سرکوب کمونیست ها در خدمت ارتجاع

سرکوب کمونیست ها در خدمت ارتجاع

نگاهی گذار به سیاست های سرکوبگرانه ی کومه له در قبال کمونیست ها و فعالین چپ و رادیکال در سال های اخیر و به ویژه این اواخر

مقدمه

اختلافات جریان کومله با کمونیسم ،جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر و فعالین کمونیست به چند دهه ی گذشته بر میگردد. می دانیم که این حزب همواره در مقابل مخالفین خود با کثیف ترین و‌ ضد انسانی ترین ابزار،بر ضد کمونیست ها – بخصوص کمونیست های منفرد- موضع گیری کرده است. نوشتن این مقاله در حالی صورت می گیرد که بار دیگر کومله حملات ضد انسانی را بر علیه مجموعه ای فعال سیاسی در سطح داخلی حزب اغاز کرده است. بنابراین با وجود چنین برخوردهای غیر انسانی ،این بحث هنوز جای بحث و‌ برخورد جدی را داراست. مخالفت کومله با فعالین کمونیست نه از سر اختلاف سلیقه یا مساله تاکتیکی،بلکه بر سر خود مارکسیسم و کمونیسم است. ژرف ترین تفاوت میان کمونیست ها و جریان الترا پوپولیستی علیزاده در همین نکته نهفته است. مخالفین و حتی بخشی از اعضای این حزب همگی در این موضوع وحدت نظر دارند. کسانی که بنا به هر دلیلی چنین حقیقت هایی را انکار می کنند ،جدل پرداختن با انان بمثابه اب در هاون کوبیدن است. انسانی که اگاهانه خود را به نادانی میزند و یا در جستجوی واقعیت نیست، بحث کردن با ان کاملا زاید است.

این امری بدیهی است که در یک‌ مقاله نمیتوان تاریخ یک حزب را به طور کلی بررسی کرد.‌ در سلسله مقالاتی به تاریخ حزب ،خط و ‌مشی حزب،مسایل تشکیلاتی،فرهنگ درون و برون حزبی و‌ غیره،خواهم پرداخت و‌ تک تک مسایل را مورد بررسی قرار خواهم داد. در بعضی حالات انسان ناچار است که مطالبی را که کاملا اثبات شده است،جهت یاداوری دوباره تشریح کند. مجموعه ی فشارها در درون تشکیلات کومله – موضوعی که ریشه در تاریخ چند دهه اخیر این حزب دارد- من را وادار کرد که بار دیگر با تاکید بر واقعیت ها ،نوشته ای کوتاهی را به رشته ی تحریر در بیاورم. بخشی از مسایلی که در این مقاله درج میکنم تنها از تجربیات خود و‌ امثال من ناشی نمیشود،بلکه واقعیتی است که اصول کلی و ‌پایه ای این حزب را در هم تنیده است.

وظیفه ای تمام فعالین کمونیست و جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر این است که جواب اعمال گردنکشی و وقاحت جریان های اپورتنیستی همچون کومله را که با شنیدن اسم کارگر آب از لب و لوچه شان اویزان می شود، را کف دستشان بگذارند. اپورتونیسم کومله تا جایی پیشروی کرده است که کل کارنامه ی سیاه احزاب ضد کارگری و ناسیونالیست را سفید کرده است.

کومله چندین دهه است که با بهره گرفتن از امکانات سیاسی و مالی ناسیونالیسم کورد حاکم در کردستان عراق، در عرصه های مختلف از جمله مطبوعات، نشریات و رسانه هایش، عملا به عنوان یک جریان راست که چراغ راهنمای چپ می زند، فعالیت می کند و فعالیت هایش در تقابل با جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر قرار گرفته است.

