مجید خوشدل
در سی سالگی «انقلاب بهمن»، قطار سیاست در جامعهی تبعیدی تقریباً خالیست. اغلب واگن های شهر لندن، که زمانی از جمعیت موج میزد، در حسرت مسافر میسوزد و می سازد.
برای یافتن تبعیدیان ایرانی در این شهر به چند جا سر میزنم، اما کسی را پیدا نمیکنم؛ حتا در نهادی که روزگاری برای خودش برو بیایی داشت. چاره ای نیست، مگر ردّ آنها را در رسانههای تبعیدی بگیرم:
… دوباره تعدادی با خودشان مصاحبه کرده اند. عده ای هنوز دست بردار نیستند و همچنان برای بدبختیهای مردم و رفع بحرانهای جهانی «راه حل» میدهند.
«راست» شدن جریانی سیاسی، آن هم در دنیای انتزاعی اینترنت عده دیگری را مشغول به خود کرده است. ظهور مجدد دومین ترفند بزرگ رژیم اسلامی در «انتخابات» سرگرمی تعداد دیگری را فراهم ساخته است. سوزن جماعتی دیگر کماکان در حوالی انقلاب اکتبر گیر کرده، بیآنکه به «انقلاب»ی که سی سال از وقوع آن میگذرد و ثمرات شوم اش در خیابانهای لندن و پاریس و استکهلم… جولان میدهند، گوشهی چشمی بیاندازند.
مشغلهی ذهنی دستهای دیگر اثبات «کودتا» یا «قیام» ۲۸ مرداد در غالب برگزاری سخنرانیها و نگاشتن رسالههای متعدد است.
طیف دیگری که در جامعهی تبعیدی کمتر از دیگران ویرانی بر جای نگذاشته و همه گاه در بزنگاههای تاریخی رسالت خویش را از پشت صفحه مانیتور با انتشار بیانیهای نشان داده، «کارگر»خواهانند. چوب تکفیری که این نگرش بر سازمانها و فعالان سیاسی مستقل زده اند، از فتواهای آخوند خراسانی و شیخ نوری کمتر نبوده است. از اینان خبر زیادی نیست. ظاهراً بعد از هوا کردن فیل«سولیداریتی سنتر» این گروه دارد تجدید قوا میکند.
با این حال یکه تاز این«میدان مبارزه» هنوز همانهایی هستند که تمام مخالفین خود را عامل امپریالیسم امریکا و صهیونیسم جهانی میخواندند و برای حذف آنان، دیروز با قدم و امروز با قلم از هیچ اقدامی فروگذار نکردهاند.
طنز تاریخ، بخشی از این دایههای مهربانتر از مادر را به دامان همان «امپریالیسم»ی پرتاب کرده که از دندانهایش خون میچکد و کلاه قیفی بر سر دارد!
در ساعات پایانی گشت و گذارم در حوالی میدان انقلاب، صدای زخمی «سوسن» در گوشم می پیچد: «من باید بتوانم از انسانیت خودم دفاع کنم… من حرفم را از ته دلم میزنم… من خودم را مسئول می بینم و قلبم برای آن بچهها [اعدام شده] میطپد… به خاطر همین بعضی از این تنگنظریها، بعضی از منمها را نمیتوانم بپذیرم… به عنوان یک مادر، به عنوان یک مادربزرگ… دست مرا بگیرید رفقا!»
* * *
خستگی مفرط در این دنیای ذهنی مرا به سرکشی به اماکن آمد و شد ایرانیان این شهر هدایت میکند:
دو مرکز اقتصادی رژیم، که ساعتها از دور نظاره گرشان بودم، جای سوزن انداختن نداشت. انگار از شروط نوشیدن آب رودخانهی تایمز برای آقا و آقازادهها، پوشیدن کت و شلوار بدقواره خاکستری، پیراهن بییقه و کیفهای چاق و چله سامسونت باید باشد… چهرهها همگی عبوس و زشت و بدسگال.
در این هفته سفارت و کنسولگری رژیم اسلامی محشر کبرا بود. و چه همه صورتهای آشنا. آدمهای سابقاً تبعیدی، جملگی بر سر همسر و اعضاء مونث خانواده لچکی انداخته بودند تا احترام بیضهی اسلام را پس از سالها دربدری در ولایت فخیمه به جای آورده باشند.
