“چپ” در ایران و طبقه کارگر… قسمت هجدهم

“چپ” در ایران و طبقه کارگر… در مصاحبه با حمید قربانی-
انسانِ بیوطن – قسمت هجدهم

پایان قسمت مربوط به کمونیسم کارگری!!

در پایان

اینکه طبقۀ کارگر زاده جامعۀ سرمایه داریست و نقش اساسی و تعیین کننده در تولید جامعۀ کنونی- سرمایه داری دارد و با سازماندهی یک اعتصاب سراسری می تواند چرخ های هر جامعه ای را متوقف کند و سوژۀ اصلی تغییر جامعۀ معاصر طبقاتی، یعنی سرمایه داری به جامعۀ کمونیستی، جامعۀ بدون مالکیت خصوصی، بدون دولت، بدون طبقات استثمارگر و استثمار شونده است و نیز در هیچ جنبش توده ای، هر چقدر هم شرکت کنندگان آن از خویش، ازخودگذشتگی نشان دهند، فداکاری نمایند که در ایران، در انقلاب های گوناگون مثل مشروطیت، جنبش ملی شدن نفت و به ویژه در انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، و در سال ۱۳۸۸ نیز انجام دادند،هیچ حزب کمونیستی خارج از طبقۀ کارگر بدون دخالت مستقیم رهبران آگاه و انقلابی این طبقه، دارای هویت حزبی کمونیستی نبوده، نیست و نخواهد بود، این البته که در مورد تمام جوامع سرمایه داری و حزب کمونیست صادق است. و امروزه که سرمایه داری امپریالیستی پنجۀ خونین اش را بر گلوی طبقۀ کارگر و زحمتکشان ایران و جهان انداخته است بدون در نظر داشتن این پارامترها قادر نخواهد بود به پیروزی، یعنی شکست سلطۀ سیاسی سرمایه و مثلا برقراری “آزادی و دموکراسی پایدار” یا باید به درستی نوشت، به دیکتاتوری پرولتاریا یعنی دولت خویش نایل شود. چنین شرایطی فقط با پیروزی طبقۀ کارگر تحزب یافته و با یک انقلاب اجتماعی مسلحانه به ویژه در کشوری همچون ایران معاصر، به عنوان یک جامعۀ سرمایه داری ادغام شده ی ارگانیک در سرمایه داری امپریالیستی با طبقۀ کارگر چند ده میلیونی قابل تحقق است و نه با حل کردن طبقۀ کارگر در یک جنبش توده ای با رهبری اصلاح طلبانی همچون خاتمی و شیخ “اصلاحات” کروبی و یا میر حسین موسوی، و یا با تئوری پردازانی چون فرخ نگهدارها، موسی غنی نژادها، گنجی ها و سعید حجاریان ها و حتی آنانی که تنها دم از سوسیالیسم میزنند وچون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند. مانند امثال رییس داناها، محسن حکیمی ها محمد قراگوزلوها و… که شوربختانه از این دکان داران در جنبش کارگری در ایران کم نداریم .حتی به نوعی دیگر با تشکلات به اصطلاح چپ، قطب سوسیالیستی اسک، وحدت نیروهای چپ و انقلابی و غیره قابل حصول نیست، مگر اینکه حزب کارگران آگاه، کارگران انقلابی کمونیست انترناسیونالیست با یک مبارزۀ اساسا مخفی و غیر علنی ایجاد گردد. شاید کسانی باشند که این ایراد را وارد کنند که یعنی شما می گویید که مثلا حمید تقوائی، محمدرضا شالگونی و ایرج آذرین و… و حزب و سازمانشان متعلق به دکانداران هستند و خودشان دکاندارند ؟! اینها را که می شناسیم، انسانهای متشخص، دارای دکترا و از استادان دانشگاههای معظم دنیای سرمایه داری یا…. هستند و یا قادرند که باشند. کارل مارکس، در مورد طرح این نوع مسایل و اینکه خود خرده بورژوازی و نمایندگانش، قادر هستند، چه حرکتهایی را داشته باشد و چرا از کوهش موش می زاید را، به باور من بخوبی ارایه داده است:

“نباید تصور کرد که تمام نمایندگان دموکراسی، دکاندار و یا مفتون دکانداران هستند، اینان از نظر معلومات و موقعیت فردی خویش می توانند زمین تا آسمان با آنها تفاوت داشته باشند، عاملی که آنها را به نمایندگان خرده بورژوا مبدل میسازد، این است که مغز آنها نمی تواند از حدی که خرده بورژوا در زندگی خود قادر به گذشتن از آن نیست، فرا تر رود و به این جهت در زمینۀ تئوریک به همان ممسائل و همان راه هایی می رسند که خرده بورژوا به حکم منافع مادی و موقعیت اجتماعی خود در زمینۀ پراتیک به آن می رسند.” کارل مارکس، ۱۸ برومر، ص ۵۰ و در جای دیگری او می نویسد:

“خرده بورژوا، در یک جامعۀ پیشرفته و بر اثر جبر وضع خود را از یک سو، سوسیالیست و از سوی دیگر اقتصاد دان می شود. به این معنی که او از عظمت بورژوازی بزرگ خیره شده است و با آلام و مصائب خلق نیز، همدردی می کند. او هم بورژوا و هم خلق است.” کارل مارکس، فقر فلسفه، ص ۳۲

همان منبع پیشین، سایت کمونیست های انقلابی

http://k-en.com.161.gppnetwork.com/

در جنبش چپ ایران تا کنون، هر چند که کم به این مسایل مهم توجه شده است، ولی بی توجه نیز نبوده اند. در سال های اواخر دهۀ ۱۳۴۰ امیر پرویز پویان، در دو اثر خود به نام های: “خشمگین از امپریالیسم، ترسان از انقلاب” و “بازگشت به ناکجاآباد”، به بررسی و نقادی نمایندگان این اقشارپرداخته است. این دو اثر همراه دیگر آثار پویان را رفقای نشریۀ آلترناتیو انتشار داده اند با نام:

(خواندن با گلوی خونین)، که می توان در سایت آلترناتیو پیدا کرد و خواند.

http://revolutionary-socialism.com/wp-content/uploads/2014/10/alt-pooyan21.pdf

و اما: آیا نمی توان با وسائل نامقدس به اهداف مقدس رسید؟

میخاییل ماکیاولی: هدف وسیله را توجیه می کند. لنین: با وسایل نامقدس به اهداف مقدس نخواهید رسید! – تأکید رنگ آمیزیها از من هستند.

حال با در نظر داشتن این دو گزاره به بررسی جریانی می نشینم که در تمامی عمر سیاسی خویش با توجه به اعمال و نه گفته ها، نشان داده است که گزاره اول را سرمشق آگاهانه خویش قرار داده است. این جریان اکنون در احزاب کمونیست ایران، کمونیست کارگری ایران، حکمتیست های خط رسمی و غیر رسمی و نیز اتحاد سوسیالیستی کارگری و یک سری گروه ها و نشریات و سایت ها، متشکل است.

