از زمین می کند ) لازم است، این سخت است، ولی ناممکن نیست. اتفاقا برخورد دشمن طبقاتی و از نفس افتادگان جنبش ما که به نوعی دارند، سیگنال ناجور – به طرف راست –  می دهند به مسائلی مثل شکنجه در جامعه ی ایران دیکتاتور زده و خفقانی که نمی تواند یک روز بدون هر لحظه  شکنجه از سر بگذراند و مخصوصا آموزش های کارل مارکس و فردریک انگلس و بویژه  و باز هم بویژه  ولادیمیر ایلیچ  لنین  و آنتونیو گرامشی و… یعنی پیروزیِ انقلاب قهری کمونیستی و  مهمترین  و اساسی ترین وسیله آماده کننده طبقه ی کارگر  برای به پیروزی رساندن چنین انقلابی و ادامه آن  تحت دیکتاتوری پرولتاریا – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان –  یا اشکالی دیگری از این دیکتاتوری که ممکن است کارگران در حین مبارزۀ طبقاتی بدان رسند، یعنی حزب کارگران آگاه و انقلابی یعنی حزب  مخفی و کلا فعالیت مخفی و انقلابی، اهمیت این هوشیاری را برای کارگران از یکطرف و از طرف دیگر احساس خطر جدی کردن دشمن طبقاتی یعنی سرمایه داران و دولتش و غیره   را در کل و در ایران می توان فهمید و درک کرد.

اما بگذارید در این جا در باره حزب مخفی، حزب لنینی چیز دیگری هم بنویسم. به نظر من، در شرایط کنونی ایران، اینکه حزب انقلاب، حزب سازمانده طبقۀ کارگر برای  انقلاب زیر و رو کننده  نمی تواند علنی باشد، مگر اینکه رفرمیسم در لباس کمونیسم را ارائه دهد، مسجل است، البته به باور یک دور از شرایط مشخص. اما، آیا این گفته دگمی برای همه فصول خواهد بود؟ نه ، نه بزرگ باید به آن داد. به محض اینکه کارگران آگاه با دیدن روزنه ای که نیروهای سرکوب گر درهم پاشیده اند، باید شیوه کار را تغییر داده و کار مخفی را به کار نیمه ی مخفی تبدیل کنند. در این جا ممکن است که همان اشتباه بعد از ۲۲بهمن ۱۳۵۷ دوباره تکرار گردد و همه چیز آشکار شود و زمینه شکار را مهیا کند، باید اساسا تا مرحله نزدیک به درهم شکستن دولت  و اطمینان حاصل از آن ، همچنان کار مخفی را نگه داشت، ولی چگونگی آن چیز دیگری است. در این رابطه عبارت زیر خیلی می تواند درس آموز باشد: « ابتکار خود کارگران اکنون خود را در ابعادی نشان میدهد که ما کارگران محفلی و زیرزمینی دیروز حتی جرات تصور آن را هم نداشتیم. او از شرایط جدید به ویژه برای هواداری از به کارگیری انبوه کارگران که برای اولین بار ممکن شده برای غلبه بر نفوذ روشنفکران در کار حزب استفاده میکند. در کنگره سوم حزب، من پیشنهاد کردم که در ازای هر روشنفکر هشت کارگر در کمیته های حزبی وجود داشته باشد. چقدر این پیشنهاد اکنون مهجور به نظر میرسد.حالا ما باید خواهان سازمانهای حزبی جدیدی باشیم تا در ازای یک روشنفکر سوسیال دموکرات چند صد کارگر دموکرات وجود داشته باشد.» هال دریپر – لنین و حزب ص ۳۲-  نسخه پ – دی اف.