آن سوی تر، در جنوب شرقی پایتخت، صف «ایران ایر» از سه سمت کش میآید و قوس برمیدارد تا مسافران تبعید نخنما شده را به پایتخت ام القراء برساند. علی […] که در سال ۹۹ میلادی در همین صف خود را از انظار مخفی کرده بود، با لودگی فخر میفروشد و پشت چشم نازک میکند. سال آینده او اگر من را در فرودگاه ببیند، یحتمل سرم را از تنم جدا میکند.
اجتماعات پناهجویان موج سوم که جنگل مولاست. هنوز بعد از این همه سال نمیفهمم، چرا اغلب مردان جوان پناهجو اصرار دارند خود را «سیّد» و «حاجی» صدا کنند. زنان در این اجتماعات همچنان سنگ زیر آسیاب فرهنگ پدرسالار از نوع فقاهتی اش هستند و بدان عادت کردهاند.
* * *
باری، انقلاب بهمن سی ساله شد. نسل جوان ایران اطلاع زیادی از بسترهای اجتماعی، سیاسی انقلاب بهمن، نیروهای اصلی انقلاب و اهداف اولیه آن ندارد. چرا که رژیم اسلامی به پاکسازی و بازسازی تام و تمام تاریخ سی ساله ایران نشسته است. در این سوی مرز، انقلابیون و«رهبر»ان سازمانهای سیاسی همچنان از روشنگری و ادای توضیح پیرامون سی ساله شدن فرزند ناخلف انقلاب بهمن و نقش خویشتن در این فاجعه تاریخی طفره میروند. انقلابی که قرار بود آزادی و عدالت اجتماعی برای مردم به ارمغان بیاورد، اما آوارگی آورد و شقاوت اجتماعی.
در گفتگویی تلفنی بخشی از مواضع و عملکرد گروههای سیاسی ایران در پیوند با این واقعه تاریخی را در غالب پرسش با یاسمین میظر در میان میگذارم. با این شرط که این بار میخواهیم سعی کنیم، سوی صحبتمان قشر جوان ایران باشد.
* * *
* میظر گرامی، از شرکت تان در این گفتگو تشکر میکنم. کمتر از یک ماه قبل با جمعی از پناهجویان ایرانی موج سوم بودم که با آنها پرسشی با این مضمون در میان گذاشتم: فکر میکنید، انقلاب بهمن چرا شکست خور
د؟
البته میدانم، طرح پرسش هایی از این دست نُرم نیست. اما میخواهم شیطنت کنم و از شما بپرسم: به نظرتان آن جمع پناهجو چه پاسخی به پرسش ام داد؟
– برای من خیلی سخت است، پیش بینی کنم که آنها چه گفته اند. چون این بیشتر برمی گردد به این که تماس من با جمعی که شما از آن صحبت می کنید، تماسی دست دوم است. اما اگر اجازه داشته باشم، خیلی مختصر، با توجه به این که خیلی ها در خصوص شکست انقلاب مطلب نوشته اند، نکته کوتاهی را بگویم.
* حتماً!
– عده ای مطرح می کنند- چه همایون کاتوزیان از دانشگاه آکسفورد، یا کسان دیگری از دیدگاه های مختلف- که انقلاب بهمن به نوعی توسط جریان های مذهبی به گروگان گرفته شد. حتا عدهای در چپ این را مطرح می کنند. من فکر می کنم، این ارزیابی درستی از واقعه نیست…
* چرا؟
– چون[ یکی از دلایل شکست انقلاب بهمن به این خاطر بود که] چپ ایران ضعیف بود؛ اگر از دید چپ به موضوع نگاه کنیم. در حقیقت چپ ایران خیلی زودتر از اینها رهبری انقلاب را از دست داده بود و اصولاً در موقعیتی نبود که رهبری انقلاب را در دست بگیرد…
* و باز میپرسم: چرا؟
– به خاطر اشتباهات سیاسی، به خاطر اینکه عده ای از آنها تازه از زندان آزاد شده بودند، به خاطر اینکه سرکوب رژیم شاه بر علیه چپ بیشتر بود و غیره. البته…
* به نوعی به بحران و ناپختگی نظری درمیان نیروهای چپ در آستانه انقلاب اشاره می کنید. به این موضوع حتماً می پردازیم. اما برمیگردم به پناهجویان و پرسشی که با آنها در میان گذاشته بودم: آنها بدون استثناء معتقد بودند، انقلاب بهمن شکست نخورده! و وقتی من از زاویه روشنگری از سرکوب و دستگیری و شکنجه و اعدام هزاران نیروی سیاسی برای آنها گفتم، ناباوری را در چشمان آنها دیدم و حس کردم که گوش دادن و تأئید کردن آنها فقط جنبه احترام گذاشتن دارد. این معضل اجتماعی، این گسست نسلها و بی خبری یک نسل از تاریخ گذشته اش را شما چگونه توضیح می دهی؟
– من فکر میکنم یک جنبه اش این است که حیات نیروهای چپ در داخل مرزهای ایران کوتاه مدت بوده. از طرفی تبعید به نوعی یک جدایی کامل را همراه خود داشته؛ جدایی فکری، جدایی کار مشترک و غیره. و این درست است که بخش گسترده ای از نسلی که در دوره انقلاب کودک بود و جوان شد و الان نسل سوم را تشکیل می دهد، اصولاً ارزیابی از این که چه گذشته، نداشته باشد. و من فکر می کنم که در این رابطه «ما» هم مقصریم.
