انحراف ممنوع، حتی به چپ
چند روز پیش، با همکاری صحبت کارگران و اعتصابات اخیرشان شد. بحث بر سر این مسئله بود که چرا شعار شوراهای کارگری را مطرح میکنند و اینکه آیا مطرح کردن این شعار در شرایط فعلی میتواند کمکی به پیشبرد مبارزات طبقاتی ما کارگران بکند یا نه.
در حین بحث میان ما دو نفر، پرسشهایی بیپاسخ میماند:
خب، تفاوتش با سندیکا (اتحادیه) چیست؟ در چه شرایطی جلوبرندهی مبارزات کارگری است؟ چه چیزی را میخواهند شورایی اداره کنند؟ کارخانه را؟ سیستم حاکم و دولت حاکم که سرمایهداری است. اینها کجای قضیهاند؟
پرسشهای متعددِ بیپاسخ عاملی شد که دربارهی هر دو نهاد کارگری، یعنی سندیکا و شورا، مطالعه کنیم.
سندیکا (اتحادیه):
در دورانی که فقط کسانی به حساب میآیند که صاحب سرمایهاند و با داراییشان سرمایه انباشت میکنند و کارگران هم مجبورند برای زندگی کردن و زنده ماندن تنها چیزی را که دارند -یعنی نیروی کارشان- بفروشند، در دوران سرمایهداری، کارگران از شرایط خود ناراضی و عصبانیاند؛ اما آنها بهتنهایی توان تغییر این شرایط را ندارند و باید سعی کنند که این شرایط را کمی مساعد و متعادل کنند. صدا و خواست هر کارگر منفرد به جایی نمیرسد. بنابراین، کارگران در وهلهی اول باید در سازمانی دور هم جمع شوند.
سندیکا را نیروها و ارادهی طبقهی کارگر بر پا میکند و همانطور که از اسم آن مشخص است، هدف از تشکیل آن اتحاد و با هم بودن است؛ اقدامات و اعتصاباتی که سندیکاها تدارک میبینند باعث بهبود شرایط زندگی کارگران میشود.
کارکرد سندیکا اتحاد نیروهای کارگران و هدایت آن به سمتی است که در مقابل قدرت سرمایه تعادلی برای طبقهی کارگر ایجاد کند. این در معنای دقیق کلمه سازشی با سرمایهداران یا همان مالکان وسایل تولید است و ضرورتاً باید تحملش کرد. سندیکا میتواند تضمینکنندهی تداوم کار و مزد، یعنی نان و سرپناه، برای کارگر و خانوادهاش باشد.
سندیکا میتواند و باید اهرم فشاری بر کارفرمایان باشد و قراردادهایی با کارفرما منعقد کند و در مقابل تعهداتی بپذیرد تا کارفرما نیز در ارتباطش با کارگر نوعی قانونمندی را بپذیرد.
سندیکا نمیتواند عامل اصلی و اساسی تغییر و نوسازی جامعهی کنونی باشد، بلکه وسیلهای است که در مقطعی از مسیر مبارزه برای رسیدن به هدف نهایی از آن استفاده میشود. بنابراین، فعالیت سندیکایی قادر به برانداختن استثمار انسان از انسان نیست، ولی میتواند باعث ایجاد تعادل و شرایط بهتر برای زندگی کارگران در این دوران باشد: پرداخت دستمزد بیشتر، پرداخت حقوق معوقه، کم کردن ساعات کار و غیره.
سندیکا باید همهی تلاشش را در جهت مساعد کردن توازن قوا به نفع طبقهی کارگر به کار ببندد و رهبران سازمانهای سندیکایی باید این قانونمندی را بهمثابهی سازشی ضروری اما نه همیشگی قلمداد کنند و اتحاد و متشکل شدن را برای تهاجم پیروزمندانه در افق مبارزاتی کارگران مد نظر داشته باشند.