آیا جریان اتحاد مبارزان کمونیست قدیم- حزب کمونیست ایران، کمونیسم کارگری و …امروز، فقط یک جریان اپورتونیستی ساده است و یا موذی و مزدور!؟

چرا می توان کسانی را که از خارج کشور می آیند و به هسته سهند- در ایران که از اواخر سال های ۱۳۵۵ به فعالیت مشغول بوده، گویا می پیوندند وبا دغلبازی و حیله گری وبا دُزدیدن آثار دیگران(نوشته های جان فشان شده بدست جانیان سرمایه در ایران محمد تقی شهرام) و فرستادن و اجیر نمودن کسانی به عنوان مُفتش به درون دیگر گروهها و در کمک به متلاشی شدنشان دخیل می شوند، خود را در جنبش چپ ایران جا می اندازند، یعنی بدرستی گفته باشم تحمیل می کنند و امروزه خود را در هیأت احزاب به اصطلاح حکا و حککا و اسک و… بیان می کنند را، ضد انقلاب و رویزیونیسم بی اصول”توله سگ های چکمه لیس ژنرالها” نامید و نه اپورتونیست ساده دانست که هر کاری را برای رسیدن به اهدافشان جایز می دانند!؟

زیرا که، اینها، حزب کارگران کمونیست، کارگران آگاه را، حزب گرفتن قدرت سیاسی بدون حضور طبقۀ کارگر، حزب جامعه، حزب شخصیت ها ( حزب زنان ، حزب کودکان، حزب منصور حکمت ) نامیدند.اکنون، زنان عضو را وا می دارند و یا خود تمایل دارند که واژن- آلت تناسلی شان را به رُخ این و آن کشند و در میادین شهرهای اروپا و آمریکای شمالی بدن شان را لخت کرده و بدین وسیله به جهانیان اعلام دارندکه دوران کمونیسم مارکسی- کمونیسم حرکت طبقۀ کارگر برای لغو شرایط موجود است- که با یک جنگ طبقاتی و درهم شکستن دولت قدیم و ایجاد دولت پرولتاریا- دیکتاتوری پرولتاریا- شوراهای کارگران مسلح – میتواند تحقق یابد و می یابد، سر آمده و جای خود را، به کمونیسم مورد دلخواه هر سکولاری و مسالمت جو و طرفدار جوامع غربی- جوامع سرمایه داری امپریالیستی داده است و دیگر نه تنها مورد تنفر طبقۀ سرمایه دار نیست که دوستدار است و حتی با جریانات فاشیستی و نازیستی تحت عنوان مبارزه بر علیه اسلام سیاسی همکاری می کنند و اکس مسلم را موجودیت می دهند، با ناسیونالیست های ایرانی عظمت طلب، مذهبیون می نشینند و همکاری با اصلاح طلبان حکومتی در ایران را تحت لوای “جنبش توده ها” تبلیغ و ترویج می کنند و حتی جناح اصلی- حککا- از جنگ های امپریالیستی که بلشویک های روسی و انترناسیونالیست ها، همین جوامع سرمایه داری بر علیه اش برخاستند و انقلاب نمودند، سرمایه داران دهها میلیون را کشتند تا دوباره جوامع را ساکت نمایند و کردند، به پشتیبانی برخاسته و انقلاب قهری کمونیستی کارگران را به انقلاب با رنگ و بوی زنانه و بعد به انقلاب انسانی برای جامعه انسانی تبدیل نمودند و کمونیسم را به آرزوئی مبدل کردند که در گوشه ای از وجود هر سرمایه دار و فاشیستی نیز به ودیعه گذاشته شده است و درآخر به مصداق واقعی و حقیقی-هدف وسیله را توجیه می کند- ماکیاولی- محتوا یافتند. همه این شعبده بازی ها را اما، به نام و در لباس کمونیست ها عرضه داشتند!

به نظر من، اگر جریانهای سیاسی را نه بر اساس اهداف ادعائی، گفته و حتی برنامه ی روی کاغذ، بل بر اساس عملکردشان که خود را در پراتیک روزمره، در موضع گیری های سیاسی و ضدیت و یا همراهی با جریان های متعلق به طبقات دیگر اجتماعی قضاوت نماییم، آنگاه، به باور من، به دلایل زیر این جریان، یعنی از امک تا اسک یکی از جریان های نفوذی، ضد انقلابی، اپورتونیست، بی پرنسیپ، بی اخلاق کمونیستی و همچون خوره در جنبش چپ ایران هست که تا کنون یکی از موانع مهم و اساسی تحزب انقلابی- کمونیستی کارگران و پیشبرد مبارزه طبقاتی تا ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا و لغو هر گونه دولت، از بعد از شکست انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در ایران بوده است.

۱- برای اولین بار یک جریان سیاسی با ادعای کمونیست، دست به سرقت ادبی می زند. الف- دزدیدن آثار محمد تقی شهرام و انتشار آنها با امضای خود و بدون هیچ اشاره ای به نویسنده. ب- دزدیدن اثر هابز باوم نویسنده و تاریخ نویس مارکسیست انگلیسی به نام نقد ناسیونالیسم و چاپ آن به نام منصور حکمت و ج- حتی به باور من، حزب و جامعه، حزب غیر طبقاتی از گیدنز انگلیسی، تئوریسین حزب کارگر درانگلیس.

۲- برای اولین بار، یک جریان سیاسی و در لفافه کمونیسم، کمونیست هایی را وادار می کند که به عنوان خبرچین یعنی جاسوس در درون سازمان مطبوعشان کار نمایند و از چگونگی کارکرد تشکیلات گزارش تهیه کرده و به اتحاد مبارزان کمونیست تحویل دهند. این موضوع را یکی از هواداران سابق سازمان فدائیان اقلیت و اکنون یکی از کادرهای اسک- مقیم یکی از کشورهای اروپا خودش برای من با حالت پشیمانی و اشک در چشمان، تعریف نموده است.

۳- هواداران، اعضا و کادرها را در سال ۱۳۶۰ رها کردند و تقریبا همه گرفتاریعنی دستگیر شدند، توسط مأموران اطلاعاتی و امنیتی – ساوامای جنایتکار جمهوری اسلامی سرمایه داری بازداشت، زندانی، تحت شکنجه قرار گرفتند و اعدام شدند و کل کمیتۀ مرکزی به سلامت به کردستان انتقال یافتند. (حتی رهبر تئوریک اولیه سهند به کوهستان های اراک پناه میبرد که بوسیله جانیان سرمایه- پاسداران اسلامی- کشته می شود. مسئله نخست را یکی از فعالان سابق سهند – اتحاد مبارزان کمونیست که خود و همسرش دستگیر شده بودند، چند سالی در زندان بوده اند و بعد به خارج از کشور انتقال یافته اند، برایم به صورتی که در بالا نوشتم، تعریف کرده است، من این رفیق را از سال ۱۳۵۳، همان زمانی که در شهر مشهد کتابفروشی دوره گردی می کردم، میشناختم که آن زمان بر اثر فعالیت سیاسی دانشجویی به عنوان سرباز خدمت وظیفه می کرد. بعد از سال ها در خارج از کشور دوباره ملاقات نمودم. یک روز با این رفیق در ماشین شخصی اش نشسته بودیم. من آن زمان هنوز با اسک فعالیت میکردم. از من پرسید که من چقدر به ایرج آذرین و رضا مقدم اعتماد دارم. من فکر کردم که از نظر سیاسی – تئوریک می پرسد، در جوابش گفتم که من به ایرج آذرین دیگر اعتمادی ندارم و اما به رضا مقدم چرا، دارم. رفیق هیچ نگفت. برگشتیم و درنزد خواهر و برادرش که با جریان اسک کار می کنند، در زمانی که همۀ ۴ نفر جمع بودیم، رفیق جریان دستگیری خود و همسرش که زیاد هم فعال نبوده است را، طرح کرد و نیز دستگیریهای دیگر را. سرانجام گفت که من به اعضای رهبری اتحاد مبارزان کمونیست مشکوکم و توی آنها نفوذی موجود بوده. من گفتم که من، چون آن زمان اصلا با یک جریان دیگر فعالیت داشتم و در کردستان بودم، هیچ چیزی نه در تأیید و نه در رد مسئله نمی توانم، بگویم. دیگران سکوت کردند و چیزی نگفتند. این هم یکی از مسایلی بود که مرا دیگر نسبت به کل این جریان و رهبران اسک (ایرج آذرین و رضا مقدم) بی اعتمادترنمود.

