مناسبات حاکم و برآمد جنبش کارگری- سوسیالیستی
مناسبات اقتصادی در ایران، مناسباتی سرمایهداری است، یعنی تولید و توزیع به هدف سود هرچه افزونتر. بنا به تقسیم وظیفهی سرمایه در گسترهی جهانی، سرمایهداری در ایران در نقش دلال- کمپرادور از همان آغاز حاکمیت مناسبات سرمایهداری از مشروطه تا کنون، سوداگری میکند، به این بیان که با ترکیبی از سرمایه مالی و بازرگانی نقش دلال سرمایهداری و نیز رانتخوار را نیز به عهده داشته و دارد. با این تقسیم کار جهانی سرمایه، بورژوازی ایران بهسان دنبالچه، نسبت به سودبری از تولیدات داخلی که به زیر ساختها و سرمایهگذاریهای دراز مدت و آیندهای ناپیدا نیاز دارد و هرگز قادر به رقابت با کالاهای ساخت چین و… نخواهد بود، سود بیشتری به دست میآورد. از همین روی، این فرماسیون سرمایهداری، بیش از همیشه بیکاری میآفریند و فشار بیشتری به گُرده کارگران بخش خدماتی و آن بخش از رشتههایی که با بهرهکشی از نیروی کار در گردش است وارد میآورد. بورژوازی سوداگر و دلال وظیفه دارد تا به قوانین سرمایهداری جهانی نیز تن بسپارد تا همچنان نقش کارگزار و نیز پاسدار سرمایه باقی بماند و در برابراز رانتهای مالی و سیاسی برخوردار باشد. این نیروی به شدت سرکوبگر و جنایتپیشه، در این مناسبات، باید به شدت هرچه سنگینتر، از طبقه کارگر بهرهکشی و از تولید کنندگان خرد و زحمتکشان، و از طبیعت، سلب مالکیت کند. این فرماسیون بورژوایی به هیچ روی قادر به رشد تولید و وظیفه ای فراتر از این در تقسیم کار اجباری سرمایه جهانی نخواهد یافت. این روند تا کنون، با کالایی شدن هر چه بیشتر نیروی کار و هر آنچه دارایی و هستی جامعه و همهگان است، خلع مالکیت کرده است. در سوی دیگرِاین مناسبات ضد انسانی، این طبقه کارگر و تهیدستان شهر و روستا هستند که در درازای ۴۰ سال حکومت فلاکتبار سرمایهداری و ایدئولوژی آن، یعنی اسلام سیاسی به استثمار و فلاکت کشیده شده، عزت و جایگاه انسانیاشان ربوده شده و به خاک سیاه تنگدستی و گرداب ناامیدی نشانیده شدهاند. برای طبقه حاکم در نقش سه جناح- باند سپاه- دولت- بیت رهبری، بهسان یک حکومت به غایت استبدادی نیز، تمامی حکومت شوندگان، امت به شمار میآیند که بنده وار باید با شلاق ولایت فقیه رانده شوند. این نگاه امت- امامی به همانگونه که خمینی در کتاب «این ولایت فقیه» خود (سال های ۴۰ در نجف)، «امت» را به رمه و خویش را به شبان همانند دانست، دیگر کارآیی خود را حتی در میان افزون بر ۹۹ در صد باورمندان به اسلام، از دست داده است. این نگاه با خوانش و جلوهی دیگری، اما با همان هدف «مالکیت» در سرشت سرمایهداری درآمده تا بقای این مناسبات طبقاتی تضمین شود.
طبقه کارگر برای بورژوازی در همهی جهان و به ویژه با خوانش و دیدِ قرآن پناهِ اسلامی، کالایی است خریداری شده در دست مالک، با بردگی. زیرا از این کالا، خلع مالکیت شده، همانند یک ابزار کار، نابرخوردار از هرگونه حق و اعتراض، با نان و بخور و نمیری به بردگی کشانیده میشود تا زمان فرسودگی و استهلاک کامل، ارزش افزوده بیافریند و سپس به دوری افکنده شود.