* شما به کوتاه بودن حیات سیاسی نیروهای چپ در داخل ایران اشاره کردید. به نظرتان در حیات تبعید تلاشی برای پر کردن این خلاء از سوی نیروهای اپوزسیون به طور عام و نیروهای چپ به طور خاص صورت گرفت؟
– البته من این را از دید نیروهای چپ می گویم. من فکر می کنم، ما بیشتر در پی پیدا کردن نیروهایی بودیم که همنظر با خودمان باشند. در نتیجه بخش[نامفهوم] زده ای از جامعه در این میان فراموش شدند، و یا اصولاً برای چپ مهم نبودند. در حالی که یک چپ آگاه و فعال باید هم آگاهان سیاسی را مخاطب قرار دهد، و هم «ناآگاهان»ی که دچار معضلات طبقاتی هستند. اما به نظر من «راست» مشکل اش چیز دیگری است؛ مخصوصاً آن بخشی که آرزوی برگشت به گذشته را دارد. اینها بدتر از «ما» در سال ۱۳۵۷ منجمد هستند. به این معنا که تاریخ را هنوز باور نکرده اند. از این زاویه اینها بدترند، چون میخواهند تاریخ را به عقب برگردانند. در نتیجه طبیعی است که تبعیدی های لسآنجلس مورد مضحکه جوانان در ایران باشند…
* ورای خواسته من و شما بخشی از این رسانه ها مخاطبین بیشتری در نزد جوانان و خانواده ها دارند، تا رسانه های نیروهای سیاسی. و این واقعیت تلخی است.
– از جنبه ای درست میگویید، از جنبه دیگر به نظر من این رسانه ها گیرایی شان را از دست داده اند. بیشتر به خاطر این که تکرار یک موقعیت است. و من فکر میکنم (البته شاید ارزیابی من غلط باشد) بخشی از نسل جوان در داخل ایران از نظر ذهنی و تحلیل خبری از اینها سالهای نوری جلوتر است. حالا شاید وقتی بخواهد موسیقی گوش کند یا فیلم نگاه کند، به این رسانه ها رجوع کند.
* باز هم ورای خواسته من و شما رسانه های راست حرف اول و آخر را در ایران میزنند.
– من فکر میکنم، در رابطه با رسانه های دولتی راست این حرف درست باشد؛ آنهایی که در واشنگتن یا آلمان راه اندازی شده اند. اما آن چه که من رسانه های لس آنجلسی می نامم- که ساخته و پرداخته افراد و گروه ها هستند- فکر نمی کنم، بُرد زیادی داشته باشند. چون سطح مطالب آنها کسی را ارضاء نمیکند. این اطلاعات من است و شاید اشتباه میکنم.
* چون قاعدتاً نمیخواهید با نفی دیگران چیزی را اثبات کنید، با مواردی که اشاره کردید، این پرسش مطرح میشود: در این بیست و چند سال گذشته چرا طیف چپ رسانه هایی به مفهوم اخص کلمه دایر نکرد تا خلَأیی که از آن نام میبرید را پر کند؟
– این مسئله جنبه های مختلفی دارد. یکی این که چپ با همه اختلافهای نظ