از ناآگاهی استبداد برمی خیزد (آنچه کارگران ِ نیشکر و فولاد باید بدانند)

اعتراضات ِ کارگران ِ نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز و شعارهای کارگران ِ نیشکر به ویژه شعار شوراها بار ِ دیگر بوی کباب ِ قدرت را به مشام ِ فرقه سازان و فرقه گرایانی که دستی از دور برآتش ِ استبداد ِ نظامی پادگانی ِ حاکم بر کل ِ جامعه ی ایران دارند رسانده است. پیش از هر سخنی پرسشی که به ذهن ِ هر انسان ِ آگاه از وضعیت ِ حاکم که از نزدیک دست بر آتش ِ استبداد دارد می رسد و باید برسد این است که: کارگران هفت تپه با کدام آگاهی خواهان ِ ایجاد ِ شوراهای کارگری شده اند، و آیا می دانند بدون ِ تولید و مناسبات ِ پیشرفته و خصوصن دموکراسی ِ واقعی و ریشه دار در کل ِ جامعه هرگز نمی توان ساز و کار و اداره ی یک کارخانه را شورایی کرد و با فرض ِ محال که کارگران ِ هفت تپه و یا فولاد ِ اهواز بتوانند اراده ی خود را به رژیم ِ تمامیت خواه تحمیل نموده و خود اداره ی کارخانه را به دست گیرند فکر کرده اند بعدش چه خواهد شد؟                اول آنکه،  هفت تپه و اهواز جزیره ای در سیاره ی دور افتاده از بقیه ی ایران و بالاخص جهان ِ سرمایه داری نیستند که بتوانند در یک حاکمیت ِ استبدادی ِ به شدت میلیتاریزه و سرکوبگر شورای خودمختار تشکیل دهند و نظم و نظام ِ کارگری بر قرار سازند و در عین ِ حال با بقیه ی ایران و جهان ِ پیرامون هم داد و ستد ِ اقتصادی و هم مناسبات ِ سیاسی خارج از کرد و کارهای نظام ِ سرمایه داری داشته باشند. دوم آنکه، در یک رژیم ِ استبدادی و نظامی پادگانی که نه آزادی ِ تشکل یابی و نه آزادی ِ بیان و گردش ِ آزاد ِ اطلاعات و آگاهی ها وجود ندارد، چرا باید باور کرد که کارگران ِ هفت تپه یا فولاد ِ اهواز از چنان شناخت و آگاهی یی برخوردارند که این شعار را خود آگاهانه برگزیده و تحت ِ تاثیر فرد یا افراد ِ فرقه گرا نبوده اند. سوم این که، از این رو، باید پرسید این آگاهی ِ دروغین و فریبنده و گمراه کننده را کارگرانی که چهل سال است زیر ِ شدیدترین سرکوب ها و محرومیت ها و بی حقوقی ها و عوامفریبی های سیاسی و مذهبی بوده و هرگاه حق و حقوق ِ خود را مطالبه کرده اند با شلاق و زندان پاسخ گرفته اند کی و چگونه و از کجا کسب کرده و کی و چگونه به آگاهی ِ سوسیالیستی و کمونیستی رسیده اند. آیا جز این است که این آگاهی ِ نابه جا و نابه هنگام و اساسن فاقد اعتبار ِ تاریخی را فرد یا افراد ِ فرقه گرا به ذهن و زبان ِ کارگران القا کرده تا مقاصد ِ خود را بیان کنند؟

  آیا کارگران می دانند در یک جامعه ی عقب مانده با مناسبات ِ پدرشاهی و خدایگان بندگی باز هم به فرض ِ محال اگر شورایی برپا گردد عملکردش حتا اگر اعضای آن شوراها انتخابی هم باشند باز هم به شیوه ی دوران ِ فئودالی و کدخدا سالاری گرایش به استبداد پیدا خواهد کرد و باز در نهایت به یک حاکمیت استبدادی ِ پدرسالار تبدیل خواهد شد.؟

