کشف رمز وحدت “غیر ایدئولوژیک”

کشف رمز وحدت “غیر ایدئولوژیک”

خبر برگزاری کنفرانس یک آلترناتیو سوسیالیستی ضروری و ممکن است!  در من احساسی از غم و افسردگی بوجود آورد.

میدانم که بیان این احساس شاید به نوعی از زندگی در خاطرات نوستالژیک یک دوره ۴۰ ساله از حیات سیاسی ام سرچشمه گرفته باشد. شاید اهمیت همه “باورهای مشترک”ام با یاران سابق و اسبق طی آن سالها دیگر در دوران “وحدت غیر ایدئولوژیک” یکباره از دست رفته باشند. شاید همین به فنا رفتن تمامی دستاوردها و اثرات و یادگارهای آن دوران عزیز و بیادماندنی در اذهان یاران آن سالها؛ و فاصله گرفتن آنان از این دنیای “نوستالژیک” امثال من است که عمیقا موجب تاثر خاطر من شده است. گوئی همکلاسیهایم، پدر و مادرم، خواهر و برادرهایم، یاران دوران سخت زندان و شکنجه ام، همه بحث ها و مجادلات این همه سال، جلساتمان، خنده و شوخی هایمان، قهر و آشتی هایمان، همه “گذشته” بودند و مربوطه به زمانی در ماضی بعید و من جوهر “ایدئولوژیک” فکر نکردن، و عمق وحدتهای “غیر ایدئولوژیک” را دیگر نمیتوانم درک کنم. با اینحال انگار من بی جهت بخاطر محروم شدنم از  یادآوری کل زندگی فعالم در خانه ” سیاسی” پدر و مادری ام و تصرف عدوانی آن توسط رهگذران همان تاریخ، به خود می پیچم.  چه، در اوج ناباوری و بُهت و حیرت من، تجاوز به حریم زندگی و کل تاریخ فعالیت سیاسی ام را یاران سابق و اسبق، جشن گرفته اند و مراسم تاجگذاری راه انداخته اند.  خیلی مایل بودم احساسم را وهم و خیالات و کابوس بدانم. اما واقعیت زمخت و آن منظره، به من نشان داد که خیر! متاسفانه فشار چهل سال قدرت تئوری و تیز بینی کاریسمای شخصیت برجسته، انقلابی و ستاره درخشان این همه سال، در اذهان بسیاری از کسانی که خود در آن تاریخ بودند، و جانبدار نیز، ذخیره و پس انداز نشده است. معلوم شد که حفظ یک سکت، نگهداری محفل و مناسبات آن بهر قیمت و “امپیریسم” نهادینه و اینکه “باید حضوری بهم رساند”، سرسخت تر از اینهاست.

۵ جریان: فدائیان کمونیست، حزب کمونیست ایران، راه کارگر، فدائیان اقلیت و هسته اقلیت در کنار “حزب حکمتیست”، مبتکر آن کنفرانس ماه سپتامبر در استکهلم بودند.

همین ظاهر “وحدت غیر ایدئولوژیک” مساله است که آن اندوه و ضربه عاطفی و دل تنگی من را برای آن سالهای نوستالژیک توضیح میدهند.

