بابک کسرایی
مطلبی که میخوانید در ابتدا به این قصد نوشته شد که مقدمهای باشد برای هدفی که میخواستم (و همچنان میخواهم) در نشریهی جوانان کمونیست دنبال کنم: معرفی جریانات چپ و جو اعتراضی جهان. اما کار وسعت بیشتری یافت و به طول نوشته چنان افزوده شد که تصمیم گرفتم آن را به عنوان مطلبی مجزا در روزنه چاپ کنم و در ضمن به طور همزمان کار مذکور را در نشریهی جوانان کمونیست به پیش ببرم. مطلبی که اکنون مشاهده میکنید، چنانکه از عنوانش پیداست، در واقع تبارشناسی تمام جریانات چپی است که در حال حاضر در جهان وجود دارند و امید است که تا مدتها مقالهای مرجع به شمار برود.
هدف تحقیقات بسیاری که پایهی این نوشته بوده بخشی از سوالی بزرگتر است: به غیر از ایران، پیروزی کمونیسم در کجای جهان و چگونه ممکن است؟ این نوشته با معرفی گروههای چپ جهان به شما کمک میکند که ببینید گروههای چپ موجود در جهان چه جایگاه و چه تاریخی و چه تباری دارند. پرداختن به جو سیاسی و اعتراضی کشورهای مختلف و بررسی اینکه گروههای چپ موجود در قبال آنها چه کاری کردهاند و کجا توانستند به موفقیتهایی دست پیدا کنند بیشک یکی از قدمهایی است که در راه پاسخ دادن به سوال بالا باید برداشت.
بگذارید تعریف خود از این "موفقیت" را مشخص کنم. از نظر ما کدام گروه چپ "موفق" است؟ به نظرم ریشهی پاسخ به این سوال به تحلیلی برمیگردد که منصور حکمت در بحث "حزب و جامعه"ی خود ارائه کرده است. حکمت در آن بحث در نقد خود از گروههای چپ میگوید آنها تابحال عموما دو راه را رفتهاند: یا رادیکالیسم را از دست دادهاند و یا نفسِ موضوعیت خود را. یعنی یا گروههای حاشیهای و بیربط و کوچکی بودهاند که در غارِ خود "مواضع رادیکال" را حفظ کردهاند و یا به محض اینکه کمی اجتماعی و بزرگ شدهاند، رادیکالیسم را کنار نهاده و به پرچم جنبشهای دیگر بدل شدهاند. اینگونه است که باید "موفقیت" هر گروه چپ و کمونیستی را مورد بررسی قرار دهیم. کجاست آن گروهی که هم رادیکالیسمِ خود (که منظور از آن در اینجا چیزی به جز عزمی واقعی برای مبارزه برای سوسیالیسم همین امروز نیست) را حفظ کرده باشد و هم توانسته باشد نقشی واقعی، هر چند کوچک، در صحنهی سیاسی کشور بازی کند؟ کجاست آن گروهی که در قرن بیست و یکم محکم و بیتخفیف از سوسیالیسم همین امروز سخن بگوید و حرفهایش بازتابی در دل آرمان و امید آدمهای واقعی و نه محافل اولترا چپ داشته باشد؟ این شیوهی برخورد ما به گروههای چپ موجود است.
ما در بررسی جو سیاسی کشورهای مختلف همیشه یک سوال را در ذهن نگاه میداریم و در تحلیل هر اتفاق سیاسی این سوال را در افق خود داریم: "راه سوسیالیسم در این کشور چگونه طی میشود؟ کمونیسم در این کشور چگونه پیروز میشود؟" هر گروه و جریان و جنبشی که این را دلمشغولی خود بداند توجه ما را به خود جلب میکند و ما به عنوان کمونیستهای کارگریِ ایران نقد روشن و تیز و صمیمانهی خود را از جریانات و گروههای مختلف ارائه میکنیم. امید من از باز شدن بحث راجع به جریانات چپ اینست که خوانندگان مختلف و از جمله مصطفی صابر، سردبیر نشریه جوانان کمونیست، درافزودههایی به بحث داشته باشند و نظرات خود در مورد این سوال اصلی را مطرح کنند و موانع سوسیالیسم و کمونیسم در کشورهای مختلف را برشمرند.
در اینجا این یادآوری ضروری است که من "کمونیسم"، "سوسیالیسم" و "کمونیسم کارگری" را به یک معنا به کار میبرم. به واقع نیز پیدایش این واژههای جدید تنها وقتی ضروری شده که واژهی قبلی را زیر آوار اسطوره و تحریف دفن کردهاند. مارکس "مانیفست کمونیست" را نوشت تا تمایز خود را از "سوسیالیستهای تخیلی" نشان دهد و منصور حکمت بحث "کمونیسم کارگری" را مطرح کرد تا تفاوت خود را از کمونیستهای بورژوایی که یک قرن نام کمونیسم را نزد دوست و دشمن به یغما برده بودند نشان دهد. اما در تحلیل پایهای کمونیسم کارگری چیزی نیست جز همان کمونیسمی که مارکس از آن صحبت میکند؛ یعنی جنبش طبقهی کارگر برای لغو بردگی مزدی. بنابراین اگر من صحبت از "جنبش کمونیسم کارگری در بریتانیا" میکنم، قاعدتا منظورم رفقای حزب ما (حزب کمونیست کارگری ایران) در لندن نیست و مثلا شاید از این واژه راجع به اعتصاب معدنچیان انگلستان صحبت کنم که هیچ حزب کمونیستی در آن نقشی نداشته است.
چرا سوسیالیسم؟
ما کمونیستهای کارگری پیروزی سوسیالیسم را در تمام جهان امروز ممکن و مطلوب میدانیم. به نظر ما تنها راه پیشروی بشریت به سوی آیندهای بهتر، رفتن به سوی سوسیالیسم است و تنها آلترناتیو دیگر، چنانکه هر روز مشخص میشود، بربریتِ محض است. این باور به امکان پیروزی سوسیالیسم از اینجا میآید که جهان امروز، از پیشرفتهترین کشورهای صنعتی شمال تا دورافتادهترین نقاط عقبماندهی جنوب، با شیوهی تولید سرمایهداری اداره میشود و لغو تمام و کمال این نظام و بنیاد اصلی آن، یعنی بردگی مزدی، به سوسیالیسم میانجامد.
بنابراین ما مشروعیت سوسیالیسم را، در پایهای ترین تحلیل، از اینجا میگیریم. ما حامل ماموریت تاریخی عجیب و غریب یا نگه دارندگان مشعلی از زمانهای گذشته نیستیم. ما به کسی وظیفه نداریم مگر به خودمان و بشر زمان خودمان. ما انسانهایی زندهایم که میخواهیم بشر زمان خودمان زندگی بهتری داشته باشد. به قول منصور حکمت: "تمام داستان زندگی ما، داستان تغییر زندگی مردمِ زمان خودمان است" (نقل به مضمون از کنگرهی سوم حککا). اگر کسی به ما نشان دهد که راه بهتری از سوسیالیسم برای اعتلا و بهبود زندگی بشر وجود دارد، از پذیرش آن امتناع نمیکنیم و خیلی هم خوشحال میشویم. اما آموزههای کارل مارکس و نقد او از جهان، امروز در قرن بیست و یکم بیش از هر روز صحیح و مربوط به نظر میرسد. امروز بیش از هر زمان واضح است که "مبارزهی طبقاتی" سرنوشت جامعه و سیاس