آیا کارگران ِ هفت تپه و فولاد ِ اهواز که خواهان ِ دولتی شدن ِ کارخانه های شان هستند، و فرقه گرایانی که این مطالبه را خواست ِ خود تلقی کرده اند می دانند تفاوت ِ بخش دولتی و بخش ِ خصوصی در ایران که حاکمیت یکدست نظامی پادگانی است تفاوت ِ خواجه علی و علی خواجه است؟ فرقه گرایان به نفع شان است که نفهمند، آیا کارگران هنوز نفهمیده اند هرگاه مطالبه ای را مطرح کرده و حقی را خواسته اند با رژیمی یکدست و یک پارچه سرکوبگر رو دررو هستند و سرکوب می شوند. فرقه گرایان نمی خواهند بدانند و به نفع شان نیست که بدانند،  اما کارگران و رهبران شان اگر نمی دانند باید بدانند سرمایه داری ِ حاکم بر ایران نه یک سرمایه داری ِ نرمال ِ تاریخی دورانی نظیر ِ سوئد و نروژ و آلمان و حتا هندوستان، بلکه سرمایه داری ِ دولتی است که قباله ی ششدانگ ِ سیاست و اقتصاد به نام ِ و در مالکیت ِ نظامیان و یک فرمانده ِ کل ِ قواست که بر این نظامیگری ِ تمامیت خواه فرمانفرمایی میکند وهیچ کسی را در رهبری و فرمانفرمایی ِ بلامنازع ِ خود شریک نمی داند و تا درقدرت است شریک نخواهد کرد. تقسیم ِ این حاکمیت به بخش ِ دولتی و بخش ِ خصوصی نیز مصداق ِ همان خواجه علی و علی خواجه و اشتباه ِ تاریخی ِ بزرگی است که خود یک عامل ِ مهم در بقای استبداد و باز تولید ِ آن در ایران است. به این دلیل که همسان انگاری و همتراز پنداری ِ استبداد ِ فردی با دیکتاتوری ِ طبقاتی راه ِ برون رفت از استبداد را با راه ِ رهایی از دیکتاتوری یکی می داند و برای هردو نسخه ی واحدی تجویز می کند، در حالی که جایگزین ِ استبداد ِ فردی و سرباز خانه ای برقراری ِ دموکراسی و آزادی های سیاسی، و جایگزین ِ دیکتاتوری ِ طبقاتی ِ بورژوایی دولت ِ پرولتاریایی است. این همسان و همتراز پنداری ِ نادرست و نسخه ی غلط بود که موجب شد در ۱۳۵۷ استبداد ِ تازه نفس با سوء استفاده از خلاء شناخت و آگاهی ِ درست و مارکسیستی جایگزین ِ استبداد ِ خلع ِ قدرت شده گردد.

افزون بر آنچه گفته شد، شورایی شدن ِ کارخانه ها و مراکز ِ تولید یک چیز است و شورایی شدن ِ حاکمیت – که مشخصن مورد ِ نظر ِ دار و دسته های در کمین ِ قدرت است- یک چیز ِ دیگر. شورایی شدن ِ کارخانه ها همچنان که گفتم در یک حاکمیت ِ استبدادی ِ نظامی پادگانی غیر ممکن است و اگر هم شورایی تشکیل شود دیر یا زود تغییر ِ ماهیت می دهد و حاکمیت اداره ی آن را در دست می گیرد و به ابزاری برای سرکوب ِ کارگران تبدیل می شود. مانند ِ سال ِ ۵۷ در همین هفت تپه و دیگر کارخانه ها و شرکت ها و مراکز ِ تولید که شوراها به زور ِ عوامل ِ چماق به دست ِ استبداد تازه از راه رسیده تبدیل به شوراهای اسلامی شد و در مقابل ِ تصمیمات و مطالبات ِ کارگران قرار گرفت.