۴- کسانی که مدتی بعد با نام اتحاد مبارزان کمونیست خود را معروف کردند. (البته، باید گفت، تقریبا همۀ رفقای انقلابی ای که هستۀ سهند را موجودیت داده بودند، در سال ۱۳۶۰ و بعد از آن گرفتار می شوند و اکثر آنها بجز تعدادی انگشت شمار در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی سرمایه داری اعدام و تیرباران گردیده و یا زیر شکنجه کشته می شوند.یعنی به عبارت دیگر میتوان با جرأت گفت و نوشت که منصور حکمت و رفقای از خارج برگشته اش، هیچ ربطی به هستۀ سهند نداشته اند. این هم یکی از دروغ های منصور حکمت است که به آن در یک سخنرانی به نام از سهند یا اتحاد مبارزان کمونیست تا حزب کمونیست کارگری ایران اشاره می کند. رفقای اولیۀ هستۀ مطالعاتی سهند و رفقایی حتی از کومه له با این دار و دسته، روی دادن برنامه حزب و تلاش برای سرهم کردن تشکیل حزب که مدتی بعد به اسم حزب کمونیست ایران اعلام موجودیت کرد، در اواخر اسفند ماه ۱۳۵۹، نقد جدی داشتند و با استدلال های متفاوت مخالف تشکیل حزب بودند و عدم پاسخگویی این طیف و امنیتی شدن شرایط جامعه پس از خرداد سال ۱۳۶۰، خود به خود از این جریان جدا می شوند و شوربختانه، همگی دستگیر میگردند. این موضوع را، یکی از اعضا و کادرهای سهند که مدت زیادی در زندان بوده و جان سالم بدربرده است و اکنون در اروپا زندگی میکند، درزمانی که این نوشته را برایش فرستادم به من یادآوری کرد و گفت که جریان هسته و یا هسته های سهند چه بوده است. چه زمانی ایجاد شده اند، اهداف شان چه بوده است، منصور حکمت و دوستان اش چه زمانی، چطور و چرا بداخل آنها نفوذ می کنند. مرا در رابطه با اینکه تشکیل هسته سهند را با توجه به شنیده ها و خوانده ها به منصورحکمت، حمید تقوایی و ایرج آذرین نسبت داده بودم، تصحیح کرد و نیز جریان جان فشان شدن رهبر اولیه سهند را که در بالا نوشتم که از لطف بیدریغ اش ممنون و مدیونش هستم. درنهایت، حککا، اولین جریان چپ و به اصطلاح کمونیستی ایران است که از ۲۸ خرداد ۱۳۶۰ تا کنون رژیم جمهوری اسلامی ایران را در حال ازهم پاشیدن ارزیابی کرده و حتی شرط بندی کرده که یک تا دو سال دیگر از جمهوری اسلامی اثری نمی ماند و خود را نیروئی دانسته است که در حال پیشروی و تسخیر سنگر به سنگر است و به گفته لیدرش حمید تقوائی در سال ۱۹۹۹ « تا یک سال دیگر در ایران جمهوری سوسیالیستی بر قرار می شود.»، نقل بمعنی، از مصاحبه حمید تقوایی با نشریه ی پرسش و پاسخ به سردبیری علی جوادی.

۵- درچپ مدعی انقلابی و کمونیستی ایران، تا آنجا که من می دانم، این جریان اولین جریانی است که اطلاعیه می دهد و کمک مالی گرفتن از دولت های امپریالیستی را توجیه تئوریک می کند و مخصوصا از یک دولت فاشیست و در حال جنگ با کشور ایران را، توجیه می کند- کومه له سازمان کردستان- حکا- در رابطه با کمک مالی گرفتن از دولت بعثی عراق. البته، در سال ۱۹۹۹ حککا بیانیه پرطمطراق صادر می کند و کمک های مالی را تقریبا از همه دولت های موجود را بجز دولت های اسلامی و یا در حال جنگ با حزب برادر در عراق “حلال” می کند.

۶- این جریان و در لباس حککا باز هم اولین جریان مدعی کمونیسم – کمونیسم کارگری است که دولت صهیونیستی اسرائیل را با دانستن اینکه این دولت چه جنایت هایی را در حق کارگران و زحمتکشان در فلسطین مرتکب شده است به بهانۀ اینکه [ «صفا حائرى: در مورد جهان صحبت کنیم و از مناطق خودمان در خاورمیانه شروع کنیم. بنظر شما روابط با کشورهاى این مناطق، از جمله اسرائیل، چگونه باید باشد ؟
منصور حکمت: من نظر شخصى خودم را می گویم که ممکن است نظر سازمانى نباشد. کشورهاى عربى را در نظر بگیریم. بیشتر آنها اگرچه نه همه‌شان، فاسد، دیکتاتور، غاصب، غیردمکراتیک و مرتجع هستند. مشکل اساسى ما با اسرائیل این است که کشوربراساس مذهب بنا شده است و این علیه سیاست ما در امر برابرى همه مردم دنیا صرف نظراز مذهب، جنسیت، قومیت، نژاد و غیره است. چیزى که امروز در مورد اسرائیل صادق نیست. از سوى دیگرما همچنین اسراییل را به مثابه ملتى که در اینجا به دنیا آمده است(در صورتی که بطور واقعی اکثر افراد زنده اولیه ای که برای کشتار بدینجا آمدند، نه در اینجا، بلکه در اروپا، آفریقا و غیره متولد شده بودند، برایشان شناسنامه جعلی می سازد، تا توجیه گر جنایات شود. شرم کجاست که عرق بر پیشانی نشیند- من ) در نظر می گیریم. به لحاظ سیاسى، جامعه ی اسراییل مدرن تر، دمکراتیک ‌تر و غربى شده ‌تر است. اگر زندانهاى مخصوصى دارد، ولى امکان اعتراض وانتقاد هم در آنجا هست. چیزى که فکر نمیکنم در زندانهاى ملک حسین و ملک فهد امکان داشته باشد.»]، را از اتهام فاشیستی و آپارتاید معاف می کند و دولتی اعلام می کند که می توان با آن رابطه برقرار کرد و بعد ازاین مصاحبه، یک خبر حاکی از کمک ۵۰۰ هزاردلار آمریکایی به حککا بر سر زبانها می افتد، البته، این کمک مالی در ظاهر قضیه شخصی است و از طرف “یک خیر”ی که هیچ وقت نامش اعلام نشد، هدیه ای ناقابل به حککاست که داده می شد، اما، حککا پلنوم برگزار می کند و در آن گرفتن کمک مالی از همه دولت ها بجز دولت های اسلامی را مجاز می شمارد. از طرف کمیته مرکزی حککا اعلام می شود که می باید گزارشات آکسیونها و فعالیت ها به رادیو اسرائیل داده شوند. در اینجا از غربی تر شدن اسرائیل به عنوان یک امتیاز یاد می کند که در اصل امپریالیستی تر شدن است، زیرا که بر جوامع غربی و اساسا جهان کنونی، چیزی جز یک سیستم سرمایه داری امپریالیستی حاکم نیست. منصورحکمت دراین مصاحبه به این قناعت نمی کند، بلکه سنگ تمام می گذارد. او می گوید«جامعه اسرائیل مدرن تر و دموکراتیک تر و… شده است. »

