چشم در مقابل چشم، یا جنون مجازات در جمهوری اسلامی

نادر ثانی
اخیرا یکی از بیدادگاه‌های رژیم جمهوری اسلامی در جریان بررسی پرونده دانشجوی جوانی به نام مجید حکم داد که متهم باید بر اساس قانون قصاص از دو چشم کور شود. به گزارش روزنامه "اعتماد"1 که در جمهوری اسلامی منتشر می‌شود مجید به دانشجوی جوانی به نام آمنه علاقه‌مند شده و از وی خواستگاری می‌نماید اما با پاسخ منفی آمنه مواجه می‌شود. به همین دلیل هم  در آبان ماه سال ۱۳۸۳ (پنج سال و چهار ماه پیش) در اقدامی کینه‌جویانه در مقابل پارکی در حوالی سیدخندان تهران به صورت آمنه اسید پاشیده و باعث نابینایی او از هر دو چشم می شود. قضات جمهوری اسلامی بر اساس قانون ارتجاعی قصاص حکم دادند که مجید باید به شیوه درخواستی شاکی اسیدپاشی واز هر دو چشم کور شود و بابت سایر جراحات نیز دیه بپردازد.

به گزارش روزنامه مزبور وقتیکه آمنه خواستار قصاص مجید شد و با شرح زجرهایش گفت؛ "خواستگار کینه جو نیز باید از هر دو چشم نابینا شود." متهم یعنی مجید نیز در مقام دفاع اعلام کرد که جرمش را قبول دارد و با قصاص موافق است" اما چون امکان دارد آمنه بعدها با عمل جراحی بهبود یابد باید هر دو آنها را به اتاق عمل ببرند و تخلیه کامل چشم کنند."

سبعیت نهفته در این حکم و نفس وجود چنین استدلال‌هائی بار دیگرماهیت ارتجاعی قوانین جمهوری اسلامی را به نمایش گذاشته و نشان می‌دهد که دوران سی ساله قدرت این رژیم ثمره‌ای جز فشار، خفقان، نابسامانیهای روحی، اقتصادی و اجتماعی، زندان، شکنجه، قطع دست و پا، سنگسار، اعدام و تبعید برای توده‌های ستمدیده ما نداشته است. قصاص یکی از وحشیانه ترین قوانین جمهوری اسلامی است که سردمداران جنایتکار رژیم آنرا از دل تاریخ اسلام بیرون کشیده و برای توجیه بربریت و توحش خود به کار گرفته‌اند. رژیمی که زیربنای افتصادی آن سرمایه‌داری وابسته است، حکومتی که جهت‌گیری‌های اصلی سیاستهای آن را خواسته‌ها و منافع امپریالیسم تعیین می‌کند با توسل به اندیشه‌های اسلامی که در دوران قرون وسطی شکل گرفته می کوشد رعب و وحشت در جامعه بر قرار کرده و امکان تدام سلطه خود را فراهم سازد.

به واقع ایدئولوژی اسلامی این دارو دسته چیزی نیست جز ایدئولوژی سیادت سرمایه، اندیشه تخدیر افکار و روش بنای سدی مستحکم در مقابل پندارهای انقلابی و انقلاب! چرا که ماموریت سیاسی اینان چیزی نیست جز آستانبوسی سرمایه و مبارزه با هر آنچه که می‌تواند در برابر آن قد علم کند.

اینان در خلال سی سال حکومت خود  جامعه را به سمتی پیش برده‌اند که توده‌های مردمی همواره در محرومیت قرار داشته‌اند. محرومیتهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جلوه‌های بارز سلطه این رژیم هستند و حکومت نشان داده است که مصمم است تا هر ندای راستین اعتراض به این محرومیتها را در گلو خفه نماید.

زنان، کارگران، جوانان، دانشجویان، آزادیخواهان، برابری‌طلبان، اقلیتهای قومی و اندیشه‌ای همگی به اشکال گوناگون در معرض سرکوبگریها و تجاوزات این رژیم بوده‌اند.

بدیهی است که آمنه‌ها و مجیدها همه در زمره قربانیان فرهنگ مردسالارانه و اسلامی جامعه امروزی جمهوری اسلامی هستند. در این که آمنه که از سویی قربانی جمهوری اسلامی و از سویی دیگر قربانی خشم و نفرت مجید و به شدت مورد تجاوز قرار گرفته است شکی نیست. امروز و فردای آمنه دیگرگون شده است. زجر و دردی جسمی و روحی به او تحمیل شده است. بسیاری از آرزوها و خواسته‌های او نقش بر آب شده‌اند. او دیگر آن نیست که می‌خواست و می‌توانست باشد و بشود. خشم او قابل درک است.

خشم و درنده‌خویی رژیم، سردمداران و کارگزاران آن نیز قابل درک است چرا که اینان که نمی‌خواهند به نقش خود در این میان اذعان کنند، می‌خواهند به اینگونه با گسترش ترس و وحشت موجود در اجتماع ، به عمر ننگین خویش ادامه بخشند.

آنچه قابل قبول نیست سکوت در مقابل این سبعیت می‌باشد. نباید در مقابل حکومتی که در دنیای امروزی، اصل و قانون باستانی، ضدانسانی و ارتجاعی "چشم در مقابل چشم" را در عمل به اجرا درمی‌آورد سکوت نمود . باید در مقابل چنین عملکردهای جنایتکارانه‌ای، در مقام مقابله با هر جنایتی که باشد فریاد اعتراض سر داد تا به این وسیله همزمان به افشای جمهوری اسلامی و ماهیت ضدمردمی آن دست زده باشیم. چرا که مقصر اصلی جمهوری اسلامی و سیستم اجتماعی حاکم می‌باشد. اینان را باید سرنگون کرده و جامعه‌ای نوین را بنا کرد.

۲۵ اسفند ۱۳۸۷