افشای افراد و فعالین سیاسی ایی که تلاش کومله جهت مخدوش کردن جنبش کارگری و‌ وارونه جلوه دادن مقولاتی چون انقلاب، سوسیالیسم و کمونیسم و سیاست های راست کومه له را تحت عناوین مختلف توجیه می کنند، امروز به وظیفه ی عاجل فعالین کمونیست و‌ فعالین رادیکال جنبش سوسیالیستی تبدیل شده است. کومله با یدک‌ کشیدن واژه ی کمونیست و بهره گرفتن از واژه ای “شهید” به طرز شگفت انگیزی در حال خاک ‌چشم پاشیدن به چشم طبقه کارگر ایران و کردستان است. سنت پوسیده ی “شهید”خوری، کارگرپرستی و کارگر پناهی، اشک ریختن برای کارگران و غیره، به عنوان سنت هایی که این جریان مدام بازتولید می کند، سنت هایی هستند که بر پایه ی ان به شکلی اپورتونیستی و پوپولیستی، کومه له تاکنون پایگاه محدود خود را در میان قشر خرده بورژوازی کردستان حفظ کرده است.

ناسیونالیسم چپ کومله و سنت پوسیده ی “کوردایه تی”

کومه له جریانی است که نه تنها از فرد جنایتکار و‌ خون اشام، مزدور امپریالیسم غرب و حکومت دیکتاتوری جلال طالبانی تا امروز دفاع کرده و از وی هم در دوران حیات و حتی بعد از مرگش به عنوان یکشخصیت انقلابی یاد کرده و طالبانی را مبارز راه ازادی می نامد، بلکه حتی اعضای رهبری سازمان مرتجع اسلامی خه بات و‌ یا حزب دمکرات را هاوری “رفیق” خطاب می کند. ایا چنین جریانی می تواند نماینده ی کمونیسم و کارگر در کردستان باشد‌؟ کومله نه تنها در قبال خشونت، وحشی گری، کشتن بالای بیست هزار زن از جانب حکومت ارتجاعیبارزانی و‌ طالبانی، سیاست های ضد مردمیاین جریانات انسان خوار و مافیای مزدور امپریالیسم، عربستان سعودی، ترکیه و ایران سکوت را اختیار می کند، بلکه هر گونه حرکت اعتراضی مردم کردستان عراق علیه این حکومت مافیایی و مزدور را به خشونت طلبی،بر هم زدن نظم عمومی جامعه شناخته و رد کرده است و غیر مستقیم طغیان گرسنگان کردستان عراق را محکوم کرده است. حزبی که ادعای رادیکالیسم انقلابی دارد، چگونه و با کدام پشتوانه تئوریک میتواند اعتراضات توده یی در برابر دستگاه عریض و طویل عشیره یی، بروکراتیک و مافیایی سرمایه داری حکومت کردی،قتل عام و‌ ترور کمونیست ها در کردستان،قتل های ناموسی و سیاست های ضد زن حکومت اقلیم،برخوردهای فاشیستی این حکومت با عرب های ساکن و پاکسازی قومی در اربیل و‌ سلیمانیه و ‌سایر شهرها، مضحکه انتخابات و صدها موارد دیگر لام تا کام حرف بر زبان نیاورد؟! ایا حزبی که از چنین کارنامه ای در قبال جامعه ی کردستان برخوردار باشد و از سوی دیگر در پی ایجاد توازن و‌ برقراری روابط دوستانه با جناح چپ و راست جامعه است، صلاحیت این را دارد که در طیف چپ اپوزسیون رژیم جای بگیرد؟ حزبی که زمانی بزرگترین نقش و تاثیر را در جنبش چپ و سوسیالیستی کردستان و‌ ایران ایفا میکرد ،امروزه بستر مناسبی برای رشد و بازسازی جریانات ناسیونالیستی ،مذهبی و ضد کارگری شده است. جریاناتی که تا مغز استخوان ارتجاعی، ضد کمونیست و ضد کارگری هستند.