اما، شورایی شدن ِ حکومت یا به بیان ِ دیگر برآمدن ِ دولت و حکومت از درون ِ شوراها آنهم در جایی که دموکراسی و آزادی های سیاسی وبالاخص آزادی ِ بیان و آزادی ِ انتخاب و انتخاب ِ آزاد نیست، یک خیالبافی و توهم ِ محض است و تنها از زبان ِ کسانی بیان می شود که گمان می کنند اگر مثلن فلان کارخانه یا حتا همه ی کارخانه های ایران شورایی شد حاکمیت ِ تا دندان مسلح بدون ِ مقاومت تسلیم خواهد شد و آنها به آسانی قدرت را از آن ِ دار و دسته و کدخدای از پیش تعیین شده ی خود خواهند کرد.

طبقه ی کارگر ِ ایران امروز بیش و پیش از هرچیز به فضای باز و آزادی های فوری و بی قید و شرط ِ سیاسی نیازمند است تا در آن فضا بتواند خود را هم به آگاهی ِ عام ِ سیاسی- اجتماعی و تاریخی، وهم به خودآگاهی ِ طبقاتی مجهز نماید تا فرقه سازان و فرقه گرایان ِ بوی کباب ِ قدرت به مشام خورده نتوانند آنان را نربان ِ قدرت ِ خود کنند و چون از نردبان بالا رفتند همان برسر ِ کارگر و زحمتکش و کل ِ جامعه بیاورند که همفکران شان در دیگر کشورها آوردند.

کارگران ِ ایران بخشی از جامعه ای هستند که درتمام ِ طول ِ هستی ِ اجتماعی و تاریخی اش آگاهی ِ اجتماعی و سیاسی ِ خود را یا دردرازمدت ِ چندصد ساله از ملاها کسب کرده یا در کوتاه زمان ِ صدساله- نسبت به ملاها- از توده ای لنینیست ها. دو منبع ِ « آگاهی رسان» ی که چند خصوصیت ِ مشترک دارند که اگر این جامعه آن مشترکات را نداند مدام در یک چرخه ی به ظاهر ناتمام به دور ِ محور ِ حاکمیت های استبدادی خواهد چرخید و دست کم در چشم انداز ِ نزدیک راه به آزادی نخواهد برد. محصول و برآمد ِ « آگاهی رسانی» ِ ملاها را در جمهوری ِ اسلامی دیده ایم و هنوز می بینیم که چگونه با تکیه بر آگاهی های دروغین و ازجمله بهشت ِ دروغینی که وعده داد جامعه را گرفتار ِ چه جهنم و چگونه هیولاهایی ساخت.

اما آگاهی های دروغین ِ توده ای لنینیست ها را اگر جامعه ی ما هنوز در حاکمیت تجربه نکرده و تنها در وعده و شعارها می شنود و می خواند، در شوروی هم حاکمیت ِ دولتی و هم « دموکراسی ِ شورایی» به تجربه درآمده که خواندن وشنیدن و مقایسه ی آن با روش ِ حکومت ِ ملاها خصوصن که مستند به نظرات ِ مکتوب ِ  لنین باشد بسیار آموزنده خواهد بود.

وعده ی توده ای لنینیست ها به کارگران و جامعه ی ایرانی بر یک محور ِ کانونی یعنی « دموکراسی ِ شورایی» قرار دارد که به گفته ی آنها پاسخگوی نیازهای نه تنها این جامعه بلکه نیاز ها و مطالبه های زیستی و اجتماعی ِ تمام بشریت خواهد بود، که در یک جمع بندی ِ کلی و خلاصه شده و نمونه وار مورد به مورد چنین است:

لنینیست ها به کارگران ِ ایران و ازجمله اخیرن به کارگران ِ هفت تپه و فولاد ِ اهواز می گویند دموکراسی ِ شورایی ِ ما به بهره کشی از کارگران پایان می دهد.

