“چپ” در ایران و طبقه کارگر… قسمت نوزدهم

“چپ” در ایران و طبقه کارگر… در مصاحبه با حمید قربانی-
انسانِ بیوطن   – قسمت نوزدهم – موخره- جنگ طبقاتی!

جامعۀ کمونیستی ، جامعه ایست که این  شعار را بر پرچم خود حک کرده باشد: از هرکس به قدر نیرویش کار و بهر کس به قدر نیازش داده می شود.

از مقدمۀ انگلس بر جنگ داخلی در فرانسه- نوشتۀ کارل مارکس

«در تلقی فیلسوفان، دولت «تحققِ فکرت» یا ملکوتِ خدا در روی زمین است که بیان فلسفی به خود گرفته است، قلمرویی است که حقیقت و عدالت جاودانه در آن تحقق می یابند یا باید بیابند. و ارجگذاریِ خرافی گونۀ دولت و هر آن چه به دولت مربوط می شود از همین جا سر چشمه می گیرد و ریشه گیری این احساس در وجود همگان به ویژه از آن رو آسان تر میشود که همۀ ما، از همان دوران شیرخوارگی، با این تصور خو می گیریم که همۀ امور و همۀ منافع مشترک جامعه به طور کلی، جز به شیوه ای که تا کنون صورت گرفته، یعنی جز به دست دولت و مراجع اقتداری که نان دولت را می خورند، به صورت دیگری نمی توانند تنظیم و اداره شوند. چندان که مردم گمان می برند حال که توانسته اند اعتقاد به پادشاهی موروثی را کنار بگذارند و به سر جمهوریِ دمکراتیک قسم یاد کنند، گامی به راستی معجزه آسا برداشته اند. در حالی که دولت، در واقعیت امر، چیزی جز ماشین سرکوبِ یک طبقه به دست طبقه ای دیگر نیست و این حقیقتی است در جمهوری دمکراتیک و نظام پادشاهی، هر دو، به یک سان مصداق دارد؛ خلاصه این که،  دولت، در بهترین حالت، شرّی است که پرولتاریا پیروز در پیکار برای به دست آوردن سلطۀ خود، آن را [از گذشته] به ارث می برد، شری که پرولتاریا، درست مانند کمون پاریس، از مضار آن در کوتاه ترین زمان رها نخواهد شد مگر آن گاه که نسل تازه ای از مردم، که در شرایط اجتماعیِ تازه و آزادانه ای به بار آمده اند، چندان توانائی بیابند که بتوانند تمامیِ این زبالۀ بر انباشته ای را که دولت نام دارد بروبند و از پیش پای خود بردارند.

سوسیال دمکراتِ عامی، که اخیرا واژۀ دیکتاتوری پرولتاریا دو باره  به گوش اش خورده، از شنیدنِ آن به وحشتی سلامت بخش دچار شده است. بسیار خوب، آقایان، خیلی مایلید بدانید این دیکتاتوری چه گونه چیزی است؟ نگاهی به کمون پاریس بیندازید، خواهید دید که این همان دیکتاتوری پرولتاریاست.

لندن، بیستمین سالگرد کمون پاریس

۱۸ مارس ۱۸۹۱ -فردریش انگلس».

اما خصلت های اساسی کمون:

الف – همۀ مقامات از ذیل تا رأس انتخابی بودند. ب- همۀ انتخاب شوندگان بوسیله انتخاب کنندگان قابل عزل،هر وقت انتخاب کنندگان مقتضی بدانند. ت- حقوق و مزایای تمامی مقامات کمون، همان مزایای و دستمزدی است که به یک کارگر پرداخت می شود. ث-کمون فقط مؤسسه قانونگزاری نبود، بلکه مجری قوانین خویش نیز، بود در کمِون مذهب و محل تولد افراد – خدا و ملت- هیچگونه دخالتی نداشتند. مذهب یک امر کاملا شخصی افراد شمرده شد. حقوق و مزایای متوّلین مذهب، نه از اموال عمومی، بلکه از نذوراتِ باورمندان به همان مذهب پرداخت باید می شد. اما، دولتی چنین در صورتی قابل تحقق و دوام است که پرولتاریا قبل از آن دستگاه دولت قبلی را کاملا درهم شکسته باشد! پایان نقل قول،

 و این یعنی درهم شکستن «دستگاه دولت قبلی”، فقط در زمانی قابل تحقق است که قبل از آن :