به باور من، اما، دیگر برای حککا و لیدر بلامنازع و یا به قول ایرج فرزاد- مارکس زمانه- هیج مهم نیست و نه در مورد ماهیت دولت صهیونیستی و فاشیستی اسرائیل، بلکه درهمه چیز تجدید نظر کرده است. در نزد حککا و حکمتیست ها- امپریالیسم و جوامع سرمایه داری امپریالیستی جای خود را به جوامع مدرن و متمدن، دمکرات، مدافع حقوق بشر و ضد دیکتاتوران، ضد تروریست و ضد اسلام سیاسی و همکار آینده در ممکن گرداندن “کمونیسم” را به شیوه ی منصور حکمت داده است. « سخنرانی منصور حکمت، درانجمن مارکس در لندن به سال ۲۰۰۱ به نام “تحولات ایران: آیا پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است؟ « و این خویشاوندى با غرب به نظر من درعمیق ترین سطح رابطه ما را با جهان آن دوره تعیین می کند. و کارهایى را درحیطۀ اختیارات حزب کمونیست کارگرى قرار میدهد که چینى‌ها و کشورهاى متفرقه‌اى که در آن چپها سر کار آمدند، نمی توانستند بکنند و آن اینست که در کشور را باز کند به روی غرب و خودش را درامتداد مدنیت غربى و نقد غربى به جهان، با یک جهان نگرى غربى مطرح کند و در نتیجه منهاى اختلاف سیاسى روزمره با دولتهاى غربى که ممکن است پیش بیاید و یا پیش نیاید، به یک صلح عمیقترى با مردم اروپاى غربى و آمریکا برسد.شرایطی که هیچ کشوری در خاورمیانه ندارد و نمیتواند هم داشته باشد.»، «ممکن است فلان ژنرال آمریکائی به دنبال خط جنگ سردی اش هر کاری بخواهد بکند ولی توده مردم آن کشور می گویند که این یک جامعه باز است و می توانی بروی و ببینی چه خبر است.» منبع سایت منصور حکمت. تأکیدها از من.

و اما در مورد رژیم صهیونیستی که بر جامعۀ اسرائیل حاکم است. برای نشان دادن اینکه رژیم حاکم براسرائیل- فلسطین ( کارگران و زحمتکشان یهود وعرب تبار) چقدر به توصیف آقای حکمت عملا نزدیک است، توجه شما را به عبارتی از مقاله جابرکلیبی، یک مبارز مترقی و رادیکال که از دهه ۱۳۵۰ و بلکه قبلتر تا کنون درمبارزه برعلیه سرمایه داری امپریالیستی، دو رژیم سابق و کنونی حاکم بر جامعۀ ایران سرمایه داری ادغام شده در سرمایه داری جهانی مبارزه و نبرد کرده و تاوان این را با زندانی شدن در فرانسه دمکراتیک و مدرن و سکولار و کانادا گل سرسبد دمکراتهای طرفدار سرمایه داری داده است، جلب میکنم.

«ولی کیست که نداند که برای اولین بار این صهیونیست های بنیاد گرای یهودی بودند که برای تسخیر«ارض موعود» ترور را به فلسطین صادر کردند و با بیرون راندن قلسطینی ها از خانه و کاشانه خود و با حمایت کشورهای امپریالیستی، در سال ۱۹۴۷، این سرزمین را اشغال و دولت نژاد پرست اسرائیل را بطور مصنوعی ایجاد کردند. از آن پس نیز یک رژیم نظامی که مورد حمایت و تایید کامل قدرت های امپریالیستی است بر جان و مال مردم منطقه حاکم گردید. این رژیم به بهانه های مختلف سرزمین های لبنان، سوریه و مصر را اشغال نظامی کرده و خودسرانه هر گاه احساس خطر نموده، منطقه را به آتش کشیده است. هنوز کشتار دیر یاسین و صبرا و شتیلا توسط ارتش اشغالگر اسرائیل به فرماندهی آریل شارون، نخست وزیر سابق اسرائیل از خاطره ها نرفته است.»، رنگ آمیزی از خود نویسنده است. – اسرائیل یک رژیم جنایت کار است، سازمان ملل و دولتهای باصطلاح متمدن نیز شریک این جنایت اند:جابر کلیبی! لینک این مقاله در سایت اشتراک :

اسرائیل یک رژیم جنایت کار است، سازمان ملل و دولتهای باصطلاح متمدن نیز شریک این جنایت اند:جابر کلیبی!

۷- برای اولین بار، البته بعد از نیروی سوم ملکی توسط منصور حکمت و ملیجک هایش در احزاب کمونیسم کارگری دولت های سرمایه داری- امپریالیستی استثمارگر، گندیده، جنگ طلب و خواهان روابط سیاسی با مرتجع ترین جریان های سیاسی، مذهبی و قومی که تا کنون صدها میلیون انسان کارگر و زحمتکش را در سراسر جهان (دو جنگ جهانی، کنگو برازاویل، کره، ویتنام، آمریکای لاتین، اندونزی،… و اکنون بخصوص خاور میانه قتل عام نموده اند و همین امروز هم مشغول آن هستند، مخصوصا دولت ایالات متحده آمریکا و اروپای غربی از صفت امپریالیسم معاف شده و جوامع غربی – مدرن – سکولار، ضد اسلام سیاسی، دمکرات و متمدن نامیده شد که بعد از این اعلام در سال های ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱، دیگر میتوان از یورش نیروهای نظامی – پیمان ناتو- چنین دولت هایی به بهانۀ مبارزه با دیکتاتورها، مرتجعان تروریست اسلامی به این طرف و آن طرف جهان نیز، دفاع کرد و به پایگاه تبلیغی آنها تبدیل شد. “بردن طالبان توسط ارتش های بیگانه بخودی خود قابل محکوم شدن نیست.” منصور حکمت مقالۀ دوم از سری مقالات ۴گانه در بارۀ جنگ تروریست ها- بعد از فاجعه ۱۱ سپتامبر- برجهای دوقلو در نیویورک و حمله ورشدن نیروهای امپریالیستی به منطقه که بعد از ۱۹۹۰ – جنگ کویت- جنگ اول خلیج – ازافغانستان شروع شد و بعد، سال ۲۰۰۳ و اشغال غراق و تا امروز که حمید تقوائی از یورش نیروهای ناتو به کشور لیبی و ویرانی آن به دفاع برخاست و در زمان ورود سربازان ناتو به پایتخت لیبی- تریپولی، نوشت: ” پیروزی انقلاب لیبی را به مردم لیبی تبریک میگویم”. نقل از ذهن.

این درست موقعی بود که سربازان ناتو به ویژه فرانسه، انگلیس و ایالات متحده، بعد ازکشتار ۷۰۰۰۰ نفر از مردم زجر دیده لیبی و ویران و خراب نمودن تمام لیبی و حتی رحم نکردن به کانال آب شیرین، وارد تریپولی پایتخت لیبی شدند. لیبی اکنون دیگر در دستان تروریستهای دست پروده همین دولتهاست و فقط به منبع صدور نفت خام تبدیل شده است و دارد به عنوان یک کشوراز نقشۀ جهان حذف میگردد و برده داری، به سبک صدها سال قبل و به سبک کلاسیک، در آن بازآفرینی گشته است.

۸- برای اولین بار حککا، بعنوان یک جریان مدعی کمونیستی- انقلابی که اساسا فعالیت اش مخفی می باید باشد، درب کنگره هایش را به روی همۀ اپوزیسیون بورژوایی وارتجاعی و حتی جاسوس و لو دهنده، از پسر شاه سابق و وزیراطلاعات و جهانگردی زمان پدرش گرفته تا توده ای و اکثریتی، مجاهدینی و لیبرالهایی مانند خان بابا تهرانی و غیره باز کرد و به ویژه اینکه همکاری با سلطنت طلبان را – شاه الهی- جاویدشاه گویانها در لندن و… را شروع کرد، گسترش و تعمیق داد.