سندیکا و رهبران سندیکا باید به سمت اتحاد کارگران برای حل مشکلاتشان بروند: اعتصاب کارگران برای مطالبات اقتصادی، حمایت کارگران از کارگران دیگر سندیکاها در صورت اعتصاب، حمایت از کارگران دیگر کشورها در صورت بروز مشکل یا اعتصاب، ایجاد صندوق برای اعتصاب و تأمین مالی کارگران اخراجی و حمایت از آنها برای بازگشت به کار و غیره. و نه اینکه مدام تلاش برای حل «حقوقی» اختلافات و درگیریهای بین کارفرما و کارگران بکنند، چون که نیرو و ارادهی متحد کارگران میتواند از هر راهحل قانونی قویتر باشد و باید این نیرو و ارادهی طبقاتی اهرم فشار شود و فکر نکنند که میتوانند مسائل و معضلات کارگران را اعم از اقتصادی، اجتماعی و سیاسی با سخنرانی برانگیزانندهی یکی از رهبران سندیکا و پس از آن با مصوبهای به اتفاق آرا در جلسهای برطرف کنند. اگر اینگونه شود، خطر رفتن به سمت سندیکاهای دولتی و زرد در کمین است.
البته همهی موارد عنوانشده در بالا میتواند در یک محیط کار به صورت مقطعی پیگیری شود و سندیکایی هم وجود نداشته باشد، همانطور که الان در محیطهای کار بسیاری میبینیم که اعتصاب رخ میدهد یا مطالبات را عنوان میکنند یا از همطبقههای خود اعلام حمایت میکنند؛ اما هر بار و در هر مقطعی، حتی در صورت پیروزی و برآورده شدن خواستههای کارگران، اتحاد آنها بهتدریج کمرنگ میشود و از دست میرود و در مقطع بعد، برای خواستههای بعدی، کار باید از نو شروع شود و تمام محدودیتها و خطرات قانونی و امنیتی متحد شدن را مجدداً عدهای از کارگران به جان بخرند. پس وقتی از سندیکا و ضرورت آن صحبت میشود، منظور کارکرد تثبیتشدهای در محیط کار است که کارگران در آن و در ارتباط با آن آموزش میبینند و خواستههای خود را پیگیری میکنند. سندیکا محل انباشت تجربیات آموزشی و مبارزاتی کارگران است و حتی در زمانی که کارگران مطالبات فوری ندارند، سندیکا بیکار نمینشیند و به آموزش کارگران در زمینههای مختلف مثل حقوق و قانون کار و اعتصاب میپردازد.
در شرایطی که امکان یا ضرورت اعتصاب و تجمع وجود ندارد نیز سندیکا به نمایندگی از کارگران مشکلات و خواستههای آنان را پیگیری میکند و در هر مورد فردی و جزئی، بخشی از کارگران یا تمامی آنها مجبور به ترک محل کار یا قطع روند کار و پذیرفتن عواقب و تنشهای این مسئله نمیشوند.
