سندیکاسازی حکومتی , تلاقی دو انحراف جنبش کارگری

سندیکاسازی حکومتی

تلاقی دو انحراف جنبش کارگری

محمدرضا حنانه

پروژۀ تهاجم به تشکلات کارگری و اقدامات ضدکارگری در ایران، با برگزاری «مجمع عمومی سندیکای [تقلبی] کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه» در ۲۲ آبان ۱۳۹۷، وارد دور جدیدی شده است.

پس از سفر رضا شهابی و داوود رضوی، از اعضای سندیکای کارگران شرکت واحد، به فرانسه و دیدار با تشکلات کارگری و سخنرانی شهابی، چپ پروغرب در خارج کشور و همدلان با آنها در داخل شروع کردند به محکوم کردن سخنان شهابی. شهابی آنجا به دو موضوع اشاره کرد: اول، در محکومیت تحریم‌ها علیه ایران و دوم، ایراد گرفتن به احزاب و گروه‌های چپ در خارج از ایران، مبنی بر اینکه اساساً هیچ گام مثبتی در راستای منافع طبقۀ کارگر ایران برنداشته‌اند و در مبارزات طبقۀ کارگر ایران بیشتر جنبۀ‌ تخریبی داشته‌اند. سخنان شهابی هم ماهیت ضد منافع طبقۀ کارگر آنها را فاش کرد و هم اینکه دست بر روی یکی از مهم‌ترین ارکان سیاست آنها، یعنی تحریم، گذاشته بود ــ حمایت چپ پروغرب از تحریم‌ها علیه ایران بر کسی پوشیده نیست. از این رو، سخنان شهابی عملاً ایستادگی در برابر چپ پروغرب بود. (معنای سیاسی سخنان شهابی، که از حضور وی در مبارزات واقعی طبقۀ کارگر نشئت گرفته، چنین است و اینکه شهابی تا به آخر به این فهم طبقاتی پایبند بماند یا نه خللی در این موضوع ایجاد نمی‌کند.) این دو مورد باعث خشم این گروه‌ها و افراد شد، که تا اعماق وجودشان سرنگونی‌طلب و امپریالیستی‌اند ــ از شاهکارهای «سوسیالیستی» چپ پروغرب می‌توان به «انقلاب» نامیدن تهاجم امپریالیستی به سوریه، «انقلاب» نامیدن پروژۀ تغییر رژیم در ونزوئلا و همچنین «انقلاب» نامیدن جنبش ارتجاعی سبز اشاره کرد. اینها پس از اینکه دیدند سخنان نمایندۀ سندیکا ــ که اتفاقاً بارها به شکل فرصت‌طلبانه‌ای از او در زمان اعتصاب غذایش و در بند بودنش حمایت کردند ــ آنها و عملکرد و ماهیت مخربشان را نشانه گرفته است، شروع کردند به لجن‌پراکنی علیه شهابی.

بلافاصله پس از بازگشت شهابی و رضوی به ایران، از دو سو به سندیکا حمله شد: اول، چپ پروغرب (احزاب و گروه‌های چپ خارج از ایران و همدلان با آنها در داخل) و دوم، بخشی از «فعالان کارگریِ» پیش از اینی که دیگر از سندیکا به هر نحو جدا شده بودند و اکنون پروژۀ حکومتی را پیش می‌برند. در این زمان بود که پروژۀ تهاجم به تشکلات مستقل کارگری رسماً کلید خورد. دو تن از اعضای سابق سندیکا، حسن میرزایی و سعید ترابیان، سردمدار پیش بردن این پروژه شدند.

میان ناراحتی چپ پروغرب و حمایت ضمنی اتحادیۀ آزاد و کانون مدافعان و افرادی چون محمود صالحی از سندیکاسازان تقلبی واحد از یک سو؛ و خود سندیکاسازان تقلبی از سوی دیگر، به‌واقع رشتۀ نامرئی‌ای هست، که نشان می‌دهد سخنان شهابی باعث برآشفتن چه چیز شده است: دو بال بورژوایی ــ که مجموعۀ بورژوایی‌ای را تشکیل می‌دهند که از یک طرف بورژوازی محور مقاومتی و از طرف دیگر بورژوازی پروغرب (و پیاده‌نظام‌های امپریالیسم در داخل و خارج کشور) را شامل می‌شود. از این منظر، تمام افراد این مجموعۀ بورژوایی برای هدف واحدی تلاش می‌کنند: سرکوب طبقۀ کارگر و تشکلات آنها.