الف- پرولتاریا خود را متحد و متشکل در تشکلات مستقل طبقاتی- توده ای نموده باشد تا قادر گردد که بوسیله این تشکلات نبرد طبقاتی جاری و همواره موجود بین خود و طبقه ی سرمایه دار و دولت “دستگاه دولت قبلی” با  ارتقا و تبدیل آن به یک جنگ نه پنهان و نه مقطعی و اینجا و آنجا، بلکه یک جنگ تمام عیار و سراسری – جنگ داخلی- تا درهم شکستن دولت قبلی که موجودیت دادن به دیکتاتوری پرولتاریا – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان متحدش برای مرحله گذار از سرمایه داری به کمونیسم است را، ادامه داده و آنرا به پیروزی رساند، چنین پیروزی برای کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست به معنی پیروزی انقلاب قهری کمونیستی  می باشد.

ب- مهمترین و اساسی ترین تشکل پرولتاریا برای آماده کردن خود به عنوان یک طبقه برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی که بدون آن نمی توان از ایجاد یک جامعه ی کمونیستی حرفی زد، حزبِ سیاسی پرولتاریا – حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست – حزب مخفی و غیر علنی اساسا و مسلح می باشد. طبقه ی بورژوا – سرمایه دار- دارای احزاب سیاسی و تشکلات مختلف و بطور اساسی و مهمتر از همه دولت طبقاتی به مثابۀ نیروی سازمان یافته ی مسلح  اساسا و غیر مسلح است و نیز، این از اولین آثار کارل مارکس و انگلس است (خانواده مقدس) که در آن نوشته شده، با نیروی سازمان یافته ی مادی فقط با نیروی سازمان یافته ی مادی می توان مقابله کرد، دولت نیروی سازمان یافته ی مسلح طبقه ی بورژواست و پرولتاریا برای مقابله با آن به نیروی سازمان یافته ی مسلح – حزب کمونیست مسلح نیاز اساسی و ضروری دارد و بدون آن پیروزی انقلاب غیر محال و غیر ممکن است، تجربیات مبارزه ی طبقاتی تا کنونی پرولتاریا نیز، به باور من این مسئله را به اثبات رسانده اند.  اما حزب پرولتاریا و نه طبقه و طبقات دیگر به جای پرولتاریا و به نام پرولتاریا که از این احزاب ما امروزه یک دوجین فقط در اپوزیسیون ایران داریم!

یک تذکر- البته شکل شورایی دولت پرولتاریایی، شکلی همیشگی و برای همه جوامع موجود طبقاتی – سرمایه داری امپریالیستی یا ادغام شده ی ارگانیک در آن – مانند جامعه ی سرمایه داری معاصر و کنونی ایران  نیست یعنی ممکن است که پرولتاریا در حین پیشبُرد مبارزه طبقاتی- جنگ طبقاتی- ادامه آن تا ایجاد دولت کارگران موفق به کشف  و یا حتی اختراع اشکال دیگری از دولت خود گردد که به قول لنین : « تئوری خاکستری است، درخت سبز زندگی است». پرولتاریا تا کنون دو انقلاب پیروز یعنی گرفتن قدرت دولتی داشته است که یکی کمون پاریس، دومی انقلاب کارگران و دهقانان و سربازان روسیه، مشهور به انقلاب سرخ اکتبر است. پرولتاریا دو شکل از دولت را تجربه کرده است، شکل کمونی و شکل شورایی دیکتاتوری خود و اما ماهیت دو تا یکی بوده است: دولت پرولتاریا مسلح برای سرکوب مقاومت طبقه ی سرمایه دار خلع مالکیت شده از ابزار تولید داخلی، ولی هنوز زنده و درنده خوتر شده و حفظ انقلاب در برابر یورش نیروهای دولت های سرمایه دار- سرمایه داری امپریالیستی و گسترش و تعمیق انقلاب تا پیروزی نهایی یعنی جهانی و ساختن جامعه کمونیستی، زیرا که کمونیسم همچنانکه دشمنش یعنی سرمایه داری جهانی است، فقط جهانی- جهانروا قابل تصور است وگرنه، تبدیل به همان لفظ مشهور یعنی “مدینه ی فاضله” خواهد شد. این را به زبان مارکسی – لنینی به باور من، انقلاب مداوم می گوییم.