شورا:
از بطن اعتصاب عمومى سیاسى اکتبر [۱۹۰۵]، شوراهاى نمایندگان کارگران سر برآوردند. در ١٣ اکتبر، کارگران سن پترزبورگ دست به ابتکار تاریخى عظیم خود زدند. نمایندگان کارگران از کمیتههاى مختلف اعتصاب، در یک نشست مشترک، از کارگران سن پترزبورگ خواستند که نمایندگانى را براى عضویت در شوراى شهر انتخاب کنند. نخستین اجلاس شورا، پس از این فراخوان با حدود ٩٠ نماینده از ۴٠ کارخانه تشکیل گردید. این شورا در اندکمدتى گسترش یافت به نحوى که پس از اجلاس دوم ٢۶۶ نماینده از ٩۶ کارخانه و ۵ اتحادیه در آن حضور داشتند. این ارقام بعداً به ۵۶٢ نماینده از ١٨١ کارخانه و کارگاه و ١۶ اتحادیه رسید. شوراى سن پترزبورگ از میان خود یک کمیتهی اجرایى برگزید که مسئول رتقوفتق امور روزمره و پیشبرد مصوبات و وظایف شوراى نمایندگان بود. ایزوستیا نیز بهعنوان ارگان شورا منتشر گردید. اندکى پس از تشکیل شوراى نمایندگان کارگران در سن پترزبورگ، شوراى نمایندگان کارگران مسکو نیز تشکیل گردید که کارگران پنج رشتهی فلز، راهآهن، نجارى، چاپخانهها و دخانیات نقش فعالى در تشکیل آن داشتند. علاوه بر سن پترزبورگ و مسکو، شوراها در بیش از ۵٠ شهر و محل اسکان کارگران شکل گرفتند. این شوراها به محض تشکیل، کنترل ادارهی امور شهر را در دست مىگرفتند، به خدمات شهری نظم مىدادند، توزیع مواد غذایى را سازمان مىدادند، نظم را در شهر برقرار مىساختند و پارهاى از مطالبات کارگران از جمله ٨ ساعت کار روزانه را معمول مىساختند.[۱] (تأکیدها از من است)
این اولین تجربهی شورا در طول تاریخ است. همانطور که در متن بالا میخوانیم، از دل اعتصابات سراسری روسیه و کمیتههای مختلفی که برای اعتصاب تشکیل شده بودند شوراها سر برآوردند و حتی از اتحادیهها هم نمایندگانی در شورا شرکت کردند. پس اتحادیه و شورا دو کارکرد متفاوت در مبارزات کارگری دارند، که اگر هریک در جای خود کار نکند، به جنبش کارگری ضربهی مهلک وارد میشود. شوراهای کارگری فقط در شرایط انقلابی و برای در هم شکستن قدرت سیاسی طبقهی سرمایهدار ممکن است ایجاد شود. ایجاد آنها در زمانی ممکن است که توازن قدرت سیاسی و نظامی سرمایهداری حاکم بر هم خورده و تضعیف شده باشد و شرایط انقلابی امکان برقراری نظم مورد نظر سرمایه را از حاکمیت سیاسی سلب کرده باشد.
در شرایط انقلابی که شوراها تشکیل میشود، برای مدتی دو قدرت در مقابل هم قرار میگیرند: یکی شوراها و دیگری دولت سرمایهداری. اگر انقلاب پیروز شود، دولت سرمایهداری نابود میشود و اگر انقلاب شکست بخورد، شوراها سرکوب میشوند تا در انقلاب بعدی با درسگیری از نقاط ضعف و قوتشان با نیرویی قویتر دوباره علیه حاکمیت سرمایهداری قیام کنند، همانطور که تجربهی شوراها اولین بار در روسیهی ۱۹۰۵ به شکست انجامید و در ۱۹۱۷ توانست سرمایهداری را از صحنه بیرون براند.
شورای کارخانه هم در شرایط انقلابی به طور مداوم تلاش میکند که کارگران و طبقهی کارگر قدرت صنعتی را کسب کنند و به آن گرایش دارد که در هر لحظه جنگ طبقاتی را توسط کارگرانی که اغلب از قبل در سندیکاها متحد شدهاند دامن بزند. شورا مسئولیت مستقیم کارگران در تولید را امکانپذیر میکند.
با خودم فکر میکنم که آیا شرایط شرایط انقلابی است که شورای کارگری امکان شکلگیری داشته باشد و آیا اساساً شورای کارگری در شرایط کنونی میتواند از وضعیت فراروی کند یا نه.
با توجه به شعارهای اخیراً مطرحشده مبنی بر تشکیل شوراهای کارگری و کنترل کارگری از سمت برخی از رهبران کارگران اعتصابکننده و گروهها و رسانههای حامی آنها، روشن میشود که اینها اساساً کارکرد شورا در مبارزات کارگری را نمیدانند و درک دقیقی از این مسئله ندارند.
