طرح و برریس دو جنبش : جنبش کارگری آری  و اما “جنبش کمونیستی؟”(۲)

طرح و برریس دو جنبش : جنبش کارگری آری  و اما “جنبش کمونیستی؟”(۲)

در قسمت اول این مطلب  دو موضوع یکی سرچشمه  ی انحراف و دو  اعتراض های اجتماعی را به بحث کذاشیم

دراین قسمت از مطلب به  گرایش کمونیستی درون جنبش کارگری، تقسیم  جنبش کارگری به دوجنبش  به بحث می گذارم.

 

از گرایش کمونیستی در درون جنبش کارگری می شود صحبت کرد نه جنبشی بنام “جنبش کمونیستی”

در جامعه ی سرمایه داری، ما با رویارویی تقابل طبقاتی دو طبقه مواجه هستیم، یکی صف طبقاتی جنبش طبقه ی کارگر و مزدبگیران ضد سرمایه، ودیگری صف طبقه سرمایه دار. مارکس در برسی و ریشه یابی سیستم سرمایه،  درسه جلد کتاب سرمایه  شیوه ها، ره یافت و چرایی رویارویی این دو طبقه را بررسی و روشن می کند.از سویی اگرما دست نوشته های مارکس وانگلس تا کمون پاریس ویا تازمانیک زنده بودند دنبال کرده باشیم، تعریف ویا بررسی و یا حتی نامی از “جنش کمونیستی” پیدا نمی شود. اما ما  بطور مکرر دراکثردست نوشته های این دو در باب جنبش کارگری ونقش کمونیست ها، سوسیالیست ها در درون جنبش کارگر را خوانده ایم وتا جایی که من از دست نوشته هایشان برداشت کرده ام، ازجنبشی بنام جنبش سوسیالیستی ویا کمونیستی نام نمی برند، او از نقش کمونیست ها وسوسیالیست ها در انجمن ها ویا مجامع کارگری صحبت می کند، همچنین درهیچ یک ازدست نوشته های مارکس ویا کمونیست های قرن نوزدهمی به جنبشی بنام “جنبش کمونیستی” اشاره نکرده اند. انگلس دروضع طبقه ی کارگر انگلستان جنبش کارگری وگرایشات درون آن را بررسی می کند و منظورش هم ازجنبش کارگری مجموعه ای ازفعالیت های عملی وسیاسی کارگران وفعالان کمونیست وسوسیالیست را در تقابل با سیستم سرمایه داری را مد نظر داشته است. نقل قول های زیر از کتاب وضع طبقه ی کارگر در انگلستان در باز شدن افق فکری ما کمک خواهد کرد.

«می بینیم که جنبش کارگری به دوبخش منشعب شده است. چارتیست ها و سوسیالیست ها. چارتیست ها بیش ازهمه عقب مانده اند و کمتر از همه تکامل یافته اند ولی در عوض پرولترهای اصیل ومجسم اند و نمایندگان پرولتاریا می باشند. سوسیالیست ها دیدی درازمدت دارند، پیشنهادات عملی علیه استیصال عنوان می کنند، ولی بدون از بورژوازی بیرون آمده اند و از همینرو قادر نیستند با طبقه ی کارگردرهم بیامیزند. همانجا ص ۱۷۲ »

در اینجا مشخص است که  انگلس سوسیالیست ها را بعنوان یک جنبش اجتماعی ویا طبقاتی نمی بیند، بلکه بعنوان جریانی که از جنبش کارگری انشعاب کرده است به حساب می آورد، به زبانی دیگر انگلس تمام کارگران، مزدبگیران، فعالان کمونیست وسوسیالیست را اجزائی ازجنبش کارگری می شمارد.همچنین در مانیفست چنین آمده است :- « مناسبات کمونیست ها با پرولترها چگونه است؟ کمونیست ها حزب ویژه ای رویاروی دیگر احزاب کارگری نیستند.آنها منافعی جدا از مجموع پرلترها ندارند. آنها اصول ویژه ای بیان نمی دارند که خواسته باشند آنرا برای جنبش پرلتری الگو قراردهند. وجه تمایز کمونیست ها با دیگر احزاب پرلتری تنها در آنست که از یکسو در مبارزات پرولتر های ملتهای گوناگون منافع مشترک مجموعه ی پرلتاریا را که به ملیت بستگی ندارد برتر ومعتبر تر می شمارند و از سوی دیگر در مراحل گوناگون گسترش مبارزه میان پرلتاریا و بورژوازی بیانگر منافع جنبش درمجموع آن هستند. مانیفست ص ۸۷ و ۸۸ »

