کمونیسم ،آنگاه که در حزبی مارکسیستی جرم محسوب می شود!

 سیف خدایاری

از دو سال پیش و بعد از طرح مسأله فراکسیون فعالیت به نام کومله در حزب کمونیست ایران و عکس العمل های متفاوت از سوی گرایشات و احزاب سیاسی نسبت به آن ،بار دیگر مسأله کمونیست بودن یا نبودن حزب کمونیست به میدان آمده است و هر گرایشی سعی دارد کومله را متناسب با دیدگاه سیاسی خود و در واقع منافع طبقاتی و زمینی خود روایت کند.

 از سویی گرایش ناسیونالیستی دنبال تکفیر تاریخ کمونیسم در کومله است  و برای اثبات دیدگاههای خود سعی در بازنویسی تاریخ کومله پیش از تشکیل حزب کمونیست ایران و اسطوره سازی از آن دوران طلایی دارند دورانی که هنوز حزب کمونیست ایران کومله را به غارت نبرده بود و علیرغم آن همه کمونیست بودند اما کمونیسم را فقط برای کردستان عزیزشان می خواستند و از طرف دیگر گرایش کمونیستی و مشخصاً کمونیسم کارگری و حکمتیسم است که  سعی در حفظ چهره کمونیستی کومله داشته اند.برای اثبات حقانیت هر کدام از دو روایت بالا چاره ای نیست که به تاریخ کومله برگردیم و کومله را بروایت اسناد نشان دهیم.این کار اما از حوصله نوشته ای کوتاه خارج است و علاقه مندان را به مطالعه کتاب تاریخ زنده اثر حسین مرادبیگی و  بحران و انشعاب در کومله از منصور حکمت جلب می کنم.
         آنچه من در این نوشته بدان می پردازم بررسی این تاریخ نیست چرا که  اولاً بخش مهمی از این پدیده سپری شده است و به «تاریخ» پیوسته است و جایگاه واقعی کومله چه در گذشته و چه در زمان حال را می توان با پراتیک اجتماعی آن نشان داد بنابراین صرف روایت تاریخ کومله بدون در نظر گرفتن این پراتیک اجتماعی هیچ اهمییت سیاسی ندارد.دوماً برای جنبش کمونیستی کلمه« کمونیسم »به خودی خود  و منتزع از تحولات اجتماعی فاقد هر گونه ارزش عینی است . به عبارت دیگر کمونیست یا غیر کمونیست نامیدن یک جریان بدون بررسی پراتیک آن جریان و تعیین جایگاه طبقاتی اش آب در هاون کوبیدن است و اصولاً آن جریان را به فرقه ای سیاسی که کارشان ذکر اوراد سوسیالیستی است تبدیل می کند. تعداد این فرقه ها کم نیستندو اضافه شدن یا کم شدن یک فرقه دیگر تأثیر عینی در مبارزه طبقاتی ندارد.سوماً اگر برای تعدادی از انسانها حفظ یا از بین رفتن کومله و حزب کمونیست ایران منافع مشخص زمینی و مادی داشته باشد برای جنبش کمونیستی که منفعت مادی ای در این معاملات سیاسی ندارد نباید در نقد ش کمترین اهمال بخرج دهد   و شمشیر نقد تحت تأثیر منافع مادی کند یا تیز شود.بدون شک افرادی هستند که حفظ بالماسکه کومله برایشان یک شغل شده است و پیش از هر چیز میزان منفعت مالی برایشان  تعیین کننده مسأله است .بهرحال می خواهم در جواب به تکفیر کنندگان تاریخ کمونیستی کومله نکاتی را با خوانندگان این سطور در میان بگذارم.
          فرزین اردلان در نوشته ای با نام «اخراج کادرهای فراکسیون فعالیت به نام کومله قدم دیگری برای کارگری شدن حزب کمونیست ایران » بخشی از خصومت خود را با کمونیسم کارگری به نمایش گذاشته است.مهم اینجا نوشته فرزین نیست،مهم گرایشی است که فرزین آن را نمایندگی می کند ومی خواهد از سنگر «چپ » مواضع کمونیستی را مورد حمله قرار دهد. البته جنبش کمونیستی از این گونه حملات زیاد بخود دیده است و قدمت مخالفت با کمونیسم به قدمت خود کمونیسم است و بیشتر این حملات هم از سنگر «چپ » صورت گرفته است. این واقعییت نباید کسی را برآشوبد.
در اینجا من به بخشهایی از نوشته فرزین می پردازم.