ایران از همه سرزمینها بیشتر، در یک تند پیچ تاریخی قرار گرفته است و بورژوازی جهانی رویهم رفته دچار بحران اقتصادی- تاریخی است. مهار این بحران ادواری- ساختاری، جز با جنگها و به ویژه در خاورمیانه و بخشهایی از آفریقا و اروپا و نیز با سلاح تحریک نژادپرستی و بیگانه ستیزی ناشدنی است. گردونهی مناسبات و حکومت این مناسبات بدون چنین ویرانگری هرگز به چرخش در نمی آید. بورژوازی جهانی، با بازستانی دستاوردهای حقوقی و زندگی حداقل کارگران، رواج ترافیک مواد مخدر و فروش زنان به سان سودآورترین داد و ستد کالایی، با ورشکستهسازی و خلع مالکیت از تولید کنندگان خرد در پیرامون صنعت و تولید و کشاورزی، و ناتوانتر در رقابتهای ددمنشانه بازار سرمایه در به کنترل بحران برآید. این نیروی ارتجاعی، در نبود توازن نیروی سازمانیافته و سیاسی و انقلابی- کارگری، با مرگ آفرینی و جنگ و فلاکت و با تجربه آموزی از دوجنگ جهانی. جنگهای همیشگی و پراکنده در سراسر جهان، امید به آینده را از دست نداده است. سرمایهداری جهانی، با دامن زدن به جنگهای نیابتی، بازتولید تروریسم و تشکلهای ایدئولوژیک مذهبی مانند اخوان المسلمین و داعش و جبهه النصر و… در ترکیه، داعش به پشتوانه عربستان و قطر، حزبالله و حشد الشعبی (بسیج دست ساز سپاه قدس حکومت اسلامی ایران در عراق)، حوثیها در یمن، سپاه قدس حکومت اسلامی در عراق و سوریه (به پشتوانهی روسیه و چین) طالبان و القاعده، الشباب، بوکوحرام ( جز قرآن و کتاب های اسلامی هر کتابی حرام است)، به پشتوانهی پاکستان، سپاه صحابه، جبهه النصره، جبهه اسلامی سوریه، جیش المجاهدین والانصار (از قفقاز و چچن..)، مجاهدین خلق ایران، گروههای ملی – مذهبی، شبکه حقانی و… در ورسیونهای دیگر اما با همان وظایف و اهدافی که به دست داعش و حزب الله و حکومت اسلامی ایران بهسان ابزار به پیش برده شده، میکوشد تا برههای دیگر به حاکمیت خویش بقاء بخشد. نولیبرالیسم، یعنی ایدئولوژی سرمایه جهانی، هنوز با تلاش برندگان جایزه نوبل اقتصاد، بقاء مناسبات جنایتبار سرمایهداری را جستجو گر است.
بورژوازی ایران چه به صورت طبقه و چه در گروهبندی باندهای حکومتی، تابع بازار جهانی سرمایه و تابع سوخت و سازها و نوسانهای بازار و بورس و رانت میباشد. این بورژوازی نه تنها تابع، که سرسپرده و همانند یابوهای بسته به گاری سرمایه جهانی تنها گاهی میتواند لگدپرانی بیهودهای داشته باشد و بس. چه در نقش دلال، شریک و یا چه پیشبرد جنگ نیابتی، چه کارگزار و تروریسم، چه در مسئولیت به بردگی کشانیدن طبقه کارگر، چه در کشتار و اسارت پیشتازان کارگری و سوسیالیستی و چه در پیشبرد قتل عام دههی ۶۰ و تابستان ۶۷ و تا کنون، این بورژوازی از گردونه سرمایه جهانی جدا نبوده و تمامی کارکرد آن در خدمت سرمایهجهانی بوده است.
خیزش و اعتراض در برابر حکومت اسلامی سرمایه، اینک در شرایط کنونی رو به اعتلاء است. جنبش کارگری، با بیش از ۶۰۰۰ همایش و اعتراض و اعتصاب از ماه مه تا مه امسال، درمرکز این برآمد قرار دارد. بورژوازی جهانی نگران این خیزش طبقاتی و ضد سرمایهداری است. هرچند تغییر یا «رژیم چنج» هنوز در دستور سرمایه جهانی نیست، اما برای سرمایه، تاریخ مصرف این حکومت، به سر رسیده است. این حکومت مانند هزاران حکومت دیگر با تاریخ مصرف معین، یک سال دور و یا زود باید به «اسکروچی» یا همان اسقاطیها اشیا فرسوده سپرد، زیرا که در بازار سرمایه هر کالایی، دارای زمان استهلاک و تاریخ مصرف ویژهای است. در ایران نیز، باندهای رانتی نیز، به فرمان سرمایه، فرجامی جز به کناره نهادن در پیش روی ندارد، باید جایگزینی مناسب و خوانا با تاریخ روز تدارک دیده شود و گرنه با شورش و انقلاب، جایگزینهای ناهمخوان با منافع سرمایه جهانی به میان میآیند. اینک جامعه و حکومت و طبقه کارگر و حنبش اعتراضی در چنین شرایطی قرار دارند، یعنی در یک روند تاریخی که به سوی شرایط انقلابی افق گرفته است. زمانی که خطر حتمی آلترناتیو کارگری در میان باشد، آنگاه که انقلاب کارگری و سوسیالیسم یک ضرورت ممکن باشد، و در میدان، تغییر رژیم و جایگزینی ضدانقلاب دیگری در دستور فوری سرمایه جهانی قرار میگیرد. در ایران، اما شرایط و پتانسیل و صف بندی نیروها، همانند آنچه در «بهار عربی»گذشت، همانند نیست. در ایران جنبش سوسیالیستی و کارگری از یک پویهمندی و تجربه و ویژگی بسیار با کیفیت دیگری برخوردار است. از همین روی، در حالیکه از سوی ضد انقلاب جهانی، تدارک جایگزینی در جریان است، تحریمهای ترامپ و دستگاه حاکمه در آمریکا، هنوز جنبهی چانه زنی و داد و ستدگرایی با حکومت اسلامی در ایران دارد.
