اوضاع اسفبار یک مارکسیست – لنینیست درمانده

اوضاع اسفبار یک مارکسیست لنینیست درمانده

آقای ایرج فرزاد در مخمصه ی بدی گیر کرده است. از یک سو قادر نیست حتی یک مورد از موارد انبوه نقد من بر لنین و حزب لنینی را در نوشته ی اخیرم («دفاع از سرمایه دولتی در مقابل سرمایه ی خصوصی، مرده ریگ لنینیسم»، مندرج در وبلاگ «درابا» و چند سایت اینترنتی) رد کند و، از سوی دیگر، اعتقاد به لنین و حزب لنینی برای او به نوعی ناموس تبدیل شده که او خود را موظف به پرستیدن آن می داند و همین ناموس پرستیِ ایدئولوژیک – حزبی است که آقای فرزاد را ناچار می کند که به نگهبانی از معبد لنین و حزب لنینی بپردازد و به هر قیمتی که شده مانع حرمت شکنی و تقدس زدایی از آن شود. خروجیِ چنین مخمصه ای لاجرم فورانی از نیش و کنایه و لعن و لیچار و فحش و فضیحت سیاسی است که کاربردشان چیزی جز سرپوش گذاشتن بر ناتوانی از پاسخ گویی به نقد لنین و لنینیسم از یک سو و ارعاب منتقدان از سوی دیگر نیست. برای اطلاع خواننده ای که نوشته ی «عوامفریبان، بدترین دشمنان طبقه کارگراند» (مندرج در چند سایت های اینترنتی) را نخوانده است نمونه هایی از این بیرون زدن رگ غیرت ناموس پرستانه ی آقای فرزاد نسبت به نقد من در مورد لنین و حزب لنینی را، که در مواردی تا حد منتسب کردن بیشرمانه ی من به «رژیم اسلامی» و «میهن اسلامی» پیش رفته است ، در اینجا می آورم: «تهی از هرگونه احساس همدردی انسانی و عاطفه به زندگی واقعی کارگران»، «ادیب بیرحم و عاری از هر عاطفه انسانی»، «عوامفریب ترین و بی رحم ترین و ناانسانی ترین دشمن طبقه کارگر»، «شباهت نویسنده و طلبه صنف ادبای مشروطه خواه و سنت گرا با جاسوسان اداره حراست رژیم اسلامی و هنرمندان اجیر سرکار تچر»، «انبان کینه و نفرت علیه لنین و هر تلاش برای ساختن حزب لنینی»، «نویسنده نه چندان محترم «میهن اسلامی»»، «تردستی موژیک پسند و طلبه مآب»، «کشیدن عکس مار» [به جای نوشتن کلمه ی مار]، «میراث دار مکاتب مهجور فلسفی- کارگرپناه و بقایای مهجورتر “خط ۵″ی ها و روشنفکران چپ ۵۷ی «هوادار طبقه کارگر»، «لاطائلات و هذیان های انزواهای مهجور و هسته های ضداجتماعی» و… . و اینها همه در نوشته ای آمده که حجمش حتی به یک صفحه هم نمی رسد. افاضات نفرت پراکنانه ی آقای فرزاد به اینها محدود نمی شود. او دست به تحریف نوشته ی من نیز می زند. برای مثال، یکی از جملاتی که من نوشته ام چنین است: « چنین پیداست که مطالبه ی مالکیت و اداره ی کارخانه ها توسط دولت در میان این کارگران طرفداران زیادی دارد، به طوری که حتی آن بخش از نمایندگان کارگران که خواهان «اداره ی شورایی» شرکت هستند مدیریت دولتی شرکت را به طور کلی رد نمی کنند و فقط آن را به نظارت