به یاد علی گلچینی

به یاد علی گلچینی

علی گلچینی (صلاح ره ش) هنگامی که در سوم آذر ۱۳۵۹ جان باخت فرمانده نیروی پیشمرگ کومه له در سنندج و عضو کمیته ناحیه بود.

علی در سال ۱۳۲۶ در سنندج و در خانواده نسبتا تنگدستی بدنیا آمد. تا کلاس نهم توانست درس بخواند. معمولا هر ساله تابستان ها را به کارگری و روزنامه فروشی مشغول بود. چند سال در کتابفروشی ارجمندی در سنندج کار کرد. هر روزه بعد از اتمام درس به آنجا برای کار میرفت. بعد از آن برای امرار معاش بهتری به استخدام ژاندارمری در آمد. دوران نو جوانی و جوانی را به این ترتیب گذراند. نطفه های آشنایی اش با مسایل سیاسی و درک مسایل اجتماعی از تجربه زندگی خود و هم طبقه ای هایش و از آشنایی با محافل ملی و توده ای که گردهم آیی در کتابفروشی ارجمندی داشتند، بود. علی انسان صمیمی و قابل احترامی بود. در خانواده بعنوان بچه ای بزرگتر “آغه جان” خطاب میشد. در میان دوستان و مردم محل آدم دوست داشتنی بود.عمیقا برای دیگران احترام قایل بود و درد و مشکلات محرومان را میشناخت.

با اینکه بعنوان یک درجه دار نیروی نظامی رژیم شاه کار میکرد اما رابطه بسیار نزدیکی با دیگر دوستانش و سربازانی که با آنها کار میکرد داشت. خاطره های زیادی از دوستی و کمک به سربازانی که با وی کار میکردند هنوز در اذهان مانده است. بر اثر این خصوصیات در سال ۵۰ هنگامی که یک قبضه اسلحه یوزی از گردانی که وی نیز مسئولیت در آن داشت “گم” شد وی نیز کارش به ضد اطلاعات و بعدا تبعید کشیده شد. مدتی را در خراسان و چند سال در ساری و بعدا در پادگان جلدیان در حوالی پیرانشهر دوره تبعیدی را گذراند. علی در این زمان یک سیاسی مخالف رژیم شاه بود و هر جا بود و در هر پادگان و شهری زندگی میکرد انسانهای مانند خودش را پیدا میکرد و با آنها دوست و رفیق میشد.

فعالیت سیاسی و تشکیلاتی علی تقریبا از سال ۵۶ شروع شد.دوره ای که دیگر خورد خورد اعتراضات در ایران بر علیه رژیم شاه ابعاد گسترده و علنی تری بخود میگرفت. شرکت فعال و فعالیت سازمانیافته و تاثیر گذاری بر این مبارزات دغدغه وی و دوستانش بود. با وجود اینکه در پادگان ژاندارمری کار میکرد اما مبارزات مردم توانست بر فعالیت او ابعاد گسترده تری بدهد و رابطه مبارزاتی گسترده تری با دوستان و دیگر معترضین پیدا کند. سرپیچی از قوانین و مقررات جاری یک کار دائمی شده بود و علی بر این اوضاع نقش ایفا میکرد و خودآگاه تر میشد و در میان دوستان تاثیر میگذاشت. چند ماه قبل از قیام بطور کلی محل کارش را ترک کرد و بطور حرفه ای به فعالیت سیاسی و تشکیلاتی مشغول شد. نیروهای اطلاعاتی ارتش و ساواک ازاین فعالیتها مطلع بودند و برای دستگیری اش اقدام کردند. در حالی که خانه اش از هر طرف محاصره شده بود به آنجا حمله کردند و علی را دستگیر کردند و همه اتاق ها را زیر و رو کردند اما به چیزی غیر از چند نارنج دست ساز که متاسفانه دم دست بود، نتوانستند دست پیدا کنند. محل چاپخانه را پیدا نکردند چرا که در محل بسیار امن و دنجی جاسازی خوبی شده بود. علی به زندانی در پادگان جلدیان منتقل شد. در شهر نقده یکی از درخواست های متحصنین وتظاهرات کنندگان از جمله آزادی وی هم بود و بعد از مدتی بر اثر این مبارزات آزاد شد. علی بعد از مراجعه به شهر نقده و حضور در میان مردم مبارز آنجا و ابراز قدردانی، به سنندج بر میگردد و همراه مبارزات شد.