حکومت اسلامی با تناقضهای بسیار برآمده از ایدئولوژی و بافت و شکل بندی دولتی و حکومتی، اما ناتوان از تطبیق یابی با نیازهای سیاسی و اقتصادی کنونی بازار سرمایه است. حکومتگران در روسیه و مافیای پوتین، دچار بحران اقتصادی و سیاسی شدید، با باج ستانی از حکومت اسلامی، باند سپاه و باند خامنهای، ایران را ابزار و بازاری برای رقابتهای جهانی در برابر بلوک غرب بهکار گرفته است. اگر سوریه و عراق برای حکومت اسلامی ایران، خط قرمز ومرز مرگ و زندگی به شمار میآیند، ایران برای روسیه پوتینی، از زبان شارلاتان سیاسی، الکساندر دوگین و گماشتهی وی، رجب صفر اف، نیز خط قرمز و مرز مرگ و زندگی نامیده میشود.
میلیون ها تن از تودهی عظیم افزون بر ۸۰ میلیونی اجتماعی در سراسر ایران در دیماه ۹۶ ارادهمند برخاست. لایههای میانی و پایین خرده بورژوازی، نامیده شده به نام «طبقه متوسط» خانه خراب شده است و در حال ریزش به دریای فرودستان هستند. در دیماه ۹۶ تا اکنون میلیونها تن از فرودستان فریاد میزنند: “مرگ بر این حکومت!”، “کار، نان، مسکن، آزادی!”. این یک چرخش تاریخی است و ادامه دار بهسوی اعتراض و خیزش برای بازیابی عزت نفس و ارزشهای انسانی پایمال شده به وسیله باندهای حکومتی. این یک خیزش طبقاتی است، اما بدون رهبری طبقه و رهبری طبقاتی یعنی سازمان سیاسی و سرخ و حزب طبقه کارگر. همین نبود رهبری طبقاتی و سازمانیافتگیاین خیزش، نقش تعیین کنندهای در به پیروزی نرسیدن و ناکامی آن داشته و دارد. این کمبود، پاشنهی آشیل خیزشی شده است که به نبود و یا کمبود این عامل سرنوشت ساز، هم در رنج است و هم میاندیشد. جلوههای حضور سازمانیافتهتر و سیاستگرایی طبقه کارگر در خیزش یکسالهی ۹۶ تا ۹۷ و اعتصابهای کارگران در رشتهی تولید، آموزگاران با شوراگرایی، رانندگان کامیون، اتحاد سراسری بازنشستهگان و در اعتراضهای تودهای خودنمایی میکند. تمامی این نیروها و پتانسیلها، آنگاه که به جنبش سراسری و اعتصاب عمومی بالندگی یابند، با برخورداری از شرایط کردستان با خود ویژگی و جغرافیای سیاسی خود، با تجربهی شوراهای به خون نشسته سراسر ایران در سال ۵۸- ۵۷، مبارزه، سازمانیافتگی سیاسی و مسلحانه، در سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی نقش تعیین کنندهای خواهند داشت. استان های محروم، نامی که خود رژیم به آنها داده است، آذربایجان غربی، چهارمحال، خراسان جنوبی، خوزستان، سیستان و بلوچستان، کرمان، لرستان و هرمزگان و کردستان و… محروم از زندگی با میلیون ها کودک کار و به حاشیه نشانیده شدگانِ افزون بر ۲۰ میلیونی که مرگ خویش را در بی فریادی چشم به راهند، به خیزش سراسری میپیوندند. این نیروی سیل آسا و برانداز، باید به نیروی سازنده و شواریی انقلاب کارگری، سازمان یابد و گرنه سال ۵۷ با تکراری تراژیک تکرار خواهد شد. مشاهده میشود که این به کام مرگ کشانیده شدهگان و خلع مالکیت شدهگان، مال باختهگان و بازنشستهگان، زنان و دانشجویان پیشرو و… به فاز بالاتری از مبارزه و سازمانیافتگی دست یافتهاند. جنبش کارگری و سوسیالیستی باید که راهکار به مبارزه فراخواندن و سیاست سازمان دادن نیروی ۲۰ میلیونی هنوز خاموش حاشیه نشینان را به اندیشه نشیند و بیابد و از قوه به کارزار و واکنش بیاورد. زنان، این نیروی افزون بر نیمی از جمعیت ایران را که بدون حضور آنان هیچ انقلابی در کار نخواهد بود، همانگونه که همه انقلابها از انقلاب فرانسه ۱۷۸۹ فرانسه تا مشروطه در ایران و ترکیه و هر سرزمین دیگر تجربه شد، بدون سازمانیابی، آگاهی و پیشتازی زنان کارگر انقلابی و سوسیالیست، هیچگاه به ارزشهای انسانی خویش نخواهند رسید، زیرا که رهایی جامعه و زنان، و ملیتهای زیر ستم همگی در گرو رهایی طبقه کارگر و تحقق سوسیالیسم است. باید کمونیسم را با شکوه و افتخاری رسا این واقعیت را بر پرچم و برنامه نوشت و در گسترهی ایران اعلام کرد.