اما، آیا چنین وظیفه سترگ تاریخی را می توان بدون یک مبارزه ی همه جانبه بر علیه دشمنان کارگران و مخصوصا  رویزیونیست ها و نوکران طبقه ی سرمایه دار که در داخل  جنبش ها و احزاب  نفوذ می کنند و وظیفه انهدام از درون – ستون پنجم – دشمن طبقاتی را  انجام می دهند و در یک کلام فرزندان طبقات استثمارگر که آموزش دیده اند، پیش بُرد؟ به باور من، نه به هیچ وجه! لنین در سال ۱۹۱۵ درباره ی رویزیونیست های نفوذ کرده در انترناسیونال دوم، چنین می نویسد : « جای تعجب نیست که در دوره ما که کلمات بدست فراموشی سپرده می شود، اصول از دست می رود، جهان بینی زیر و رو می شود و قرارها و وعده های با شکوه به دور انداخته می شود، چنین امر بوقوع می پیوندد. ». آیا واقعا در جنبش باصطلاح چپ ایران این اتفاق  نیافتاده است؟ آیا جای انقلاب قهری کمونیستی کارگران و قیام مسلحانه، انقلاب زنانه، انقلاب انسانی، گرفتن قدرت سیاسی از جانب پرولتاریا از راه های مسالمت آمیز، جای دیکتاتوری پرولتاریا – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان، آزادی، برابری، حکومت کارگری و مخصوصا جای حزب طبقاتی پرولتاریا – حزب کارگران آگاه-  حزب جامعه، حزب شخصیت ها، حزب زنان ، حزب کودکان  و اسم افراد ننشسته است؟ آیا دمکرات طلبی و صلح طلبی بر جای  کارگر کمونیست، آگاه و جنگجوی انترناسیونالیست ننشسته است؟ ، متأسفانه، از این ها بدتر به وقوع پیوسته است که مثلا، با وقاحت از دولت های سرمایه داری امپریالیستی و یورش نیروهای نظامی  آنها  به اقصی نقاط جهان حمایت شده و می شود و همه  نیز، با هم همکاری می کنند و این اعمال را  با نام کمونیست و کارگر انجام می دهند!

کارگران انقلاب، انقلاب سرخ شما نجات دهنده است و دیگر هیچ!

شعری از فرخی یزدی

توده را با جنگ صنفی آشنا باید نمود

کشمکش را بر سر فقر و غنا باید نمود

در صف حزب فقیران اغنیا کردند جای

این دو صف را کاملا از هم جدا باید نمود

این بنای کهنه پوسیده ویران گشته است

جای آن با طرح نو از نو بنا باید نمود

تا مگر عدل و تساوی در بشر مجری شود

انقلابی سخت در دنیا بپا باید نمود

مسکنت را محو باید کرد بین شیخ و شاب

معدلت را شامل شاه و گدا باید نمود

از حصیر شیخ آید دمبدم بوی ریا

چاره آن باریا و بوریا باید نمود

فرخی بی ترک جان گفتن در این ره پا منه

زانکه در اول قدم جان را فدا باید نمود

فرخی یزدی

https://groups.google.com/forum/#!topic/river88/wYe8D4f-_oA

شعر – فرخی – در صف حزب فقیران اغنیا کردند جای

groups.google.com

Posted 10/20/10 5:03 AM

برای جنگجویان کار علیه  سرمایه!

بر خیزید،  برخیزید

به یک صف شوید

فریاد کشید!
ای قربانیان نظم موجود
ای لعنت شدگان وای پایمال شدگان نظم موجود
برخیزید
تفنگ در مشت گیرید
رو بسوی روشنائی فردا
پشت به تاریکی همه گیر موجود
برخیزید
آی کارگران، زحمتکشان برخیزید!

برخیزیم
که اگر ما برخیزیم
جهان برخیزد
آنگاه همه چیز زیر و رو گردد.
جهانی دگر
روی همین زمین نابرابر امروزی برپا گردد.
آری،
کارگران سراسر جهان برخیزید
راه چاره ما در مبارزه انقلابی متحدمان است
فقط جنگ طبقاتی راه نجات ماست.