با این توضیح می شود چنین برداشت کرد که فعالان ویا جریان چپ درون جنبش کارگری بر اساس دید بوروکراتیکی که برآنها حاکم است، از جنبش کارگری انشعاب کرده وجنبشی را بنام “جنبش چپ” ویا “جنبش کمونیستی” را ایجاد کرده اند. البته باید اشاره کنم، که این نگاه، جزئی ازنحوه ی نگرنخبه گرایی و درک قیم مآبانه ی انترناسونال دوم بود ( انترناسیونال دوم  در سال ۱۸۸۹ طی کنگره ی پاریس تأسیس شد ودرآن  احزاب سوسیال دموکراسی ویا کارگری اروپا از جمله آمریکا و آرژانتین شرکت داشتند. مدت سیس سال فعالیت این سازمان توسط انگلس رهبری شد وبعد از درکذشت انگلس رهبری بدست رفرمیست ها  افتاد اما طولی نکشید که در درون این سازمان جناح چپ انقلابی شکل گرفت هر چند جناح کائوتسکی وشرکا اکثرت را داشتند ودر جنگ جهانی اول به سود سرمایه داری به جنگ رأی دادند) . این شیوه ی نگان باورداشت، که “جنبش کمونیستی” و انقلابیون حرفه ای می باد جنبش کارگری را رهبری کنند. این باور از بالاتری پله ی نردبان به جنبش کارگری نگاه می کرد.  مارکس باور داشت، که رهایی کارگران فقط بدست خود کارگران امکان پذیر است. اما گرایش حاکم بر انترناسونال دوم بعد از انگلس، بر این باور بود که سوسیالیسم را باید به طبقه ی کارگر وجنش کارگری از بیرون تزریق کرد. بعنوان مثال از نظرکا ئوتسکی وگرایش قالب برانترناسیونال دوم، توده ی مردم بیفرهنگ تر ونادان تر از آن بودند که بتوانند خودشان برسرنوشت خویش حاکم شوند. یکی از نمونه های چنین نگرش تحقیر آمیزی نسبت به توده ها، نظریه کائوتسکی مبنی بر تزریق آگاهی سوسیالیستی ازخارج به درون طبقه ی کارگر بود. نگاه معتقدین به انقلابی حرفه ای هم نوعی ازاین نخبه گرایی و قیم مآبی است. به باور من احزاب وسازمان های چپ و”کمونیست” از سازمان های کارگری ودر کل جنبش کارگری استفاده ابزاری کرده اند وهنوزهم این کار را می کنند. وضعیت کنونی احزاب به اصطلاح کمونیستی در سراسرجهان بسیاراسفناک است، چنانکه بمرور بدنه و پایه جداشده درحال ریزش کامل است. از این رو یک قشربوروکرات و انگشت شمار از آنها باقی مانده است. بر بستر این ریزش وسقوط،  ضرورت می طلبد، که احزاب وسازمان های  چپ بوروکرات، تا دیر نشده است با نقدی ریشه ای از خود به آغوش جنبش کارگری برگردند. اما برای اینکه رفتار، کردارو دیدگاه مارکس وانگلس را آیه های آسمانی نکرده باشم، ببینیم جنبش دارای چه مشخصات، مطالبات و خواسته هاییست.