آیا چنین است؟ : لنین در۱۹۱۹ دو سال پس از کسب ِ قدرت با مطرح کردن ِ « شنبه های کمونیستی» زیر ِ تمام ِ وعده ها و ادعاهای اش در خصوص ِ لغو ِ بهره کشی از کار ِ کارگران زد و نوشت« من به آن چیزی که در شهرها ی ما به شنبه های کمونیستی نامیده می شود استناد می کنم. این نامی است که به کار ِ مجانی ِ کارگران ِ شهری داده شده و اضافه بر کاری است که از هر کارگر خواسته می شود و طی چند ساعت برای رفع ِ نیازمندی های{ بخور و نمیرش} انجام می شود. این شنبه ها برای نخستین بار در مسکو توسط ِ کارکنان ِ راه آهن معمول گردید. شک نیست که کارگران ِ مسکو بسیار بیش از دهقانان با مصیبت و گرسنگی دست به گریبان اند{ بیچاره هم دهقانان و هم به ویژه کارگران!} و اگر شما با شرایط ِ زندگی ِ آنان آشنا شوید که با چه شرایط سختی زندگی می کنند از شیوه ی کار ِ آنان{ یعنی کار رایگان برای بلشویک ها} شانه خالی نخواهید کرد. ما بلشویک ها افراد ِ غیر حزبی را به حزب راه نمی دهیم که از مزایای حزبی بودن برخوردار گردند، بلکه برای آن راه می دهیم که نمونه ی کار ِ بلشویکی یعنی کارکردن ِ رایگان را بیاموزند.  درعین حال ما می دانیم که حالا حالاها نمی توانیم  نظام ِ سوسیالیستی را معمول داریم و اگر این نظام در دوران ِ فرزندان و شاید فرزندان ِ فرزندان ِ مامستقر گردد خدا را شکر خواهیم کرد.».( مجموعه ی آثار. ترجمه ی پورهرمزان. جلد دوم. ص.۱۴۹۵-۱۴۹۶ . درون ِ کروشه از من است.). به این ترتیب، حاکمیت ِ بلشویکی نه تنها به بهره کشی از کارگران پایان نداد بلکه با برقراری ِ شنبه های کمونیستی بدترین و شدیدترین بهره کشی ها را به کارگران تحمیل نمود. این بهره کشی در زمان ٍِ استالین هم با نام ِ استاخانفیسم ادامه پیدا کرد و بلشویک ها همچنان ازکار ِ رایگان ِ کارگران سودها بردند و ثروت ها اندوختند.