برخیزید و بر خیزید
این را فریاد زنید
نه خدا، نه میهن نه آقا و نه مرز
هیچ کدام از آن ما نیستند
هیچ کدام موجودیت بالذات ندارند!
آنها تحمیلی اند، آری، رفقا
آنها مصنوعی اند، این ها را به دور اندازیم

آنها زاده جامعه ی طبقاتی اند
که راه رهائی را بر ما،
با همین ها و… سد کرده اند.

برخیزید و یه یاوه وطن و مرز پایان دهید
این درست که ما، کارگران
در مکان های مختلف متولد میشویم
به زبان های مختلف سخن میگوئیم
که رنگ هائی متفاوت داریم
با این همه گوناگونی، ولی یک طبقه ایم
متحد گردیم و یکی شویم!
ما را یک آتش می سوزاند
آتش برخاسته از سرمایه!
از حرص و آز بی پایان سرمایه داران.

برخیزید
ستادتان
ستاد جنگ تان
جنگ طبقاتی تان
حزب تان را ایجاد کنید.
در توزلا ی بوسنیا هرزه گوینا
رفقایمان،
کارگران بر خاسته اند
ساختمانهای مجلل شان، محل حیله گری های دولتیان،

این نوکران سرمایه، این جیره خواران سرمایه را به آتش کشیده اند
شعارشان این ها است
مرگ بر ناسیونالیسم
مرگ بر مذهب
مرگ بر سرمایه،
آنها فریاد کشیدند و می کشند،
ما مذهب نمی خواهیم
ما ملت نمی خواهیم،
ما فقط یک ملت داریم،
آن آزادی است.
نان است،
رهائی و مسکن است
که از ما دزدیده اید!
بر دیوار ساختمان های در آتش خشم و نفرتشان سوخته
حک کرده اند:
ناسیونالیسم را متوقف کنید، تقسیم انسان ها را متوقف کنید
ما کارگران در کشورهای مختلف متولد شده ایم،

آری، اما همه ما کارگران یک طبقه ایم

تولیدگر ما هستیم.

باید همه ما، متحد گردیم،
زیرا که همه استثمار می شویم
بوسیلۀ سرمایه دار استثمار می گردیم

 و به بردگی مزدی کشیده شده ایم.

دیگر بس است!
این فریاد
باید که
فریاد کارگران
در یونان،
در اسپانیا و
در شیلی و برزیل،
در هند و پاکستان ،
در بنگلادش و ایران و ترکیه و مصر

در فرانسه و چین و ایالات متحد آمریکا و…

آری، آری،
در همه جای این دنیای به خون آغشته شده
تحت سلطه سرمایه ی حریص،
سرمایه ی سود پرست،
سرمایه ی جنگ طلب،
سرمایه امپریالیستی، شود.

رفقا! برخیزید
خیلی دیر شده است
این لاشه گندیده سرمایه
این قدر پوسیده
که
بویش  دارد، ما را خفه می کند.
بنگرید که چگونه ما را می کشند.
ما را
با بمب فسفر
با بمب اورانیوم ناقص و کامل!
با انفجار
با هواپیماهای بدون و با سر نشین شان می کشند
و این ها را هدیه شان،
به ما، به ما بی دست و پا شده ها
دموکراسی و حقوق بشر می نامند
و برای ما دادگاه و تریبونال جهانی و ملی تشکیل می دهند.
به چشمانمان نگاه می کنند
قاضی دادگاه شان جلاد ماست.

رفقا :
ما در تاریخ بسیار جنگیده ایم،
باز هم می جنگیم،
اما چرا باید برای آنها،
برای منافع شان بجنگیم؟
ما باید که بر علیه آنها و برای خود بجنگیم.
ستاد جهانی مان را ایجاد کنیم
دشمن ما سازمان یافته است
دشمن ما مسلح شده است .
ما هم باید که سازمان یابیم
ما هم باید که سازمان یابیم.
ما هم باید که مسلح شویم
چرا که، جنگ ما، پایان جنگ هاست!
بدون ستاد جنگ هیچ جنگی در تاریخ تا کنون دیده اید که به پیروزی رسیده باشد؟
نه، نیست؛ نرسیده است.
رفقا! برخیزید
نعره کشید
بگوئید دیگر بس است!
دیگر بس است
برای آنها نجنگیم
تا کی برای حفظ میهن
تا کی برای حفظ دین
برای این افیون ها بکشیم و کشته شویم؟
تا کی هم طبقه ای هایمان را بکشیم؟
ما هیچ مرز پر گوهر
ما را هیچ مرز پر از خون
و پر از جنون
شایسته نیست،
ما مرز با سیم خاردار نداریم.
باید این مرزها
این زندان ها را درهم کوبیم.