۹- حکا و کومه له – سازمان کردستانی اش، امروزه از یک نیمچه دولتی که برای همه واضح و روشن است که نیروهای تشکیل دهندۀ آن اتحاد میهنی کردستان و حزب دمکرات کردستان عراق – دولت اقلیم کردستان عراق است، این احزاب و دولتشان وابسته به دولت ایران و ترکیه و خارج از آن دست نشاندۀ ایالات متحدۀ آمریکا- سرکرده سرمایه داران امپریالیست – ژاندارم جهان کنونی، هستند و به رهبری شخص جاسوسی همچون مسعود بارزانی کمک مالی گرفته و در زیر چتر حمایت آنان، اردوگاه دارند.از آنها پیام به مناسبت های مختلف می گیرند و به آنها پیام های تبریک و غیره می دهد. همین اواخر، یعنی چند ماه قبل از رفراندوم باصطلاح “استقلال کردستان عراق”، به رهبری همین احزاب نام برده، با دادن اعلامیه و مقاله از کادرهای اصلی و اعضای کمیتۀ مرکزی(فرهاد شعبانی- “بگذار گل شادی مردم کردستان بشکفد”) به دفاع برخاست، ولی شکفت نه گل که گلوله شکفت و قلب فرزندان کارگران و زحمتکشان در کردستان عراق، سوریه، ترکیه و ایران را نشانه گرفت. این درست بعد از این بود که همین کومه له با ۵ حزب ناسیونالیستی و مرتجع مذهبی کردستان ایران( حزب دمکرات کردستان ایران، حزب دمکرات کردستان، حزب کومه له ، کومه له زحمتکشان و خبات) ، نشست های چندی را با امکانات دولت عربستان سعودی که واقعا در ارتجاعی بودن، روی جمهوری اسلامی ایران و اردوغانی حاکم بر جامعۀ سرمایه داری امپریالیستی ترکیه و همکار ناتو را، سفید کرده است، برگزارنموده و اطلاعیه مشترک داد، حتی ابراهیم علیزاده دبیرکل کومه له بعنوان سخنگوی این ۵ جریان انتخاب میگردد.

۱۰- منصورحکمت، به عنوان تئوریسین و مؤسس اصلی این جریانات از اول تا آخرین روز حیاتش، زمانی که از طرف یک نشریۀ متعلق به اُردوگاه سلطنت طلبان و در یک مطلب بعنوان همکار ساواک سازمان امنیت و اطلاعات ایران در زمان شاه معرفی شد، خودش دراین رابطه هیچ نگفت و ننوشت و اما تقریبا تمامی کادرهای کمیتۀ مرکزی حککا و دفتر سیاسیش را وادارکرد که در رد آن مطلب بنویسند- نشریۀ نیمروز منتشر شده درلندن. منصور حکمت درعوض درهمان سال ۱۹۹۹ یک مصاحبه دو ساعته با یک رادیوی سلطنت طلبان به نام رادیو ۲۴ ساعته همبستگی ایران با مجری گری رضا مُیبدی ساواکی معروف (شاملو می نویسد: زمانی که در زمان شاه به زندان افتاده بودم، یاداشت هایی از زندان برداشته و در نظر داشتم که آنها را منتشر نمایم. رضا میبدی از من قرض گرفت و دیگر برگشت داده نشد. یعنی به قول شاملو خمیر میشود.) مصاحبۀ دو ساعته میگذارد. دراین مصاحبه منصور حکمت با همان نامی که درمطلب معروف نیمروز(ژوبین رازانی) آمده بود، خود را معرفی میکند، از زمین و آسمان و هر چه که بگویی میگوید، اما دربارۀ اتهام ساواکی بودنش هیچ نمیگوید، البته مصاحبه کننده نیزدر این رابطه ساکت است و از او هیچ نمیپرسد.

۱۱- اما از همه مهمتر و اساسیتر اینکه، منصور حکمت، به عنوان رهبر حککا در کنگرۀ دوم حککا در سال ۱۹۹۸، برای اولین بار در تاریخ کمونیسم بین المللی و حتی اکثریت احزاب سوسیال دمکرات که خیانتشان به جنبش طبقۀ کارگر، برمیگردد به سال های ۱۹۱۴-۱۹۱۲، طبقۀ کارگر ایران را از حزب به نوعی اخراج میکند و یا حزبی را که باید حزب کارگران آگاه و انقلابی باشد که خود منصور حکمت و دیگر رهبران، رندانه و به سبک نان به نرخ روز خوران، بارها و در مقاطع مختلف روی نقش این طبقه تأکید کرده بودند، ازکارگران محروم میکند و به جای کارگران روی به سکولارها یعنی فرزندان درس خواندۀ طبقات دارا میآورد و میخواهد که با پنج درصد مردم ایران که درزمان اعلامش به قول خود منصور حکمت ۳ میلیون نفر برآورد شده بودند، قدرت سیاسی را بگیرد و واقعا به گفته اش که اعلام کرده بود که حزب کمونیست کارگری میباید به حزب یک پایه تبدیل شود، عمل میکند، منتها نه حزب طبقۀ کارگر، بلکه آنرا به حزب سکولارها ی طبقۀ استثمارگر تبدیل مینماید. البته، این عدد ۳ میلیون نفری، مدتی بعد، توسط کادرهای دیگر به ۱۰ هزار، چند هزار نفر و حتی به یک نفر هم رسید. با این “کفر گویی” های منصورحکمت بعنوان “یک عابر بیگناه در جامعه” سند تئوریک عبوریت حککا از طبقۀ کارگر فراهم شد که هیچگاه درعمل حزب این طبقه نبود تا جواز کسب کاسبکارانه، در بازار مکارۀ بورژوازی را بیش از پیش فراهم آورد. کمونیسمی که ازبدو موجودیت یافتنش “شبح کمونیسم همۀ نیروهای اروپای کهنه(۱)، در تهاجمی مقدس برای تار و مار کردن این شبح، متحد شده اند: پاپ و تزار، مترنیخ و گیزو، رادیکال های فرانسه(۲) و پلیس های آلمان.”

کو آن حزب اپوزیسیونی که از حزب حکومتیان مخالفش، دشنام کمونیست نخورده باشد، و کو آن حزب اپوزیسیونی که داغ اتهام کمونیسم را به مخالفان پیشرو، همچنان که بر مخالفان مرتجع خود، نزده باشد!؟” مانیفست کمونیست- مارکس و انگلس- ۱۸۴۸.آری، کمونیسمی که حتی شبح آن، این چنین مورد نفرت و بیزاری سرمایه داران و تمامی نمایندگان آنها بود، در حککا به حزب و جریان مورد علاقه بورژوازی جهانی- تو بخوان امپریالیستهای تشنه به خون طبقۀ کارگر در سطح جهانی و بویژه کارگران آگاه و کمونیست تبدیل شد که کادرهایش اجازه یافتند داخل سالنها و مراسمهای بین المللی همین سرمایه داران شده و باصطلاح علیه سیاستهای جنایتکارانۀ جمهوری اسلامی سرمایه داری به پروپاگاندا بپردازند و یا به قول حمید تقوائی لیدرکنونی حککا، گزارشگران وسائل دسته جمعی جهان سرمایه داران از قبیل سی ان ان و بی بی سی، سر و دست بشکنند که با لیدرهایش(مینا احدی) مصاحبه نمایند. حزبی که باید جنگ طبقاتی برعلیه سرمایه داران را سازمان میداد به مدافع یورشهای نیروهای نظامی شان به اقصی نقاط جهان( افغانستان منصور حکمت ، لیبی- حمید تقوائی) مبدل شد! حتی لیدر چند ماهه اش کوروش مدرسی اعلام کرد که “…هر نیرویی که وارد منطقه شود، باید روی ما حساب کند، زیرا که ما، بنا به گفته ی منصور حکمت بزرگترین حزب سکولار و ضد اسلام سیاسی منطقه ی خاورمیانه هستیم”، بیان از ذهن، سخنرانی کوروش مدرسی پالتاک اولین سال بعد از مرگ منصور حکمت، در جواب ناناز دخترخانم سلطنت طلب.( همزمان با تسخیرعراق ۲۰۰۳ میلادی بوسیله ی نیروهای نظامی دولت ایالات متحده آمریکا و دوستانش در پیمان ناتو، دو ترجمه و یا دو نوشته در سایت روزنه- سایت جانبی حککا از دو نویسنده هندی تبار و باصطلاح کمونیستی درج شده بود که در یکی از آنها عبارتی با چنین مضمونی آمده بود: ” دولت آمریکا تا سال ۱۳۵۷ که رژیم شاهنشاهی در ایران برقرار بود، روی حزب توده ی ایران حساب باز کرده بود و اکنون روی حزب کمونیست کارگری ایران حساب باز کرده است. خانم ناناز هم سؤالش را در این رابطه و پس از گفتن این عبارت طرح کرد و کوروش مدرسی هم، جواب بالا را داد”.