“حزب حکمتیست” خود را، در ادعا و در حرف، طرفدار یک سنت انتقادی و یک “سیاست” و “یک دیدگاه” تماما معرفه و تعریف شده و مکتوب و مستند و منسجم در جامعه ایران؛ و “ظاهرا” متعهد به یک تاریخ تعریف کرده است. خط و دیدگاهی که پیشینه آن به دوران انقلاب ۵۷ و مبارزات عمیق نظری “مارکسیسم انقلابی” با بنیانهای “سوسیالیسم خلقی” برمیگردد. خطی که در دوره عروج شکوهمندش، تصادفا مورد بایکوت جریاناتی قرار گرفت که بقایای سرسخت آن لجاجتها، در طنزی تلخ اکنون، پیش شرط تشکیل الترناتیو سوسیالیستی را وحدت “غیر ایدئولوژیک” و به عبارت روشن تر دست شستن از تعلقات نظری سیاسی و تئوریک و متدودولوژیک همه آن سالها قرار داده است. خطی که در مبارزات پر شور و  حرارت و دورانساز در درون کومه له و علیه سوسیالیسم دهقانی و ناسیونالیسم خجول کُرد حاکم بر آن، در کنگره دوم و سوم آن سازمان، در بُعد سراسری به دوره سلطه سوسیالیسم ملی و مشروطه خواه نقطه پایان گذاشت و؛ در کردستان تواما به عروج یک جریان کمونیستی معتبر و انقلابی که به دوران حیاط خلوت ناسیونالیسم کرد، خاتمه داد، شناخته شده و به ثبت رسیده است. دستاوردهای مارکسیسم انقلابی چنان زمینه ای را فراهم کرد که بناء در دسترس گذاشتن و ساختمان  یک ابزار “سیاسی” کمونیستی را پی ریخت.

کمونیسم کارگری در درون حزب کمونیست ایران و کومه له، با ماتریال انسانی زیادی برای ساختن یک حزب سیاسی واقعی کارگری و عبور از دوران جدالهای نظری با پوپولیسم و سوسیالیسم خلقی، مواجه شد. زمینه برای عبور از “چپ ۵۷”ی به اتکاء ماتریال موجود فراهم شد و حزب کمونیست کارگری درست در دوره فروپاشی دیوار برلین و در بطن یک زلزله عظیم سیاسی که جهان را زیر و رو کرد، با “یک دنیای بهتر” قد عَلَم کرد. ستاره ای درخشان و نقطه امیدی عزیز که در آن دوره تبّری جستن روشنفکر طبقه متوسط از کمونیسم و فرارسیدن دوره ندامت از “تعهدات ایدئولوژیک” به مبانی کمونیسم مارکس و متد های لنین، مورد هجوم تمامی بقایای جریانات چپ و رگه های مختلف “فدائی” نیز قرار گرفت. جریاناتی که علیرغم عطف توجه نخبگان سیاسی جامعه ایران به بحثهای مارکسیسم انقلابی، و پیوستن بسیاری از کادرهای استخوان دار حتی از طیف فدائی و پیکار، با سماجتی باورنکردنی در بیرون آن پروسه مهم قرار گرفتند و علیه مارکسیسم انقلابی و اتحاد مبارزان کمونیست، و در ادامه علیه مبانی کمونیسم کارگری صدها و هزاران صفحه به معنی دقیق کلمه  “مُهمل” بافتند.

نگاهی سرسری به مواضع و ادبیات ۵ جریان در طیف مذکور در طول همه این سالها، که راه کارگر هنوز منشعب نشده  و از طیف فدائی “چپ”، فدائیان کمونیست و هسته اقلیت و خود اقلیت در آمدند، نشان از یک مرز بندی عمیقا “ایدئولوژیک” هم با مبانی مارکسیسم انقلابی و هم بویژه با مبانی کمونیسم کارگری دارد. حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن، کومه له، از زمان انشعاب از کمونیسم کارگری، یعنی حدود سی سال است که حتی بنیان شکل گرفتن خود بر مبنای مارکسیسم انقلابی را انکار کرده اند و به این ترتیب تاریخ خود را به خانواده سوسیالیسم ملی و خلقی دوران بروبیای چپ ۵۷ی متصل کرده اند. روایت ابراهیم علیزاده از تشکیل حزب کمونیست ایران، که خود شخصا در کنگره های دوم و سوم کومه له و کنگره موسس حزب کمونیست ایران حضور داشته و از مواضع مارکسیسم انقلابی و تصویب برنامه مشترک کومه له و اتحاد مبارزان، دفاع کرده است، براستی سرسام آور است. او حتی تاریخ و نقش خویشتن خویش را نفی کرده است. به تعبیر او حزب کمونیست ایران و تدارک تشکیل آن نه در کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست، کنگره دوم و سوم کومه له و کنگره موسس حزب کمونیست ایران، که در “کنفرانس وحدت”، در فضای سرمستی همان چپ ۵۷ی و بین جریانات خط سه، فراهم شد. صرفنظر از این جعل و قلب حقیقت و دروغ آشکار، اما نتیجه این بود که کومه له با تابلو حزب کمونیست موجود پس از انشعاب از کمونیسم کارگری، همان روایتی را از نقش مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری دارد که ۴ جریان دیگر.