پس از شورش‌های دی‌ماه، بورژوازی محور مقاومتی ایران مبنای کار را بر این گذاشته است که به تشکلات طبقۀ کارگر که استقلال سیاسی دارند بتازد، زیرا از این می‌هراسد که تکرار شورش‌های دی‌ماه پای تشکلات کارگری را نیز به این غائله باز کند و شورش وارد مرحلۀ جدیدی شود که در این مرحله تشکلات نقش مؤثری در پیشبرد اعتراضات دارند. از این رو، پروژۀ سندیکاسازی تقلبی و حکومتی را شروع کرده است تا با ایجاد سندیکاهای تقلبی، بتواند جلوِ اعتراضات مشابه را بگیرد. از سوی دیگر، امپریالیسم می‌داند که تشکلات طبقۀ کارگر که استقلال سیاسی دارند به کار پروژه‌های سرنگونی‌طلبانۀ آنها نمی‌آیند. امپریالیسم دریافته است که باید وضعیت ایران را «وضعیت انقلابی» جلوه دهد تا با استفاده از شور پدیدآمده علیه سندیکاهای مستقل تبلیغ کند و به اهداف سرنگونی‌طلبانه‌اش برسد. از این روست که امپریالیسم سندیکاهای مستقل را نشانه گرفته است. رسانه‌های چپ و راست امپریالیسم شروع کرده‌اند به دمیدن در گذر از سندیکا به بهانۀ رادیکالیسم. به این خاطر است که می‌بینیم اتحادیۀ آزاد سندیکای واحد را می‌زند و در این میان برایش اهمیتی ندارد که عملاً دارد از سندیکای حکومتی دفاع می‌کند و در هفت‌تپه نیز با مناسب دیدن شرایط برای پیوند اعتراضات با خیابان، به پس زدن سندیکا و تخریب سندیکای کارگران هفت‌تپه پرداخته است و از این رهگذر، نیات سرنگونی‌طلبانه‌اش را پیش می‌برد. هماهنگی سندیکاسازان حکومتی با پیاده‌نظام‌های امپریالیسم را در تخریب سندیکاهای مستقل کارگری از این منظر می‌توان توضیح داد.

در این مورد، با دو رویکرد در قبال سندیکا مواجهیم و به هیچ وجه نمی‌توان رویکرد سومی متصور بود: یا طرف سندیکای تقلبی واحد و همراهی با پروژۀ سرکوب تشکلات کارگری یا مقابله با سندیکاسازی حکومتی و عملاً دفاع از تشکلات کارگری. اتحادیۀ آزاد و اعضای کانون مدافعان با زرنگی سعی کرده‌اند در قبال ماجرای پیش‌آمده جایی بایستند که نه سیخ بسوزد نه کباب؛ یعنی، نه صریحاً از سندیکاسازی دولتی حمایت کنند و نه صریحاً از سندیکای شرکت واحد. اما همان‌طور که گفتم، هیچ جایگاه و رویکرد سومی (یا میانی‌ای) وجود ندارد. تقلیل دادن پروژۀ سندیکاسازی دولتی به «بروز علنی اختلافات در میان تعدادی از اعضای هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد تهران»،[۱] آگاهانه یا ناآگاهانه، عملاً گام برداشتن در راستای همان پروژۀ سندیکاسازی دولتی است. نکته اینجاست که هر دو جناح بورژوایی (محور مقاومتی و پروغرب) از یک منطق پیروی می‌کنند؛ هر دو دو روی یک سکه‌اند، زیرا در راه زدن استقلال سیاسی طبقۀ کارگر فعالیت می‌کنند. اتحادیۀ آزاد، برخلاف موازین ظاهری‌اش، برای مبارزه با استقلال سیاسی طبقۀ کارگر عملاً همدست حاکمیت شده است، پس بیراه نیست اگر آنها را اپورتونیست[۲] بنامیم. اگر روزی خواستید برای کسی واژۀ اپورتونیست را تعریف کنید، نیازی نیست که دنبال توضیحی در کتاب بگردید، کافی است اتحادیۀ آزاد یا کانون مدافعان را با انگشت نشانش دهید.