رفقا!
سرمایه را ببینید
نه میهن دارد و نه!
مرز به رسمیت می شناسد،
به هر جائی که سود بیش هست،
به هرجائی که نیروی کار ارزان ماست
سرازیر است
با سربازان مسلح
با پرچمی بر پشت و
با سرود میهن پر گل و پر رود با مرزهای …
بر زبان جاری شده
منگ و مست شده
برادران و خواهرانمان
فرزندان دختر و پسرمان.
آنها! سرمایه داران
با آخوند و کشیش
با روزنامه نگار و پروفسورهای دانشگاه هایشان
با رادیو و تلویزیون
یا که
با افیون مذهب و میهن منگ کرده اند،
کرخت کرده اند.

رفقا!
هنگامه آن است
دست در دست
بازو به  بازو
و با مشت های گره کرده
با دست های سلاح فشرده
به جنگ طبقاتی دامن زنیم
جنگی برای درهم شکستن دولتشان
جنگی برای خراب کردن زندان هایشان
جنگی برای رهائی خویش بدست خویش
و و و
بدانیم و آگاه باشیم
که تنها و تنها
این جنگ این جنگ جنگ ماست.
با سرود انترناسیونال بر لب جاری،

برخیزید، برخیزید، برخیزید،
انقلاب سُرخ راه اندازید،
رفقا !

کارگران بر خیزید
که خیلی دیر شده است.

دیگر بس است !
فریاد بر آوریم
بگوئیم:
مرگ بر سرمایه
لغو باد مالکیت خصوصی
پیروز باد انقلاب قهری – کمونیستی
زنده باد کمونیسم!
تنها راه رهائی ونجات ما!

حمید قربانی- ۱۶ ماه مه ۲۰۱۴

کارگران، چیز دیگری نداشتم و ندارم که تقدیمتان کنم، آرزویم بود و هست، همین!

پشت جلد

از متن پیام کارل مارکس به جلسه افتتاحیۀ  انترناسیونال اول سال ۱۸۶۴

«ضرورت عمل سیاسی طبقه ی کارگر

ارتجاع اروپای قاره ای، حتی در آمریکا و انگلستان به این  یا آن شکل وجود دارد.

ما باید به حکومت ها اعلام کنیم : ما می دانیم که شما قدرت مسلحی به ضد پرولتاریا هستید، ما هر جا که ممکن باشد به نحو مسالمت آمیز و هر جا که لازم باشد مسلحانه با شما مبارزه می کنیم.»

او در جای دیگری از این پیام می گوید: « بنا بر این فتح قدرت سیاسی به وظیفۀ بزرگ طبقۀ کارگر تبدیل گشته است. به نظر می رسد طبقۀ کارگر این را درک کرده باشد، زیرا در انگلستان،آلمان، ایتالیا و فرانسه شاهد تجدید حیات همزمان خواستهای مشترک و نیز کوششهائی برای تجدید سازمان سیاسی حزب کارگران هستیم.”

اما ، تجربۀ خونین کمون پاریس لازم بود تا او را بدین مسئله واقف کند که : «طبقۀ کارگر  نمی تواند بسادگی دستگاه – دولت موجود- را در دست گیرد و از آن برای رسیدن به اهداف خویش استفاده کند، بلکه باید این دستگاه را کاملا خرد کرده و دولتی نوین را بر پا دارد. برای این منظور طبقۀ کارگربه یک انقلاب تمام عیار و مسلحانه نیازمند است.»، نقل به معنی از کتاب کارل مارکس- جنگ داخلی در فرانسه- خطابۀ سوم  در شورای  انترناسیونال اول  به تمام اعضاء در اروپا و آمریکا- ۱۸۷۱.

“از مارکسیسم حرف زدن بد نیست ، عمل کردن به مارکسیسم دشوار است.”، سعید سلطانپور به نقل از امیر پرویز پویان- روزنامه کار شماره۱۲، ارگان سازمان چریک های فدائی خلق ایران، سوم خرداد ۱۳۵۸، من این گل را می شناسم!

۲۴ اکتبر ۲۰۱۸ – اسپانیا- حمید قربانی