علی پیگرانه تر به فعالیت های سیاسی و تشکیلاتی ادامه داد. در این مدت موثرترین فعالیت سیاسی و تشکیلاتی را در همراهی با رفقای دیرینه و هم محله ای شروع کرد. جمع اولیه ای که بنیاد یک تشکیلات مارکسیستی را گذاشت و بعد ها “هسته آرمان زحمتکشان” شد ، ازهمین روابط شروع شد که اساسا جمع کوچکی بود که همایون ناظری، علی و یدی گلچینی، قطبه گلپرور و صالح کیفی هسته اولیه اش بودند. کار های مهمی را این جمع و تعداد بسیار بیشتری که در پیرامون آنها بودند بطور منظم انجام میدادند. نوشتن اعلامیه های افشاگرانه، تکثیر و پخش آنها در محلات شهر و تظاهرات و تجمع ها، دخالت در مبارزات و سازماندهی اقشار مختلف و متحد و گسترده کردن مبارزه بر علیه رژیم و اعوان و انصارش کار روزانه این گروه شده بود. گروه در همکاری نزدیک با جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب سنندج در همه مبارزات بویژه مبارزات جانانه بر علیه نیروهای مذهبی طرفدار مفتی زاده نقش جدی ایفا کرد. با گروه های دیگر از کمونیستها در سطح شهر در رابطه و فعالیت مشترک بود، یکی از این ها جمع رفقایی بودند که در محله فیض آباد و خیابان فرح زندگی میکردند و کتابفروشی “دانش آموز” که احمد بهزاد مطلق سرپرستی میکرد را برپا کرده بودند و پاتق مهمی برای جوانان چپ در خیابان ۲۵ شهریور بود. درمقاطعی که شدت سرکوب ها بوسیله نیروهای انتظامی و بویژه افراد شهربانی بطرز وحشیانه ای در آمد تهیه نارنجک های دست ساز در دستور قرار گرفت و بطرز بسیار موثری در مقابله با آنها بکار گرفته شد. این جمع بعدا فعالیتش را گسترش داد. فریدون ناظری که در تهران بود به سنندج برگشت و با گروه همراه شد و در واقع رهبری گروه را بعهده گرفت. گروه دارای نیروی فعال و حرفه ای زیادی شد و با دیگر گروه های فعال در تظاهرات ها و سازماندهی آنها در رابطه نزدیک بود و منظما مشغول فعالیت بر علیه نیروهای سرکوبگر بود. قدرت عظیم مردم در صحنه مبارزه در ایران منشا قدرت گروه بود. امکانات چاپ و تکثیر و گسترش فعالیت های سازمانیافته در میان جوانان، زحمتکشان روستا و حمایت از مصادره های ارضی یکی از کارهای موثر گروه بود. رفقای فعال و دارای نفوذ در محل و محل های کار به گروه پیوستند. محله قلعه چهارلان مرکز گروه بود که همراه با دیگر مبارزین در بنکه محله و کتابخانه محله و شورای آن فعالیت داشتند. روابط اولیه جمع در همینجا شکل گرفت و مبتنی بر رفاقت و دوستی هم کلاسی و خانوادگی و رفاقت بسیار نزدیک بود. علاوه بر رفقای اولیه گروه یعنی همایون ناظری، علی گلچینی، قطبه گلپرور، صالح کیفی و یدی گلچینی این رفقا هم عضو گروه بودند: فریدون ناظری، محسن فرومند، تورج میرزایی، کمال فدوی، مریم افراسیابپور، اسعد حاج حسنی، مهناز ف، عبه رضایی، سعید ویسی، حجت روشن(رزگار)، احمد بهزاد مطلق، منصور بهزاد مطلق (سعید)، پروین خاکباز (شیرین)، رضا خاکباز، بهمن عزتی، مصطفی آبدار جگر، اسد گلچینی، بهروز ح. شهلا ر. صدیق ظ.، سعید.ع و حبیب بهاری زر ( ضمن پوزش ممکن است رفقای دیگری در این لیست نیامده باشند که در فرصت و جای دیگری میتوانیم این را اصلاح کنیم)