در سیاست های رنگین کمانی کومله، چپ و راست میتوانند با هم معامله کنند و در یک راستای مشترک گام بردارند. جریانی که از یکسو در حال تلاش برای ایجاد قطب بندی چپ سیاسی در میان احزاب موسوم به چپ است و‌ “دغدغه” اش طبقه کارگر است در سوی دیگر با شرکت در کنگره ارتجاعی ملی کرد و رفیق خطاب کردن جنایتکاران ناسیونالیست کرد میخواهد از منافع بورژوازی کرد در جدال با بورژوازی عرب،فارس و ‌ترک دفاع نماید. چه واژه ای میتواند در خور چنین سیاست اپورتونیستی و یک بام و دو هوای کومه له باشد؟ از نظر کومله منافع ملی مقدم بر مبارزات طبقاتی است. کومله سیاست های اوپورتونیستی و ضد کارگری خود را تحت لوای اینکه در کردستان جنبشی در حال تحرک است و‌ بایستی بدان پاسخ ضروری داد ماست مالی می کند. مساله من بر سر مذاکره و گفتگو نیست. هر حزب و سازمان چپ و سوسیالیستی میتواند با احزاب راست در رابطه با مسایل مختلف مذاکره و رابطه داشته باشد و حتی در بعضی موارد به اتحاد عمل مشترک دست بزند. اما مساله این است که کومله از دریچه ای احزاب بورژوایی به جامعه نگاه می کند و منافع طبقات دیگری غیر از طبقه ی کارگر را نمایندگی می کند و بر اساس همان تبیینات تحلیل و ارزیابی خود را نسبت به پدیده های مختلف سیاسی،اجتماعی ارائه میدهد. همانطور که حزب دموکرات و همپالگی هایش جنبش الترا ناسیونالیستی در کردستان را نمایندگی میکنند،کومله نیز نماینده ناسیونالیسم چپ در کردستان است و می خواهد جناح چپ بورژوازی خود را نمایندگی کند، تا بورژوازی کرد نرمد.

ریشه ی مسایل شخصی و تسویه حساب های تشکیلاتی با کمونیست ها و کمونیسم زدایی به بهانه های شخصی را بایستی درهمین نکته پیدا کرد. ذات این حرکت بخودی خود نشان میدهد که ائتلاف کومله با جریانات ناسیونالیست اساسا بحث بر سر مساله ی ملی و نه طبقه کارگر است. زمانی که کومله علیزاده بارها و بارها در گذشته کومه له بودن سایر جریانات کومله را، از جمله شاخه ی عمر ایلخانیزاده و عبدالله مهتدی و غیره را انکار می کند،امروزه با خطاب قرار دادن این اشخاص تحت لوای رفیق و کومه له نه تنها انان را به عنوان کومه له به رسمیت شناخته است، بلکه فراتر از ان برای جا نماندن از قافله ی جنبش کوردایتی و ناسیونالیسم کرد بسیار قاطع تر،فعالتر و‌ پیگیرتر از گذشته و تمام جریانات جبهه ی ناسیونالیسم کرد، منافع ملی و حل مساله ی کرد را از طریق راهکارهای بورژوایی به پیش می برد. سیاست کومله را نباید یک اتحاد صرف و خشک و خالی در برخورد به جریانات ناسیونالیست کرد تعریف کرد، بلکه صحبت بر سر یک برنامه ی مشترک ناسیونالیستی است که کومله با تکیه بر سیاست های دروغین ان را توجیه می کند. به عبارتی دقیق تر میتوان گفت که تاکید کومله بر سر یک برنامه واحد برای جنبش ملی در کردستان است. این دیدگاه اساساً با سبک و متود تئوری مارکسیستی در برخورد به حل مساله ی ملی در تناقض است.