 ۱ــ نکته اول تذکری است که در ابتدای نوشته آمده است و صراحتاً اذعان کرده منظور ایشان از کارگری بودن حزب کمونیست کارگری است.فرزین میخواهد سر یک پدیده سیاسی زشت ــ اخراج تعدادی از اعضای حزب کمونیست ایران توسط رهبری این حزب ــ را به کارگری شدن حزب کمونیست ایران وصل کند و با کنار هم قرار دادن این دو مفهوم که یکی عینی است ودر دنیای واقعی  روی داده است  و دیگری محصول ذهن نویسنده است حمله ای غافل گیر کننده به کمونیسم کارگری بنماید.البته این تصویرسازی متأثر از فضای فکری مخاطبان فرزین است و فرزین به نیاز این طیف از کومله و «چپ » پاسخ داده که از کمونیسم کارگری شبحی ساخته اند و آن را به یک اتهام  سیاسی برای مصرف کنندگان محصولات نازل خود تبدیل کرده اند.در بیست سال گذشته همواره این اتهام بر سر رادیکالیسم موجود در حزب کمونیست ایران وجود داشته است و رهبری این حزب ناچار بوده است برای راضی نگهداشتن دوستان خود که بخشاً دشمنان طبقاتی طبقه کارگراند این اتهام را رد کند.این نتیجه عینی پراگماتیسمی است که رهبری حزب کمونیست ایران انتخاب کرده است. در ادبیات سیاسی آنان کمونیسم کارگری تکفیر شده است و هر گونه نزدیکی با آنها جرم محسوب می شود در فاز بعدی خود کمونیسم کارگری تبدیل به اتهام سیاسی می شود .بهرحال اگر این اتهام یعنی تبدیل شدن کومله به حزبی کارگری واقعییت داشته باشد ، روزهای خوبی در انتظار حزب کمونیست ایران خواهد بود. 
  ۲ ــ پارادوکسی که در نوشته فرزین هست جالب و تماشایی است. از طرفی به ضعف تئوریک کومله و ناگزیری تشکیل حزب کمونیست ایران  در جواب به این ضعف تئوریک اشاره دارد و از طرف دیگر به این تصمیم کومله مبنی بر پیوستن به اتحاد مبارزان کمونیست و تشکیل حزب کمونیست ایران اعتراض دارد چرا که بزعم فرزین  کومله همه چیز را در «طبق اخلاص» گذاشته و «جنبش پویا و قدر» خود را نادیده گرفته بود.در دنیای واقعی جنبش های اجتماعی مقدم بر تئوریهای سیاسی وجود دارند ودر کشمکش طبقاتی است که تئوریها ساخته و پرداخته می شود. اگر کومله مورد نظر فرزین این جنبش« پویا و قدر» سیاسی را داشت ، چرا به مدون کردن تئوریهایش نپرداخت و همه چیزش را در طبق اخلاص مقابل افرادی دیگر گذاشت؟ من بدون اینکه از اهمییت مبارزات رادیکال کومله قبل از دهه ۶۰ کم کنم، خواهان زدودن اسطوره و افسانه سازی از آن هستم چرا که بقول منصور حکمت واقعییت ح
قیقت را با نیرویی به مراتب قدرتمند تر از استدلال به متحجرترین اذهان فرو خواهد کرد.
  ۳ ــ  نویسنده بدون اینکه بحث را باز کند حفره ای را در ذهن خوانندگان خود ایجاد می کند و از دلایل دیگری برای تشکیل حزب کمونیست ایران اشاره می کند.این دلایل دیگر که نویسنده از ذکر آن طفره می رود ، ظاهراً نباید چیز روا و قابل دفاع باشد . هر چه هست باید منتظر سناریوی بعدی بود.
   ۴ ــ   فرزین برای زدودن اثر کمونیستی از تاریخ کومله به بخشی از فعالیتهای رادیکال آن دوران مانند تشکیل بنکه ها و شرکت دادن زنان در مبارزه اشاره می کند و آنها را به رادیکالیسم عاری از کمونیسم تقلیل می دهد تا جدال و کشمکش دائمی  طبقاتی را انکار کند.تمام فعالیتهای مذکورمصافهای مبارزه طبقاتی طبقه کارگر علیه نظام سرمایه داری است اگر منصف باشیم و به آن فعالیتهای رادیکال و رهبرانش نگاه دقیقتری داشته باشیم ، متوجه می شویم که آن فعالیتها حاصل پراتیک انقلابی و کمونیستی انسانهایی است که هنوز زنده اند و جدال طبقاتی را بدون کوچکترین توهم به نظام سرمایه داری ادامه می دهند وبه کارگری بودن جنبش خود افتحار می کنند . اگر منظور فرزین از رادیکالیسم آن دوران   جبهه لیبرالیسم و دموکراسی طلبی بورژوایی باشد بهتر است بداند که این جنبش در همان دوران  توسط حزب دیگری نمایندگی می شد در نتیجه  انتخاب کومله برای پیش بردن این شکل از مبارزات ناشی از مبرمیت کمونیسم و عینیت آن در مبارزات سالهای پس از انقلاب است.جعل این تاریخ برای ناسیونالیسم کرد و ارتجاع اسلامی اگر ارزش مصرفی داشته باشد به این سادگیها هم صورت نمی گیرد.این جنبش پویا و زنده هم اکنون توسط هزاران انسان آزادیخواه و برابری طلب در ایران نمایندگی می شود.