رفیق روزبه راسخ در جزوۀ دو الگو در جنبش کارگری ایران با بررسی رویکرد اتحادیۀ آزاد و سندیکای کارگران شرکت واحد (از طریق مقایسۀ دو اعتصاب غذا، یکی عظیم‌زاده و دیگری شهابی) از دو الگو در جنبش کارگری ایران صحبت می‌کند. الگوی اتحادیۀ آزاد رویکرد «فراطبقاتی» و «فراکارخانه‌ای» را پراتیک می‌کند؛ مبتنی بر جنبش‌گرایی است (یعنی، استثمار کارگران را در کنار ستم به زنان، قومیت‌ها، اقلیت‌های جنسی و… قرار می‌دهد)؛ و استقلال سیاسی طبقۀ کارگر اهمیتی برایش ندارد (و در عمل با آن مبارزه نیز می‌کند). اما الگوی سندیکای کارگران شرکت واحد رویکرد طبقاتی و کارخانه‌ای را پراتیک می‌کند؛ مبتنی بر کار حوزه‌ای کارگران است؛ و از استقلال سیاسی طبقۀ کارگر حمایت می‌کند. «اعتصاب غذای شهابی در اعتراض و به قصد افشا کردن محکومیت غیرقانونی، شرایط غیرانسانی زندان و کینه‌ورزی بورژوازی ایران نسبت به پیشتازان طبقۀ کارگر است. عظیم‌زاده در اعتصاب غذای خود مطالباتی را طرح می‌کند که کل جنبش کارگری باید برای تحقق آن به پا خیزد و، از این رو، خود را قیّم کل جنبش کارگری می‌داند و برای برداشته شدن اتهامات امنیتی از فعالین کارگری دست به اعتصاب غذا می‌زند، در حالی که شهابی برای اعتراض در برابر محکومیت غیرقانونی و شرایط غیرمعمول زندان اعتصاب می‌کند. عظیم‌زاده در حرکت خود، کوهی از آموزش‌های غلط سَبْک کار و تشکیلاتی را به خورد جنبش کارگری می‌دهد، در حالی که شهابی به منظور آموزش راهکارهای عملی به کارگران برای مقابله با اتهامات امنیتی به زندان می‌رود. عظیم‌زاده برای راه‌اندازی کمپین‌های رسانه‌ای و دادوقال راه انداختن در ”جامعۀ مدنی“ دچار محکومیت قضایی می‌شود، در حالی که شهابی به خاطر تلاش در راستای استقلال و قدرتمند شدن تشکیلات کارگری به زندان می‌رود.»

