شاهزاده و دیگر… هیچ

خیلی سال پیش بود. در مسیری از کوهستان شنونده جملاتی از گفت و گوی دو مرد میانسال شدم که از کنار من گذر میکردند؛آنها در مسیر برگشت بودند و من در مسیر رفت. معلوم بود صحبت ایشان بر سر “اوضاع مملکت” است که یکی به دیگری داشت میگفت: “خمینی با دو تاکتیک کارش را پیش برد یکم، همه با هم؛ دوم، همه با من!”
شازده پهلویها را گذاشتند بودند وسط “میدان”* که ایشان را به یاد “چرخ و فلک ونک” انداخته بود. البته این یادآوری نوستالژیک به هیچ منظوری انجام شد! جان نثاران وقتی بیشتر آتش به جان شان افتاد که ایشان زیر لب یادآور شد اگر انقلاب نشده بود من بعد از مرگ پدر بطور طبیعی به عنوان ولیعهد سلطنت به من میرسید. این یادآوری غمگنانه، یادآوری “حق”ی خود خوانده ای است که مدعی است از ایشان سلب شده است. و تا دلتان بخواهد اشاراتی به ایام آریامهری پدر در سخنان ایشان موج میزد که اگر انقلاب نمی شد ایران الان در خاورمیانه از همه جهات سر بود. تاکید فرمودند در سیاست خارجی پراگماتیک خواهند بود و با هر کشوری که منافع ایجاب کند رابطه برقرار خواهد بود. و البته هشدار دادند که نباید چشم مان به کمک خارجی باشد آنها کاری برای ما نمیکنند. یکی از آن حضار محترم که دعوت شده بودند برنخواست و بپرسد جناب شاهزاده این میدانی که وسط آن نشسته ای با “پول خارجی” تامین شده است. بهرحال ایشان که مستقیما نخواسته بلکه کشورهای دوست در آینده دست به جیب شدند که تلویزیونی بسازند و منت سر من بیننده آن بگذارند که “برای شما، درباره شما” است! کسانی که عنوان خبرنگاری را یدک میکشند و در تبلیغات این رسانه شرکت میکنند و مدعی میشوند که تنها این شبکه “دقیق ترین” اخبار را به گوش ما میرساند و رسالت شان هم غیر از این نیست که مبادا ما در “دنیای پیچیده” امروز گیج شویم یادشان میرود که تا همین دیروز در رسانه دیگری مشغول بودند تا “گردش آزاد خبر” را تضمین کرده باشند و حالا معلوم نیست شبکه قبلی خرده شیشه داشته یا این شبکه که فعلا در آن مشغول به کار هستند. طرف تا دیروز رئیس شبکه “حرفه ای خبر رسانی” فارسی بوده آنجا همین ادعا را داشت منتها در آنجا میگفت اخبار را بیطرفانه به گوش ما میرساند اینجا مدعی اند بی غرضانه! بهرحال برای اینکه بیشتر حرف اصلی مان دور نیفیتم این بحث را بگذاریم به وقتش!
داشتیم میگفتیم شاهزاده با قلبی شکسته در از دست دادن تخت شاهی فرمودند تجربیاتی در این چهل ساله در این شرایط کسب کردم در صورت پادشاهی به آن دست نمی یافتم! و عصاره تجربه ایشان در همین “میدان” به وضوح خودش را نشان داد که در ایرانی که ایشان در آروزیش هستند که ایشان “سمبل وحدت” باشند( به زبان بشری یعنی همان شاه) هیچ چیزی قرار نیست برای توده مردم تغییر کند الا اینکه شاهزاده ای نگون بخت به تخت شاهی که حق طبیعی خود میداند خواهد رسید. ایشان البته با عزت نفسی که در خود سراغ دارند مدعی است هیچی نمی خواهد و گذاشته به عهده مردم که چی انتخاب میکنند ولی از همه اکنون اصرار دارند با توجه به فَره پادشاهی که در رگان ایشان جاری است همه باید با ایشان باشند. چون ایشان برای خود این نقش را قایل هستند که مافوق همه هستند که همه پروانه وار گرد ایشان باید بچرخند و به زبان پا منبری های حضرت آقا درمقام ایشان همه باید ذوب شوند. در آن میدانی که ایشان در وسط آن نشسته بود مدعوین شیفته وار به دهان ایشان زل زده بودند (مجری قند تو دلش آب شده بود که در کنار شاهزاده نشسته بود. گویی مزد زحماتش را گرفته بود که در شبکه دیگر با “کارت پستالی” نشان دادن زمان پدر شاهزاده به من “ایرانی” حالی کند خودتان کردید که لعنت بر شما باد!) از هم اکنون درمقام ایشان ذوب شده بودند. اما به قول رضا پهلوی: “حیف ایران!”