توده ای لنینیست ها به کارگران ِ ایران می گویند: دموکراسی ِ شورایی ِ آنها از دموکراسی ِ انتخاباتی ِ چهارسال یک بار ِ بورژوایی عالی تر است. یعنی اگر در جامعه های بورژوایی اهالی هر چهار سال یک بار پای صندوق های رای می روند و نمایندگان ِ خود راانتخاب کرده و به پارلمان می فرستند، در حکومت ِ بلشویکی نوع ِ عالی تر و کامل تری از دموکراسی هست که این نقیصه یعنی هر چهار سال یکبار را ندارد و نمایندگان و برگزیدگان ِ شوراها از صدر تا ذیل هروقت اهالی اراده کنند برکنار می شوند و افراد ِ گزین تری را جایگزین ِ آنها خواهند کرد. اما، لنین یعنی پیشوا و رهبر ِ فکری و آموزگار ِ توده ای لنینیست ها نه از سوی شوراها انتخاب شده بود، نه به انتخاب کردن و انتخاب شدن به هیچ شکل و شیوه ای اعتقاد داشت و نه تا پایان ِ عمر به هیچ انتخابی گردن گذاشت. اوکه با همدستی ِ « امپریالیسم ِ آلمان» باقطار ِ مهر و موم شده مخفیانه از سوییس وارد روسیه شده بود، کمی بعد با کودتای شبانه قدرت را به دست گرفت و هم خود رهبر ِ مادام العمر شد هم جانشین ِ مادام العمر ِ خود را تا زنده بود به شیوه ی پدرسالارها با وصیت برگزید. به این ترتیب که با نام بردن از یک یک ِ فرزندان ( رفقای) خود وبرشمردن ِ خصوصیات ِ رفتاری و اخلاقی ِ یک یک ِ آنها به اعضای پولیت بوروی حزب تاکید یا درواقع فرمان داد برای جلوگیری از فروپاشی ِ حزب ِ پادرهوا یکی از این افراد  ( فرزندان ِ وفادار به راه و روش ِ حکومتی ِ پدرسالار) را به رهبری ِ حزب و کشور و جامعه برگزینند. در این گزینش ِ وصیت نامه ای رای و نظر ِ شوراها و اهالی ِ روسیه کم ترین دخالتی نه داشت و نه با استبدادی که لنین حاکم کرده بود می توانست داشته باشد. انتخاب ِ جانشین از میان ِ رفقا و فرزندان ِ خلف ِ خود توسط ِ لنین هم معنایی جز اعتقاد به ژن ِ برتر ِ بلشویک ها نداشت. در واقع از دید ِ لنین اعضای پولیت بورو همه از ژن ِ برتر و آن چند نفر که از آنها برای جانشینی ِ خود نام برد ژن شان از آن دیگران هم برتر و همژن ِ خود ِ لنین بودند. استالین به پیروی از تفکر ِ لنین بود که گفت ما بلشویک ها از سرشت ِ ویژه ای هستیم. این تفکر ِ سرشت ِ ویژه و ژن برتر دقیقن شبیه آن تفکر ِ ملاهاست که خود را سید و اولاد ِ پیغمبر و از سرشت ِ ویژه می دانند و به همین دلیل حکومت شان نیازی به تایید ِ« خلق الله» ندارد و می توانند مادام العمر بر آن ها فرمانروایی کنند. اعتقاد به ژن ِ برتر و سرشت ِ ویژه فقط و فقط می تواند ریشه در اصلیت ِ فکری و ایدئولوژیک ِ فئودالی و پدر سالاری ِ پیشاسرمایه داری داشته باشد. چرا که هیچ یک از دو طبقه ی اصلی ِ این دوران یعنی بورژوازی و پرولتاریا نه ادعای سرشت ِ ویژه و ژن ِ برتر دارند و نه بنا بر موقعیت و اصالت ِ تاریخی دورانی و ایدئولوژی ِ طبقاتی ِ پسافئودالی شان می توانند چنین ایده و ادعایی داشته باشند. به همین دلیل هم هست که ملاها و بلشویک ها بد ترین و عقب مانده ترین استبداد ِ ولایتی خلافتی ِ ناهمخوان با این دوران را بر جامعه و کارگران و حتا بورژوازی تحمیل کرده اند.

 خود برگزینی ِ مادام العمری ِ ابرمرد سالار ِ متکی بر سرشت ِ ویژه، اولن هیچ جایی برای گزینش ِ« عوام الناس» باقی نمی گذارد ، ثانیین هیچ عوام الناسی  حق ِ اعتراض و اظهار ِ نظر ِ مخالف به نظر و رای پیشوا و رهبر ندارد و همه موظف اند نظر و حتا خلاف گویی های پیشوا را وحی ِ نازل شده تلقی کنند. در غیر ِ این صورت حساب شان با « کرام الکاتبین » ِ اطلاعاتی امنیتی است.