در جامعه ی بورژوازی مورد نظر کومله، انچه این جریان در برنامه ش (برنامه ی حاکمیت مردمی برای کردستان) اشاره می کند، منافع طبقاتیمتضاد و متخاصم وجود ندارد و همه ی ملت کرد دارای منافع مشترک و فرهنگ واحدی هستند. با تکیه بر فرمول های بورژوازی نمیتوان طبقه کارگر را از چنگال استثمار سرمایه داری و‌ شیوه ی تولید سرمایه داری ازاد ساخت. کومله از احزابی انتظار دارد که در راستای “منافع” پرولتاریا سیاست هایشان را فرمول بندی بکنند که خود انان – برای نمونه حزب دمکرات- به وجود ابژکتیو طبقه کارگر در کردستان اعتقادی نداشته و‌ ندارند و وجود طبقه ی کارگر را انکار می کند. حزب دمکرات چه در دوران قاسملو و چه در مقطع کنونی زمانی که از طبقه ی کارگر و منفعت طبقاتی صحبت می شود، فورا با اعلام اینکه کردستان باید مثل سوئیس صنعتی شود تا زمینه ی انقلاب سوسیالیستی فراهم شود، خدمت خود به ارتجاع را ثابت می کند. بورژوازی کورد و نمایندگانش به عنوان نیروهای مرتجع و ضد کمونیست و ضد هر گونه انقلابی گری رادیکال از طبقه ی کارگر کردستان می خواهند به بورژوازی کورد سواری بدهد، تا جامعه ی ایران و کردستان مثل سوئد و سویس و غیره صنعتی شود، تا ان زمان طبقه ی کارگر صنعتی شکل بگیرد و حرف زدن از سوسیالیسم مشروع باشد. سوالی که باید پیش احزاب ناسیونالیست و سوپر ارتجاعی کورد گذاشت این است که شما در خارج کشور با کدام احزاب و نیروهای سیاسی اروپایی همکاری می کنید؟ ایا انقلاب برای سوئد و سویس در راستای سوسیالیسم و کمونیسم را برای کشور سوئد قبول می کنید یا نه؟ با یک بررسی و مشاهده ی گذار پراتیک ناسیونالیسم کرد در خارج کشور می توان دید که این احزاب و جریانات با جریانات راست، سوسیال دمکرات، جنگ طلب، با دولت های امپریالیستی و انسان خوار و نه نیروهای چپ و مترقی همکاری فکری و عملی دارند، بنابراین موکول کردن سوسیالیسم به اینده ی نامعلوم از جانب ناسیونالیسم کرد در کردستان، نشان از اوج دورویی، اپورتونیسم و ضدیت انان با انقلابی گری سوسیالیستی و کمونیستی است. بورژوازی چه در قالب اپوزسیون و‌ چه در قالب دولت همواره با تعریف کردن خود به عنوان نماینده جنبش ملی و یا نماینده ملت سعی میکند،که نقش طبقات را در لابلای گفتمان های ایدئولوژیک و زبانی انکار کند. فرمول دمکرات مبنی بر اینکه در کردستان یک جنبش واحد و‌ همگانی وجود دارد ،امروزه از جانب کومله و‌ شخص علیزاده به خورد جامعه داده میشود. امروزه ناسیونالیسم در کومله نه تنها خفته است بلکه همچون تمساحی که مدتها در گرسنگی بسر برده تمام پیکر کومله را بلعیده است.

علیزاده و‌ دراویش بی ترمزش تا بحال چنین جسارتی را بخود نمیدهند که حداقل مثل رهبر مرتجع سازمان PKK به صراحت ماهیت خود را نمایان سازند. « حزب ما حزبی سطحی نگریست، بلکه همچون توده های خلقی،هر طیف و‌هر فکری در ان یافت می شود. هیچ طبقه یا قانون اجتماعی یا دینی از جامعه باقی نمانده است که به ان نفوذ نکرده باشیم… » ۳*

کومه له بیش از هر دوره ای اعتبار خود را به عنوان جریان سوسیالیستی در میان طبقه کارگر کردستان از دست داده است. خود علیزاده بخوبی به سطح اگاهی طبقاتی در جامعه ی سیاسی ایران اگاه است. وی در حالیکه از ارتقای سطح روشنفکری در جامعه ایران حرف بر زبان میاورد،چنین می گوید: «در این دوره ۴۰ ساله توده بیشتری ازکارگران دست به مبارزه صنفی می زنند، شماری بیشتری از کارگران به سیاست روی آورده اند، روشنفکران چپ جدیدی که خود را مارکسیست می دانند، بدون وابستگی سازمانی در صحنه جامعه ظاهر شده اند، موسیقی و هنر و ادبیات پیشرو از سرو کول این جامعه بالا می رود. اما سازمانهای سیاسی چپ پس رفته اند، این یک تناقض است. این تناقض را باید بتوان توضیح داد».

تحزب لنینیستی و کومله

تاکنون تعاریف متعدد و گوناگونی از حزب ارائه شده است که هر کدام به سهم خود نماینده ی یک جنبش فکری میباشند. نمایندگانی که به عنوان نماینده ی قشر یا طبقه خاصی از جامعه خود را در قالب جنبشی به اسم حزب تعریف می کنند،وظیفه شان دفاع از منافع طبقاتی طبقات مشخصی است.

