چند نکته درباره نوشته « ما هم کسی بودیم » از شمه صلواتی

سیف خدایاری 

 قبل از هر چیز باید بگویم برای اینکه خود را راضی کنم تا در مورد این نوشته آقای شمه صلواتی چیزی بنویسم ، در چندراهی و دیلمای عمیقی فرورفته بودم .آیا لازم است درباره هر اظهار نظر و یادداشت سیاسی یا غیر سیاسی افراد نوشت؟آیا این نوشته ها به علاوه همین نوشته من ما را به جایی می رساند؟ و مهمتر از همه آیا  ما نویسندگان این یادداشت ها مجاز هستیم وقت و انرژی خواننده این یادداشت ها را به خواندن اینگونه نوشته ها مشغول داریم واو را  از هر کار دیگری گیرم یک نرمش ۵ دقیقه ای  یا دود کردن سیگاری در هوای آزاد بازداریم؟

از سوی دیگر آیا این نوشته ها تأثیر مثبت یا منفی بر خوانندگان خود که طیف گسترده ای از «چپ » هستند نمی گذارد؟ اگر مثبت آیا نباید این جنبه ها را تقویت کرد و اگر منفی آیا نباید از آنها برحذر بود؟ این چند راهی مرا بیش از ۱ ساعت به خود مشغول کرده بود اما ناچار شدم دست به کیبورد ببرم و ملاحظات خودم را در این مورد بنویسم.
        ممکن است افرادی خود را راضی کنند و بگویند این یادداشت ها و درد دل کردنها سیاسی نیستند و نباید آنها را جدی گرفت ، اما من فکر می کنم که هر گونه اظهارنظری سیاسی است و این ضرب الامثل که ۵۰ درصد شوخی جدی است نمود عینی دارد.هر مطلب و نوشته ای خواننده ای گیرم فرضی در ذهن نویسنده دارد و نویسنده قطعاً با هدف خاصی وارد این میدان می شود .بهرحال پرداختن به این مسائل برای دو دسته کمی گران تمام می شود.برای نویسنده که باید کمی از وقت خود را روی آن بگذارد و برای خواننده که او هم باید به مراتب وقت بیشتری را صرف خواندن و فکر کردن و احیاناً جواب دادن و اظهارنظر کردن بنماید.
   دوست عزیز شمه صلواتی یادداشتی با عنوان « ما هم کسی بودیم » را روی سایت آزادی بیان گذاشته است که محور آن ارتباط مالی رهبران کومله با جلال طالبانی و اختلافات درونی جناحهای متعدد کومله  است. برای کسانی که هنوز این یادداشت شمه را نخوانده اند ،پیشنهاد من این است حتماً آن را بخوانند ؛ چون پیش نیاز این نوشته من ، نوشته شمه است و بدون خواندن آن شما منظور من را متوجه نمی شوید.اهمییت نوشتن این یادداشت برای من نه نفس این کار بلکه شیوه بیان شمه است .انتقاد سیاسی به جریانات و گرایشات چپ بخشی از کار روتین برای کمونیستهاست که اگر بجا و منطقی صورت گیرد،قطعاً در پیشبرد این جنبش مؤثر خواهد بود.کومله با سازمانهای متعددش خواه ناخواه به خاطر تاریخ مشترکش با کمونیزم و بخشاً به گروگان گرفتن احساسات  بخشی از چپ جامعه کردستان  مورد نقد قرار می گیرد و نفس کار شمه هیچگونه ایرادی ندارد. اما شمه به سبک نقالان و پرده خوان ها  و دور از ادبیات کمونیسم کارگری به این مسأله پرداخته است. البته آزادی بیان ایجاب می کند که انسان احساسات خود را به هر شیوه ای بیان کند.