تذکر – در این جا من، از مهمتر ین و اساسی ترین وسیله نام بردم،  زیرا که بر این باورم و در واقعیت هم چنین است که طبقۀ کارگر در حین پیشبُرد مبارزۀ طبقاتی خویش هم نیازمند هست و هم اینکه خود مبارزه ایجاب می کند و فرصت می دهد که اشکالی دیگر از تشکلات را مانند اتحادیه ها و سندیکاها و بویژه  کمیته های کارخانه و محل زندگی خود را که هم مبنای حزب هستند و حتی در آینده  و در زمان پیروزی انقلاب و ادامه آن، این کمیته ها هم مبنای دولت کارگران یعنی شوراها هستند و هم لازم اند که ارتباط حزب و دولت را با طبقۀ کارگر حفظ کنند. حتی اتحادیه ها و سندیکاها هم ضرورت دارند. همه اشکال سازمانی پرولتاریا از اتحادیه تا دولت مسلح کارگران تا محو جامعه طبقاتی بطور کلی و سرمایه داری بطور اخص لازم  و ضرورت دارند، اما در هر مرحله از مبارزۀ طبقاتی یکی اهمیتش بیشتر، مهم و اساسی می شود. مثلا تا انقلاب و پیروزی آن حزب مخفی و در مرحله گذار جامعه از سرمایه داری به کمونیست دولت – دیکتاتوری پرولتاریا اساسا برای سرکوب فعالیت طبقۀ سرمایه داری در کلیت خود و تعمیق و گسترش انقلاب و پیروزی جهانی طبقۀ کارگر و رسیدن به کمونیسم، نقش اساسی و مهم و ضروری دارند.

محمود صالحی که با فعالیت های هر چند نه انقلابی و نه مخفی، بلکه رفرمیستی و علنی اش شناخته شده است، اخیرا  در مصاحبه ای با رادیویی به نام رادیو پیام کانادا از نبود شکنجه جسمی همراه بازجوئی و در زندان های مخوف جمهوری اسلامی از سال ۱۳۷۳ حرف می زند و  یکی  دیگر به نام دکتر فریبرز رییس دانا را که  خود را اقتصاددان، پیرو فلسفه علمی و حلال مشکلات  و مسایل کارگران می داند  که او مایل است با نشستن در بغل نمایندگان شوراهای اسلامی کار  مشکلات کارگران را حل نماید. زمانی که با اعتراض کارگران روبرو می شود، به خود حق می دهد که بر سر کارگران فریاد بکشد که شما بیسواد هستید.  آری او که استاد دانشگاه بوده و غیره، به تازگی در یک مصاحبه با سایت معلوم الحالی همچون اخبار روز، سعی نموده است که  حزب مخفی، رادیکال و انقلابی و به گفتۀ خودش “آرمانی” کارگران  را به حزب مورد پشتیبانی قدرت های جهانی یعنی دولت های سرمایه داری و امپریالیستی تبدیل کند.

به باور من ارکستر علنی کاران ضد کمونیست، ولی در لباس مدافع منافع کارگران و زحمتکشان، نقل قول کننده از مارکس و انگلس و… کاملا تکمیل و آماده شده است که با همکاری محمد قوچانی ها و عباس عبدی ها و سعید حجاریان ها، دکتر  محمد مالجوها، سقفی ها ، عظیم زاده ها  و حتی اساتید از خارج  از کشور بشتابند تا  از یک طرف دولت عرصه را بر کارگران  و زحمتکشان تنگ تر و باز تنگتر کند، با کمک و یاری  همین ها که فقط در داخل کشور نیستند،  موفق به نجات سرمایه از یورش انقلابی کارگران و زحمتکشان گردند. این  حیله گری و خباثت که یک سر  آن در کیهان حسین شریعتمداری است و سر دیگر در مهرنامه، کانون دفاع از حقوق کارگران، اتحادیه آزاد کارگران ایران (به سبک اتحادیه های آزاد جهانی که در اواخر دهه دوم قرن گذشته و در مخالفت با حرکت رادیکال کارگران – سندیکاهای سرخ – که تحت تأثیر انقلاب اکتبر در روسیه – ۱۰ روزی که دنیا را لرزاند، در سطح جهان تحت سلطه ی سرمایه – غرب شکل گرفتند) با نام ” آزاد” موجودیت یافته است  و سر های دیگر در خارج از کشور و در صدای آمریکا، بی بی سی، احزاب سرمایه پسند و مدافع جنگ های امپریالیست ها ، تلویزیون من و تو، رادیو زمانه و حتی  رادیو هایی همچون پیام کانادا و کانال جدید و دیدگاه و غیره است را، باید به شدت و با جدیت  و با آگاهی افشا کرد و نشان داد که  چنین فعالیت های ضد حزب سیاسی طبقۀ کارگر و طرح شکنجه سفید و غیره، جز خدمت به سرمایه در کلیت خویش و جمهوری اسلامی ایران در این شرایط نیست تا کارگران موفق به ایجاد همان حزبی شوند که این چاله دهانان . مخصوصا این اقتصاددان! – دکتر دوره گرد،  آن را  به قدرت های  جهانی تو بخوان دولت های سرمایه داری، مافیایی و امپریالیستی وصل می کند.