راستی جنبش را چگونه می توان تعریف کرد؟ :  بعنوان مثال می توان جنبش کارگری را به مفهوم جنبش سراسری دخالتگر، ضد سرمایه داری کارگران و مزدبگیران دانست، همچنین این جنبش می تواند با دخالتگری خود برای مطالبات طبقه ی کارگر ومزدبگیران به تغییرانقلابی وضعیت جامعه ی سرمایه داری به سوسیالیسم، مبارزه  کند.در اینجا خوب روشن می شود که در روند مبارزه ی طبقاتی طبقه ی کارگر ومزد بگیران ضد سرمایه، روشنفکران کمونیست ،سوسیالیست وانقلابی پرورش می یابد که به خود جنبش کارگری متعلقند. زیرا می دانیم که کمونیستم  وسوسیالیستم  در دانشگا بعنوان رشته ی تحصیلی فرا گرفته نمی شود، بلکه در کوران مبارزه ی طبقاتی طبقه ی کارگر ومزدبگیران است که این دانش اجتماعی بدست خواهد آمد. از سویی این جنبش می خواهد تفاوت ها را به چالش بکشد، میخواهد سلسله مراتبی بودن درون جامعه را به چالش بکشد و محو کند، این جنبش می خواهد طبقه بندی مشاغل و تقسیم کار را به چالش بکشد و محو کند، می خواهد تمام نابراری های اقتصادی، سیاسی، ملیتی، جنسیتی وعقیدتی  را به چالش بکشد ومحو کند.  در کلیت خود مطالبات این جنبش حل ومحو کردن تضاد ها واختلافات طبقاتی با انقلاب اجتماعی است. این جنبش یک جنبش طبقاتی و ضد سرمایه داری برای سوسیالیسم است.

از سویی، ما می خواهیم روشن کنیم وبدانیم که منبع و برآمد هر جنبشی از کجاست، چه مطالباتی را دارست، آیا  این مطالبات ریشه های سیاسی و اقتصادی دارند؟، مطالبات این جنبش به چه طبقه ای نزدیک است؟، به جنبش مزدبگیران نزدیک است؟. بعنوان مثال جنبش ومبارزات دهقانان برعلیه فئودالیسم برای بدست آوردن تکه زمینی است که روی ان کار کنند و منبع درآمد آنهاست، یعنی اعتراض ومبارزه برای تامین زندگی روزمره است وریشه ی اقتصادی دارد. همانطوری که توضیح داده شد مبارزه برای بدست آوردن تکه ای زمین است، اما این جنبش درچهارچوبه ی جنبش سرمایه داری برعلیه فئودالیسم می گنجد. همچنین آیا اعتراضات ومبارزات زنان، معلمان و دانشجویان به جنبش نزدیک است،مطالباتشان چیست وچه ریشه ادارد  به جنبش سرمایه داری تعلق دارد ویا به جنبش کارگری. در اینجا باید اشاره کرد، که ایجاد وتشکیل انجمن ویا سازمان به هرشکل و نحوی که باشد جزئی از حقوق پایه ای هر انسان است. اما  شکل وایجاد سازمان ها وتشکلات مختلف دلیل ویا نشانه ای از وجود جنبش نمی باشد. همانطوری که اشاره شد،هرجنبشی ریشه ای دارد و دارای مطالبات سیاسی واقتصادی مشخص خود می باشد. اما در اینجا بحث و بررسی محوری من در مورد فعالیت ومبارزات کمونیست ها وسوسیالیست هایی است  که از جنبش کارگری انشعاب کرده اند و خود را متعلق به  “جنبشی” به نام “جنبش کمونیستی” می دانند. اما مطالبات وخواسته های کمونیست ها وسوسیالیست ها با مطالبات وخواسته های جنبش کارگری برای سرنگونی سیستم سرمایه داری همخوانی دارد، زیرا خود آنها به این جنبش تعلق دارند، همچنین دانش خود را  دانشی کارگری میدانند. به باورمن هرفرد ویا جریانی، حال چه جریان دانشجویی(زن و مرد)، چه معلم باشد، چه کارمند، وچه… وقتی خود را کمونیست بداند وبرای مطالبات  جنبش کارگری مبارزه کند، متعلق به جنبش کارگری می باشند. ازسویی باید اشاره کنم که لایه بالای اکثراحزاب وسازمان های موجود به بوروکرات های یقه سفیدی تبدیل شده اند، که با ریزش بدنه ی خود، تنها وتنها ترخواهند شد و از این طریق جنبش کمونیستی خودساخته ی شان نزول و به صفرخواهد رسید. به باور من شقه، شقه کردن جنبش کارگری به دوجنبش و به دوسازمان، گرایشی است نخبه  گرا با درکی قیم مآب و بوروکراتیک، که بورزوازی تاریخن از زمان بوجود آمدنش به جنبش کارگری القاء کرده است. دوم اینکه سرمایه داری برای بقای خود تاریخن با تمام ابزارهای تبلیغاتی به کارگران این باور را قبولانده است، که از طریق احزاب، سازمان ها، اتحادیه ها و مجلس، کارگران می توانند خواسته های معیشتی، آزادی های سیاسی وحق تجمع و… را به دولت سرمایه داری تحمیل کنند و اکثریت را در مجلس بدست آورد و …. واز این قبیل تبلیغات بی اساس و بی پایه. باید اشاره کرد که روشنفکران ، با ایجاد احزب ویا سازمان های به اصطلاح کمونیستی ویا سوسیالیستی به تبلیغات بی پایه ی سرمایه داران قوت بخشیدند.