چه سبک نقالی دوست ما و چه سبک آگاتا کریستی و یا هر سبک دیگری برای بیان اندیشه ها و احساسات انسان ها است و هیچ کس حق ندارد جلو این ابراز احساسات را بگیرد و من شمه را به خاطر این کار سرزنش نمی کنم و صمیمانه می گویم اگر شمه تاریخی مشترک با جنبش کمونیستی و از آن مهمتر با کمونیسم کارگری نداشت من به خود اجازه نمی دادم درباره یادداشت سیاسی اش اظهار نظر کنم. اما شمه در تاریخی با من و بسیاری از خوانندگان این سطور شریک است که جنبش کمونیستی را در دو مقطع حساس تاریخی رهبری کرده است و توانسته مارکسیزم را از زیر آوار انحرافات بورژوایی بیرون بیاورد.رفقای شمه در مقطع انقلاب ۵۷ اسطوره بورژوازی ملی و مترقی را در هم شکستند و با مارکسیزم انقلابی اش توانست به جنگ تئوریک با چپ سنتی و سوسیالیزم خلقی برود. این ادبیات با تأسیس حزب کمونیست ایران در سال ۶۲ توانست جنبش کمونیستی را از سقوط حتمی به پوپولیسم نجات دهد.پس از سقوط کمونیسم اردوگاهی و سرمایه داری دولتی شوروی هم که ناشیانه و خصمانه «پایان کمونیسم » لقب گرفت، این کمونیسم کارگری بود که علیرغم همه اتهامها و لجن پراکنیها قطار جنبش کمونیستی را در حساس ترین نقطه دنیا به حرکت درآورد.درباره اهمییت این تاریخ که شمه هم در آن شریک است هر چه بگویم کم گفته ام و اصولاً در اینجا کمکی به بحث من نمی کند.نگرانی من اینجاست که این گونه اظهارنظرهای هرچند کم اهمییت به نام کمونیسم کارگری و حکمتیسم تمام شود و هر آنچه در ادبیات سیاسی ما روا نبوده از جانب هزاران لاشخوار مترصد ،حواله ادبیات سیاسی پرافتخار حکمتسیم شود.
            کمونیزم کارگری و مشخصاً منصور حکمت عزیز برای نقد پدیده های سیاسی متدی در اختیار ما گذاشته است که با متد شمه چندین سال نوری فاصله دارد.ما در مکتب منصور حکمت آموخته ایم که رویدادهای سیاسی را از دریچه منافع طبقاتی طبقات متخاصم بنگریم نه از انگیزه های شخصی افراد. برای ما ابراهیم علیزاده ، عبدالله مهتدی و دیگران نمایندگان جنبش های سیاسی ای هستند که در جامعه موجود اند و انتخاب سیاسی آنها نه از نیت شرشان ناشی می شود و نه از ارتباطات مالی با فلان و بیسار،همانگونه که جنبش کمونیستی هم ناشی از خیراندیشی یک عده آدم نیست .تنهاو تنها با این متدلوژی روشن باید به نقد رویدادهای سیاسی پرداخت و کاربست اجتماعی این نقد را در مبارزه طبقاتی پیدا کرد.ما سنت تحقیر انسانها را نداشته ایم و ابراهیم علیزاده یا عمر ایلخانی زاده و عبدالله معتدی درست مانند من و شمه دارای اسم واقعی ای هستند که افزودن کا و ماموستا و … هر چند آیرونیک چیزی به مسأله نمی افزاید و چیزی هم از اهمییت رویدادها نمی کاهد.بزرگمردان راه که شمه آنها را در خط پایان تاریخ گذاشته و آنها را در دریایی از حسرت به گذشته قرار داده داستان کمونیزم کارگری و جنبش کمونیستی بطور کلی نیست.ما در پایان راه نیستیم و اگر شمه عزیز سنش بالا رفته است وآن را به حساب پایان راه برای کمونیسم می گذارد ، تمثیل خوبی بکار نبرده است وانگهی گذشته برای ما نه تنها حسرت آور نیست بلکه بسیار پرافتخار است. کمونیسم برای ما چیزی نبوده است که از چراغ غول علأالدین بیرون آمده باشدو به همان جادو از دست برود.کمونیسم کارگری یک پروسه تاریخی است که در جدال با