حزب لنینیستی طوری عمل می کند که از طریق سازماندهی و اداره کردن چالش های مبارزه طبقاتی ،مانع از ایجاد هر گونه حرکتی در درون جنبش طبقه میشود که بموازات ان ثبات مبارزات سیاسی طبقه بهم بخورد. حزبی که به بهترین شکل جوابگوی خواست و مطالبات طبقه پرولتاریا است و در همان حال با تئوریزه کردن بهترین برنامه سیاسی به روز تابع همان سنت لنینی تحلیل مشخص از شرایط، مسیر مبارزات طبقاتی در راستای فروپاشی نظام سرمایه داری را فراهم میسازد. حزبی که متضمن چنین تئوری و ‌پراکتیکی نباشد، فاقد صلاحیت لازم است که خود را به عنوان حزب پرولتاری رو به جامعه تعریف کند. در جغرافیای سیاسی احزاب چپ ایرانی نمیتوان حزبی را یافت که دارای شرایط مذکور باشد.

همانطور که جامعه از طبقات مختلف با منافع متضاد تشکیل شده است،احزاب نیز در بعد اجتماعی چنین قالبی بخود می گیرند. زیرا چالش های احزاب از بطن چالش های طبقاتی سرچشمه می گیرند. همین منافع متضاد است که زمنیه ساز احزابی میشود که افق سیاسی و طبقاتی شان در تقابل با یکدیگر حرکت میکند. کومله فاقد ان مکانیسم و پتانسیل انقلابی است که بتواند جنبش کارگری را در میان چالش های اجتماعی موجود مدیریت کند. . از سوی دیگر، نقد ایدئولوژیِ بورژوایی به عنوان یک اگاهی کاذب و وارونه مهمترین وظیفه ای هر نوع حزب انقلابی هست، چیزی که کومله فاقد است. یک حزب کمونیستی باید بتواند از طریق اموزش، اژیتاسیون، تبلیغات، کادر سازی، تشکیلات سازی و بردن اگاهی طبقاتی و سوسیالیستی به درون طبقه ی کارگر اثرات مخرب اگاهی و ایدئولوژی بورژوایی را از ذهن توده ها پاک کند، حزبی که نتواند تشکیلات سازی بکند و با سنت درویش پروری و بله قربان گویی ارتشی مردم را احمق نگه دارد، شایسته ی اسم حزب نیست، حالا کمونیست بودن فدای سرش، چنین حزبی را یا باید بازسازی کرد و یا باید منحل کرد، اگر هیچ کدام از گزینه های عملی نبودند، باید ناچارش کرد با ارم واقعی خود به عنوان نماینده ی طبقات غیر کارگر فعالیت کند و دیگر به خود اجازه ندهد در اوج گستاخی کمونیسم را به لجن بکشد.

حزب پرولتاریایی مهمترین ابزار سیاسی طبقه کارگر در راستای تحقق انقلاب سوسیالیستی است. حزب انقلابی را میتوان پل ارتباط بین جامعه و انقلاب تعریف کرد. دستاوردهای طبقه کارگر با وجود حزب انقلابی کارگری در همان حال که میتواند موثرتر واقع شود از سوی دیگر سبب دوام و ماندگاری بیشتر خواهد شد. بنابراین بین حزب کارگری و طبقه پرولتاریا رابطه ی تنگاتنگی برقرار میشود.

حزب سیاسی قدرتمندترین نیروی سیاسی است که بیشترین سهم از فعالیت های سیاسی طبقه کارگر را به خود اختصاص می‏دهد. نقش حزب پیشروی کارگری به حدی مهم است که فعالیت طبقاتی بخودی خود نمیتواند معرف یک انقلاب کارگری شود. بی دلیل نیست که لنین همواره بر ضرورت نقش تعیین کننده حزب بر زندگی مبارزاتی کارگران تاکید میکند.

