فمینیسم طبقاتی یک پدیده‌ی طبقاتی است

فمینیسم طبقاتی  یک پدیده‌ی طبقاتی است

بینش و بیانیه‌‌ی (شماره ۱)  «کارزار زنان»، به مناسبت روز ۲۵ نوامبر علیه خشونت بر زنان تداوم همان دیدگاه «طبقه میانه‌» است‌ (۱). درادامه‌ی همان دیدگاه‌ فمینیستی پیشین، بار دیگر، سرچشمه‌ی ستم زیر درشت‌نمایی روبنا فراموش می‌شود. در این بیانیه از آغاز تا پایان از «حجاب اجباری» و «سلطه مردان بر زنان» و «فرمان خمینی برای «حجاب اجباری»  تاکید شده است. تنها با دیدی اشراف منشانه و تحقیرآمیزانه به «مبارزه توده‌‌‌ای طبقه پایینی جامعه» آن هم به‌سان  یک گریزگاه، اشاره شده است. همین گریزگاه، جانبداری و تعلق طبقاتی این «کارزار»‌ را هویدا می‌سازد. اینان نمی دانند که این «توده‌ی  کلاس پایینی» کیست و چه نام دارد که ایران و فرانسه را در این روزها به کارزار طبقاتی نشانیده است؟!‌ آیا نانوشته گذاردن نام طبقه کارگر و مناسبات سرمایه داری،‌ انکار طبقه کارگر نیست؟ نام نبردن از استثمار و خواست‌‌های طبقاتی (نان،‌ کار، آزادی) بر پیشانی جنبش بر بانر‌ها و فریادهای زنان و مردان کارگر در سراسر ایران، نام نبردن از نقش این مناسبات در کالاسازی انسان از جمله زنان و سلطه مضاعف جنسیتی و طبقاتی برزنان، که مردسالاری نتیجه مستقیم چنین روابطی است، از فراموشکاری ‌است؟ بدون نام بردن اینکه حکومت اسلامی و فرمان خمینی یک فرمان طبقاتی به سود طبقه و مناسبات حاکم  بود و پرکردن بیانیه در مخالفت با «حجاب اجباری» -که  ناگفته پیداست «حجاب»‌ شمشیری است الهی بر قرآن نگاشته و غیرانسانی- خوارشماری و توهین به زنان، اما  عمده کردن سلطه «خانواده» و «مردانه» که معلول مناسبات طبقاتی از برده داری تا سرمایه‌داری است، یک سهو جزیی است؟ به جای سلطه طبقاتی سرمایه‌ در بیانیه، و دهها نام بردن‌های دیگر نشانه‌ی نگرش و خواست «میان طبقاتیِ» نویسندگان و فعالین این کارزار نیست!؟ در این «کارزار»، زنان هفت تپه و هپکو مجتمع پولاداهواز و آموزگاران و مال باخته‌گان و ۸۰درصد بازنشسته‌گان کارگری کل ایران،‌ چرا مفقود شده‌اند؟!

 نام و شعار پررنگ شده این کارزار:

 کارزار علیه  خشونت حکومتی (state) خشونت اجتماعی و  خانگی در ایران

  آشکارتر می‌سازد که این بینش یک بینش لیبرال فمینیستی است و با فمینیسم سوسیالیستی بنیانگزاران کارزار رهایی زنان با پیشاهنگی روزالوکزامبورگ‌ها، ‌کلارا زتکین‌‌ها،‌ کروپسکایاها، النور و ژنی مارکس‌ها، و انگلس‌ها و لیزا کائوتسکی‌ها،‌ آلکساندرا کولنتای‌ها، ‌مرضیه‌ اسکویی‌ها ووو تفاوت طبقاتی دارد.  فراموش می‌شود که این خشونت طبقاتی است و چرا به دوش اجتماع افکنده می‌شود؟! اگر منظور همه گیر بودن خشونت است، چرا نویسنده‌گان و تلاشگران بیانیه و کار زارشان،‌ تنها از «خشونت اجتماعی» و نه مناسبات طبقاتی نام می‌برند!؟ و چرا خانگی!؟ مگر خانواده خود قربانی و سلولی از مناسبات طبقاتی نیست!؟ ‌اما در نام کارزار بیانیه انگلسیی به درستی از حکومت یا «استات» نام برده شده که به اشتباه به فارسی در باندرول‌‌ها و آفیش‌ها به جای حکومت،‌ خشونت دولتی درشت‌نمایی شده است و می‌دانیم که دولت تنها بخشی از حکومت (در ایران کنونی دولت روحانی) است.