رویدادهای عینی بوجود آمده است  و ما هیچ نوستالژی سیاسی به گذشته نداریم همانگونه که به کسی بدهی نداریم چه افتخاری بالاتر از بالا نگهداشتن پرچم کمونیسم کارگری در هنگام فروریختن دیوار برلین و عصر کمونیست کُشان ؟
     شمه شکسته نفسی می نماید و خود را عاری از اسم و رسم می داند که راه طبقه اش را در پیش گرفته است و دیگران را که راه معامله در پیش گرفته اند ملامت می کند اما با ذکر جزئیات مربوط به دارائیهای رهبران کومله تصویری متفاوت از این به خواننده خود می دهد. ذکرکیف پول و ساختمان چندطبقه در فلان محله شهرو اتومبیل و …با سنت کمونیسم کارگری همخوانی ندارد و من متأسفم که شمه آنها در نوشته خود می آورد.برای مزاح هم شده تمثیلی می آورم و به حکم در مثل مناقشه نیست از شمه عزیز پوزش می خواهم و امیدوارم حمل بر بی ادبی نباشد . آدم ظریفی می گفت به گرگ گفتند گوشت بز گر دوست داری ؟ جواب داد نه اما کجاست!
ما در نقد خود به جریان کومله به روابط مالی رهبران آن با ناسیونالیسم کرد اشاره کرده ایم و وارد جزئیات مشمئزکننده آن نشده ایم.نکته دیگر وارد شدن شمه در زندگی خصوصی افراد و مغلطه استفاده از عواطف در استدلال است.   بیان قهر فلان شخصییت ناسیونالیست کومله  با یکی از افراد جانباخته که خود او هم مورد تحریف و بهره برداریهای سیاسی ناسیونالیزم کرد درون کومله قرار گرفته است هیچ خاصییتی ندارد مگر استفاده از عواطف توده ها که با منش کمونیسم کارگری همخوانی ندارد.مثال دیگر در این مورد اشاره به زندانی شدن افراد کومله در توالت های آسایش سلیمانیه است که قبح آن آشکار است.زندان بخشی از وجود سیاسی سرمایه داری و بورژوازی است و کیفیت آن چیزی عوض نمی کند . اینگونه تحقیر کردن انسانها ناشی از ادبیات ضعیف شمه است.
بدتر از همه راوی پیر ما در گوشه ای از پرده خوانی اش در هیأت یک کمونیست به بارگاه جلال طالبانی می رود و از او سهم می خواهد و جلال طالبانی هم پس از تحقیر او ،با یه مشت گدا گشنه خواندن کمونیست ها او را از بارگاهش می راند!شمه این قسمت از پرده خوانی اش را برای نشان دادن تفاوتهای کمونیسم کارگری با ناسیونالیسم کرد نوشته اما بدجوری از آب در آمده است.من دوست ندارم بیشتر از این به آن نوشته بپردازم .
   دوباره تکرار می کنم اگر شمه دارای تاریخی مشترک با کمونیزم کارگری نبود و نوشته های او مورد سؤاستفاده افراد دیگر و لجن مال کردن کمونیست کارگری نمی شد ، من این زحمت را به خود و خوانندگان نمی دادم.هر چند مطمئن هستم شمه هم برای آن نوشته خود خواننده ای جدی را تصور نمی کرده است. در پایان پیام من برای همه کسانی که زحمت می کشند و مطالبی را روی سایت می گذارند این است که جدی باشند و به دنیای بزرگتری فکر کنند.
  ای ــ میل آدرس نویسنده pooyarastbin@yahoo.com
  ،۱۱ مارس ۲۰۰۹