رژیم در لبهی فروپاشی به سرازیزی سرنگونی خم شده است، خامنهای با گرگمنشی، اما ادعا می کند که هنوز به «بن بست نرسیده»اند، دولتهای جهان سرمایه، به تکاپوی جایگزین افتادهاند. آلترناتیو این حکومت برای سرمایه جهانی به رهبری ایالات متحده آمریکا، از درون گروهنبدیهای بورژوایی رنگارنگ در حال تشکل یابیاست. رسانههای گروهی سرمایه، با گماشتگان اتاقهای فکر و کارشناسان رنگارنگ آموزش دیده در کالجها و دانشگاهها و ارگان های سیاسی و رسانهای سرمایه در اروپا و آمریکا همگی به میدانآمدهاند. اینان، همانند دستههای کُر در ارکستر گروه استثمار، با سازهای کوک شده، برای اجرای سمفونی مرگ آماده میشوند. پیکار طبقه در برابر طبقه، در حال جبهه گیری و نبردهای پراکنده و پارتیزانی است.
در این سوی تضاد، طبقه کارگر و میلیونها انسان فراموش شده، انسان های به گرداب مرگ افکنده شده، چارهای جز جدال با دشمنی که بختکوار بر سینهاش نشسته تا آخرین قطرههای خونش را بمکد در پیش روی ندارد. مردن از گرسنگی، بی سرپناهی و لگدمال شدن بیش از پیش، بیکاری و درد و بیماری و نداری.
یا مرگ در خیابان و اعتراض یا نبرد در خیابانهای مبارزه برای تعیین سرنوشت
اگر گروهبندیهای سیاسی و سوسیالیستی هوادار و پشتیبان طبقه کارگر به این جنبش طبقاتی و طبقه کارگر، پیوند نیابد و با گسترش عنصر آگاهی، در سازمانیابی طبقاتی پرولتاریا گره نخورد، نه تنها شایستهی این نام نیست، بلکه در شکست و اسارت طبقه کارگر و تهیدستان، به دشمنان طبقاتی حاکم و پیرامونی و اپوزیسیون بورژوایی خدمت رسانیده است.
در این ۴۰ ساله ما افزون بر۱۰۰ هزار تن از رزمندگان سوسیالیست و کارگر و انقلابی و آزادیخواه خویش را چه در مبارزهی رویاروی با دشمن و چه در زندانها از دست دادهایم، و افزون بر این شمار در آوارگی، اما به هرگونه در مبارزه دست به گریبان بودهایم. جنبش سوسیالستی پراکنده و منفرد، درون و بیرون، در خط مقدم این مبارزه، در بیم و امید روی به سوی طبقه کارگر داشته تا به امروز که نوید امید بخش خیزش به جان ها و تنهای خسته و زخمدار، با نسیمی جانبخش در کشتزار انقلاب دمیده شده است. اینک بیش از پیش و تعیین کننده تر از همیشه زمان پیوستن است، زمان اتحاد و پیوند نیروهای کارگری و نیروهای سوسیالیست و کمونیستی بیش ازهمیشه به یک ضرورت زندگی آفرین تبدیل شده است. سوسیالیسم، با اجتماع و نیروی جمعی و همگرایی معنا مییابد. سوسیالیسم اتمیزه شدن، فردگرایی، محفل گرایی و سکتاریسم را محکوم میشمارد. سوسیالیسم کارگران، و کمونیسم، اتحاد کارگران، اتحاد نیروهای سوسیالیست و سازمانیابی و حزبیت را درخواست میکند. این یک ضرورت است، یعنی ضرورتی که باید با آگاهی دریافته شود.
۱۷ اکتبر ۲۰۱۸