شصت سال پیش از آنکه «ابرمردی با ژن ِ برتر و سرست ِ ویژه ی سادات» از قعر ِ دوران ِ فئودالی برآید و میخ ِ حکومت اش را در ایران بکوبد و اعلام کند همه ی عوام موظف اند به حکم ِ آن سرشت ِ ویژه از فرمان های او اطاعت ِ بی چون و چرا نمایند، ابرمرد ِ دیگری با ژن ِ برتر و سرشت ِ ویژه ی بلشویکی در شوروی از قعر همان دوران و مناسبات ِ خدایگان بندگی اش برآمد و همه گان را به اطاعت ِ بی چون و چرا از فرمان های خود فراخواند و نوشت: « در باره ی اهمیت ِ قدرت ِ دیکتاتوری ِ شخص ِ واحد از نقطه نظر ِ وظایف ِ خاص ِ لحظه ی حاضر باید گفت شرایط ِ موجود وحدت ِ اراده ی بلاشرط و کاملن موکدی را ایجاب می کند، و این موکدترین وحدت ِ اراده را نمی توان تامین نمود مگر از راه ِ اطاعت ِ بی چون چرای هزاران و میلیون ها نفر از اراده ی یک نفر{ که خود ِ پیشوا و رهبر ِ بلشویک ها یعنی لنین باشد}. اطاعت ِ بی چون و چرا از اراده ی یک نفر برای پیشرفت ِ مراحل ِ کاری در هرسازمانی ضرورت ِ مسلم دارد. امروز، انقلاب ِ ما به منظور ِ استحکام ِ خود خواهان ِ اطاعت ِ بی چون وچرای توده ها از اراده ی واحد ِ رهبران ِ خود{ یعنی همان پنجاه نفر ژن ِ برتر و دارای سرشت ِ ویژه ی کمیته ی مرکزی ِ حزب  و در صدر ِ آنها ایلیچ لنین} هستند. تمام ِ تلاش ِ ما رهبران ِ حزب ِ بلشویک این است که در راس ِ توده ی فرسوده ای که در جست وجوی راه ِ نجات ِ خویش است قرار گیریم و این توده{ ی نادان و ناآگاه} رابه راه ِ راست هدایت کنیم.{ تو گویی این سخنان از دهان ِ رهبر ِ جمهوری اسلامی بیرون می آید!}. به راه ِ انضباط و راهی که توده ها را به اطاعت ِ بی چون و چرا از اراده ی رهبر ِ شوروی{ یعنی خود ِ لنین} وادار نماید. ( مجموعه ی آثار. ترجمه ی پورهرمزان. جلد سوم.ص.۱۹۸۵- ۱۹۸۶ . درون ِ کروشه از من است.).  بعد از لنین، استالین و بعد از استالین همه ی دیگر رهبران ِ شوروی و روسیه تا همین حالا، این « تجمع ِ اراده ی میلیون ها نفر در یک نفر شخصیت ِ کاریزماتیک ِ دارای ژن ِ برتر» و اطاعت ِ بی چون و چرای آن میلیون ها نفر از شخصیت ِ برتر را ادامه داده اند. اراده ی واحدی که هیچ جایی برای « دموکراسی ِ شورایی ِ» ادعایی ِ توده ای لنینیست های ما باقی نمی گذارد.

