کبوتر پرقیچی

کبوتر پرقیچی

داستان “رضا رخشان” و خدمات صلواتی ای که هسته های کمونیسم انزوا به او ارائه دادند، در عین خنده دار بودن، اما بسیار تلخ هم هست. چه، جناب شفیق در سایت پر شکوه و جلال: “تدارک کمونیستی، جنبش برای سازمانیابی حزب پرولتاریا” او  را بر فرق سر نهاد تا به اتکاء به این عنصر که “خودش کارگر” است، زیپ دهانش را علیه کمونیسم کارگری بازتر کند. رضا رخشان به هر مناسبت و بی مناسبت، هر چه را منتشر میکرد، بدون بد و بیراه به کمونیسم کارگری و شخص منصور حکمت. نبود.  آینده نشان خواهد داد که آیا این همسوئی هسته کمونیسم انزوا با هیستری ضد کمونیستی، فقط به سطح “هم نظری” و گرفتن مشاوره از فعال کارگری” در راستای تدارک” کذائی محدود بوده است یا اینکه جوانب پنهان و سر به مُهر قول و قرارهای سیاسی، تشکیلاتی و مالی را هم شامل میشده است؟

 در این میان، در راس رهبری هسته “خط رسمی” که از نظر نگاه به کمونیسم نه در سطح “جزئی” که در “استراتژی” و مرزبندی با “جنبش سبز” با همین شفیق “تئوری” مغازله و مبادله کردند، در اوضاعی که شاید بتوان آنرا “بی خبری” توصیف کرد، به قافله پیوست. محمد فتاحی هفت سال پیش، چنین نوشت:

“یکبار دیگر رضا رخشان مورد هجوم فحاشان کمونیسم بورژوایی ایران قرار گرفته است.”

الان را نمیدانم محمد فتاحی چگونه آن سوتی چند سال پیش را پینه میکند، وقتی که معلوم شد رضا رخشان از “جائی دیگر” مامور بوده است که به نام “هیات مدیره سندیکای هفت تپه” اعلامیه صادر کند در حالی که او را همان هیات مدیره،”عزل” کرده بود؟ الان را نمیدانم چه خواهد کرد وقتی معلوم شد که رضا رخشان به تهران “فراخوانده” شد تا به حمایت از “مجمع عمومی” کارتونی و توظئه کودتای نهادهای امنیتی رژیم علیه سندیکای کارگران شرکت واحد بشتابد؟ به نظر اگر رسوائی و افشاء چهره واقعی آن “کبوتر پرقیچی” نهادهای اطلاعاتی، نه “انتقاد از خود” که یک قطره شرم را بر پیشانی جاری نکند، جارو  را دست میگیرند که افتضاح را زیر فرش جارو کنند. از این ستون تا آن ستون، هنوز فَرَجی برای “هسته”ها باقی است. “رهنمون” و شامورتی بازی شفیق را نگاه کنید تا منظورم را متوجه شوید:

شفیق، در مسند رهبری هسته تدارک کذائی، فقط یکسال قبل به کارگران هفت تپه و همسو با رهنمودها و “سفارشات” محوله به رخشان راه “فانونی” و “حقوقی” نشان داده بود:

“از نظر حقوقی نه تنها هیچ مانعی بر سر راه شما وجود ندارد، بلکه طرح این خواست دقیقا به معنای گام برداشتن در جهت اجرای آن بخش فراموش شدۀ تفسیر اصل ۴۴ قانون اساسی است که توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام تنظیم و با تأئید رهبر نظام در شمار سیاستهای کلی نظام به تصویب رسیده است…

تفسیر اصل ۴۴ قانون اساسی می گوید: ” افزایش سهم بخش تعاونی در اقتصاد کشور به ۲۵ درصد تا آخر برنامه پنج ساله پنجم”. خواست واگذاری شرکت به کارگران دقیقا در همین جهت نیز هست و به هیچ وجه مغایرتی با آن ندارد. سازمان اطلاعات و قضات محترم دیگر بهانه ای برای آزار شما نخواهند داشت بلکه بر عکس باید از شما ممنون نیز باشند که در جهت اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی تلاش می کنید.”              ( سایت  تدارک، ۶ اوت ۲۰۱۷، خط تاکیدها همه جا از من است.)