دفاع احزاب چپ سنتی به جنبش طبقه کارگر نه از روی اعتقاد به قدرت طبقاتی این طبقه انقلابی بلکه از روی استیصال است. اما مارکسیسم به ما می اموزد که طبقه کارگر دارای پتانسیل عظیم انقلابی است که به کمک ان قادر است ماشین دولتی بورژاوزی را در هم بشکند و سیستم نوین بسیار مترقی تری را بنیاد نهد. در این سیستم نوین در کنار اینکه شیوه ی تولید به شکل همگانی است و ‌نیازهای تولید به شکل همگانی صرف میشود، طبقه کارگر درگیر فعالیت های هنری،علمی،فرهنگی نیز در بالاترین سطوح خود می شود. این طبقه دارای ان قدرتی است که میتواند تاریخی را بسازد که بالاترین فرهنگ انسانی در کنار استفاده همگانی از تولیدات جامعه در یک راستا قرار بگیرند. در فرهنگی که هیچ فرهنگ ضد انسانی،مستقل از چهارچوب کلی، تحمل نمی شود. اما پرولتاریا برای رسیدن به چنین ارمان ممکن بایستی مکانیزم خود را در بهترین شکل از اگاهی طبقاتی، گسترش اگاهی طبقاتی، تشکیلات سازی و فعالیت انقلابی بشناسد.

برای ما کمونیسم خیال پردازی نیست که کوچکترین ربطی به تحولات اجتماعی نداشته باشد. ولی انچه در این مسیر طبقه کارگر را بسوی هدف نهایی اش هدایت میکند،حزب پیشروی طبقه کارگر است.

با مقایسه تحزب کمونیستی لنین و روش کار بلشویک ها با منشویک های ایرانی متوجه تناقاضات عمیقی در سطح گسترده می شویم. حزب بلشویک به رهبری لنین برای تدارک انقلاب کارگری بر ضرورت ارتباط گیری تنگاتنگ ما بین حزب و هسته های کارگری در کارخانه تاکید میکرد، طوریکه لنین معتقد بود که این ارتباط گیری بایستی از پایین شکل بگیرد. بی دلیل نبود که حزب بلشویک با نفوذ در میان حوزه ها و ‌تشکلات کارگری اعتصابات بی شماری را به اجرا در اورد و‌ سازمانشان داد.

با توجه به اگاهی طبقاتی مضاعفی که در حزب وجود دارد ،پرولتاریا راحتتر میتواند با سایر نهادها،احزاب و جنبش های انقلابی،تشکلات کارگری و فعالین کارگری ارتباط قدرتنمدی برقرار سازد. به جرات میتوان گفت که هیچ وجه تشابهی بین سنت بلشویکی با احزاب کاریکاتوری موسوم به چپ در عرصه ی سیاسی ایران وجود ندارد. این احزاب که فاقد صلاحیت اسم چپ را دارا هستند، در خوشبینانه ترین حالت در طیف منشویم قرار می گیرند.

احزاب کاریکاتوریستی موسوم به چپ و کمونیست در اپوزیسیون ایران که برای کسب قدرت سیاسی به هر قیمتی دست به دامن هر نیروی ارتجاعی می شوند و با زیر پا گذاشتن پرنسیب های سیاسی در جستجوی مشروعیت اجتماعیاند، مشروعیتی که فاقد ساختار سوسیالیستی است،نه تنها کمونیست نیستند بلکه نیروهای چپ نمای سر گردان هستند که با پراتیک خود به باز تولید مناسبات برده دارانه ی بورژوایی خدمت می کنند. حزبی که مساله ی پراکسیس انقلابی را نشناخته و درک نکرده باشد، نمی تواند کمونیست باشد. برای درک پراکسیس، یک حزب سیاسی نیازمند درک تئوریک از مسائل مارکسیستی است در غیر این صورت چنین احزابی قادر نیستند که پیوند ارگانیک و سازماندهی انقلابی را با طبقه کارگر متحقق سازند.

« معیار و‌ راهنمای رابطه ی درست میان حزب و طبقه را فقط و ‌فقط در اگاهی طبقاتی پرولتاریا می توان یافت» ۳*رهبران این احزاب بهتر از هر کس دیگری به این امر واقف اند که اینده ی روشن جنبش کارگری ایران به موقعیت مبارزات این طبقه از درون، این احزاب را ناچار می کند که دست به دامن نیروهایی شوند که در اینده در داخل ایران حزب کمونیستی طبقه ی کارگر را خواهند ساخت و منتظر خارج کشور برای نجات خود نخواهند ماند. احزاب موجود، اینده ی جز سرنوشت منشویک ها در انتظارشان نیست.