آیا به چادرهای اجباری نشانیدن هزاران نفر از زلزله‌زدگان در استان کرمانشاه و ایلام در میان سیل و سرما، چادر اجباری طبقاتی – حکومتی نیست؟ این چادرهای حکومتی و طبقاتی،‌ چادر نیستند!؟ به راستی مگر خیمه یا چادر بر زنان از همین چادرها ریشه نمی گیرد! مگر همین چادر و خیمه افکندن و محصور ساختن مالکیت خصوصی کالایی به نام زن نیست! چرا ریشه‌ی این کالا سازی از سوی زنان در کارزار «طبقه میانی» پنهان می‌شود!؟  پرسیدنی است که چرا زاغه‌‌ها و چادرهای پیرامون شهرها که شمار محکومان‌ آنها افزون بر۲۰ میلیون گزارش می‌شود جایی در این «کارزار چادر اجباری» ستیزان ندارد؟ آیا نادیده گرفتن مبارزه و خواست‌اصلی زنان بیدار و پیشتاز در پیشاپیش همایش‌های شورایی هفت تپه، و پولاد و هپکو، خواست و فریاد زنان در روستاهای بشاگرد بلوچستان، در فریاد برای آب و کشت و کار در روستاهای اصفهان و گیلان ومازندران و بلوچستان و کردستان و خوزستان ووو  چادر کشیدن بر ریشه و عامل تمامی شرایط حاکم نیست؟ این قلع و قمع طبقاتی، پی‌آمد دیالکتیک طبقاتی مناسباتی است که انسان را کالا ساخته،‌ از خود بیگانگی آفریده، داد و ستد نیروی کارگر کارگران زن و مرد را به سودای سود درسراسر جهان با نام سکولاریسم، اسلام سیاسی، لائیسیته و سوسیال دمکراسی، بوکوحرامی و داعشسیم و اردوغانیسم ووو گلوبال ساخته و نئولیبرالیسم را ایدئولوژی این ضرورت گرفته و همانند سیل در همه‌ی جهان جاری ساخته است. در این میان چادر سیاه افکندن بر بنیاد این روند تبه‌کار، خواسته و ناخواسته لاپوشانی ماهیت این مناسبات ویران ساز انسان و طبیعت و زیست و بوم است و در این میان، «کارزاریان» چادر را و مردان خانه را (برداران و همسران و پدران و رفقای کارگر) را هدف گرفته است!!

شاید که برخی از رفقا و دوستانی که این گرایش را به‌سان یک گرایش غیر طبقاتی همراهی می‌‌کنند پنداری برای تاثیر گذاری دارند! اما نیک بنگریم،‌ تاثیرپذیر شده‌اند. آیا در تجربه و روند تا کنونی این گرایش هیچ‌نشانه‌ای از تاثیر پذیری و یا جذب نیرویی را به نمایش ‌گذارده است؟