 

تقسیم  جنبش کارگری به دوجنبش

مدت زمانی است که روشنفکران مدافع منافع جنبش کارگری خود را بعنوان “پیشرو ترین بخش جنبش کارگری”، عنوان رهبری این جنبش را بخود اعطا کرده وازبالاترین پله ی نردبان به طبقه ی کارگرنگاه کرده ونسخه های متفاوتی را برای این طبقه پیچیده و کماکان این راه را ادامه می دهند. این دوستان به این توهم مبتلا شده اند، که گویا آنها ناجی انسان ها هستند وصلاحیت رهبری طبقه ی کارگر را دارند! این خوش باوران متوهم، که به عقاید، تفکر واندیشه ی جزمی مبتلا شده اند را می بایست اززیر بار توهمشان برهانیم. اما بربستر این توهمات، چنین نتیجه  می گیرم که، اختراعی بنام “جنبش کمونیستی” بی دلیل نیست، این اختراع یکی را به استاد ودیگری را به شاگرد تبدیل کرده است. نگاه  مخترعین”جنبش کمونیستی” براین اساس بنا شده است، که جنش ضد سرمایه داری طبقه ی کارگر ومزدبگیران ضد سرمایه را شقه شقه نموده وبه دو جنبش تقسیم کرده است، یکی جنبش کارگری که فقط  توان مبارزات اقتصادی وسندیکالیستی را دارند وجریان دیگر”جنبش کمونیستی” که شامل روشنفکران کمونیست وکارگران پیشرو می شوند، آنها باور را دارند که تنها روشنفکران  می توانند آگاهی سوسیالیستی را بین جنبش کارگری ببرد، سازمانیابیش کنند وآنها را در ایجاد “حزب انقلابی طبقه ی کارگر” یاری داده وبرای گرفتن قدرت سیاسی بوسیله ی حزبشان آماده سازند. البته  برخی توانسته اند بدون بردن آگاهی سوسیالیستی بین طبقه کارگر خزبشان را تشکیل دهند وهمانطوریکه همه اطلاع دارید، تعداد این احزاب هم کم نیستند. در همین راستا این دوستان بر این باورند که طبقه ی کارگر می تواند فقط مبارزه ی اقتصادی کند، اتحادیه کارگری داشته باشد و خواسته های اقتصادی خود را به وسیله ی ابزارخود یعنی اتحادیه ویا سندیکا کارگری پیش ببرد و از سوی دیگر”جنبش کمونیستی” بوسیله ی ابزارخود یعنی سازمان ها واحزاب سیاسی ازخواستهای سیاسی طبقه ی کارگردرعرصه های مختلف دفاع خواهد کرد وصندلی های مجلس سرمایه داری  را به نمایندگی از طبقه ی کارگرپرخواهند کرد. متا سفانه جنبش کارگری بدلیل ضعف خود نتوانسته برعلیه ایده ی دوجنبشی و دوسازمانی به مبارزه قاطع و کافی بپردازد وبر این انحراف غلبه کند. در این شرایط و وضعت، می توان گفت که جنبش چپ رفرمیست دست بالا را داشته وتوانسته  این انحراف را ادامه دهد.  چنانکه  رفرمیست های چپ وراست توانسته اند برخی از کارگران را به عضویت احزاب وسازمان های خود درآورده وآنها را به  جریان خود نزدیک کند. تعداد این همکاران  چه در مقام عضو احزاب وسازمان ها  وچه در مقام نهادهای کارگری قربانی تبلیغات رفرمیست های چپ وراست شده اند. ما کارگران باید به گرایش انحرافی تا کنونی خود اقرار کنیم. درواقع می باید شروط عضو گیری را عوض کرد،  یعنی قانون عضو گیری را برعکس کرده و فراخوان عضوگیری روشنفکران سوسیالیست، کمونیست و ضد سرمایه را درشوراهای انقلابی سراسر جامعه، مثل شوراهای دانشگاه ها، معلمان،  محلات ومؤسسات دعوت وپیش نهاد کنیم.  از این روی نگاه  ماتریلیسم تحولی و تاریخی به جوامع  بما می آموزد، هرجنبشی دارای دارای مطالباتی است، دارای پایه وریشه است، این ریشه به اقتصادی  و سیاست ربط دارد.