۱۲- حککا، اولین جریان باصطلاح کمونیستی، در جنبش چپ ایران است که سازمان “اکس مُسلم”، یعنی قدیم مسلمان را موجودیت میدهد. چنین سازمانی میتواند اعضایش اکنون مسیحی، یهودی و غیره نیزباشند، فقط نباید علنا، مسلمان و مدافع اسلام باشند، زیرا که اعضا حککا را کسانی تشکیل می دهند که فقط یک درخواست عضویت پر می کنند و بعد هم ماهانه ۱۰۰ کرون سوئدی را، بعنوان حق عضویت می پردازند. زیر چتر چنین نام هائی است که قادر میگردد با نئوفاشیست ها و نئونازیستهای اروپایی- آلمانی -برای مبارزه با باصطلاح اسلام سیاسی همکاری کند. یکی از اسناد همکاری شان را نشریۀ هفته در شماره ۳ خویش منتشر کرده است. حککا، حزبی میگردد که آذر ماجدی همسر منصور حکمت، در زمان حیات رهبر- منصور حکمت- و عضو دفتر سیاسی آن با مینا احدی دیگر عضو دفتر سیاسی، با حضور شیرین عبادی مدافع اسلام راستین محمدی، هوادار اسلام سید محمد خاتمی، رئیس جمهور وقت ایران و مهناز افخمی تنها نمایندۀ زن مجلس ملی ایران در زمان شاه، جلسه ترتیب میدهند – سال ۱۹۹۹ و به قول همان صفا حائری (قابل ذکر است تا آنجا که من اطلاع دارم، صفا حائری در رابطه با حککا فقط دو کار نمود. الف- مصاحبۀ معروف با منصور حکمت و ب- گزارش تهیه کردن از چنین جلسه ای- جلسۀ اول نشریۀ مدوسا- نشریۀ سازمان زنان حککا به سردبیری آذر ماجدی)، هنگامی که شیرین عبادی از اسلام ناب محمدی دفاع میکند و مهناز افخمی از نظام شاهنشاهی، مدعوین که اکثریت بالاتفاق از اعضا و کادرهای حککا بوده اند، دست میزنند و چنان تشویق میکنند که مأمور موساد- آقای صفا حائری مینویسد: “من دمکرات تراز کمونیست های کارگری ندیده ام”، همین سازمان زنان، امروزه به رهبری مریم نمازی را می بینیم(البته، چندی قبل اعلام شد – مریم نمازی جدا شد) بهمراه فمن های اوکراینی و غیره، آلت تناسلی- واژن شان را نشان رهگذران میدهند و با این کار فکر میکنند و یا بدرستی گفته باشم، وانمود میکنند که فکر میکنند، با اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی سرمایه داری مبارزه مینمایند. حزب کمونیست کارگری حزبی است که بیانیه میدهد و سازمان مجاهدین خلق ایران را که نیروی سناریوی سیاه ( نوشتۀ های منصور حکمت- “رؤیاهای ممنوعه مجاهد”، “بحث سناریوی سیاه، سناریوی سفید، ۱۹۹۵”، مینامید)، ۴ و ۵ سال بعد، سازمان مجاهدین خلق ایران را با همان سیاست و حتی راست تر (دعوت از جان بولتون که سفیر دولت آمریکا در زمان حمله به عراق در سازمان ملل متحد بود و رؤسای سابق سازمانهای امنیتی آمریکا و عربستان و نخست زمان جنگ بر علیه عراق اسپانیا اذنار از مدافعان جنگ بر علیه عراق، یکی از اعضای مثلث اروپایی مدافع این جنگ به مجالسش و…)، از نیروهای اپوزیسیون مینامد که اینجا و آنجا میتوان با او همکاری کرد. نامه نوشتن به این و آن و از جمله دکتر حسین لاجوردی که به باور من، جاسوسی بیشتر نبوده و نیست و لیبرال طرفدار خاتمی خانبابا تهرانی و… اصولا در آن مقطع، یعنی ۱۹۹۸ تا چند سال بعد از ۲۰۰۰ در نزد حزب کمونیست کارگری، ۳ نیروی سیاسی در اپوزیسیون ایران بودند که می توانستند با همدیگر همکاری کرده و جمهوری اسلامی را سرنگون نمایند که عبارتند از: حککا، سلطنت طلبان – ناسیونالیستهای پروغربی- و سازمان مجاهدین خلق ایران- شورای ملی مقاومت- و دیگر نیروها یا در جبهه سناریوی سیاه بودند و یا هیچ نبودند. امروزه و بعد از چند سال با نیروهای دیگر باصطلاح چپ و کمونیست جلسه، حتی جلسۀ وحدت برگزار میکند. میخاییل ماکیاولی را، که در قرن ۱۴میلادی در ایتالیا می زیست، به عنوان اولین فیلسوف و نویسندۀ طبقۀ بورژوازی میشناسند. او کتابی دارد به نام شهریار- پرنس- که در آن نوعی اصول سیاسی را تشریح میکند که یک سیاستمدار موفق و خوب این طبقه میتواند و یا باید رعایت نماید. در این نوشته به جز اینکه اعلام می شود: “هدف وسیله را توجیه می کند” تزمعروفش این است که: “بهترین سیاستمدار، آن سیاستمداری است که خود را آنطور نشان می دهد که دیگران می خواهند که باشد و نه آنطور که هست.”، به باور من این رهنمود ماکیاولی، اعمال و کردار رهبران و لیدرهای احزاب کمونیست کارگری و کلا طیف نشأت گرفته از اتحاد مبارزان کمونیست (حزب کمونیست ایران و کومه له) را تا کنون تعیین کرده است و میکند و نه یک سیاست کمونیستی که به قول لنین: «با وسایل نا مقدس به اهداف مقدس نخواهید رسید» یعنی اینکه هدف وسیله را توجیه نمیکند و به قول گرامشی نقاد همان اثر ماکیاولی که نقل قول بالا نیز از اوست، به نقل از سقراط، فیلسوف عهد کلاسیک یونان: “بهترین سیاستمدار، آن سیاستمداری است که خود را آنطورنشان می دهد که هست و نه آنطور که دیگران میخواهند.”، یعنی این جریان، اگر از روی عملکرد و پراتیک و نه حرف و برنامه های کاغذی، قضاوت شود که شیوه ی قضاوت کمونیست هاست، این جریان و احزاب ، یک جریان کامل و آگاهانه ی ضد کمونیستی است، زیرا که “کمونیسم حرکت طبقۀ کارگر برای لغو شرایط موجود است.” مارکس و انگلس، نقد ایدئولوژی آلمانی- ۱۸۴۵. یعنی کمونیسم در ضدیت با سرمایه داری میباشد و نه دوست دولت های فخیمه سرمایه داران که صد ها میلیون بلکه بیشتر از یک میلیارد کارگر و زحمتکش زن و مرد و… را تا کنون و در سراسر جهان کشته اند. چنین کمونیسمی نمی تواند با طبقه سرمایه دار و نیروها و احزاب و دولت هایش که باید براندازد، متحد شود و از حملات نیروهای نظامی اش که مرگ میآفرینند و ویرانی به بار میآورند و جهان را در لبه نیستی و نابودی قرار داده اند، به دفاع برخیزد، ابدا!

