دریغا که امشب / شمی صلواتی

دریغا که امشب،

بی تو!

به تنهای نشستم با رفیقان!

میزبان شعر و شراب و دف بودم در اوج شیدای

باز فرصتی شد

که با یاران قدیمی

شوم همدم

در این شب رویای

پیاله ای از شراب که نوشیدم،

هجوم واژه بود در رقص پیا پی

به شوق ناله های جانسوز ، بردار دف،

ای دف بدف،جانان بدف

ای دف بدف

بر این اوج شیدایی

دریغا

که امشب،

بی تو!

به تنهای نشستم با رفیقان!

شعر و شراب و دف در هیجان زیبای

دف رابر انداختم

با عشق و ناز

برسر نوک انگشت در رقص پیاپی

دست به دف و، دف دفید

عجب شب زیبای

طغیان عواطف بود همچو رودخانه خروشان

منم در اوج احساس

با هجوم واژه ها در رقص پیا پی

که همسازم با دف و شعر ،

میزبان شبم، شرابی ست،رویایی

شعر همراه دف می دفید با اه و حسرت تنهایی

شمی صلواتی زمستان ۲۰۰۷ آلمان