شروع وعروج جنبش کارگری کمی بعد از شکل گیری سرمایه داری  درانگلستان شروع شده است.  انگلس در کتاب وضع طبقه ی کارگردرانگلستان این موضوع را دقیق بررسی کرده است. من در اینجا قصد ندارم تاریخ جنبش کارگری درانگلسان را بررسی کنم . ازاین جهت برای آسان کردن کارم و برای ورود به موضوع مورد بحثم، به طوراختصار به جنبش کارگری آلمان می پردازم. برای توضیح این مسئله ی مهم باید بطور خلاصه به شکل گیری جنبش کارگری در کشورهای کلاسیک سرمایه داری واز جمله به کشورآلمان پرداخت. به نظر من برای پاسخ دادن به موضوع طرح شده، لازم می دانم ازشکل گیری سازمان ها واحزاب وهم همچنین عروج و شکل گیری شان در جنبش کارگری که بیشتر به بحثمان ربط دارد بپردازم.

نگاهی کوتا به رشد جنبش کارگری در آلمان و شقه شقه شدن این جنبش به دوبخش

 

  شکل گیری جامعه ی سرمایه داری  درآلمان را می توان با اصلاحات عرضی که از سال۱۸۰۷ که در پروس بخش شرقی آلمان شروع شد، مصادف دانست. تا سال ۱۸۵۰ نشانه هایی از صنعتی شدن در این منطقه  بچشم می خورد. درآن زمان بمرور کارگاه ها در شهرها رشد نموده ودهقانانی که براثر ورشکستگی به شهرها می آمدند جذب کارگاه ها وکارخانه ها می شدند. دراین جا لازم است که به کارگاه هایی که بعد از ۱۸۵۰به صنایع سنگین تبدیل شدند اشاره شود: شرکت کروپ Krupp درایالت غربی آلمان در شهراسنEssen  با اجیرکردن ۷ کارگرتولید را شروع کرد و ۱۸۴۹ با ۸۰ کارگر و ۱۸۵۷ ۱۰۰۰ نفر کارگر را اجیر کرده بود . بعدا شرکت های معروف زیر بوجود آمدند: – ۱۸۳۹شرکت بورسینگ Borsing دربرلین، ۱۸۳۹ مافای Maffei درمونیخ،  ۱۸۴۶چایس Zeiss  و۱۸۴۷ زیمنس وهالکه siemens & Halke در برلین .همانطوری که اشاره شد رشد وتکامل سرمایه صنعتی در آلمان رابطه ی مستقیمی با تولد وتکامل طبقه ی کارگردراین کشور را  داشته است. درآلمان مانند  دیگرکشورهای صنعتی ابتدا نطفه ی مبارزات کارگری برعلیه سرمایه قبل از شکل گیری سندیکا، اتحادیه، وهمچنین شکل گیری احزاب ویا سازمان های چپ خارج ازطبقه ( دوران برآمد رفرمیست چپ وراست در روند جنبش کارگری است) شکل می گیرد ودراکثر مبارزات کارگری با جنبش مجمع عموی کارگران خواسته های آنها در مقابل کارفرمایان وسرمایه داران اعلام می شده است وهیچ زمانی کارگران خبراعتراضات واعتصابات خود را به سرمایه داران و کارفرمایان اعلام نکرده اند وهمیشه اعتصابات کارگری برای کارفرمایان غافل گیر کننده وبدون اطلاع قبلی کار فرما، مجمع عمومی ویا اعتصاب عملی می شده است. از زمانیکه سندیکاها و.اتحادیه های کارگری سلاح مبارزاتی خودرا بعنوان نمایندگان واقعی کارگران زمین گذاشته وبه رابطی بین کارگر وکارفرما تبدیل شده اند. (همانطوری که همه اطلاع دارند اتحادیه های کارگری روزوساعات شروع اعتراض واعتصابات را قبلا به اتحادیه ی کارفرمایان کارخانه ها و مؤسسات اطلاع می دهند، زیرا اعتصابات و اعتراضات بدون اطلاع قبلی کارفرما ممنوع وغیر قانونی است) همچنانکه تظاهرات بدون ا طلاع قبلی پلیس غیر قانونی وممنوع می باشد. یعنی همه ی کنش و واکنش کارگران در چهارچوب توافقی انجام می گیرد، که بین اتحادیه های کارگری واتحادیه های کارفرمایان بتصویب رسیده است. این شیوه ی مبارزه اصولا ربطی به مبارزه ی طبقاتی ندارد، بلکه سازشی است برای ادامه ی استثمار طبقه ی کارگر وماندگار بودن سیستم سرمایه داری است.