۱۳- کسانی چون منصور حکمت و احزاب منتسب به گرایشی که او و دوستانش( منصورحکمت، ایرج آذرین و حمید تقوائی که من آنها را ۳ یار هم دانشگاهی لندن نامیده ام) مانند احزاب کمونیست کارگری و… نشان می دهند، اگر از روی موضع گیری های سیاسی و پراتیک شان قضاوت شوند، از همان لحظه های اولیه باوری به نیروی طبقاتی کارگران نداشته اند و این از عدم برخورد شفاف با فعالان اولیۀ سهند در فروردین ۱۳۶۰، فرستادن جاسوس به میان نیروهای دیگر چپ، به محفلیسم روی آوردن، یا با اعلام حزب کادرها در سال ۱۳۶۱ و تشکیل آن در سال ۱۳۶۲، کادرهایی که اکثریت آنها ربطی به طبقۀ کارگر نداشتند، دیده می شود اما، هیچکدام از این اعمال و موضع گیری ها و حتی گفته های رهبران و لیدرهای این جریان از روی بی اطلاعی و بی دانشی نبوده است، بلکه همۀ آنها از روی آگاهی – آگاهی طبقاتی (منافع مادی گاهی چون پردۀ ساتری عمل میکند که نمایندگان طبقات بالا را از دیدن واقعیت محروم میکند- نقل بمعنی کارل مارکس)، انجام گرفته اند. مثلا در اول به بهانۀ مبارزه با خلق گرائی، مبارزه با هر چه انقلابیگری بود را مد نظر داشتند و پیش بردند، زیرا که رهبران این جریان و مخصوصا منصور حکمت، حمید تقوائی و ایرج آذرین، با خواندن آثار مارکس و انگلس و با آگاهی از مواضع آنها نسبت به مبارزۀ طبقاتی و کمونیسم، دست به چنین اعمال خفت آوری زده اند، بنا بر این جز اپورتونیستهای نفوذی خرده بورژوا و بورژوازی، نام دیگری نمی توان بر آنها نهاد. برای این است که به نظر من، نباید این جریان را به عنوان یک جریان مثلا اکونومیست درون جنبش طبقۀ کارگر و حتی درون چپ انقلابی و غیره طرح کرد و به آن پرداخت، بلکه باید به عنوان یک جریان اپورتونیستی و مو‌ذی، مأمور و “معذور”، افشا نمود تا بتوان از درون جنبش چپ ایران یا درست تر گفته باشم جنبش طبقۀ کارگر و بویژه کارگران آگاه طرد کرد. این جریان را میباید مانند و حتی بدتر از حزب توده ی ایران شناخت و شناساند. چون اگر حزب توده ی ایران مبارزه با فاشیسم و دیکتاتوری را به نام کمونیسم و یا سوسیالیسم علم کرد، اینها با بهانه ی مبارزه با اسلام سیاسی همکاری با امپریالیسم و فاشیست های اروپائی را مُد روزکردند و تا آنجا پیش رفتند که از جنگ هایشان به عناوین مختلف و بهانه های گوناگون به دفاع برخاستند. بعنوان نمونه، منصورحکمت در اول سعی کرد به جنگ در خاورمیانه مشروعیت دهد. برای این او، اول یک جنگ امپریالیستی را که سرمایه بدان نیازمند بود را، درسری مقالات ۴ گانه اش به جنگ بین تروریستها تبدیل کرد که تروریست ها برگ ساتر بودند و بهانه ای بیش نبودند و نیستند. او حتی این را یک زورآزمائی با اسلام سیاسی نامید” در تحلیل نهایی این زورآزمائی با اسلام سیاسی است.” مقاله دوم – دنیا بعد از ۱۱ سپتامبر- جنگ بین تروریستها و بعد درچند سطر پایینتر نوشت: “اما سرنگونی طالبان توسط ارتشهای خارجی بخودی خود محکوم نیست.” و اینکه ما، دراین جنگ بی موضع نیستیم با همین ترفندها بود که نیروهایش را از تظاهرات های ضد جنگ اول بیرون کشید. حتی شخصی مثل فاتح شیخ الاسلامی که آن زمان سردبیر نشریه انترناسیونال هفتگی و عضوی از رهبری حککا بود، در یک مصاحبه با رادیو همبستگی، درشهری در جنوب سوئد- مالمو، نیروهای تظاهر کننده برعلیه جنگ را سعی کرد که طرفدار طالبان و اسلام سیاسی و رژیم بعث معرفی نماید، راستی، مگر جنگ برعلیه عراق را، به بهانه دیکتاتور بودن صدام حسین، رژیم بعث و داشتن سلاح کشتار جمعی و همکاری اش با تروریستها و… شروع نکردند؟ حتی امپریالیستها جنگ اول جهانی را هم به بهانه کشتن ولیعهد صربستان شروع کردند. آیا هیچ کمونیستی آن جنگ را به همین نام نامید؟ آیا در تاریخ سرمایه داری، هیچگاه جنکی را سرمایه داران اعلام کرده اند که برای منافع خودمان و دفاع از باقی ماندن سیستم سرمایه داری استثمارگر شروع می کنیم؟ در باره جنگ ها کمونیستها براین باورند که: “جنگ ادامه سیاست به شکل دیگری است. سیاست فشرده اقتصاد است.” اما، حمید تقوایی از یورش نیروهای نظامی دولت های سرمایه داری امپریالیستی- نیروهای پیمان نظامی ناتو- به کشور لیبی خیلی با صراحت بیشتری به دفاع برخاست. او حتی، ورود سربازان ناتو به پایتخت لیبی را بعنوان پیروزی انقلاب مردم لیبی نامید و به مردم لیبی تبریک گفت. چرا؟ به نظر من، اساسا به دلیل گذشت زمان و جا افتادن – جنگ بین تروریستها و ضد دیکتاتورها در اذهان عمومی، گرفتن پول و پله بیشتر و نیز، داشتن رقبای جدیدی بود که پیدا کرده بود. حککا از هم پاشیده بود و دو حزب دیگربه نام های حککا- حکمتیست و اتحاد کمونیسم کارگری تشکیل یافته بودند و حتی گروه های کوچکی بعنوان پیروی منصور حکمت موجود بودند. او در یک مصاحبه با تلویزیون حزبش چنین می گوید”به نظر من، بطور خلاصه مردم در لیبی خیلی فعالتر، بخصوص در سطح یک مبارزه نظامی با نیروهای سرکوبگر عرض اندام کردند… من فکر میکنم خیلی بیشتر از مصر و تونس ما شاهد تداوم انقلاب در لیبی به این معنا خواهیم بود”. چنین وقیح چه کسی میتواند از یورش نظامی – پیمان ناتو- و ویرانی یک جامعه دفاع نماید؟ آیا جز یک دست آموز می تواند،چنین سخن بگوید؟ قضاوت با کارگران است!