دکتر رییس دانا در  جایی از مصاحبه اش با اخبار روز می گوید :

« خلاصه، تمنای اشتیاق آمیز سازمان آفرینی متمرکز و بهم پیوسته در عصر و جامعه ی ما، نباید مقدم بر ایجاد، باورمندی، انگیزه بخشی و زایایی بدیل مشخص رهایی بخش باشد. این بدیل عمدتاً بر بنیاد خواست ها و راه حل های واقعی و مشخص، همراه با نظریه های اصلی، شکل می گیرد و سازماندهی واسطه ای خاص خود را دارد. کنار بگذاریم این فکر نادرست را که گویا بنا کردن سازمان مخفی، قدرتمند، مسلح، آرمانی، مورد پشتیبانی قدرت های جهانی و کاملاً کار آمد برای سرنگونی کامل سیاسی همانا راه حل رستگاری (!!) است. نه، چنین نیست. باید به آگاهی و بدیل بیندیشیم که البته هرگز به معنای توقف کردن در انتظار آموزش فرهنگی تک تک افراد (!!) نیست.» رنگ آمیزی و تأکید از من.

در این جا آقای دکتر غیر از ضدیت هیستریک با حزب مخفی و… چیز دیگری هم می گوید. او  می گوید : ” … و کاملا کارآمد برای سرنگونی کامل سیاسی همانا راه حل رستگاری (…) است. نه، چنین نیست. “، در این جا پرسیدنی که اگر سرنگونی رژیم با تمامی جناح ها و کلا در هم شکستن دولت موجود  و بعنوان آلترناتیو ایجاد دولت کارگران مسلح، راه حل نیست، پس جه چیز، راه حل رستگاری راستین شماست؟ جناب دکتر! آیا راه حل دیگری، جز همان راه حل باصطلاح اصلاح طلبان و ملی – مذهبی ها که حفظ این رژیم  با تمامی نکبت ۴۰ ساله اخیر است، موجود هست؟ نه، در واقعیت نه، برای همین است که شما، غیر از کل گویی چیزی ندارید و یا تمایل ندارید که داشته باشید، زیرا شرایط مورد علاقه تان همین است که دارید برای انتخابات آینده برنامه می دهید که تا دوباره کارگران و زحمتکشان را بفریبید! مگر سرنگونی غیر کامل هم در عالم واقع و نه در تخیلات شما موجود هست! الآن از همان سال ۱۳۷۳  و قبل از آن، از سوی سرمایه داران خارجی و داخلی کوشش فوق العاده ای انجام گرفته و می گیرد که کارگران و زحمتکشان را به اجرای برنامه های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و جلسات سازمان جهانی کار  و اقتصاد سرمایه داری در شکل نئولیبرال و غیره  که در واقعیت جز بیکاری  محرومیت بیش از پیش برای کارگران  زحمتکشان به ارمغان نیاورده است، در توهم نگه دارند و باصطلاح سرنگونی غیر کامل را مجری دارند و سکولاریسم و تجدد ملی – مذهبی را پیاده کنند و یا کنید؟ ، البته، کارگران در ایران در صد سال اخیر، همواره متأسفانه در این شرایط زیسته اند. چریک فدائی خلق امیر پرویز پویان در این رابطه هم گفتۀ با مفهومی دارد. او در اثر خود به نام ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا : « در کارخانه ها، هر جا که عرصه فروش نیروی کار است، چه دولتی و چه خصوصی، بهره کشی به بیشرمانه ترین شکل خود جریان دارد. کارگران عملاً از هر گونه تامین اجتماعی بی بهره اند، نیروی کارشان درست همانقدر خریده می شود که برای حفظ کمیت مناسبی برای حجم مورد نیاز تولید لازم است. آنها در قرن هجدهم به سر میبرند، و فقط این امتیاز را دارند که از سلطه پلیس قرن بیستم نیز برخوردارند. اگر ما ستمی را که می کشند با کلمات بیان می کنیم، آنها این ستم را با پوست و گوشت خود لمس می کنند. اگر ما رنج آنها را می نویسیم، آنها این رنج را خود بطور مدام تجربه می کنند، با اینهمه آنرا تحمل می کنند، صبورانه می پذیرند و با پناه بردن به تفریحات خرده بورژوائی سعی می کنند بار این رنج را سبک سازند. چرا؟ علتهای متعدد آنرا می توان در یک چیز خلاصه کرد: زیرا نیروی دشمن خود را مطلق و ناتوانی خود را برای رهائی از سلطه دشمن نیز مطلق می پندارند. چگونه می توان با ضعف مطلق در برابر نیروئی مطلق در اندیشه رهائی بود؟ http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_1/ketab1240/ketab1240.pdf