نقدی کوتاه بر احزاب کاریکاتور موسوم به چپ

بر خلاف انچه احزاب موسوم به کمونیسم کارگری مطرح می کنند،جناح چپ کومله است که گاهگداری حملاتش را به سوی سازمان و برنامه و ‌فعالیت های ناسیونالیستی از سر می گیرد. جریانات موسوم به کمونیسم کارگری از این نظر برای کومله اشک تمساح میریزند، که نکند کل کومله را ناسیونالیسم ببرد. کمونیسم کارگری به سهم خود دنبال عضو‌گیری از اعضای چپ درون کومله است. اعضایی که بعد از پی بردن به ماهیت این کومه له های جدید فورا از انان فاصله می گیرند. همکاری های علنی جریانات موسوم به کمونیسم کارگری با دار و‌ دسته های ضد انقلاب و مرتجع سلطنت طلب، انقلاب تلقی کردن جنبش ارتجاعی سبز، ‌پیام های نوروزی حمید تقوایی و دهها مورد دیگر ، بازگشت جریان حکمتیست رحمان حسین زاده به دامن کومه له و ناسیونالیسم کرد و انحلال عملی جریان چند نفری کوروش مدرسی این واقعیت را برای جامعه مشخص کرده است که این احزاب و جریانات علیرغم هر ادعایی که مطرح کنند، در جبهه ی کمونیسم و کارگر نیستند و جزو جریانات انتی کمونیست و ضد کارگر به حساب می ایند که هرازگاهی کارگر کارگر می کنند. البته جریان حمید تقوایی به طور کل سیاست کارگر کارگری کردن هم کنار گذاشته است و تبدیل به یک فرقه ی ارتجاعی از جنس سازمان مجاهدین اما در فرمت ایکس مسلمی ان شده است.

وجود گرایشات مختلف در دورن کومله واقعیتی است که بر کسی پوشیده نیست. جناح خفته درون و ‌برون حزبی در چند سال گذشته با صراحت سیاست های راست و شبه ‌مذهبی خط ابراهیم علیزاده را به چالش کشیده اند. اخرین نمونه این جدل ها را میتوان در موضع گیری صلاح مازوجی با ابراهیم علیزاده حول و حوش موضوع انتخابات در ایران و نشست کومله با سازمان و احزاب شوینیست و‌ ارتجاع اسلامیستی خه بات و غیره مشاهده کرد. حمله به جناح چپ در تشکیلات کردستان و تلاش برای اخراج تمام اعضا از طریق فشارهای اخلاقی و تشکیلاتی و اخراج یکی دو نفر تاکنون خود بازتاب این فشارهاست.

دفاع “اخلاقی” در چارچوب “اخلاقیات” فئودالی

نقدی بر بافت عشیره ای کومله

ابراهیم علیزاده بخوبی میداند که حزب مطبوعش فاقد هر گونه اخلاقیات کمونیستی است،اخلاقیاتی که معیار سنجش یک حزب سوسیالیستی قلمداد میشود. اخلاقیات شکل گرفته کومله به عنوان مجموعه ای یکپارچه ،اختلافات عمیقی با سنت و فرهنگ مارکسسیم دارد. واقعیت این ادعا با گذشت زمان بخوبی عیان شده است. اما وی با سرزنش های سطحی قصد دارد که بستر لغزش اپورتنیستی و رجوع بیشتر به مسیر راست حزبی اش را توجیه کند. در این شکی نیست که احزاب چپ موجود در اپوزسیون ربطی به فلسفه ی مارکسیسم و‌ سنت حزبی لنینیستی ندارند،اما فراموش کرده- باید بهش یاداوری کرد، که کومله وی بیش از هر حزب دیگری در دام بورژوازی افتاده است. کومله نه از روی نادانی بلکه با برنامه ریزی دقیق سیاسی وارد این فاز شده است. کومله انتخاب خود را از مدتها پیش کرده است.

ابرهیم علیزاده با فرموله کردن عبارات سوسیالیسم،کمونیسم، دیالکتیک- در عالم واقعیت از انها بیگانه است- میکوشد که اپورتنیسم خود را در قالب چپ فرموله بندی کند. شخصی که عضو رهبری سازمان خبات را رفیق “هاوری ۴*” می کند و در همان حال از صدای امریکا انتظار دارد که در قبال جامعه صادق باشند و پروفشنال تر با واقعیت ها برخورد کنند ،میتواند دارای یک ذره اخلاق باشد؟! علیزاده که فاقد اخلاقیات کمونیستی است در نهایت گستاخی سیاسی بخود اجازه میدهد که دم از کمونیزم و ‌سوسیالیسم و مسایل اخلاقی بزند.