حمید تقوائی باز در مصاحبه خود به نام “در نگاه روز- در باره لیبی در مورد دخالت ناتو و به دفاع از آن گفت:«… در هر حال با هر نیتی که دخالت کرد از این نقطه نظر اجازه داد که انقلاب لیبی ادامه پیدا کند. … دراین مدت هم با بمباران هوائی، با کمکهای دیگری، ناتو علیه قذافی فعال بود.»، این در زمانی گفته می شود که لیبی به ویرانه ای تبدیل شده است و سربازان ناتو ۷۰ هزار انسان را کشته اند و گروه های تروریستی اسلامی سراسر لیبی را به جهنم واقعی تبدیل کرده اند و اینها را همه کس و از جمله خود او نیز دیده اند.

می دانم که هنوز کسانی مثل ایرج آذرین و مخصوصا رضا مقدم، آشکارا به این وقاحت و پستی تن نداده اند، اما با پشتیبانی ضمنی از میرحسین موسوی، دادن رهنمود به ادغام شدن طبقه ی کارگر در جنبش ۱۳۸۸ به رهبری میرحسین موسوی نخست وزیر سال های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ یعنی دهۀ جنگ “نعمت الهی- خمینی”، دهۀ اعدام ها، قتل عام ها و تجاوزات دستۀ جمعی به دختران نوجوان در زندانها و شیخ اصلاحات کروبی و تشویق طبقۀ کارگر به رد استراتژی تشکل محور و شرکت در جنبش توده ای- تو بخوان جنبش سبز، به بهانه رسیدن به دموکراسی “پایدار” و برگزیدن استراتژی و یا سیاست مطالبه محور و به جای تشکل محور و کنار گذاشتن تلاش برای حزبیت یافتن طبقۀ کارگر که مهمترین و اساسی ترین وسیله آمادگی برای رهایی طبقه ی کارگر از استثمار مفرط ، بدبختی، فلاکت، نکبت موجود و کشتاری است که بوسیله نظام سرمایه داری امپریالیستی با دولت های خونمک بر این طبقه و توده های وسیع زحمتکش تحمیل شده است، میباشد. آنها نیز، بطور واقعی، نشان داده اند که از چنان پتانسیلی برخوردار هستند، مگر اینکه یک بُرش عمیق از گذشتۀ خویش به انجام رسانند.آیا چنین می کنند، بویژه در مورد ایرج آذرین با توجه به گذشته ی طبقاتی و سیاسی عملی بعید مینماید!

۱۴- در خاتمه، به راستی آیا نباید پرسیده شود که در دوره ای که این سه یار (منصور حکمت، حمید تقوایی و ایرج آذرین) در خارج از کشور بودند، در چند تا از اعتراضات ضد سیستم سرمایه داری امپریالیستی، ضد جنگ ویتنام، ضد کشتار دولت های سرمایه داری امپریالیستی و یا ضد دیکتاتوری مثلا محمد رضا شاه پهلوی شرکت داشته اند؟ تا آنجا که من توانستم با پرسش ازهمدوره ای های شان، مثلا درانگلستان اطلاع حاصل کنم و همچنین از خواندن زندگی نامه هایشان، شرکت که نداشته اند، هیچ، بلکه حتی به گفته یکی از هم دوره ای هایشان در لندن، مخالف هم بوده اند و به مخالفت ساده هم قناعت نمیکردند بلکه دانشجویان و… تظاهرکننده را لو هم داده و برایشان دردسر مادی و غیر مادی درست میکرده اند. در زندگینامه ی منصور حکمت(ژوبین رازانی) و حمید تقوایی به تناقضی بر خوردم. در زندگینامه منصور حکمت آنها در بازگشت از انگلستان هسته سهند را ایجاد میکنند که به گفته یکی از زندانیان سابق سیاسی و عضو هسته سهند، دروغ محض است، ولی در زندگینامه حمید تقوایی از گروهی به نام آذرخش صحبت در میان است. در هر دو زندگینامه اثری از شرکت شان در آن سال های پرجنب و جوش- جنگ ویتنام و مبارزات ضد آن و… در مبارزات خارج از کشور علیه دیکتاتور ایران، خبری نیست. فقط در زندگینامه حمید تقوایی نوشته می شود که آنها بحث های اولیه را در خانه میترا- همسر حمید تقوایی و حمید تقوایی ادامه میدادند تا اینکه ساختمانی را برای ادامه این بحث ها کرایه میکنند به عنوان لوکال. زندگینامه ایرج آذرین را پیدا نکردم. در یک مطلب دیگری”درباره من” – زندگی نامه مختصر من- صفحه فیس بوک منصور حکمت به این ” شهرت او بیشتر به علت بیش از سی سال مبارزه در احزاب مختلف در صحنۀ سیاست ایران و ایجاد جریان جدیدی در چپ ایران نه فقط در مخالفت با رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی، بلکه تقریبا در نقد همۀ جریانات چپ مرسوم آن روزگار در ایران است.”، در اینجا یک زرنگی خاصی بکار رفته است، رژیم سلطنتی سرنگون شده بود که آقای حکمت مطرح میشود، در زمان دانشجویی هم که در خارج از کشور، خبری از مبارزات او و دوستانش نیست، او در کجا؟ و چگونه؟ بر علیه رژیم سلطنتی مبارزه کرده است؟ هیچکس نمیداند. اما و این اما مهم است. آقای منصور حکمت، فرزند یکی از اساتید دانشکده افسری در زمان شاهنشاه آریامهر!!، در سال های اوایل دهه پنجاه که در دانشگاه شیراز دانشجو بوده است، به وسیله ساواک دستگیر و به زندان میافتد و خیلی زود هم آزاد میشود و بعد هم عازم ایالات متحده آمریکا و بعد از آنجا به دانشگاه های لندن نقل میکند و هیچ خبر، حتی شرکت در یک تظاهرات، کوتاه ترین نوشته و گفته از او، در رابطه با مبارزه ضد سلطنتی موجود نیست. البته، در اواخر دهه ۱۹۹۰ با انتشار مطلبی در نیمروز که نام و مشخصات منصور حکمت (ژوبین رازانی) را اعلام کرده بود، همین زندان رفتن را، در دانشگاه شیراز میبینیم که او قول همکاری با ساواک را میدهد.

جمع بندی نمایم: جریان و افرادی که در جلد کمونیست و مخصوصا کسانی همچون منصور حکمت و حمید تقوایی و امثالهم با آن سابقه مشعشعی که داشته اند و من سعی کردم تا آنجا که اطلاع داشته و یا اطلاع یافته ام، در اینجا مختصری را بنویسم، به باور من، جز جریان و افراد اپورتونیست، مزدور و نفوذی از طرف طبقۀ سرمایه دار امپریالیستی در جنبش طبقۀ کارگر ایران نمیتوانند باشند. البته، من از حدود۶ ماه بعد از تأسیس حزب کمونیست کارگری ایران تا سال ۱۹۹۹ با حککا و از تأسیس اتحاد سوسیالیستی کارگری تا سال ۲۰۱۱ با این تشکل همکاری داشته ام و طبیعی است که در آن مدت هم نمیتوانستم از تمام اعمال و رفتار سران این دو تشکل با خبربوده باشم.

*- برای بیشتر دانستن دیدگاه من، در بارۀ اتحاد سوسیالیستی کارگری و اعمال جریان موسوم به کمونیسم کارگری می توانید به این نوشته ها مراجعه کنید:

امپریالیسم آمریکا و کمک های مالی “بیدریغ و بدون چشم داشت”، حمید قربانی

http://www.k-en.com/safhe%20azad/hammid/HGh_emperialism_komak.pdf

آزادی و دموکراسی از دیدگاه اتحاد سوسیالیستی کارگری یا تعلیق به محال نمودن کمونیسم!

حمید قربانی- ۲۰ ژانویه ۲۰۱۳

http://www.k-en.com/safhe%20azad/hammid/HGh_ASK_democaraci.pdf

ادامه دارد……