روابط گروه را محافل خانوادگی ، نوجوانان پر شور دختر و پسر در محلات زندگی اعضا هسته، و چند ده نفر از فعالین چپ و روشنفکر ( کارگر ، معلم، محصل ، کارمند و ارتشی) دیگر را شامل میشد که در همه و یا برخی از کارهای گروه شرکت داشتند و حمایت میکردند. اعضا بزرگسال تر گروه انسانهای خوش نام و اجتماعی بودند که طی سالها در رابطه اجتماعی و سیاسی با دیگران بودند و در این کوران خوش نام و محبوب شده بودند. در جنگ تحمیلی رژیم در نورزو ۵۸، فعالیت گروه به جبهه های جنگ و فعالیت مسلحانه گسترش پیدا کرد. این گروه عملا در میان سازمانهای سیاسی چپ و کمونیست آن دوره بیشتر در تمایل با پیکار و کومه له بود و همین تمایل تا آخرین لحظات حیات گروه بر آن غالب بود. به همت این گروه و رفقایی که دارای سواد سیاسی و مارکسیستی بیشتری بودند کلاسهای آموزش سیاسی و اقتصاد مارکسیستی در محله بر پا شد و این کار با سرپرستی فریدون ناظری بود، آموزش نظامی با سرپرستی علی گلچینی در جریان بود و کارهای تدارکاتی و تامین نیروی نظامی را هم بعهده داشت. در حمله سراسری رژیم به کردستان در ۲۸ مرداد هسته آرمان زحمتکشان با تعداد ۱۵ نفر از افرادش تصمیم به ادامه مبارزه به شکل مسلحانه گرفت و از شهر خارج شد. اسحله و مهمات گروه در مقاطع مختلف از دوره قیام تا شرکت در خلع سلاح ستون های اعزامی به سنندج و رساندن کلت هایی از هوانیروز به هسته تامین شده بود.

در تجمع اوایل شهریور ۵۸ در شهر بانه که تقریبا همه مسئولین جمعیت ها و رهبری کومه له با مسئولیت فواد مصطفی سلطانی، حضور داشتند، تصمیم کومه له به انحلال “جمعیت” ها در کردستان و سازماندهی مجدد و مبارزه سراسری مسلحانه تحت نام کومه له را اعلام کرد. دو قطب در بحثها بوجود آمد، اولی خواستار ادامه فعالیتها و جنگ بر علیه رژیم از خلال جمعیت ها بود و دومی ادامه این کار از طریق کومه له، که تقریبا تمامی بخشها با فواد مصطفی سلطانی و استدلال و بحث هایش موافق بودند. هسته آرمان نیز به کومه له پیوست. برخی از اعضا هسته که بیشتر متمایل به سازمان پیکار و ادامه فعالیت در شهر ها و در میان کارگران بودند این تصمیم را نپذیرفتند و برای فعالیت به شهرها بازگشتند. (در پیوست اسامی رفقای جان باخته امده است)