حاکمان ِ مستبد وقتی پایه های حاکمیت شان را لرزان و در معرض ِ خیزش ِ عمومی و فرو ریزش می بینند به انواع ِ روش های سرکوب ِ پلیسی و کنترل ِ علنی و غیر ِ علنی روی می آورند. یکی از این روش ها گماشتن ِ جاسوس و خبرچین از خود ِ« توده ها» در میان ِ توده هاست. لنین هم که سوسیالیسم ِ دروغین و درواقع سرمایه داری ِ دولتی اش روز به روز بی اعتبارتر و استبداد ِ فردی اش رسواتر می شد چاره ای جز توسل به این روش یعنی برگماردن ِ جاسوس و خبرچین حتا در میان ِافراد ِ خودی و پولیت بوروی حزب برای بقای سرکردگی ِ خود برحزب و جامعه نداشت.( بخوانید: لنین. نوشته ی رابرت سرویس. ترجمه ی بیژن اشتری. صفحات ۶۰۵ تا ۶۵۹ ). او در۱۹۲۳ چند ماه قبل از مرگ تیر ِ خلاص بر لاشه ی مرده زاد ِ « دموکراسی ِ شورایی» اش زد  وجاسوسی و خبرچینی از خودی و غیر ِ خودی را در« پیشنهاد به کنگره ی دوازدهم حزب» به امر ِ رایج در جامعه تبدیل نمود: « من به کنگره پیشنهاد می کنم{ به زبان ِ رهبر ِ بلامنازع یعنی دستور می دهم} هفتاد وپنج تا صد عضو جدید برای کمیسیون ِ مرکزی ِ تفتیش از میان ِ کارگران و دهقانان انتخاب کند. منتخبین باید از لحاظ ِ حزبی { یعنی سرسپردگی} مورد ِ همان آزمایشی قرار گیرند که اعضای عادی ِ کمیته ی مرکزی ِحزب قرار می گیرند. منتخبین باید از کلیه ی حقوق و مزایای اعضای کمیته ی مرکزی برخوردار باشند. این کارکنان{ یعنی همان خبرچینان } باید از جهت ِ شرافت ِ اخلاقی و از جهت ِ اطلاع از دستگاه ِ دولتی ِ ما مورد ِ آزمایش های خاصی قرار گیرند، ونیز آزمایش ِ مخصوصی را در باره ی آشنایی با مبادی ِ روش های علمی ِ کار به طور ِ کلی بگذرانند. به نظر ِ من برقراری ِ یک چنین پیوندی میان ِ بازرسی ِ کارگری و دهقانی و کمیسیون ِ مرکزی ِ تفتیش برای هردوی این نهادها{ی خبرچینی و جاسوسی} سودمند خواهد بود… مفتشان{ جاسوسان و خبرچینان} باید فوق العاده کاردان و کاملن آزمایش شده و کاملن قابل اعتماد باشند و حقوق ِ زیاد دریافت نمایند که آنها را به کلی از وضع ِ کنونی ِ واقعن تیره بختانه ی مامور ِ بازرسی ِ کارگری و دهقانی نجات دهد. .. مفتشان و جاسوسان در عین ِ حال باید خود را برای کارهایی آماده نمایند که من ابایی ندارم که آن راتدارک برای شکار{ ِ مخالفان} بنامم. ..» ( مجموعه ی آثار. ترجمه ی پورهرمزان. ص.۲۲۰۲ تا۲۲۱۴ . درون ِ کروشه ازمن است) . هدف ِ من از بیان ِ این مطالب این نیست که به کارگران ِ ایران بگویم نظام ِ بورژوایی نظام ِ ایده آل ِ بشریت و کارگران است. هدف ِ من به عنوان ِ مارکسیست این است که دو مطلب را به کارگران گوشزد نمایم: یکی این که فریب ِ تبلیغات ِ سراپا جعل و دروغ ِ توده ای لنینیست ها خصوصن درمورد ِ دموکراسی بعداز این ِ آنها را نخورند، و دوم این که حقایقی را بگویم و مارکسیسمی را ترویج نمایم که ده ها سال است ازسوی توده ای لنینیست ها کتمان و یا تحریف شده و به انواع ِ نظرات غیر ِ مارکسیستی آلوده شده و به عنوان ِ مارکسیسم به علاقه مندان ِ این جهان بینی و جهان شناسی خورانده شده است.

اکنون با کارگران و شهروندان ِ ایران است که در رژیم چنج ِ حتمی الوقوع ِ آینده یک استبداد ِ «اطاعت ِ بی چون وچرای میلیون هانفر از یک نفر» را انتخاب کنند، یا حکومت ِ انتخابی ِ برآمده از اراده ی آگاهانه ی میلیون ها انسان ِ متعهد به برقراری ِ فوری و بی قید و شرط ِ آزادی های های سیاسی را.

ِ