بنابراین ۵ جریان مذکور نه تنها به کوچکترین تجدید نظر در رویکردهای خویش دست نزده اند، بلکه برعکس، این اصرار آنها بر “وحدت غیر ایدئولوژیک”، کماکان متوجه و متمرکز بر جریانی بود که “کمونیسم کارگری” و “حکمتیسم” را با نام خود یدک میکشید. این یک تعرض آشکار بود تا این آخری در مساله “ایجاد الترناتیو سوسیالیستی”  تاریخ سیاسی و دستاوردهای نظری و ایدئولوژیک همه آن سالها را به معادله وارد نکند. و آن ۵  جریان با تنزل حزب موسوم به حکمتیست به موقعیت دست شستن از “ایدئولوژی” خویش و حتی عقب نشینی از پیشرویهای نظامی علیه ناسیونالیسم مسلح، که از نظر سوسیالیسم ملی، “خلقی” است و “بازوی پیشمرگ ملت و خلقهای تحت ستم”، صاحبان پیروز کنفرانس کذائی بودند. این نمایش تحقیر علنی و خِفّت دادن “کمونیسم کارگری” و “حکمتیسم” ادعائی بود.  به قول معروف این “تاج افتخار” را دیگر نمیتوان با “رنگ” پاک کرد. خودشان در یک روز روشن، عالما و عامدا بر سر نهادند و آن نشان ماندگار را بر پیشانی شان حّکّ کردند.

به جنبه نظامی آن تقابل اشاره کردم. لازم است بدانید راه کارگر، آن زمان که متحد و یکپارچه بود، در تمام دوران جنگ کومه له کمونیست با حزب دمکرات، در کنار حزب دمکرات و به مشاوران و “مِنتور”های حزب ناسیونالیسم کرد تبدیل شد. “پول پوتیسم”  که یکی از تعرضهای تبلیغاتی حزب دمکرات در جریان آن جنگ علیه کومه له بود، توسط راه کارگری ها به دستگاه های تبلیغاتی و انتشاراتی حزب دمکرات راه یافت. راه کارگر تا آخرین لحظاتی که آتش بس یکجانبه از طرف کومه له اعلام شد، سرسخت و “ایدئولوژیک” در کنار و همراه “حزب ناسیونایسم ملت زیر دست”، که چه آنوقت و چه اکنون نیز، از نظر آنها نمیتواند در صف “بورژوازی” قرار بگیرد، در برابر کمونیسم تمام قد ایستاد.

حزب “حکمتیست” با سرشکستگی و پذیرش آن خِفّت و خواری، نخواست بروی خود بیاورد که مصوبات کنفرانس الترناتیو کذائی تماما متوجه بحث “حزب و قدرت سیاسی” منصور حکمت بود. بحثی که مدافعان دو خرداد را به صرافت شورش استعفا از کمونیسم کشاند. این بیعت دگر باره با مخالفان بحث حزب و قدرت سیاسی، و پوشیدن این ردا و عبای دروغین “کارگر پناهی” و “شورا پناهی” از جمله آن پیش شرطهای “دخالت ندادن ایدئولوژی” در وحدت کذائی بود که حضرات ناچارند در ادامه تلاش بقاء، صاحبان اصلی تزها را روی سر بگذارند تا خود تازه در ته صف برای تکفیر مبانی کمونیسم کارگری بعد از سرداران اکنون واداده و مُتفّرق و بی لشکر، در نوبت قرار بگیرند. ۵ طرف “آلترناتیو” به این ترتیب در یک حسابگری آگاهانه، “ایدئولوژی” خود را برای عقب نشاندن آخرین رسوبات تعلقات سیاسی و نظری حزب “حکمتیست” به کرسی نشاندند. این تسلیم و واگذاری میدان که در پرده “وحدت غیر ایدئولوژیک” آراسته شد، این جواهرات و عقیق و نگین های این “تاج افتخار” براستی “درخشان بودند و البته همواره بیادماندنی.