ما کارگران هنوز در بسیاری موارد همراه با کارفرما میشویم و کارگر همطبقهی خود را نادیده میگیریم. هنوز بر سر اینکه کارگر بغلدستیمان ترک، لر، کرد، عرب، بلوچ یا افغان است حساسیت داریم و گاهی منافع آنها را جدا از خود میپنداریم.
البته شرایط شرایطی انقلابی است، ولی نه انقلابی که باعث رهایی کارگران از یوغ استثمار باشد، بلکه انقلابی است که میخواهد این حکومت عوض شود و ساختار اقتصادی همان ساختار استثمارگر سرمایهداری باقی بماند.
پس از چند سال، تازه کارگران متوجه میشوند که چه فریبی خوردهاند. آنها جلودار شدهاند، خون و هزینه دادهاند تا دولت عوض شود. اما ظاهراً تنها چیزی که عوض شده ”روبنا“ست و ”زیربنا“ دستنخورده باقی مانده است؛ آبجوفروشیهایی باز شده است؛ به جای غزه و لبنان و هر جای دیگری که مردم و طبقهی زحمتکشش قربانی لشکرکشی، تجاوزات نظامهای امپریالیستی و سرمایهداری شده است (که میبایست از سوی فعالین مترقی مورد حمایت واقعی و راستین باشند) صحبت از روابط حسنه با اسرائیل و آمریکاست؛ اما تنها چیزی که تغییر نکرده، اقتصاد و وضع معیشتی کارگران است؛ هنوز تورم، هنوز بیکاری، تبعیض بیشتر از گذشته، هزینههای زندگی بیشتر از قبل و غیره. با اینکه ممکن است حجاب اجباری هم لغو شده باشد، اما تبعیض جنسی و ستم بر زنان و مناسبات مردسالارانه و زنستیزانه همچنان باقی است.[۲]
شرایط حال حاضر نشان میدهد که ما کارگران الان قدرتی داریم که هر جریانی میخواهد آن قدرت را پشت سر خودش بیندازد و به نفع خودش آن را مصادره کند. ما باید این قدرت را برای هدف طبقاتی خودمان به کار بیندازیم و متشکل کنیم و جلوی تکرار اشتباهات گذشته را بگیریم.
ما کارگران باید آگاه باشیم که اینان دلسوزان طبقهی ما نیستند. برای اینها کارگران و زندگی و مبارزاتشان صرفاً ابزاریاند برای رسیدن به اهداف طبقاتی و سیاسیشان.
در شرایط کنونی، ما «امکان» انقلابی را که منجر به تغییر ریشهای در اقتصاد و مناسبات اقتصادی شود رد میکنیم و اگر هم در حال حاضر اتفاقی بیفتد، آن انقلابی نیست که شرایط را به نفع ما کارگران تغییر دهد، بلکه صرفاً براندازی سیاسیای خواهد بود که تلاشها و مبارزات کارگران را تا جایی حمایت خواهد کرد که پیادهنظام اهداف امپریالیستیشان باشند و به محض آنکه کارکردشان تمام شد به شدیدترین شکل ممکن سرکوبشان خواهند کرد.
اکنون، با توجه به شرایط جنبش کارگری ایران برای رسیدن به هدف نهایی، ما باید در سندیکاهای محیط کار خود متشکل شویم. پس اگر سندیکا نداریم، به تشکیل سندیکا در محیط کار خود بپردازیم و اگر سندیکا داریم، تقویت آن را در دستور کار روز قرار دهیم و اگر از شرایط عینی و بهروز کارگران به دور افتادهایم، ارتباط زنده را با کارگران در محیط کارمان رقم بزنیم.
آذر ۹۷
مینا یاری
[۱]– جلال سامانی، پیدایش و تکامل طبقه کارگر، تهران: پژوهنده، ۱۳۸۰، صص ۳۱۱-۳۱۲٫
[۲]. رضا شهابی، «دربارهی مبارزهی طبقاتی کارگران ایران»، نشر اینترنتی، ۱۳۹۲٫