زبان خانه من

فریدون گیلانی

gilani@f-gilani.com

www.f-gilani.com

درست روبه روی خانه من 

   ـ که منظورم از خانه اتاقی ست به اندازه فکر کردن

همیشه لباسی آویزان است که اندازه تن من نیست

وخانواده ای به گروگان رفته

که مرا دراتاق روبه رویش نمی بیند

و هیچ وقت صدای مرا نمی شنود

درست روبه روی خانه من

همیشه نمای خانه ای را می بینم

که شماره اش به گمانم صد و ده باشد

   – صد و ده یعنی آن که به قدمت آن

     مرا خواسته اند از تاریخ بیرون بیندازند

     و همین پنجره کوچک را هم

     به روی رابطه ام باز نکنند

کنار خانه من زمینی است

که مثل تاریخ ، بایر مانده

و هر شب عقابی را خواب می بیند

که پنجه هایش را به خاک برافروخته می کوبد

    – شکاری که عقاب دنبالش می گردد

      به احتمال قوی پنجره کوچک اتاق من است

من از تالابی که در آن از جلبک ها جاده می سازند

نه می توانم به آن خانه نگاه کنم

نه در زمینی که مثل سیاست دروغ می گوید

به رشد کوچک حرف های یاوه دل بسپارم

به من نگفته اند کدام پرچمی را به دست نسل جوان بدهم

که طول و عرض پنجره ام را بیشتر بکند

و عکس خانه های روبه رویم را

کناره خانه من در زمین بایر به نمایش بگذارد

اگر هوا به همین صورت گرفته بماند

نه فکرم از این پنجره می گذرد

نه دستم به جلبک هایی می تواند برسد

که تالاب را از پنجه های جاده بیرون بکشد

قرار بر این است که فردا محله ام را خراب کنند

و میز شکسته ای را در هوا به من بدهند

که حتی به اندازه فکر کردن نتوانم پشتش بنشینم

اگر در این فکر بمانم که شماره صد و ده

مرا بخواهد مثل کابوس از قطار پیاده کند

فقط به این واقعه باید مشغول باشم

که ترمزبان را چگونه فریب بدهم

وبه این و آن بگویم که خانه ی روبه روی اتاقم

زمان گمشده ای ست که حتی بدون نور

مرا هر روز به فکر وا می دارد

که از کسی بخواهم این پنجره را بردارد

و از حریم دست های ساده من

چنان به پرواز درآید

که سرزمینی دیگر را برای بزرگ شدن

به این خرابه برگرداند

و ریشه ها را دوباره در اتاق من مرور کند

درست روبه روی خانه من

کسی مرا به خواب می بیند

که چشمش دیگر به شوروحال دیروز نیست

و مدتی ست که خانه اش شماره ندارد 

عجیب است که هیچ کس نمی داند حضور او کنار زمین بایر

چرا هنوز در چشم های من باقی ست.

اسفند ۱۳۸۷