همین اظهار وجود “راه کارگری” و مواضع جان سخت بقایای خط سوسیالیسم ملی و مشروطه خواه  به نام کمونیسم کارگری و حکمتیست است که منشا آن “درد” و اندوه و افسردگی هر کسی است که نامی از منصور حکمت شنیده است و نسیمی از کمونیسم کارگری را احساس کرده است. به باور من اینها مطلقا نگران این ضربات “عاطفی” به هیچکس، از جمله به انسانهای صدیق صفوف خویش، نیستند. چه، در سیاست “سکت” داری، اینها قرار است با این اسباب کشیهای سیاسی، نشان بدهند که “هستند”، “فقط هستند”، بدون تاریخ، بی پیشینه و بدون هیچ رگ و ریشه ای. با قطع رابطه از یک تاریخ و یک “نقطه سَرِ خط” دیگر این بار از جانب خط “غیر رسمی” کمونیسم انزوا.  قرار است نه رو به جامعه، که رو به کمونیسم حاشیه و کمونیسم مقوله؛ و کمونیسم کارمندی که اینها خود از منشعبان دیروزی اش هستند، نشان بدهند، هنوز چند صباحی دیگر “قدرت رقابت” با دوستان قبلی در دورره پسا فروپاشی تحزب کمونیسم کارگری را دارند. اما همزمان، این تلاش بقاء، یک “تناسخ”  نیز بود، حلول روح سوسیالیسم مشروطه خواه و در الترناتیو کذائی“قدرت را شوراهای کارگری میگیرند، نه حزب” در کالبد و قالب تکه ای از “آویزان شدگان” به کمونیسم کارگری و دَم گرفتن با  ریتم اسلاف که در همین رابطه حزب و قدرت سیاسی، لیچار های ضد کمونیستی را به نام “تز آوردن”ها و تز به قرض گرفتنها و نمایش مسخره تملق متقابل؛ و در “رساله” ها و کتب و “منولوگهای” پوج، تزئئین کردند. پروسه ای که سپس خود آنها، یا در سکوت از آن کناره گرفتند و یا با فحش و فضیحت “پا روی دُم” یکدیگر گذاشتند و در سیری منحط و با ادبیاتی مُستَهجَن در برابر یکدیگر، منهزم و پراکنده؛ و یا به “هسته” های دو سه نفره تجزیه شدند.

به نظر من آینده و آخر و عاقبت کسانی که در آغاز راهی هستند که اسلاف به پایان نکتب بار رساندند، از هم اکنون معلوم است. فقط باید گفت: واقعا گُل کاشتید، عاقبت بخیر!

کلامی چند با مفسران انحصاری کمونیسم کارگری

در درون حزب “حکمتیست”، بخصوص در “رهبری” هستند کسانی که لاف دفاع از منصور حکمت را میزنند. کسانی که شاید هیچکس دیگر را جز خود وارث نَسَبی و سَبَبی کمونیسم کارگری و شاید شایسته ترین “مفسر” آن نمیدانند.

بسیار خوب! ما برای یک لحظه این ادعا را جدی میگیریم. سوال من این است:

شما که خود عضو  رهبری این حزب هستید، وقتی جلو چشمتان دارند کمونیسم کارگری را “ملی” اعلام میکنند و “غیر ایدئولوژیک”، یعنی ثمره نزدیک به ۴۰ سال “مبارزه ایدئولوژیک” را با سوسیالیسم خلقی، اردوگاهی، ترتسکیستی، کارگر پناه، شورا پناه و…به جمال زیبای خود بخشیده اند، حقیقتا “شما به چه درد میخورید؟” به چه درد میخورید و چه خاصیتی دارید اگر مهمترین نقطه قوت کمونیسم، یعنی اراده انقلابی در تند پیچها، و نه سخنسرائی های بی ویتامین و عبارت پردازیهای بی محتوا، را به صحنه نبرد سرنوشت ساز و واقعی وارد کارزار نکنید؟ هیچ “مصلحتی” سکوت و همراهی شما را توجیه نمیکند. انسان یک بار به دنیا می آید. اگر محترم ترین و عزیزترین پدیده زندگی شخصی و سیاسی شما و ما را زیر هجوم گرفته اند، آنهم “از جانب خودی” ها و هم کمیته ها در “رهبری”، و شما نظاره گر، دیگر زندگی سیاسی شما برای دنیای بیرون فاقد ارزش است، اگر به حرکت و اقدامی جدی دست نزنید. صد بار سخنان شسته رفته بگوئید، دهها صفحه کاغذ را با عبارت پردازیها پر کنید، قضاوت من یکی در باره همه آنها این است: این فرمول توجیه بی شهامتی سیاسی و رنگ و لعاب تسلیم و وادادن و رویگردانی از رفتن به میدان نبرد مستقیم و رو در رو است. مطمئن باشید دنیای بیرون و هر کسی که ذره ای عقل در کلّه اش باشد، نه نوشته های شما را میخواند و نه به پامنبری موعظه ها و ارشادهای شما تبدیل میشود. احتمالا این حقیقت تلخ را فی الحال متوجه شده اید، یا شاید متوجه شده، اما بروی خود نمی آورید؟

آخر دوستان نازنین! اینها در خانه پدری و مادری ما، در منزل “سیاسی” منصور حکمت و در بستر تاریخ رزم و جدالهای نظری و تئوریک و سیاسی او، بساط عیش و عشرت پهن کرده اند، آیا سخت است که باور کنیم ادعای دفاع از کمونیسم منصور حکمت و تکرار ملال آور “همانطور که منصور حکمت گفت و…”، فقط پرده ساتر و دروغین نمایش دیگری است: کاریریسم و نارسیسیسم؟

کاری بکنید، دادی بزنید! کلنگ و تیشه را به جان عمارتی که زندگی و فلسفه زندگی ما در آن معنا دارد، انداخته اند و دارند در مقابل چشمان شما آن را ویران میکنند. دارند آخرین پاره آجرهای آن عمارت باشکوه را نه حتی به موزه تاریخ که به خرابه ها و خاکریزها میریزند. بجای ارشاد دیگران و منصور حکمت گفتن ها و “نادر” گفتن ها و فراخوانها برای ساکنان کره مریخ و عکس یادگاری با خودتان و شیفته و شیدای تصویرتان در جهان مجازی، فکری برای این انحطاط و سقوط سیاسی که تحت نام “حکمتیست” و با حضور شما انجام میشود، بکنید. هیچ کاری از دستتان ساخته نیست، لااقل نگذارید این انحطاط و سقوط اخلاقی و سیاسی تحت نام “حکمتیسم” به جامعه معرفی بشود. بگذارید نام حاملان این اسباب کشی سیاسی و “وحدت غیر ایدئولوژیک” با بقایای سوسیالیسم مشروطه چی، دوخردادی و کردی در ته لیست کسانی قرار گیرد که : “دهه از دست رفته”، “پایان کمونیسم کارگری” و “در این بن بست” و “نقطه، سر خط” را نوشتند و جار زدند.