نگرش حاکم بر «کارزار» صدای «شاهپرک» است

این‌ نادیده گرفتن‌ها، ‌به راستی دیده گرفتن‌های لیبرالیستی- طبقاتی خرده بورژوایی است که سوخت و ساز طبقاتی را نادیده می‌گیرد، ‌که دیالکتیک را انکار می‌کند و دشمن اصلی و تصاد اصلی را می پوشاند.  این بینش در کشاکش جنبش و رویارویی زنان ومردان کارگر در شوش و اهواز و اراک و سراسر ایران در کانون‌های آموزگاران و کارگران زن ومرد آموزش و پرورش و با نادیده گرفتن پیشتازی زنان در سنگرمبارزه طبقاتی در رویارویی با سپاه سرمایه و سرکوب طبقاتی، با کدامی طبقه همصدا و همسو شده است!؟ پاسخ روشن است؛ با«طبقه میانی» زیرا که نه تنها نامی از خواست‌های طبقاتی و حضور این زنان  کارگر شوش وهفت تپه و اهواز و عسلویه و هپکو و… نمی‌آورد، ‌و نادیده می‌گیرد، نامی از مادران پارک لاله به نمایندگی از خانواده‌‌های هزاران جانباخته، هیچگاه حجاب اجباری را بر سر خواست‌های انقلابی خویش نیافکنده‌اند نیست. نامی از زنان، خواهران و مادران اسماعیل بخشی‌ها،‌ سپیده قُلیان و زنان زندانی همانند زینب جلالیان، زندانی سیاسی کرد که از سال ۸۶ در زیر چوبه‌دار به سر می‌برد و سنگین‌ترین حکم محکومیت (حبس ابد) را در میان زندانیان سیاسی زن دارد، شهین بایزیدپور، ‌روژین پایا در زندان سنندج،‌ آتنا دائمی‌ها ‌و در کنار اسماعیل بخشی،‌ سپیده قلیان و دهها زن زندانی و میلیون‌ها زن به فلاکت نشانیده در حاشیه شهرها و خیابان‌‌ها و کارگاه‌‌ها و کارخانه‌ها و بخش خدمات ووو مبارزه و خواست‌ مشترک و درد مشترک‌شان نیست. پیداست که این کارزار به گروهبندی اجتماعی خود تعلق دارد و زبان حال هم‌سانان خویش را در کارزار بیان می‌کنند. اینان نمایندگان سیاسی  گروهنبدی‌ اجتماعی خاصی هستند که حقوق‌اشان نیز پایمال شده و باید در پوشش و نگرش خویش آزاد باشند. اینان در نخستین ایستگاه حجاب اجباری به دور افکنده، پیاده شده و به راه خویش و آماج طبقاتی خود می‌روند. از موضع کارگر انقلابی، زنان در جامعه طبقاتی ایران، بیش و پیش ازهمه، قربانیان مناسباتی هستند که مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و سود و استثمار را هدف اصلی خود قرار داده و در همه جا بدون چادر و با چادر،‌ انسان را برده ساخته است.

شاهپرک شجری زاده، که روزی با شال بر سکویی در تهران،‌ رسانه‌ای شد و دستگیر و کارزاری برای آزادی او صورت گرفت، اینک در خارج کشور می‌گوید: «بسیاری از زنان بودند که می‌توانستند به مدارج بالای دولتی و برسند اما حجاب اجباری مانع آنها شد…»(۲) گفته‌های خانم سلحشور نماینده‌ی حکومت اسلامی که چادر و ایدئولوژیک کردن آن را باری بر دوش خود که کمر درد دارد می‌نامد، در مجلس تائید غم شاهپرک‌ها برای رسیدن به مدارج بالاتر دولتی است. سلحشور اینک به مدارج بالا رسیده است و دست یافته به هرم قدرت در کنار مردان حکومت گر، او همصدا با شاهپرک‌ها نماینده مخالفت با حجاب اجباری است. خانم سلحشور مجلسی، پوشش چادر و نوع حجاب اجباری را مخالف است و از پشت تریبون مخالفت خود را اعلام می‌کند و قطره‌چکانی زنان به استودیوها ورزشی می‌روند. نامی از فساد و اقتصاد و ستم مضاعف بر زنان کارگر نیست. کارزار زنان به این سیاق، تنها زنان طبقه متوسط و بالا را می تواند همصدا شود و همصف شود و یا تریبون باشد. زنان اما منتظر نمی‌مانند تا چادر و حجاب که بارسنگینی است بردوش بالایی‌ها برداشته شود، زنان کارگر و انقلابی، مناسبات را در یک انقلاب سرنگون می‌خواهند و همرزمند تا حجاب اجباری و خواری طبقاتی نیز بر سر همه‌ی زنان برداشته شود. برای همصدایی و تاثیر بر زنان زحمتکش و کارگر این کارزار، کارزار دیگری است برای طبقه‌ای دیگر. حاشیه‌نشینان افزون بر ۲۴ میلیونی و زنان بشاگرد و چاه‌بهار و بیش از دو میلیون زن سرپرست و نان آور و سرپرست  خانواده و میلیون‌ها زن و دختران خردسالی که در مشهد و قم و تهران ودیگر شهرها به صیغه‌ نشانیده‌ شده‌اند به این کارزار کشانیده نمی‌شوند،‌ اجبارهای طبقاتی بر تن و جانشان فرودآورده‌اندِ‌به مدارج بالای شاهپرک‌ها و سلحشورها آب دهان می‌اندازند. سپیده‌ها و عسل‌ها که در پشتیبانی از کارگران هفت تپه اکنون در کنار اسماعیل بخشی  و علی نجاتی ‌زیر شکنجه‌‌اند قربانیان چادر و مرد و خانواده نیستند،‌اینان پیشتازان رهایی‌اند در سنگر و رزم و درد وغم کارگران.