شورای کارگری مشروط می کنند،…». مضمون آنچه در قسمت نخست این جمله آمده آشکارا این است که کارگران هفت تپه عموماً خواهان اداره ی شرکت از سوی دولت هستند. اما نکته ی جمله، که سپس اضافه می شود، این است که حتی آن بخش از نمایندگان کارگران که خواهان «اداره ی شورایی» شرکت هستند (که علی القاعده باید مخالف اداره ی شرکت از سوی دولت باشند) مدیریت دولتی شرکت را رد نمی کنند و فقط آن را به نظارت شورای کارگری مشروط می کنند. حال ببینید آقای فرزاد جمله ی به این روشنی را چه گونه نقل کرده است: «مرقوم فرموده اند که کارگران هفت تپه و فولاد بخاطر مطرح کردن الغاء “خصوصی سازی” و واگذاری شرکت ها به دولت، خطای بس فاحشی مرتکب شدند. میفرمایند: ”نمایندگان کارگران که خواهان «اداره ی شورایی» شرکت هستند مدیریت دولتی شرکت را به طور کلی رد نمی کنند و فقط آن را به نظارت شورای کارگری مشروط می کنند”.». صرف نظر از استهزا و تمسخری که در این به اصطلاح نقل قول آشکارا به چشم می خورد، آقای فرزاد نکاتی را بر زبان من گذاشته شده که من نگفته ام: «خطای بس فاحش» کارگران سخن من نیست. من واقعیتی را بیان کرده و گفته ام مطالبه ی مالکیت و اداره کارخانه ها توسط دولت در میان کارگران هفت تپه طرفداران زیادی دارد. البته من پایین تر گفته ام که گرایش به دولتی شدن مدیریت کارخانه در کل جنبش کارگری ایران ریشه دارد، اما این ریشه را از یک سو به ناتوانی و ضعف تاریخی خودِ کارگران و از سوی دیگر به تأثیر مخرب احزاب مارکسیستی – لنینیستی در جنبش کارگری نسبت داده ام. بنابراین، نقد من به توده ی کارگران در این مورد به لحاظ عینی متوجه امری تاریخی و از نظر ذهنی معطوف است به تاثیرپذیری از احزاب چپ. فروکاستن این نقد به «خطای بس فاحش» کارگران تحریفی است که شرح هدف آن به توضیح تحریف دیگر آقای فرزاد نیاز دارد. این تحریف، حذف عبارت « حتی آن بخش از» از جمله ی من است. این عبارت تأکید جمله ی انتقادی من را از روی عموم کارگران هفت تپه بر می دارد و متوجه بخش پیشرو این کارگران می کند، بخشی که خواهان «اداره ی شواریی» کارخانه است. در واقع من به این بخش انتقاد کرده ام که نمی توان از یک سو خواست اداره شورایی کارخانه را مطرح کرد و از سوی دیگر طرفدار مدیریت کارخانه از سوی دولت (حتی تحت نظارت شورای کارگری) بود. همین انتقاد به بخش پیشرو کارگران هفت تپه است که آقای فرزاد با حذف عبارت «حتی آن بخش از» آن را پیچانده تا بتواند ابتدا از زبان من بگوید عموم «کارگران هفت تپه و فولاد… خطای بس فاحشی مرتکب شدند» و سپس این روضه را بخواند که من «ادیبی بیرحم و عاری از هر عاطفه انسانی» هستم که «از هرگونه احساس همدردی انسانی و عاطفه به زندگی واقعی کارگران تهی» است.