 ۵ ــ نویسنده  برای تکمیل کردن سناریوی جعل و تزویر به وجود یا پشتیبانی معلمان و کارمندان در صفوف کومله اشاره می کند و آن را ناشی از دموکراتیک بودن و نه کمونیستی بودن این جنبش می داند. این دیدگاه ناشی از دیدگاه چپ خلقی و سنتی است که کارگر را عمله دست ترک خورده می پندارند و معلمان وکارمندان و سایر ارتش مزد بگیران را از چرخه تولید سرمایه خارج می دانند و می خواهند کمونیسم را به جنبش تعدادی کارگرمحدود کنند. این دیدگاه جواب خودش را بارها در اعتراضات معلمان و پرستاران و کارمندان دولتی گرفته است.
  ۶ــ جنگ حزب دمکرات با کومله را نمی توان با فرمول بندی نویسنده تحت عنوان جنگ بخش عشیرتی ناسیونالیسم کرد با بخش مترقی آن که کومله باشد پذیرفت. این جنگ کشمکش عینی و جدال طبقه کارگر با سرمایه داری بود که آن موقع به علت ضعیف بودن جمهوری اسلامی در منطقه توسط حزب دموکرات نمایندگی می شد . توجه داشته باشید که جنگ حزب دموکرات پس از حمله جمهوری اسلامی به کردستان و قطب بندی سیاسی جامعه حول دو محور کمونیسم و ناسیونالیسم شکل می گیرد و دفاع حزب دمکرات از فئودال ها و صاحبان سرمایه تنها نمونه های کوچک اما عینی این تخاصم طبقاتی اند.اگر امروز ناسیونالیزم کرد مستتر در کومله حزب دمکرات را  حزبی بورژوایی و مدافع نظام سرمایه داری  بر نمی شمارد و کردها را همه با هم زحمتکش و کارگر و البته وطن پرست و مسلمان می بیند  ناشی از شیفت جهت حرکت شان برای دستیابی به اهداف سیاسی خود می باشد و یک ذره از واقعییت این جنگ طبقاتی را کم نمی کند.در کردستان عراق می بینیم که همین ناسیونالیزم کور و عشیرتی بزرگترین مانع در برابر آزادیخواهی و برابری طلبی مردم است.کارگران کرد کارخانه سیمان تاسلوجه توسط مزدوران کرد به گلوله بسته شدند و شاعران کرد هم برای آنها مرثیه ای سرندادند! اگر ناسیونالیزم کرد سعی در قرینه یابی جنبش خود در منطقه است این واقعییات سیاسی را باید در معادلات سیاسی خود در نظر بگیرد.
 ۷ ــ فرزین می نویسد با تشکیل حزب کمونیست ایران و کارگری شدن آن  تمام مبارزات دیگر در حاشیه قرار گرفت و کومله پشتیبانی توده ای خود را از دست داد.این تصویری مخدوش از تاریخ است. اولاً کم شدن پشتیبان توده ای کومله نتیجه فشاری بود که به جنبش کمونیستی در ایران تحمیل شده بود و هزاران کمونیست را به جوخه اعدام سپرده بود، تعداد بیشتری را روانه زندان کرده بود و  در نبرد دیگری برای بدست آوردن حداقل امکانات زنده ماندن با سرمایه داری ملی و محلی در مبارزه بود دوماً بعد از تصرف شهرها و روستاها توسط جمهوری اسلامی رابطه تنگاتنگ وپویای کومله با مردم بطور طبیعی به سطح نازلی از ارتباطات مخفی و شبانه رسید . سوماً تلاطم انقلابی که خصلت هر انقلابی است بعد از مدتی فروکش کرد و تاریخ به ما آموخته است نمی توان مردم را برای مدتی طولانی بدون دستاوردهای عینی و ابژکتیو در صحنه نگهداشت . نکته دیگر که فرزین آن را برای ما روشن نمی کند مشخص کردن «تمام مبارزات دیگر» است و بالاخره اگر بنا به اقرار نویسنده کومله پس از تأسیس حزب کمونیست ایران برای برقراری حکومت کارگری می کوشید، آیا برقراری طبقه کارگر رهایی انسان از دست تمام اشکال ستم طبقاتی نیست؟
  ۸ ــ نگاه فرزین هم به مبارزه نگاهی مکانیکی و ماورأ طبقاتی است. او احزاب را نتیجه فعل و انفعالهای درونی جامعه نمی داند ،در عوض با نگاهی خارج از جامعه حزب را نتیجه تصمیمات چند نفر می داند. اگر در مورد بعضی احزاب بتوان با اندکی اغماض این شیوه نگرش را پذیرفت در مورد کومله و حزب کمونیست ایران که تقریباً همه خوانندگان این نوشته ها با آن آشنایند ، هر نوع تحلیل ماورأ طبقاتی از آن مردود است . کومله بعد از انق