یاد رفقاى گردان شوان گرامى باد ( بعد از ٢١ سال آنچه را که به یاد دارم )

سوران

بعد از درج مطلبی از رفیق جلال برخوردار ( معروف به جلال کاکی ) یکی از فرماندهان گردان شوان در مورد گردان شوان یک دوست جوانی از ما خواسته بود  که اگر این ماجرای از دست دادن گردان شوان بصورت مکتوب وجود دارد آنرا در اختیار بازدید کنندگان سایت قرار دهیم .

به همین خاطر در مرحله اول به سراغ وبسایتهای کومەله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران رفتم  و کمی گشتم و در این مورد مطلبی گیر نیاوردم و در کل اینترنت هم چنین مطلبی را نیافتم .

بعد از این فکر کردم که به حافظه خودم مراجعه بکنم و خودم مطلبی بنویسم . دقایق اول به دو علت دست و دلم یکی نمیشد که مطلب را شروع کنم . اول به خاطر اینکه من اکنون با کومەله نیستم و نوشتن هر چند خطی باعث برداشت های مختلفی میشد و دوم اینکه من در زمان وقوع آن حادثه ¨یک پیشمرگ ساده آن سازمان بودم و از خیلی مسائل خبر نداشتم  و بنا به هر دو دلیل بالا شخص مناسبی برای بازگو کردن این تاریخ نمیتوانستم باشم .

 بالاخره بعد از چند ساعت فکر کردن و سبک و سنگین کردن افکارم تصمیم گرفتم تصویر خودم را از کل حادثه بطور خلاصه بنویسم . این نوشته ترکیبی از خاطرات و نظرات خودم نسبت به این حادثه است . و به همین علت میتواند فقط تصویر من از ماجرا باشد و با تصویر دیگران فرق داشته باشد .  این توضیحات را میدهم که کسانی طبق معمول یقه ما را نگیرند که فلان طرف نوشته اینجوری و فلان تاریخ کج و کوله و غیره میباشد . از نوشتن این چند سطر هم هیچ هدفی به جز دادن اطلاعات کوتاه  به علاقمندانی که به سایت آزادی بیان مراجعه میکنند  ندارم.

به احتمال زیاد این نوشته کل ماجرا را در بر نگیرد و به علت گذشت زمان بعضی مکانها و اسمهای افراد از یادم رفته باشد ولی با این وصف امیدوارم که دیگرانی باشند که در آینده  کل ماجرا را مکتوب کرده و  در اختیار علاقمندان قرار دهند .
به علت کمی وقت هم از بابت غلطهای املایی و انشایی پوزش میطلبم.همچنین چند عکس از نقشه منطقه برای تکمیل نوشته ضمیمه میباشد.

عکسهایى از نقشه منطقه


اواخر سال ١٣۶۶

سال ١٣۶۶ بود و هنوز جنگ با حزب دمکرات کردستان ایران ادامه داشت  . در طول دو سال گذشته کومەله ضربات کاری را بر حزب دمکرات وارد آورده بود و تا حد زیادی عملیاتهای نظامی حزب دمکرات را وادار به عقب نشینی کرده بود . مقرات و اردوگاههای هر دو طرف در این طرف مرزها و در خاک عراق قرار داشت و بر طبق توافق نامه ایی حق جنگ با هم در خاک عراق را نداشتیم .

اردوگاههای هر دو حزب فقط در یک نقطه مشخص قرار نداشت و واحدهای نظامی هر دو طرف در نزدیکی محل فعالیت خود در امتداد مرز و در خاک عراق اردوگاه و یا مقر داشتند .

آن زمان محل استراحت و یا اردوگاه تیپ ١١ سنندج که از ٣ گردان شوان ٬ آریز و شاهو تشکیل میشد در یک روستا به اسم چناره قرار داشت . این روستا در خاک عراق و در نزدیکی سلیمانیه میباشد و سکنه آن بوسیله ارتش عراق به شهرکهای قابل کنترلی انتقال داده شده بودند .

روستای چناره یکی از آن معدود مکانهایی بود که در دره ایی و مکانی دلنشین قرار داشت . اکثر خانه های این روستا و مسجد روستا هنوز قابل استفاده بود و به جز تیپ ١١ سنندج زندان مرکزی کومەله نیز در چناره بود .

سیاست آن سال کمیته مرکزی کومەله  اینبود که تا حد امکان و در امتداد مرز به غیر از اردوگاههایی مانند چناره در جاهای دیگری در نوار مرزی هر جایی حزب دمکرات مقر و یا اردوگاهی دارد ما هم اردوگاه یا مقری داشته باشیم .

حزب دمکرات در مرز اورامان و اگر اشتباه نکنم در روستای طویله  اردوگاهی داشت که متعلق به نیروهای این حزب بود که محل فعالیتشان منطقه اورامانات بود . هم چنانکه گفتم سیاست این بود که هر جا آنها اردوگاه داشته باشند ما هم در حد امکان اردوگاهی داشته باشیم . به همین خاطر روستای بیاره  برای زدن این اردوگاه انتخاب شده بود .

در پایین روستای بیاره و در جهت خرمال دو ساختمان قرار داشت که یکی از آنها ساختمان یک مدرسه بود که در طرف بالای جاده  و دیگری با فاصله شاید ۵٠ متر  در پایین جاده منتهی به بیاره قرار داشت  که به مقر ما در آن منطقه تبدیل شده بودند .

به غیر از کومەله  و دمکرات مقر نیروهای باقیمانده سپاه رزگاری نیز در بیاره قرار داشت . در کوههای پشت بیاره نیز پایگاههای نیروهای رژیم قرار داشت که بر کل منطقه مسلط بودند .

این پایگاهها گاها با توپخانه منطقه و از جمله بیاره را میکوبیدند . به همین خاطر و برای جلوگیری از تلفات بیخودی پشت بام این دو مقر ما در بیاره اول با سنگهای بزرگ و بعد با سمنت کاری روی این سنگها پوشیده شده بود . ضخامت سقف مقرها تا حدی بود که حدس زده میشد که از پایین آمدن خمپاره ها به درون اتاقها جلوگیری کند .

روزهای اول و واحدهای اول به اندازه کافی از دست این خمپاره اندازیها خسته شده بودند ولی با این وصف این مقرها تخلیه نشد و وظیفه اداره و حفاظت از آنها به واحدهای تیپ ١١ سنندج سپرده شد .

کمیته ناحیه سنندج هم تصمیم گرفته بود که هر دو ماه یکبار یکی از گردانهای شوان ٬ شاهو و آریز وظیفه اداره این مقرها را بر عهده بگیرند . اولین واحد که به بیاره رفته بودند فکر کنم از بچه های گردان آریز بودن