بعد از خروج نیروی مسلح از شهرها و اوج مبارزات توده ای بر علیه رژیم سه ماه بیشتر طول نکشید که نیروی پیشمرگ کومه له در آبانماه همان سال به شهر وارد شدند. استقبال بزرگی از آنها بعمل آمد. علی گلچینی بنا به همه توان و خصوصیات برجسته ای که در ارتباط با دیگر رفقا و مردم داشت بعنوان فرمانده پیشمرگان کومه له انتخاب شد. در دوران بسیار فعال و شورانگیزحاکمیت نیروهای سیاسی در شهر سنندج وظایفش را پیگیرانه و خستگی ناپذیر دنبال میکرد. جنگ یکبار دیگر از طرف رژیم برافروخته شد و ۲۴ روز در شهر سنندج مقاومت عظیمی را بدنبال داشت. علی بعنوان فرمانده نظامی کاردانی خود را بطرز برجسته ای نشان داد؛ افق روشن، متانت، روحیه بالا و دخالت دادن مردم در مقاومت بی نظیر جنگ ۲۴ روزه و اعتقاد بر اینکه در مقابله با دشمن نباید تردید کرد علی را بیشتر به یار و یاور رفقایش و مردم تبدیل کرده بود. یکیار در سنگری بطور سطحی زخمی شد.زمانی که تصمیم به عقب نشینی از شهر شد بخش عظیمی از نیروی مسلح با مسئولیت محمد مایی (شوان) و مسئولیت خروج اعضا بنکه ها و دیگر فعالین که باید از شهر خارج میشدند با علی بود. این عملیات بزرگ را شوان و علی با موفقیت به سرانجام رساندند. گروه دارای تسلیحات که باید سنندج را ترک کند از منطقه دیگر شهر وارد منطقه حسن آباد شد.

سازماندهی مجدد و شروع مبارزات مسلحانه بر علیه نیروهای رژیم در همه مناطق باز هم از سر گرفته شد. علی بهمراه واحد های پیشمرگ کومه له در ناحیه سنندج به وظایفش میپرداخت. در گیری با بازمانده نیروهای رزگاری یکی از فعالیتهای نیروی پیشمرگ بود و در یکی از این درگیری ها در بلندیهای اورامانات که بیش از ده ساعت طول کشید علی همراه رفیقش صالح بوریری به محاصره در میایند و قبل از اینکه کشته شوند و یا اسیر، تصمیم میگیرند به زندگی خود پایان بدهند.

مردم زحمتکش منطقه و رفقای کو مه له در چند روز و در مراسم های با شکوه در اویهنگ یاد این عزیزشان را گرامی داشتند. به یاد او این شعارها داده میشد که عمق رابطه کومه له با مردم زحمتکش و روحیه مبارزه جویی در مقابل سرکوبگری جمهوری اسلامی و همه مزدورانی بود که بر علیه مبارزه آنها بودند.

کاک سه لاحی فیدا کار، ره فیق و یاری جوتیار (صلاح فداکار، رفیق و یار دهقانان)

کاک سلاحی قاره مان، شهیدی زه حمتکیشان (صلاح قهرمان، شهید زحمتکشان)

سویند به بیرو بروات، دریژه ی هه یه ریگات ( قسم به عقیده و باورهایت، راهت ادامه دارد)

مدتی بعد از جان باختن علی، مادرش عذرا آدمی (آباجی) بر سر قبرش میرود و در میان جمعیت سخنرانی میکند و عهد میبندد تا زنده است راهش را ادامه میدهد، آباجی به عهدش وفادار ماند!

اسد گلچینی

۲ آذر ۱۳۹۷

asadgolchini@gmail.com

پیوست:

مصطفی آبدار جگر در سال ۵۷ در در جریان درگیری در پادگان سنندج دستگیر و اعدام شد.

قطبه گلپرور در جنگ ۲۴ روزه سنندج در سال ۵۹ جان باخت.

منصور بهزاد مطلق (سعید) در جنگ ۲۴ روزه در سال ۵۹ جان باخت

کمال فدوی در سال ۶۰ در دریاچه مازندران غرق شد و جان باخت.

تورج میزایی در سال ۶۰ در یک درگیری در کامیاران جانش را باخت.

محسن فرومند در سال ۶۵ جان باخت.

حبیب بهاری زر در سال ۶۶ در گردنه صلوات آباد سنندج بوسیله چند راهزن اسیر و بقتل رسید.

همایون ناظری (علی) در سال ۶۶ همراه با ۷۱ رفیق گردان شوان جان باخت.

بهمن عزتی در سال ۵۸ بوسیله احکام خلخالی جلاد اعدام شد.

صالح کیفی در سال ۲۰۱۲ در سوید درگذشت.