رفیق راسخ پیش از آن در جزوۀ انقلاب و انفعال به نقد اعتصاب غذای جعفر عظیم‌زاده پرداخته بود. در آن جزوه پراتیکی نقد می‌شود که سعی در قهرمان‌سازی برای طبقۀ کارگر دارد و نیز کسانی که با «اعتصاب غذا» به طبقۀ کارگر می‌خواهند بیاموزند که «بدون تشکیل یک قدرت و ارادۀ واحد طبقاتی می‌توان با به راه انداختن کمپین‌های تبلیغاتی، دروغ‌پراکنی و جلب حمایت سازمان‌های بین‌المللی مطالباتی غیرقابل‌وصول را در این شرایط طلب نمود» و اینکه «یک رهبر کارگری بدون شرکت در مبارزات روزمرۀ آنها و بدون کمک به استقلال نظری و تشکیلاتی آنان نسبت به دیگر طبقات، می‌تواند موقعیت رهبری را احراز کند!» نوع پراتیک جعفر عظیم‌زاده «پاسخی است که بخش قلیل باقی‌ماندۀ بورژوازی به‌اصطلاح رادیکال پروغرب ایران برای خود تمرین و مشق می‌کند».[۳] اگر اپورتونیسمِ اینها را افشا کنی می‌گویند طرفدار جمهوری اسلامی هستی (جدیداً به «خانۀ کارگر» تغییر پیدا کرده)، زیرا «نظر، عمل و انقلاب نزد این اپورتونیسم را سولیداریتی‌سنتر و اربابان بین‌المللی‌شان در ان‌جی‌اوهای امریکایی بازتعریف کرده‌اند». «کارگران باید بدانند که ساقط کردن رژیم بورژوایی موجود تنها از رهگذر یک نبرد بی‌امانِ سیاسی، نظری و تشکیلاتی علیه جریانات شبه‌کارگری و بورژوایی به منظور ارتقای سطح دانش و آگاهی خود و تربیت رهبران حقیقی خود و ایجاد اَشکال مقتدر سازمانی است که می‌تواند نتایجی مثبت در پی داشته باشد.» رفیق راسخ، پیش از اینکه اپورتونیسم اتحادیۀ آزاد برای همه عیان شود، به نقد این جماعت و پراتیک مخربشان پرداخت. «فرصت‌طلب را افشا کنید، بگذارید انگ طرفداری از دولت و بی‌عملی بزنند. امروز رسوا شوند خیلی بهتر از این است که بورژوازی پس‌فردا برای آرامش توده‌ها آنها را مثل لخ‌والسا لجن‌مال کند و آنها هم در امریکا و در حال گذراندن دوران بازنشستگی‌شان آن را تکذیب کنند.»

رفیق راسخ پیش از کلید خوردن پروژۀ سندیکاسازی حکومتی این را پیش‌بینی می‌کرد: «مسئله دقیقاً بر سر این است که هر نوع تشکیلات کارگری‌ای که در ایران واقعاً دارای بدنۀ کارگری باشد و واقعاً معیشت طبقۀ کارگر را پیگیری کند برای دولت کنونی و احتمالاً دولت‌های آینده قابل‌تحمل نیست. دولت ایران مجبور است دو تجربۀ سندیکایی موفق کارگران، یعنی هفت‌تپه و سندیکای اتوبوسرانی، را به‌شدت سرکوب کند تا از شکل‌گیری هر نوع آلترناتیو و بدیل تشکل‌های کارگران و سرمشق شدن آن برای کارگران بخش‌های دیگر ممانعت به عمل آورد.»

در پروژۀ سندیکاسازی حکومتی، دوباره این دو الگو خود را نشان داده‌اند. موضع‌گیری اتحادیۀ آزاد در قبال این ماجرا تأکیدی است بر درستی تحلیل رفیق راسخ. این نکته بسیار مهم است که اتحادیۀ آزاد صرفاً به دلیل موضعش در قبال سندیکای واحد جایگاه مخربی ندارد، بلکه الگوی فعالیت این جماعت است که مخرب و ضد منافع طبقۀ کارگر است، که این به خیلی پیش‌تر از ماجرای سندیکا برمی‌گردد. یکی از اعضای هیئت‌مدیرۀ سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، سلطانعلی شکاری، در مطلبی که در کانال تلگرام سندیکای کارگران شرکت واحد منتشر شده بود پس از انتقاد به‌حق از رویکرد اتحادیۀ آزاد می‌گوید که «”اتحآدیه آزاد“ اکنون و با این بیانیه علنی عملا نزدیکی خود با این پروژه دولتی را اثبات نمود و از منظر ما و تا بازپسگیری این سیاست مخرب و ضدکارگری دیگر تشکلی حامی جنبش مستقل کارگری ایران محسوب نمی گردد». نکته‌ای که بالاتر توضیح دادم در این جملات این عضو سندیکا مغفول مانده است. اتحادیۀ آزاد تا پیش از این هم حامی تشکلات مستقل کارگری نبوده است. معیار سنجش حمایت از این یا آن نزد اتحادیۀ آزاد اتفاقاً مبتنی بر فرصت‌طلبی و مبارزه با استقلال سیاسی طبقۀ کارگر در ایران است. لجن‌پراکنی اخیر این جماعت علیه سندیکای واحد و حمایت ضمنی از سندیکای تقلبی دقیقاً مبتنی بر مبارزه با استقلال سیاسی طبقۀ کارگر ایران است. رویکرد اتحادیۀ آزاد اتفاقی نیست، بلکه دقیقاً مبتنی بر همان دو الگویی است که بالاتر به آن اشاره شد. درحقیقت، الگوی اتحادیۀ آزاد در جنبش کارگری ایران باید هم به اینجا می‌رسید. ماجرای پیش‌آمده برای سندیکای کارگران شرکت واحد فقط بخشی از پازلِ تهاجم به تشکلات طبقۀ کارگر است.