روزا لوکزامبورگ در سخنرانی خود در ۱۹۱۲ با عنوان «حق رای زنان و مبارزه طبقاتی»، فمینیسم بورژوایی را این گونه قاطعانه نقد می‌کند:
«سلطنت و فقدان حقوق زنان به مهم‌ترین ابزار طبقه‌ی سرمایه‌دار حاکم تبدیل شده است… اگر فقط رای‌دادن بانوان بورژوا مسئله بود، دولت سرمایه‌داری انتظاری جز حمایت موثر از ارتجاع نمی‌توانست داشته باشد. اغلب آن زنان بورژوایی که مثل ماده شیر علیه «امتیازات ویژه‌ی مردانه» عمل می‌کنند، اگر حق رای داشتند، مانند بره‌هایی مطیع در اردوگاهِ ارتجاع محافظه‌کارانه و کشیش‌سالاری یورتمه می‌رفتند.(۳)
اینک حکومت اسلامی و انکار حقوق زنان، به یکی از مهمترین ابزار بورژوازی و اسلام‌ حاکم تبدیل شده. اما فمینیست‌‌های کارزار زنان در این میان از تمامی حقوق انکار شده، تنها حجاب اجباری را مهمترین کانون کارزار خویش می‌شناسانند. دراین میان آنچه انکار می‌شود ماهیت طبقاتی این بی حقوقی است.

«کارزار» و بیانیه ‌زنان،‌ با انکار و نادیده گرفتن ماهیت حکومت و مناسبات و «رداکشیونیسم-reductionism» خواست‌های بنیادین،‌ مبارزه طبقاتی زنان کارگر و تهی دست شهر روستا را در حد مبارزه با حجاب اجباری و فرمان خمینی و فراخوانی نیروهای انقلابی برای این خواست و نه چیز دیگر و همه را به دوش مردسالاری و نه طبقه سالاری افکندن،‌ به دوش اجتماع و خانواده افکندن و همه را  در این چادر پیچانیدن، آگاهانه یا ناآگاهانه،‌ پایین آوردن و لاپوشانی ماهیت و ستم طبقاتی است. این‌کمپین، ‌یک کمپین سازنده و همراستا با مبارزه و خواست‌های طبقه کارگر و رهایی زنان نیست. این نگرش در راستای همان بینش ۸ مارس مسخ شده است که مائوئیست‌های مانده در چین وماچین به راه انداخته‌اند. هشتم مارس انقلابی را باید با دخالتگری، مسئولیت شناسی و آگاهی پرولتری بازسازی کرد، پرچمش را از مصادره و مسخ فمینیسم خرده بورژوایی و بورژوایی رهایی بخشید. این وظیفه انقلابی زنان کمونیست است. در جهان طبقاتی،‌ همه چیز رنگ و براند طبقاتی دارد.

عباس منصوران

۲۷ نوامبر ۲۰۱۸

منبع

ــــــــــــــــــــــــــ

(۱www.kaarzaar.com

(۲https://www.radiofarda.com/a/29640334.html

https://naghd.com/2018/11/07/نقد-لوکزامبورگ-درباره فمینیسم بورژوایی/