لینک این مصاحبه که اساس  آن به باور من،  بر علیه حزبیت یافتن مخفی و کمونیستی انقلابی کارگران آگاه  و برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی طبقۀ کارگر، درهم شکستن دولت موجود و موجودیت دادن به دیکتاتوری پرولتاریا – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان  یعنی تنها راه و مسیر رهایی کارگران  و زحمتکشان در جامعه  سرمایه داری ادغام شده ایران*۳ در سرمایه داری جهانی – همان قدرت های امپریالیستی – است که این حراف و خرافه گو، تلاش کرده است آن را، یعنی حزب مخفی و فعالیت مخفی و مسلحانه، آری خوب شنیدید،  فعالیت مسلحانه، کارگران  و زحمتکشان جان به لب رسیده و فرزندان آگاه و روشنفکر طبقۀ کارگر در ایران را به آنها نسبت دهد تا بتواند در درگاه خلیفه قُرب و عزتی یابد، را در زیر مشاهده می کنید.

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=91122

 دکتر فریبرز رئیس دانا کسی  است که  چندی قبل خود را استاد من در دانشگاه ملی تهران زمان شاه جا زد که نه من دانشجوی چنین دانشگاهی بودم و نه او استاد من بود و نه اساسا و اصلا در ایران من این بابا را می شناختم . او این کار را  کرد تا به من اتهام *۴همکاری با کثیف ترین و جنایت کار ترین  سازمان آن زمان یعنی ساواک که من سیلی آنها را خورده بودم،  بزند و در همکاری با حزب کمونیست کارگری ایران که یکی از احزاب  به باور من در صف هواداران سرمایه داران امپریالیست است، در بارۀ من،   به حساب خودشان  دست به  افشاگری زدند. من نوشته داده  و در این رابطه  و اینکه آیا اصلا من دانشجوی دانشگاه  ملی بودم؟ و یا اصولا می توانستم باشم با وضعیت مادی ای که داشتم، او را به ارائه مدرک فراخواندم، او تا کنون سکوت کرده است. خوب فعلا قدرت در دستان آنهاست. در این جا باید این را هم بنویسم، در داخل کشور مخصوصا تا جایی که اطلاع یافتم، هیچ کس به جانبداری از حقیقت  برنخاست، و چیزی نازکتر از گل هم به این آقای دکتر نگفت! ولی ایدهدر خارج چند نفری برخاستند.

 من این آقای خیلی محترم  عضو ملی – مذهبی ها  و مصاحبه کننده با چپ و راست را در یک جلسه  در خارج از کشور سال ۱۹۹۹ که به دعوت یک انجمن عضو ( اتحادیه سراسری مهاجرین ایرانی در سوئد که طرفدار دولت خاتمی بودند  حتی سران این اتحادیه در فرودگاه آیرلندا  – استکهلم – پایتخت  سوئد – با نمایندگان وزارت اطلاعات ایران دیدار داشتند)  آمده بود، دیده ام و بحثی راجع به اینکه کارل مارکس مذهبی و ایده افتادهآلیست نبوده بلکه نقد کننده مذهب به عنوان افیون توده ها و ماتریالیست دیالکتیک بود، در جواب او که کارل مارکس را مذهبی و ایده آلیست جلوه داد، ارائه دادم و او سرانجام اشتباه خویش را پذیرفت.

حال درست همان کار را با یک حیله گری مخصوص خودش در رابطه با حزب مخفی  کارگران که اگر نه، تنها ترین ارگان و وسیله برای آماده کردن طبقۀ کارگر برای به پیروزی رساندن انقلاب اجتماعی است، ولی مهمترین و اساسی ترین است به گفته صریح لنین،  انقلابی که به ناگزیر به یک جنگ طبقاتی همه جانبه و به قول کارل  مارکس ” پیروزی یا نابودی”  منجر شده و همراه است که امثال رئیس دانا ها مثل جن از آهن  یا مار از پونه از طرح نام آن گریزان و ترسان هستند را ، با چرخاندن نوک قلم به حزب مورد پشتیبانی «قدرت های جهانی» تبدیل می کند.