اما اشتباه نکنید، بهمن شفیق، “شرم” سرش نمیشود. وفاداری و پایبندی به “قانون اساسی” حمهوری اسلامی و فعالیت قانونی امثال رخشان تحت سرپرستی و نطارت وزارت اطلاعات و وزارت کار و شوراهای اسلامی، برای هپروتهای کمونیسم انزوا و کاغذی “پرنسیپ” است چون هر چه باشد، ایشان خودشان “کارگر”اند، حتی اگر برای جائی دیگر خبر چینی کنند. این است که در ۱۹ نوامبر سال جاری، ۲۰۱۸ ، خطاب به کارگران هفت تپه، درست وقتی که کبوتر پرقیچی در حال رها شدن در اطراف سندیکای کارگران شرکت واحد است، و همه او را باز میشناسند، چنین مرقوم میفرمایند:

“رفقا، جنبش کارگری از این نوع اپورتونیسم ضربات هولناکی خورده است. منصور اسانلو تجسم بارز این اپورتونیسم قسم به قرآن و قانون اساسی بود و هم او امروز در صف ارتجاع امپریالیستی مخالف جمهوری اسلامی جا خوش کرده است. به قانون و قرآن قسم نخورید.”( همانجا)

با دیدن این “رو”  و یا دقیقتر، این “دو روئی” و توریه و تقّیه طلبه های مکتب اسلام؛ چه حالی به شما دست میدهد؟

با اینحال شک دارم، آدمهای چنین مُتبّحر در عوامفریبی و کلاه برداری و مسلح به عبارت پردازی در ردای کارگر پناهی، از جای “محکم” خود قدمی به عقب بنشیند. اینها، هنوز زیر سایه ضد کمونیسم پنهان در  زیر نقاب کارگر پناهی، میدانی برای جولان دارند. اینها عناصر مشکوکی را که برای فعالان کارگری پرونده امنیتی و پاپوش همراهی با طرحهای “رژیم چینج” را دوختند، هنوز در “جناح راست جنبش کارگری”اند. غافل از اینکه ایدئولوگهای وزارت اطلاعات در کیهان شریعتمداری، بند را آب دادند. پرونده اسماعیل بخشی با این پاپوش دوزیهای رخشان و شریعتمداری کیهان، “امنیتی” تلقی شد. تا آنجا که “وزارت کار” رژیم اسلامی اعلام کرد که از آنها کاری ساخته نیست و پرونده را “وزارت اطلاعات” و “نهادهای امنیتی” پیگیری خواهند کرد. سعایت ها و سخن چپنی های رضا رخشان، این عنصر “کارگری” کمونیسم انزوا و کاغذی، به ثمر نشست. واقعا ننگتان باد!

اگر چه باید این “سرسختی” در انزوا را به فال نیک گرفت و من از این بابت خوشحالم، اما باید کاملا هشیار بود که همراه با تمسخر جامعه و دست رد به سینه این عناصر هفت خط در صفوف کارگران، از موجودات مرموز و خرده شیشه دار و جاسوس که همین کارگر پناهی دروغین آنان را زیر حجاب و نقاب “جناح راست جنبش کارگری”، هنوز “حودی” میدانند، برحذر بود.

اینجا میخواهم یک انتظار و توقع را از دانشجویان و جوانانی که قلبشان با مبارزات کارگری و مطالبات برحق آنها میطپد و همواره به حمایت از طبقه کارگر برخاسته اند، مطرح کنم:

در ادامه این حمایتها ضوروی است برای ساکت کردن موجودات رذل چون حسین شریعتمداری و کانون سیاه او، کیهان، که برای فعالان کارگری و شخصیتهای محترم جامعه پرونده سازی میکنند و پاپوش “امنیتی” میدوزند، بهر شیوه ای که خود مناسب تشخیص میدهند، به اقدامات جدی و عاجل دست بزنند.

صف دانشجویان و جوانان متعهد و متعلق به فکر پیشرو، باید در سطح علنی و خطاب به جامعه، در برابر رسانه های ارتجاع و دوائر امنیتی، تریبون و سنگر دفاع از حرمت  طبقه کارگر و کرامت انسانی شهروندان باشد.

۲۳ نوامبر ۲۰۱۸

iraj.farzad@gmail.com