«اما مقایسه کنید در فاصله این چهل سالی که جمهوری اسلامی سر کار بوده است، ده‌ها هزار اعتراض کارگری صورت گرفته است». کومله به عنوان یک جریان “سوسیالیست” تا بحال توانسته است که در یک اعتصاب کارگری، تجمع اعتراضی کارگران جزئی ترین نقش را در مبارزات کارگری هدایت و نقش سازماندهی را ایفا نماید؟ در صورتیکه طی بیش از سه دهه گذشته این حزب قادر به سازماندهی یک اعتصاب کوچک در یکی از کارگا ه های کردستان بوده باشد و یا اینکه کوچکترین اعمال نفوذی از این حزب در میان محافل کارگری به چشم بخورد،ادعاهای پوچ علیزاده اندکی قابل تامل است.

ابراهیم علیزاده: با کپی کردن نقل قولها که نمی توان تئورسین مارکسیست شد.این یک خود فریبی است چون دیگران را نمی شود با این روش در این عصر فریب داد».

علیزاده انگار فراموش کرده و یا تعمدانه خود را فریب میدهد که کومله به نوبه ی خود بیشترین سهم را در ایجاد شرایط بر عهده داشته است،حزبی که لمپنیسم،فرهنگ ضدیت با مطالعه، فرهنگ زن ستیزی و ریش سفیدی ،تهدید و ‌ارعاب مخالفین از طرف دستگاه امنیتی طالبانی و از سر و‌ کول این حزب بالا میرود. حسن رحمان پناه در یک جلسه ی حزبی – جلسه ماهانه گردان که بطور معمول یک یا دو‌ دفعه در ماه برگراز میشود- می گفت که بجای مطالعه ایدئولوژی المانی، انتی دورینگ و سایر اثار مارکسیستی ،بهتر از که رفقا سخن روز یا نوشته های کاک ابراهیم علیزاده را مطالعه کنند. البته در این شکی ندارم که رحمان پناه تا بحال این کتب را نخوانده و ‌یا در صورت مطالعه ان را درک نکرده است. امثال ایشان بیشتر نقش ریش سفید را عهده دار شده و از موضوع بالا و ارباب منشانه حتی در مقابل پیشمرگهای خودی برخورد می کنند. در طول “مبارزات” چند دهه ای گذشته شاهد یک مقاله تئوریک از ایشان و هم پالگی هایش شاهد نبوه دایم. حتی شاهد مقاله ای تئوریک از این اقایان نبوده ایم که به قول علیزاده نقل قولها را کپی کرده و‌ ادعا مارکسیست بودن را سر داد.

ژوبین خضری ۲۰۱۸٫۱۲٫۲۵

۱: هفت روز با رهبر، گفتگو نبیل الملحم با عبدالله اوجالان( رهبریت و‌خلق). ترجمه : هیرش امدی (دیاکو بختیاری» بخش: روز سوم با اوجالان. صفحه ۷۳ کتاب

۲: فرهنگ و اخلاق کمونیستی در مجادلات سیاسی- ابراهیم علیزاده

۳: تاریخ و‌ اگاهی طبقاتی- گئورک لوکاچ. ترجمه: محمد جعفر پوینده. بخش: نکته های روش شناختی درباره ای مسئله ای سازمان دهی» صفحه ۵۸۰کتاب

۴: رجوع شود به سخنرانی ابراهیم علیزاده در نشست احزاب و‌سازمان های کردستانی د ر اردوگاه کومله. در این نشست که بین شش حزب و‌ سازمان – “ حزب کومله،شاخه علیزاده”،”حزب دموکرات کردستان”،”حزب دمکرات کردستان ایران”،”حزب کومله کردستان ایران””حزب کومله زحمتکشان کردستان” و سازمان خبات- صورت گرفت بیانیه ای مشترکی به امضا رسید و‌ انتخابات ریاست جمهوری و شورای شهر و روستا را تحریم کردند.