با همه اینها، مطمئن هستم که دلایل زیادی برای رد کردن و یا مطلقا “فکر نکردن” به نکاتی که من طرح کرده ام، فی الحال در انبانها هست. به من خواهند گفت، کما اینکه گفته اند، که اوضاع کمونیسم کارگری و احزاب موجود به نام کمونیسم کارگری در این “تصویر سیاه” و “منفی” نمیگنجند. میدانم که میگویند، کما اینکه بارها گفته اند، که در خط حاکم بر احزاب مدعی کمونیسم کارگری، “علائمی” از تفاوت با مبانی کمونیسم کارگری وجود دارند و عمل میکنند، “اما” هر چه باشد اینها “هنوز” در “بستر” کمونیسم کارگری قرار دارند. به من میگویند، کما اینکه این را هم گفته اند، که “تحزب” یکی از مهمترین ارکان کمونیسم منصور حکمت است و در این رابطه کلی از “همانطور که منصور حکمت گفت…” را در باره اهمیت تشکل و تحزب برایم ردیف میکنند. به من میگویند، کما اینکه گفته اند، “ما نمیگوئیم “امثال ایرج فرزاد به حزب و تشکیلات و محفل ما بپیوندند، میگوئیم ،آنها بروند همفکران خود را دور خود جمع کنند، حزب خود را بسازند و همفکران خود را متحد کنند”. در “تنهائی” کاری از پیش نمیرود. میگویند و گفته اند، علیرغم همه این آکروبات بازیها و کله معلق زدنها در دوره پسا فروریزی تحزب کمونیسم کارگری، بازسازی کمونیسم کارگری بدون این ماتریال انسانی در این تشکل ها و محافل، اگر نه ناممکن که بسیار سخت و پر مشقت است. آش خاله است، میخوری بخور نمیخوری چشمت کور! برای من کتبا هم نوشته اند که این ایرج “دلخوری شخصی” دارد و برای “موقعیت” جوش میزند. میدانند و خوب هم میدانند که من چه “موقعیتی” داشتم و نه “اخراج” و “تصفیه”، که خودم آگاهانه آن صندلیها و موقعیتها را رها کردم.

معلوم است که این پاسخهای تاکنونی، و پاسخ های محتمل از این سِنخ در آینده، پاسخ به سوالات من نیستند. بلکه دفاع از وضع موجود و سرمایه گذاری بر آینده در توجیه این کنار آمدن با وضع کنونی است. چه، با این قبیل پاسخها به من “بیرونی”، عملا راه را بر “هر منتقد” کنونی و در آینده بر “درونی” ها می بندند. سایه وحشتی که در نتیجه “انفراد” بالای سر من آویزان میکنند، تا انتقاداتم گوش شنوائی نداشته باشد، به من که فی الحال حزب و تشکیلاتی ندارم، و مطلقا نمیخواهم در انظار جامعه با جریانات و محافل موجود تحت نام حکمتیست رسمی و غیر رسمی و یا دیگر ادارات کمونیسم کارگری تداعی شوم، نامربوط است. همین سد حفاظی سکتاریسم و “من محوری” قوی است که احزاب و محافل موجود تحت نام کمونیسم کارگری، در برابر ناراضیان و منتقدان درون خود بنا کرده اند. موضع ضد انتقادی، سلاح سرکوب انتقاد و نارضایتی از سیاستهای حاکم است. در نتیجه، صاحبان این پاسخ ها، از قبل جا و مکان خود را در صورت صراحت دادن به انتقادها و ابراز نارضایتی از سیاستهای حاکم بر تشکیلات خود، دست نشان کرده اند: “منفردین”، “خانه نشین” ها، “بی تشکیلاتها”، “مایوسها”، “موقعیت طلب ها” و…

نتیجه: انتظار شهامت سیاسی، و “تنها” به جدال و سنگر رفتن؛ بیهوده است و البته متضمن “خطر” و آمادگی برای هر برچسپ غیر قابل تصور از همسنگران سالیان. بنابراین، از این ستون تا آن ستون شاید فَرَجی برای عافیت طلبی باز شود!

با همه اینها این سوال جدی است و پاسخ روشن می طلبد:

آیا واقعا مشکل است که تشخیص داد در درون آن جریانات “بهر حال کمونیسم کارگری”، پروسه و “شبح” ملی کردنها سالها در جریان و “گشت و گذار است”؟ اگر آری پس پاسخ بدهید و راهی پیدا کنید.

اگر نه، واقعا خوش بحالتان! از این “پوست کلفتی” و این حس قوی “اعتماد به نفس” شما، و این درجه از خودستائی و “نارسیسیم”، حقیقتا حسودیم میشود!

نیمه دوم اکتبر ۲۰۱۸