 اما در فاصله ی سال های ۱۸۳۲ تا ۱۸۴۸ تعداد کارگران صنعتی ( همراه با جوانان زیر۱۴ سال)  از ۴۵۰۰۰۰ به ۱۰۰۰٫۰۰۰ رسید. تا قبل ازانقلاب صنعتی ساعات کار کمتر از ۱۲ ساعت در روز بود ولی در روند انقلاب صنعتی ساعات کار به ۱۳ ساعت وبعدا به ۱۵ تا ۱۷ ساعت در هفته افزایش یافت. دراین زمان شروط کاربسیار بد بوده است تا جایی که کارگران اوقات فراغت برای خانوده خود را نداشتند. دراین زمان شرایط ایمنی کار به بد ترین شکل خود پیش می رفت. همچنین مبارزه ی کارگران برعلیه سرمایه داران شدیدا زیر نظرسازمان های دولتی تحت کنترل وهر گونه تجمع واجتماع کارگران ممنوع بود. درواقع وقتی جنبش کارگری با همچنین شرایطی مواجه است، روشن است که همیشه فعالان کارگری نسبت به شرایط سیاسی موجود، علنی ویا نیمه علنی مبارزات خودرا پیش می بردند. بربسترشرایط امنیتی وتعقیب ومراقبت از سوی پلیس، فعالان کارگری مجبور به ترک محیط کارخود شده و برای  ادامه ی فعالیت سیاسی به شهرها ویا بکشورهای دیگر متواری می شدند. درنتیجه ی این شرایط عده ای از فعالین کارگری بنا به وضعیت بد امنیتی و تعقیب ومراقبت پلیس می بایست فعالیت خود را به خارج از کار خانه ویا خارج از کشور منتقل کنند( باید توجه داشت که در این شرایط امنیتی اکثر سازمانها خارج از کارخانه ها وبدون شرکت خود کارگرات تشکیل  شده است)  من چند سطر پایینت به ایجاد وتشکیل سازمانهایی که خارج از کارخانه ها وبدون شرکت فعال کارگران ایجاد شده اند. دراینجا قصد وغرض از بیان وشکافتن کوتاه جنبش های کارگری محور خاصی بخود می گیرد زیرا این بررسی خارج از برخی از برسی های انحرافی تاکنونی است. همانطوری که اشاره شد روند مبارزه ی طبقاتی با برآمد دو گرایش درون جنبش کارگری روبرو است:  گرایش انقلابی بر این باور است، که سیستم سرمایه داری را فقط می توان با قهر انقلاب  نابود کرد ودیگری گرایش رفرمیستی چپ که  شرکت در پارلمان ویا مجلس را بطور کل رد نمی کند. همچنین معتقد به ایجاد حزب، بدون شرکت فعال کارگران هستند. این جریان برنامه حزبی وسازمانی خود را به نام برنامه ی طبقه کارگر ومزد بگیران تبلیغ وترویج می کنند. می توان گفت، که این نحوه ی فکری،  باور داشتن  به دو جنبش، یکی جنبش کارگری ودیگری ” جنبش کمونیستی” را تبلیغ وترویج واشاعه دداده اند. رفرمیست راست که انقلاب را رد می کند ونابودی سیستم را فقط از طریق رفرم ممکن می داند. این نگر همچنین مثل رفرمیست چپ باور به دوجنبش در جامعه دارد. همچنین معتقد به انقلابیون حرفه ای ونخبه گرا ودرایجاد حزب طبقه کارگر هم نظرند ویکی ازتئوریسین های قرن بیستم آن کائوتسکی نام داشت. گرایشات نام برده موجب می شود که مبارزان