با خواندن نوشته ی آقای فرزاد این پرسش بی درنگ در ذهن هر خواننده ی بی غرضی شکل می گیرد که به راستی اگر در ایشان توانایی و خواست پاسخ گویی به نقد لنین و حزب لنینی وجود دارد چه نیازی به این حربه ی کثیف تحریف و فحش و فضیحت سیاسی و هتک حرمت منتقدان هست؟ آیا حربه هایی از این دست جز برای آن است که از یک سو ناتوانی کاربرِ آن را در پاسخ گویی به نقد بپوشاند و از سوی دیگر منتقد را مرعوب سازد؟ ذکر این نکته را در اینجا لازم می دانم که از قضا کاربرد این گونه شیوه های ماقبل بورژوایی و قبیله ای در برخورد با منتقدان، از لنین به ایرج فرزاد به ارث رسیده است. می توان نمونه های فراوانی از کاربرد این شیوه از سوی لنین را ذکر کرد، که بحث را از حوصله ی این نوشته ی کوتاه بیرون می برد. فقط به یک مورد از آن اشاره می کنم و آن «توله سگ» نامیدن کائوتسکی از سوی لنین در کتاب انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد است.

اما آنچه درباره ی این شیوه ی برخورد با دیدگاه های انتقادی باید گفت در سرپوش گذاشتن بر ناتوانی در پاسخ گویی به انتقاد از یک سو و ارعاب منتقدان از سوی دیگر خلاصه نمی شود. ملزومات این شیوه ی برخورد، منطق کاربرِ آن را نیز مختل و فَشَل می کند. منطق متعارف آقای فرزاد در برخورد به منتقدان حزب لنینی («سازمان انقلابیون حرفه ای») و به طور کلی لنینیسم «کارگر پناه» نامیدن آنهاست (اکنون دیگر «اکونومیست» نامیدن آنها خاصیت اش را از دست داده است). به عبارت دیگر، به نظر ایشان، این منتقدان عیب و ایرادهای کارگران را نادیده می گیرند، دست نوازش بر سر آنها می کشند و نه تنها تلاشی در جهت مقابله (و به قول لنین «جنگ») با جنبش خودانگیخته ی طبقه ی کارگر نمی کنند بلکه خودشان را تا حد این جنبش پایین می آورند (و به تعبیر لنین در مقابل جنبش خودانگیخته سر فرود می آورند). اما آقای فرزاد در همین نوشته ی مورد بحث، به نکته ای درباره من اعتراف می کند که درست نقطه ی مقابل «کارگرپناهی» مورد نظر ایشان است، و آن به نقد کشیدن دیدگاه کارگران هفت تپه و فولاد اهواز در مورد پذیرش مالکیت و مدیریت دولتی است. فرد «کارگر پناه» قاعدتا باید دیدگاه موجود کارگران را در باره مالکیت و مدیریت دولتی نقد نکند و آن را همان گونه که کارگران می گویند بپذیرد. من نه تنها این دیدگاه را نپذیرفته ام بلکه آن را به نقد کشیده ام. از قضا این خودِ آقای فرزاد است که این دیدگاه را پذیرفته و، برخلاف توصیه ی معبودش، در مقابل جنبش خودانگیخته ی کارگران هفت تپه و فولاد اهواز سر فرود آورده است. این نقض منطق استدلالیِ آقای فرزاد همان چیزی است که ملزومات کاربرد حربه ی فوق الذکر آن را ایجاب کرده است، حربه ای که چنان که گفتم علاوه بر پوشاندن ناتوانی از پاسخ گویی به انتقاد منتقدان، برای ارعاب و در واقع سرکوب منتقدان طراحی شده است.

و سرانجام کلام آخر این است که من بنا نداشتم و همچنان ندارم به افاضات آقای فرزاد و امثال ایشان جواب دهم. اما این بار این کار را کردم، به دو دلیل. نخست این که از کسانی چون ایشان بعید نیست که سکوت منتقدان را حمل بر این کنند که گویا حربه شان برای جلوگیری از نقد لنین و حزب لنینی کارآمد بوده است. خواستم به ایشان و همپالکی هایش بگویم که اشتباه می کنند اگر فکر می کنند فحاشی و هتاکی با هدف سرکوب کردن منتقدان می تواند مانع نقد شود. دوم، به نظر من این پاسخ می تواند برای خودِ آقای فرزاد نیز سودمند باشد و ای بسا او را تکان دهد تا از این گونه وجیزه نویسی های آکنده از نفرت و نیش و کنایه و لعن و لیچار دست بردارد و با پیش گرفتن راه آرامش و متانت به فکر کارهای نظریِ اساسی و پاسخ گویی های مستدل و وزین به منتقدان لنین و حزب لنینی بیفتد. با آن که در مَثَل مناقشه نیست، اما می توان درماندگی حزبی – ایدئولوژیک آقای فرزاد را به بیماریِ صرع تشبیه کرد و گفت آنگاه که فردِ مبتلا به صرع دچار تشنج می شود اطرافیان وی دست و پای او را می گیرند و می کوشند او را کنترل و آرام کنند، هم برای آن که ضربات دست و پای او به این اطرافیان نخورد و هم از آن رو که او را آرام کنند تا بتوانند سپس به درمانش بپردازند. من البته امید چندانی به خلاصی آقای فرزاد از دست این سندروم مزمن ایدئولوژیک – حزبی ندارم، اما اگر او از این درماندگی خلاصی یابد از دل و جان خوشحال می شوم.

محسن حکیمی

۱۱ آذر ۱۳۹۷