رضا رخشان در کنار اتحادیۀ آزاد

رضا رخشان نیز از سندیکای تقلبی حمایت کرد و در روزی که قرار بود مجمع عمومی سندیکای تقلبی برگزار شود در کنار آنها حضور یافت و با آنها عکس یادگاری (و ماندگاری) انداخت.

رخشان در دور اول اعتصابات کارگران هفت‌تپه در سال ۹۶ مخالف اعتصاب بود و سعی کرد نظر خود را نیز ترویج و تبلیغ کند. در آن زمان رخشان عضو هیئت‌مدیرۀ سندیکای کارگران هفت‌تپه بود. او از اعلام مطالباتی چون «تصرف کارخانه» حمایت نمی‌کرد و این اعتصابات را نیز در راستای شلوغ‌بازی می‌دید. در بحبوحۀ شورش‌های کور دی‌ماه بود که اعتراضات کارگری‌ای در هفت‌تپه رخ داد. اعتصابی که حوزه‌ای بود داشت به اعتراض خیابانی بدل می‌شد و با آن پیوند می‌خورد. از این رو، مجموعۀ کارگران اعتصابی هفت‌تپه رویکرد نامناسبی در قبال مشکلات پیش گرفته بودند. شعارهایی چون تصرف کارخانه در آن شرایط به حضور در خیابان دامن می‌زد.[۴] سندیکای هفت‌تپه بر سر موضوع ادامه دادن یا ندادن اعتصابات رأی‌گیری کرد و اکثر اعضای آن به ادامه دادن اعتصاب رأی دادند. رخشان بیانیه‌ای به همراه نیکوفرد منتشر کرد که نام «سندیکای کارگران هفت‌تپه» زیر آن خورده بود. اعضای دیگر آن را مغایر با موازین و تصمیمات مصوب سندیکا دانستند. سندیکای هفت‌تپه در بیانیه‌ای در کانال تلگرامش اعلام کرد که ادامه کاری رضا رخشان (به دلیل عدم رعایت مصوبات سندیکای هفت‌تپه) به‌عنوان عضو هیئت‌مدیرۀ سندیکای هفت‌تپه، ملغی اعلام می‌شود. این تصمیم با توافق اکثریت اعضای هیئت‌مدیرۀ سندیکای کارگری هفت‌تپه در تاریخ ۲۳ بهمن ۱۳۹۶ به تصویب رسید. رخشان نیز به موضع مخالفت با اعتصاب ادامه داد، تا جایی که در دور بعدی اعتصابات کارش عملاً به «اعتصاب‌شکنی» انجامید. او به جای تلاش برای منحرف نشدن اعتصابات ترجیح داد آن را سرکوب کند. اینجا اولین خطای رخشان سر می‌زند. مخالفت با اعتصاب یک چیز است و اعتصاب‌شکنی چیز دیگر. مخالفت با اعتصاب (منظور تغییر در شکل یا شعار مبارزه و خواست‌های اعتصاب است) یعنی حضور فعال در میان کارگران و بحث و سخنرانی دربارۀ دلایل توقف اعتصاب و زدودن انحرافات در اعتراضات و نوشتن دربارۀ آن، ولی اعتصاب‌شکنی یعنی تبدیل کردن نظرِ مخالف با اعتصاب به سرنیزه‌ای در برابر کارگران ــ یعنی صف‌آرایی در برابر کارگران و سرکوب آنها. رخشان جای اینکه مبارزه‌ای درونی در سندیکا ایجاد کند و سعی کند نظرات خود را به بقیه و نیز (از طریق سندیکا) به کارگران بقبولاند، به ‌تک‌روی پرداخت و عملاً نتوانست کار جمعی در سندیکا را بپذیرد. از این به بعد، رخشان مشخصاً روی آورد به نقد اشخاص، به جای اینکه رویکردها را نقد کند. زین‌پس، او نه‌فقط از نقد رویکردهای انحرافی اعتراضات کارگران هفت‌تپه عاجز ماند و اساساً به آن نپرداخت، بلکه از بحث دربارۀ محیط کار خود، شرکت هفت‌تپه، فاصله گرفت. تا پیش از این، بارها مقالاتی دربارۀ مسائل هفت‌تپه و کارگران و مسائل مربوط به کارگران نوشته بود. اما او شروع کرد به پرداختن به سه مورد: چپ‌های خارج کشوری که دربارۀ او صحبت کرده بودند، حمله به فعالان سندیکایی هفت‌تپه و حمله به فعالان سندیکایی شرکت واحد. در مورد اول، سطح بحث رخشان به‌مرور نازل‌تر شد، تا جایی که در پاسخ به یکی از چپ‌های خارج‌نشین از متلک طبقاتی نیز استفاده کرد (او را «رضا آمپول‌زن» خطاب کرد). شاید آقای رخشان فراموش کرده بود که هزاران نفر شغلشان همین است. همین‌ها بخشی از همان «زحمتکشان» و «کارگران» هستند که در مقاله‌های رخشان بارها از آنها نام برده شده است. اینکه برای تحقیر دیگران از برچسب‌های شغلی کارگران استفاده شود نشان از روند رو به انحطاط داشت. در مورد دوم، در نقد رویکردهای انحرافی اعتراضات کارگران هفت‌تپه و اتفاقاتی که در هفت‌تپه می‌افتاد تلاش درخوری نکرد؛ مثلاً، او می‌توانست مقاله بنویسد و توضیح دهد که چرا تقویت سندیکای هفت‌تپه یکی از امور واجب اعتراضات است و وضعیت هفت‌تپه را برای عموم و خود کارگران روشن کند (البته انتظاری هم نمی‌شد داشت، زیرا او به سندیکا پشت کرده بود)، اما ترجیح داد با نوشتن هجونامه به فعالیتش ادامه دهد. در مورد سوم، در نقد فعالان سندیکای شرکت واحد، جای پرداختن به موازین و رویکردها، صحبت از اتهامات بی‌شرمانه‌ای کرد که تلاشی هم برای اثبات آنها با سند و مدرک نکرد. این دومین خطای او بود. اما رخشان به این اکتفا نکرد و از سندیکای تقلبی حمایت کرد. حمایت رخشان از سندیکای تقلبی واحد حکم همان اعتصاب‌شکنی را دارد. این سومین اشتباه رخشان بود. برای داشتن موضع رادیکال، می‌توان هم با پروژۀ سرکوب تشکلات کارگری مخالف بود و هم نقد به انحرافات احتمالاً موجود سندیکا را مطرح کرد.