به باور من،  رفقای کارگر و زحمتکش، چنین رذالتی فقط از چنین دکترها و چنین سایت هایی ساخته است که چنین رذیلانه بر علیه حزب مخفی – حزب کارگران آگاه – حزب آماده کنندۀ طبقه برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی اش به سّم پاشی و نوکری برای همان قدرت های جهانی امپریالیستی و رژیم ددمنش جمهوری اسلامی مشغول هستند و کلیت زندگی  و فعالیت شان این را نشان می دهد.

به این قسمت توجه کنید که او چه می گوید؟ : « کنار بگذاریم این فکر نادرست را که گویا بنا کردن سازمان مخفی، قدرتمند، مسلح، آرمانی، مورد پشتیبانی قدرت های جهانی  و کاملاً کار آمد برای سرنگونی کامل سیاسی همانا راه حل رستگاری (!!) است. نه، چنین نیست.» خط تأکید و رنگ قرمز از من است.

آیا واقعا  و اصلا سازمان و یا حزب مخفی قدرتمند، مسلح کارگران و زحمتکشان  و نیز آرمانی که بخواهد سعادت را نصیب جامعه نماید، می تواند، مورد “پشتیبانی قدرت های جهانی” که دولت های سرمایه داری امپریالیستی هستند و جز چنین دولت ها و سازمان های وابسته به آنها، مثل سازمان ملل متحد – سازمان در واقعیت بین دولتین – دیگر قدرت جهانی موجودیت ندارد، امثالهم قرار گیرد؟ مگر در ذهن هپروتی و یا خود را به هپروتی زدن دانشمندان و اقتصاد دانانی مثل جناب دکتر حلال مشکلات و مسایل کارگران باشد.

ولی، آری  کارگران و زحمتکشان در هیچ  جای دنیای امروز، مگر استثناهایی باشد که استثنا در همۀ مسایل مربوط به جامعۀ بشری و حتی قوانین مختص طبیعت نیز موجود است، بدون ایجاد حزب مخفی، قدرتمند، مستقل از همه سازمان ها و دولت های موجود – سرمایه داری امپریالیستی و ارتجاعی، حزب با پرنسیپ های لنینی – حزب کارگران آگاه و کمونیست که انقلاب قهری کمونیستی را سازمان می دهد، به پیروزی واقعی یعنی درهم شکستن دولت های موجود و ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان یعنی  دولت سیاسی ، دوران  تبدیل جوامع از سرمایه  به کمونیسم،  نمی رسند و به رفاه و سعادت دست پیدا نمی کنند، زیرا که نیروهای وابسته به دشمن طبقاتی جهانی ما کارگران و زحمتکشان جهان و خاصه در جوامع بغایت دیکتاتور و ارتجاعی همچون ایران، سازمان یافته و مسلح هستند و برای سرکوبی هر گونه حرکت از جانب ما که سرمایه را  تهدید کند، صف کشیده اند. در این رابطه،  همه را به تماشای نه تنها خیابانهای شهرهای ایران مثل  تهران، اراک، شوش، اهواز، تبریز، اصفهان، مشهد و … که سرکوب  در آنها، نهادینه شده است بلکه به خیابانهای شهرهای فرانسه مثل پاریس –  شانزه لیزه –  دعوت می کنم تا ببینند که چه سان بر سر ما کارگران و جوانان متعلق به خانواده های ما می ریزند، ولی رفقای کارگر ما نیز در برابر آنها همچون بره در برابر ببر نبوده و نیستند و با هر چه که در دست دارند و یا تدارک آن برایشان در حال حاضر ممکن است، می ایستند و حمله را با ضد حمله پاسخ می دهند، اما می دانیم که این پاسخ ها تا پاسخ ما در روزهای انقلاب سرخ خیلی متفاوت هستند. روزهایی که ما کارگران بازو به بازو و متحد و مسلح به سلاح های مصادره شده از زرادخانه ها – انبارهای پادگانها، خیابانها و قلب سرمایه داران گرفتار در حلقۀ محاصره را می لرزانیم!

ما این را هم، از آموزگار انقلابی و کمونیست مان  کارل مارکس یاد گرفته ایم و یادگار داریم که برای مقابله  کردن با نیروی سازمان یافته و مسلح دشمن طبقاتی، باید ما هم حداقل به همان اندازه سازمان یافته و مسلح شده باشیم!