وکمونیست های درون جنبش کارگری شقه شقه شده ودو راه مبارزاتی را پیشه کنند. جهت گیری این می شود ، که بخشی از جنبش هم به پارلمان دل خوش کند وهم به انقلاب باور داشته باشند، مثل حزب سوسیال دموکرات آلمان به رهبری لیب کنشت و ببل بعنوان چپ رفرمیست از یک سو وسوی دیگر طرف داران لاسال یعنی گرایش رفرمیست راست که تن به آشتی طبقاتی ورفرم می داد. اما در همین مقطع زمانی کسانی بودند که حاکمیت جنبش انقلابی کارگری را بدون قهرانقلابی علیه سیستم سرمایه داری غیر ممکن می دانستند. گرایشی حول مانیفست کمونیست وبعدا حول انترناسیونال اول گردآمده وبرعلیه سیستم سرمایه داری با شیوهای متفاوت اما انقلابی مبارزه می کردند. براین مبنا می شود چنین بیان داشت، که سه نگاه در درون جنبش کارگری موجود بوده است، نگاه کارگری کمونیستیی که به قهر انقلابی باور داشته اند، نگاه چپ رفرمیست که با وربه انقلاب وبدست آوردن تریبون برای افشای سرمایه داری در پارلمان و گرایش آخر، گرایش راست رفرمیستی که انقلاب را رد کرده وخواهان آشتی طبقاتی بین کارگر وسرمایه دار بوده وخواهان گذار مسالمت آمیزسرمایه داری به سوسیالیسم می باشد. در آلمان  گرایش رفرمیست های راست حزب لاسال را تشکیل دادن و گرایش چپ رفرمیست  حزب سوسیال دموکرات آلمان به رهبری لیبکنشت وببل تشکیل شد که هردو حزب  با نخست وزیری بیسمارک نماینده در پارلمان آلمان داشتند. اما گرایش کارگری درون جامعه  با همکاری  مارکس وانگلس در کنار جنبش کارگری بودند. من گمان می برم که اصطلاح دو جنبشی بودن در این زمان به مرور وارد ادبیات جنبش کارگری شده واز این زاویه تشکیلات طبقه ی کارگرهم به دوبخش یا دوظرف تقسیم شده، اول اینکه کارگربوسیله ی ظروف مبارزاتی به اصطلاح اقتصادی ( سندیکا اتحادیه ها ویا انجمن های صنفی کارگری) برای بدست آوردن مطالبات اقتصادی، وظرف ویا ابزاردیگری که بتواند مبارزه ی سیاسی طبقه ی کارگر را سازمان دهد ( حزب ویا سازمان سیاسی طبقه ی کارگر). در صورتی که  مبارزات طبقه کارگر برای هرخواستی هم مبارزه ای سیاسی  وهم مبارزه ای اقتصادی است. تا جایی که ما به تاریخ مبارزاتی طبقه ی کارگر رجوع می کنیم، آنها برای دست یابی به مطالبات و خواسته های ضد سرمایه خود از ابزارهایی مثل  کمیته های اعتصاب، مجمع عمومی، کمیته ی کارخانه وشوراهای انقلابی کارگران استفاده نموده اند، اما هیچ وقت حزب ویا سازمان کمونیستی که خارج از سازمانیابی خود طبقه کارگر باشد را نه خواسته اند و نه به وجود آورده اند. این خواست همیشگی روشنفکرانی بوده که خود را نماینده و کفیل طبقه ی کارگر می دانستند ومتاسفانه کماکان خواهان ایجاد چنین حزبی می باشند.

علی برومند مهر ۱۳۹۷