به راستی که حیف ایران. دقیقا ١١٢ سال است ما مردم ایران نسل اندر نسل داریم تلاش میکنیم طوق لعنتی بردگی را از گردن خود باز کنیم و هر بار به خونین ترین شکل ممکن دهانمان را بستند و به نکبت محکوم مان کردند. بازی شیخ و شاه ثمره ای برای ما مردم ایران نداشته جز این که هر بار یکی از ایشان به دروغ مدعی آزاده گی شود. در میدان داری شاهزاده یک کلام به زبان ایشان نیامد که با شکم گرسنه مردم چکار خواهد کرد و آنجا هم که کرامت انسانی از دهانشان بیرون پرید اشاره به این کرد که از لحاظ اقلیت بودن کسی سرزنش نشود ( پیش فرض اقلیت بودن پیرو یک مذهب یا یک قوم به زبان ایشان یعنی توی اقلیت به اندازه گلیمت پایت را دراز کن!) چون به مسئله اقتصاد رسید ایشان شکست نفسی کردند و گفتند متخصص این کار نیستند و اصولا همه کارها را باید به متخصصان سپرد مخصوصا در اقتصاد، اما از هم اکنون مانند یک شاه (رهبر) فرزانه که عقل کل عالم هستند ایشان به ما یادآور شدند مسئله اول بعد از رفتن این حکومت مسئله آب است؛ “اگر آب نباشد حیات هم نیست! و این هم دست کم بیست سال وقت میبرد.” ایشان در یکساعت و نیم میدان داری یکبار هم که آمدند از وضعیت وخیم توده مردم گرسنه بگویند فقط به این اشاره کردند “یکعده از مردم” دچار مشکلاتی هستند!
نتیجه تجربیات ایشان در بیرون از دایره تاج و تخت به اندازه سر سوزنی با آنچه در عمل ابوی و جد بزرگوارشان و ایضا همین شیوخ حاکم کردند ندارد. این گفته ها برای من ، به عنوان کسی که معیشت اش را دزدیدند و منزلت او را لگد کوب کردند یعنی هیچی به هیچی. شاهزاده که هنوز به تخت ننشسته اینگونه منکر فقر و گرسنگی حاکم بر زندگی نودو نه درصد مردم است وای به روزی که تخت نشیند. “یک عده از مردم”، یعنی چه تعداد از مردم؟ “دچار مشکلاتی هستند”، اشاره به کدام مشکل میکنند؟ ایشان بسیار خب زبان عوام فریبی را فرا گرفتند نمونه اش: اگر آب نباشد حیات نیست! معلوم نیست این را خودشان به تنهایی کشف کردند یا متخصصان به ایشان آموختند. یک چیز اما مسلم است این بهانه ای مانند همه بهانه های است که در چهل سال گذشته جمهوری اسلامی ساخته و پرداخته تا در قبال خواسته های مردم وعده سر خرمن بدهد یا قیمت هر چیزی را بالا ببرد و هر کس زبان درازی کرد یادگار پدر ایشان یعنی زندان اوین با آخرین امکانات آماده پذیرایی است تا به ایشان نشان دهد یک من ماست چقدر کره میدهد!