 

البته، این را هم  بنویسم که این بابا سعی وافری به خرج داده است که مسئله رهبری و تشکل را به لنین نسبت دهد و از کارل مارکس و فردریک انگلس نامی نبرد تا راحت تر بتواند بر آن بتازد و آن را به قدرت های امپریالیستی وصل کند، هر چه باشد، آقای دکتر هر چند که عضو ملی مذهبی ها است، ولی گاهگاهی لازم می شود که خود را پیرو فلسفه علمی! کارل مارکس هم بداند. نباید که همه چیز را یک جا گفت و همه پل های پشت سر خراب کرد. عقل سلیم طبقاتی این را تجویز نمی کند.

من نه به برنامه حزبی نوشته شده توسط مارکس و انگلس یعنی مانی فست کمونیستی اشاره می کنم و نه به سخنرانی های مخصوصا مارکس در جلسات انترناسیونال اول که چطور از حزبیت یافتن پرولتاریا برای به پیروزی رساندن انقلاب حرف زده است و از دادن هزینه های جانی و غیره صحبت کرده است و ضرورت حزب سیاسی را تشریح و گوشزد نموده است زیرا کارل مارکس از اوان جوانی تا مرگش همواره مدافع فعالیت سازمانی – حزبی -، مستقل  و حتی مسلحانه طبقۀ کارگر بوده است. او در سال ۱۸۴۳ و به همراه انگلس در کتاب خودشان به نام خانواده مقدس می نویسد که : نیروی مادی سازمان یافته را فقط می توان با نیروی سازمان یافته به مصاف طلبید. – نقل به معنی. فقط در این جا توجه شما خواننده عزیز را به دو فاکت از دو اثر جلب می کنم.

کارل مارکس– دربارۀ «تشکل کارگری:اقتصاددانان [سرمایه داری] درست می گویند آنگاه که برضد تشکل های کارگری اظهار نظر می کنند.                                                                                                     :
۱-هزینه های تشکل کارگری برای کارگران عمدتاً بیش از افزایش دریافتی هایی است که آن ها می خواهند از طریق تشکل به دست آورند. تشکل های کارگری در درازمدت نمی توانند در مقابل قوانین رقابت ایستادگی کنند. آن ها ماشین های جدید، تقسیم کار جدید و انتقال از یک محل تولید به محل تولید جدید را با خود به همراه می آورند. پیامد همۀ این ها کاهش دستمزد است.                        .

۲- اگر تشکل های کارگری موفق شوند که بهای [نیروی] کار در یک کشور را در چنان حد بالایی نگه دارند که سود سرمایه داران این کشور نسبت به میانگین سود در کشورهای دیگر به گونه ای چشمگیر اُفت کند، یا از رشد سرمایه در این کشور جلوگیری کند، این امر باعث رکود و پسرفت صنعت می شود و کارگران را همراه با کارفرمایان شان نابود می کند. زیرا، همان گونه که دیده ایم، زندگی کارگر همین است. هنگامی که سرمایۀ تولیدی رشد می کند زندگی کارگر رو به وخامت می گذارد، و آنگاه که این سرمایه زوال می یابد یا راکد می شود کارگر در همان ابتدای کار نابود می گردد.

۳- این ایرادهای اقتصاددانان بورژوا، همان گونه که گفته ایم، همه درست است؛ اما فقط در چهارچوب دیدگاه آنان درست است. اگر مسئلۀ تشکل های کارگری واقعاً همان می بود که علی الظاهر هست، یعنی اگر هدف این تشکل ها تثبیت دستمزد می بود، اگر رابطۀ بین کار و سرمایه رابطه ای ابدی می بود، این تشکل ها در برخورد با ضرورت چیزها درهم شکسته می شدند. اما آن ها [نه وسیلۀ تثبیت دستمزد بلکه] وسیلۀ متحد ساختن طبقۀ کارگر و آماده کردن کارگران برای برانداختن کل جامعۀ کهنه و تضادهای طبقاتی آن هستند. و از این دیدگاه، کارگران حق دارند اگر بخندند به استادان باهوش بورژوایی که هزینۀ این جنگ داخلی را از نظر تعداد کشتگان و مجروحان و خسارت های مالی به رخ آنان می کشند. کسی که می خواهد دشمن اش را شکست دهد دربارۀ هزینه های جنگ با او بحث نمی کند. و اقتصاددانان می توانند میزان بیگانگی کارگران با این کوته فکری را از این واقعیت دریابند که بیشتر این تشکل های کارگری را کارگرانی درست کرده اند که دستمزدشان بیشتر از کارگران دیگر است و این که کارگران هرچه قدر بتوانند از دستمزدهایشان می زنند تا صرف ایجاد تشکل های سیاسی و صنعتی و برآوردن نیازهای این جنبش کنند. و وقتی نوع دوستیِ آقایان بورژوا و اقتصاددانان شان گاه آنان را چنان خیرخواه و نیکوکار می کند که اندکی چای یا مشروب یا قند وشکر و گوشت به حداقل دستمزد یعنی به کمترین حد زندگی کارگران اضافه می کنند،و واکنش کارگران تا حد شرم آوری برای آنان غیرقابل درک می شود آنگاه که می بینند کارگران بخشی از همان حداقل دستمزد را صرف هزینۀ جنگ با بورژوازی می کنند و حداکثر لذت زندگی را از فعالیت انقلابی شان می برند.