نکتۀ جالب اینجاست که حامیان امپریالیسم، همچون اتحادیۀ آزاد، تشکلی را که به سبب استقلال سیاسی‌اش از امپریالیسم به کار پروژه‌های سرنگونی‌طلبانه‌شان نیاید به دور می‌اندازند (همان‌طور که سندیکای واحد را به سبب مخالفتش با تحریم علیه ایران و جا نگرفتن در پروژه‌های سرنگونی‌طلبانه‌شان به دور انداخته‌اند)؛ و حامیان رویکردهای صرفاً ضدامپریالیستی تشکلی را که به سبب استقلال سیاسی‌اش از بورژوازی، کاسه‌لیسی کارفرما را نکند و حامی پروپا‌قرص بورژوازی نشود به بهانۀ همراهی با سیاست‌های چپ خارج‌نشین و حقوق بشری به دور می‌اندازند (همان‌طور که سندیکای واحد را، به سبب رزمندگی سندیکا در بیان مطالبات کارگران، همراه چپ خارج‌نشین و حقوق بشری می‌نامند و دورش می‌اندازند).[۵] به این سبب است که رضا رخشان در کنار اتحادیۀ آزاد می‌ایستد. رخشانی که نقدهای درستی به اتحادیۀ آزاد کرده است در بزنگاه مهم‌ترین پروژۀ سرکوب تشکیلات کارگری عملاً در کنار اتحادیۀ آزاد ایستاده است، در کنار همان کانون مدافعانی ایستاده است که در مقالاتش نقدشان کرده است، در کنار همان احزاب چپی ایستاده است که لیچار بار اعضایشان کرده است و همان‌هایی که پروژۀ سرنگونی را پیش می‌برند و در این میان منافع طبقۀ کارگر برایشان بی‌اهمیت است. رخشان، آگاهانه یا ناآگاهانه، در راستای پروژۀ سرکوب تشکیلات کارگری و سندیکاسازی حکومتی گام برمی‌دارد.[۶] اینکه سعید ترابیان و حسن میرزایی عامل اطلاعات‌اند یا نه یا اینکه رضا رخشان با مسئولان امنیتی همکاری می‌کند یا نه در برابر اینکه ــ آگاهانه یا ناآگاهانه ــ دارند جاده‌صاف‌کن پروژۀ سرکوب تشکلات کارگری می‌شوند اهمیتی ندارد. مهم این است که افراد خود را با چه پروژه‌ای وفق می‌دهند و پراتیکشان به کدام هدف می‌رساندشان (نه اینکه نیتشان منافع کارگران است یا نه).