اما “متخصصان” چه کسانی هستند؟ شاهزاده اشاره به همان جمع مدعوینی کرد که پیرامونش نشسته بودند و تو خود بخوان حدیث مفصل از این مُجمل! و اما کار از محکم کاری عیب نمی کند. شاهزاده از همان اول روشن کرد که نیروهای که ایشان به آنها متکی و امیدش به آنها است تا متخصصان کار را به پیش ببرند همان سرکوبگرانی هستند که هم اکنون درخدمت شیخ هستند. و مشخص شد معضل اول و آخر ایشان این است که چگونه این دم و دستگاه آماده و پر تجربه در سرکوب را، ( سپاه و بسیج و نیروی انتظامی و ارتش) بدون هیچ آسیبی تحویل بگیرد چرا که به روایت ایشان در آن دوره “پریودی” گذار که ظاهرا هرج و مرج همه جا را گرفته و قدرت بلاتکلیف است و قوانین روی هوا هستند و نیز بعد از تثبت اوضاع، برای اینکه نیروی کار ارزان تضمین شده باشد و در عین حال خاموش شده باشند به همین نیروها نیازمندند. همانگونه تیمسار فردوست ( دوست همیشگی پدر ایشان) به خدمت شیخ در آمد ایشان دنبال سردار فردوست اسلامی هستند که فقط عناوین نظامی را از اسلامی به آریایی تغییر دهند، اما هدف مشخص است سرکوب و باز هم سرکوب چون قرار است ایران بشود کره جنوبی ( آرزوی خانه خراب کن میلیونها انسانها)، نه اینکه این کشور جای شود که مردم بتوانند حرف شان را بزنند و همه زندگی را طلب کنند.
رضا پهلوی روی سخنانش البته توده مردم نبود بلکه به راست جامعه بود و حرفش این بود که همه با من باید باشید. هیچ آلترناتیو دیگر در کار نیست. من هستم که اولین بار رفرندام را مطرح کردم، من هستم که بخاطر شاهزاده بودنم درهای همه دولتها و پارلمانهای دول غرب به رویم باز است، من هستم که میتوانم به نیروی های امنیتی و انتظامی اطمینان دهم هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد و آنها سرکارشان هستند، من هستم که میتوانم توصیه های متخصصان در نقشه راه در سازماندهی و استثمار کار ارزان به پیش ببرم، من هستم که پیشاپیش این حق طبیعی را دارم که در راس قدرت باشم و من زبان فربیکاری را هم خب بلدم.
این سخنان اما به من کارگر یکبار دیگر ثابت کرد، ایشان در بهترین حالت میخواهند ما را به چهل سال پیش برگردانند. بی جهت نیست سمبل شان مال دو هزار پانصد سال پیش است. نهایت آرزوی ایشان کره جنوبی شدن ایران است که همگان شاهد بودیم در دهه ٨٠ میلادی قرن گذشته چگونه به خشونت بار ترین شکل ممکن دست به سرکوب مردم در کره زدند تا کره جنوبی شد آرزوی برای هر متخصص سرمایه داری در ایران . کره جنوبی شدن ایران اگر همچین چیزی در عالم سرمایه داری ضرورت و ممکن باشد چیزی در پی ندارد جز ادامه سرکوب وحشیانه این بار (و بار دیگر) با نام شاهان.
ایشان از هم اکنون دوره بعد از سقوط جمهوری اسلامی را دوره هرج و مرج می نامند این یعنی لازم است یک نیروی مقتدر بر آن فایق آید. آنچه که هرج و مرج خوانده میشود دوره ای که اگر جمهوری اسلامی با یک انقلاب سرنگون شود دوره بیشترین رشد آگاهی و آزادی در میان خواهد بود و توده مردم خود را در میدان واقعی و بطور واقعی خواهند یافت و این چیزی نیست که مطلوب ایشان باشد. حیف ایران است که بار دیگر شاهد سرکوب با نام دیگری در فردای جمهوری اسلامی باشیم. میشود و باید جلو این قداره بندان آینده را از هم اکنون گرفت که جز شاهزاده گی هیچ چیزی برای ما ندارند.
________________________________________
*
پنج شنبه ده آبان ماه برنامه ای از تلویزیون ایران اینترنشنال پخش شد به نام ” میدان” که رضا پهلوی در وسط نشسته بود و مدعوینی دست چین شده در کناره میدان و ایشان ظاهرا به سوالات حضار پاسخ میداد. در واقع نوع سوالات همه در یک جهت بود که ایشان مطلوبیت خودش را به اپوزیسیون راست بقبولاند.