 

زیرنویس هاــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

*۱-  الف – گاز – روسیه، ایران، قطر، ترکمنستان، عربستان، ایالات متحدهتعرض آمریکا و… ویکی پدیای آزاد.

ب –  نفت –  ونزوئلا، عربستان سعودی، کانادا، ایران و…   ویکی پدیای آزاد. در ضمن این را بنویسم که به باور من،  همین علت اساسی علاقه مندی دولت های سرمایه داری بزرگ از جمله ایالات متحده آمریکا و نیز روسیه را به  بحران و حوادث چندین ساله  ونزوئلا را به عینه نشان می دهد که چرا ؟ کارگران و زحمتکشان را در این جامعه تحت محاصره و در یک بحران ساختگی قرار داده اند که هم اکنون به مرز جنگی وحشتناک رسیده است!

*۲ – تیر پلیس فرانسه خیلی دمکراتیک و مدافع حقوق بشر و منشوردار و چشم کارگران متعرض! فقط و تنها، چاره در پیروزی انقلاب قهری کمونیستی است و نه هیچ چیز دیگر، رفقا!

https://www.facebook.com/photo.php?fbid=1972955189469143&set=a.344927805605231&type=3&theater

*۳ – « دیالکتیک تحول جامعۀ ما، جامعه ای که در زمرۀ حلقه های متعدد امپریالیسم قرار دارد و بورژوازی ملی آن، زیر ضربات خُردکنندۀ بورژوازی کمپرادور و بوروکراتیک نیروی لازم را برای رهبری یک جنبش انقلابی از دست داده است و این کمک می کند تا تضادهای اجتماعی ناشی از وابستگی به امپریالیسم لزوماَ با یک انقلاب سوسیالیستی از میان برداشته شوند، او را نه فقط هراسناک ساخته بود، بلکه به حق امید استقرار حاکمیت سیاسی خرده بورژوازی میانه رو را به تمامی از او گرفته بود. چنین است که او بی آن که پیلۀ سنت را بدرد، به نهیلیسم هم می رسد. هر گونه حکومتی را نفی میکند و این آخرین تیر بی رمقی است که خرده بورژوازی ناامید از دست یافتن به قدرت سیاسی از ترکش ایدئولوژی خود پرتاب می کند. این را در “نون والقلم” به روشنی می توانید پیدا کنید.»، تأکید از من هست.  امیر پرویز پویان – خشمگین از امپریالیسم، ترسان از انقلاب – پویان یکی از سرسخت ترین مدافعان حزب مخفی و کمونیستِ مسلحانه پرولتاریا بود.

*۴- اما، برای تنویر افکار و آگاهی دهی به کارگران و توده های زحمتکش، بهتر است لینک مطلبی که چندی قبل در رابطه با اتهام او به خودم را نیز در  این جا درج نمایم تا به قول این ضرب المثل: ” رسوا شود آنکه در او غل و غش است! “

من و دکتر حلال مسائل کارگران

http://www.azadi-b.com/G/2016/06/post_436.html

 

+++

جواب برخورد خشن…‎

نماینده مجلس ایران و خیر خطاب کردن بر خورد های خشن با معتادان در ایران

https://t.me/GoftandNO/1177

رفقای کارگر و زحمتکش: در شرایط کنونی، فقط عملی در راستای منافع تاریخی طبقاتی طبقۀ کارگر است که راه انقلاب قهری کمونیستی را هموار کند و لاغیر!