کارگران هپکو، آذراب، فولاد اهواز و دیگر مراکز صنعتی باید از الگوی سندیکای شرکت واحد درس بگیرند و به دنبال ایجاد سندیکاهای مستقل خود باشند، تا پیش از اینکه حکومتی‌ها فرصت را از آنها بگیرند. سندیکای شرکت واحد با تمام فرازونشیب‌هایش و جدا از صِرف افرادی که در آن مسئولیت دارند الگوی صحیح فعالیت جمعی برای کارگران است. کارگران باید آگاه باشند که نه فریب وسوسۀ امپریالیسم و خیابان را بخورند، نه فریب پروژه‌های ضدکارگری بورژوازی ایران را.

محمدرضا حنانه

۴ آذر ۱۳۹۷

[۱]. اتحادیۀ آزاد کارگران ایران، «پیرامون اختلافات در سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه»، سایت آزادی بیان، آبان ۱۳۹۷٫

[۲]. اپورتونیسم (فرصت‌طلبی) یعنی نداشتن اصول معین و ثابت.

[۳]. رفیق خسرو خاک‌بین، در جزوۀ نقد لیبرالیسم کارگری در صفحات ۷۱ و ۷۲، دربارۀ اتحادیۀ آزاد (با نقل قول آوردن از بیانیۀ اتحادیۀ آزاد) می‌نویسد: «تمام ماجرای اتحادیۀ آزاد این است: ”کارگران شاغل به دلیل محدودیت‌ها و فشارهای موجود نمی‌توانند اقدام به برپایی تشکل‌های مستقل خود بنمایند، پس برای رسیدن تمامی کارگران ایران به خواسته‌هایشان و حصول یک زندگی انسانی مطابق با استانداردها و پیشرفت‌های امروزی، کارگران رشته‌های مختلف تولیدی را در خود (اتحادیۀ آزاد) متشکل می‌کنیم.“… [از منظر سبک کار] اتحادیۀ آزاد کارگران ایران نماد آن چیزی است که در مقابل پراتیسین کمونیستْ فعال کارگری نامیدیم و گفتیم که با اختیار کردن سبک کار لیبرالیسم آنچه به‌اصطلاح پراتیک کرد چیزی جز لیبرالیسم نبود.»

[۴]. برای درک بهتر اینکه چرا دامن زدن به حضور در خیابان در شورش‌های دی‌ماه اشتباه بود و به تبع آن، شعار تصرف کارخانه نیز به این اشتباه دامن می‌زد، به مقالۀ زیر مراجعه کنید:

محمدرضا حنانه، «بلشویک‌ها و وظایف کنونی»، نشر اینترنتی، دی ۱۳۹۶٫

[۵]. این رویکرد اخیر از نظر منطقی بر دوگانۀ امپریالیسم‌ــ‌ضدامپریالیسم بنا شده است.

[۶]. من آنچه شرط بلاغست با تو می‌گویم / تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال. ــ‌سعدی