سرمایه داران و مخصوصا نمایندگان سیاسی آنها یاد گرفته اند، تلاش و کوشش می کنند، که هرچیزی را به موقع خویش اعلام کنند. الان اوضاع اجتماعی در ایران به جای حساسی رسیده و وقت آن است که اخبار برخوردهای خشن پخش و مورد قدردانی گرفته و عملی خیر خطاب شده و حتی آگراندیسمان شود تا شاید کارگران و زحمتکشان مسلح نشوند و تسلیم گردند!

کارگران و زحمتکشان، درمقابل و درعوض، باید سازمان یافته، مسلح شده و جواب گلوله را با گلوله بدهند یعنی در اسرع وقت کارگران باید در فکر موجودیت دادن به کمیته های مخفی و تشکیل حزب مسلح خویش باشند، البته، چنین حزبی بوسیله کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست و فرزندان روشنفکر آنها، در اساس موجودیت یافته و با شرکت در مبارزات جاری و قبول هزینه آن توده ای یعنی طبقه را به خود جلب می کند و اکثریت آنرا در خود جای می دهد.

جنگ، جنگ طبقاتی است و شوخی بردار نیست ولی عمل مسلحانه سازمان یافته، با برنا مه و با هدف – به پیروزی رساندن انقلاب اجتماعی – درهم شکستن دولت کنونی و موجودیت دادن به دیکتاتوری پرولتاریا- شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان – یعنی نیمه پرولتاریا و نه فردی و کور- !

انقلاب قهری و کمونیستی نزدیک است باید انقلابی برخورد کردن را فرا گرفت و یاد داد.

باید که مارکسی و لنینی اندیشیده و عمل کرد.

لنین : «طبقه ستمکشى که براى آموختن طرز استعمال اسلحه و بدست آوردن آن نکوشد فقط شایسته آن است که با وى همانند برده رفتار کنند. زیرا اگر ما به پاسیفیستهاى بورژوا و یا اپورتونیست مبدل نشده باشیم نمیتوانیم این نکته را فراموش نماییم که در جامعه طبقاتى زندگى میکنیم و جز مبارزه طبقاتى راه خروج دیگرى از آن وجود ندارد و نمیتواند داشته باشد. در هر جامعه طبقاتى، اعم از اینکه بنایش بر بردگى یا سرواژ باشد و یا، مانند امروز، بر کار مزدى، در هر حال طبقه ستمگر مسلح است. نه تنها ارتش دائمى فعلى بلکه میلیس فعلى هم – حتى در دمکراسى‌ترین جمهوریهاى بورژوازى مثل سوئیس – تسلیح بورژوازى بر ضد پرولتاریا است. این حقیقت آنقدر ساده و روشن است که تصور نمیرود به مکث در روى آن نیازى باشد. همین قدر کافى است یادآور شویم که چگونه در کشورهاى سرمایه‌دارى از ارتش بر ضد اعتصاب کنندگان استفاده میشود.»

و در پی این پاراگراف می نویسد:« جنگ فقط زمانى غیر ممکن میگردد که ما بورژوازى را نه تنها در یک کشور بلکه در تمام کشورها سرنگون سازیم و بطور قطع بر آن غالب آییم و از آن سلب مالکیت نماییم. از نقطه نظر علمى سراپا غلط و کاملا ضد انقلابى است اگر آنچه را که اتفاقا از همه مهمتر است یعنى سرکوب مقاومت بورژوازى را – که دشوارترین کارها و در موقع انتقال به سوسیالیسم بیش از همه مستلزم مبارزه (هم مسالمت آمیز و قهرآمیز- من) است – نادیده انگاریم یا روى آن سایه بیفکنیم. راهبان “اجتماعى” و اپورتونیست‌ها همیشه براى خیالبافى درباره سوسیالیسم مسالمت‌آمیز آتیه آماده‌اند ولى فرق آنها با سوسیال دمکراتهاى انقلابى( امروزه کمونیست های انقلابی – من) اتفاقا در همین است که نمی خواهند درباره مبارزه شدید طبقاتى و جنگهاى طبقاتى بمنظور عملى نمودن این آینده درخشان، تفکر و تعمق کنند.»

برنامه نظامی انقلاب پرولتری – لینک مقاله لنین

http://lenin.public-archive.net/fa/L2328fa.html

حمید قربانی – سال ۲۰۲۹ اسپارتاکسی