ناسیونالیسم

در ابتدا تذکر این نکته ضروری بنظر میرسد که در توضیح ناسیونالسیم به مانند هر پدیده دیگر میتوان کارکردهایی مثبتی را هم متصور گشت ، در این مقاله من باتوجه به نگاه خود و بعنوان یک کمونیست سعی کردم به تفسیر موجز وکوتاهی از ناسیونالیسم بپردازم و تمام سعیم این بوده که دلالیل و فاکتها مورداشاره ، علمی و غیره یکسویه باشد .

ناسیونالیسم ، در معنی نوعی آگاهی به تعلق یک ملت است، و معمولاآن را آگاهی ملی می خوانند.آگاهی ملی اغلب پدید آورنده حس وفاداری ، شور و دلبستگی و البته اکثرابا دیدی بسوی فاشیستی و خود ویا گروه ؛ برتربینی به عناصری نظیر نژاد و زبان وسنت و فرهنگ می گردد.و عموما موجب بزرگداشت مبالغه امیز و تبعیض گونه از آنهاو برتری این مظاهر، به مظاهر سایر ملل دیگر است.

در نگاه عام تر به جریان اجتماعی سیاسی . راست گرایی که میکوشدبانفوذبه ارکان سیاسی یک کشوربه واسطه بزرگ کردن و القای حس برتری نسبت به باورها و آرمانهاو تاریخ و ملیت ونژادیک ملت ،در جهت استسمار طبقات ان جامعه ویا استعمارطبقات سایرجوامع گام بردارد.

در اینجا توضیح این نکته ضروری است ،که ناسیونالیسم درسیاست معمولا به عنوان یک زیر مجموعه برای دیگر باورهای همسو شناخته می شودو قابلیت ارتجاع به راست وچپ راداراست .برای نمونه می توان از دیدگاههای ناسیونال سوسیالیست تا ناسیونال دموکراسی نام برد.

ناسیونالیسم معمولا بواسطه وجود یک شخصی یا عنصری ویا نمادی خاص بعنوان ستون و مظهر هویت ملی و تجلی غرور ملی و نژادی بصورت کارکردی ، جامعه رابه سمت ایجاد طبقه حاکم و لایه ای نمودن جامعه سوق می دهد.

لذا هیچ گاه در تفکر ناسیونالیستی نمی توان انتظار بروز و ظهورنظامهای عدالت طلب و غیر طبقاتی را در کلیت متصور شد.

در جوامع طبقاتی ، هرپدیده منبعث ازنگاه طبقاتی به جامعه ، اصطلاحا مهر طبقاتی می خورد.

از دیدگاه بورژایی هدف غایی ،تسلط کامل بر ابزار تولید ، حفظ و دوام وبسط ان می باشد.پس به استثمار کارگران و زحمتکشان جامعه می پردازد و در مواردی که منافعش اقتضانماید ، با سایر طبقات جامعه هم بصورت معین وارد بده بستان می گردد. در این دیدگاه چهارچوب جغرافیای سیاسی که بعنوان کشور نامیده می شود در واقع حوزه اعمال نفوذ تمام ومحل استثمارتوده خلق می باشد.و در تمامی تعاریف خود، هویت و قومیت ، زبان و فرهنگ و… در واقع بعنوان المانهای اعمال حاکمیت و بقا جهت ناسیونالیسم بورژایی تعریف می گردد.

ناسیونالیسم بورژایی بعنوان ایدولوژی بورژایی می تواند در شرایط متفاوت ، اشکال تعاریف و توجیهات متفاوتی را شامل گردد، در کشورهای فیودالی ،مستعمراتی ، نیمه صنعتی این تعریف متنوع بعضا ازلحاظ شکل بسیار متفاوت می باشد.واز یک سیستم ناسیونالیستی کاملا مرتجع به اجبار و اقتضابه یک سیستم ناسیونالیستی دمکرات و به اصطلاح پیشرو تغییرمی یابد.میتوان ادعا نمود در کشورهای سرمایه داری هم ناسیونالیسم می تواند برحسب شرایط معین تاریخی ، پدیده ای متغیر شکل ، مترقی یا ارتجاعی بروز و ظهور می کند . برای نمونه می توان در جنگ جهانی دوم ودر قطب سرمایه دار حکومت و یشیطرفدار آلمان نازی و ناسیونالیسهای جبهه مقاومت ضد فاشیستی فرانسه اشاره نمود.

ناسیونالیسم از نقطه نظر عام ،نگرش و تفکر طبقاتی و بورژایی است . واز نظر تفکر سوسیالیستی بویژه مارکسیستی و تاریخ مبارزه طبقاتی پرولتاری محکوم و مزموم می باشد.

به عقیده مارکس ، بورژازی به کمک ماشین ودادوستد آزاد جهانی مرزهای ملی را در هم شکسته و یک نظام اقتصادی جهانی پدیداورده است و هدف این ماشین عزیم بلعیدن و کالایی نمودن تمامی عناصر جامعه می باشدو این سبب شده که میان طبقات محروم و بویژه میان پرولتاریای کشورهای مختلف یک همبستگی به واسطه درد مشترک ایجاد گردد که در اصطلاح آن را ( بین الملل گرایی پرولتاریایی ) نامیده شده است.

این جریان یک شورش سراسری در جهان یکسویه بورژازی پدید خواهد آورد که به ایجاد جامعه سوسیالیستی جهانی می انجامد. ازاین روی مارکسیستها به همبستگی جهانی طبقات محروم باور دارند و شعارمعروف (( کارگران جهان متحد شوید )) شعر بین الملل گرایی پرولتاریا شکل گرفته است.

در این میان کمونیستها ، منافع ملی را از دیدگاه طبقاتی دراز مدت و پیچیده پرولتاریا  رصد می کنند ونه از دیدگاه کوتاه مدت آمیخته به خیانت و جنایت طبقاتی بورژایی. یک کمونیست ، منافع ملی خلق خودرابه موازات پیشبرد اهداف انترناسیونال پرولتاریا در سطح جهانی تثبیت می کند و توجه کردن به منافع ملی طبقه زحکمتکشان وکارگران را با مبارزه پیگیر در امر مهم انترناسیونال پرولتاریا همراه می نماید.زیرا در نهایت رستگاری برای همه است و رهایی از انقیاد سرمایه دار برای تمامی کارگران و زحمتکشان در تمامی دنیا هدف غایی و نهایی می باشد.

در اینجا نگاهی هم البته نه تاریخا که موضوعا به پدیده ناسیونالسیم کرد خواهم انداخت و بصورت مختصر تاثیر منفی این پدیده را برمبارزه طبقه کارگر در کردستان و کلا در کل ایران مورد اشاره قرارمی دهم.

ناسیونالیسم کرد در رنگها و قالبهای اپورتونیستی ، بورژا.رفورمیستی و بورژوا.ناسیونالیستی بروز و ظهور نموده و در عرصه سیاست کردستان در تکاپو می باشد.

توجه به واهی بودن افقهای قومی گرایانه و پانکردیستی برای طبقه کارگر و زحمتکش و نقش مخرب و منفی ناسیونالیسم بعنوان یک سد و بازدارنده جهت پیوست مردم کردستان به حرکتها و جنبش های اعتراضی طبقه کارگر و زحمتکش ایران با توجیهات سهم بندی منافع بسیار حایز اهمیت است.از زمانی که بتوان بطور مشخص و در قالب چهارچوب شکلی حکومتهای نو ، مبارزات مردم کردستان ، همواره در جدال وکشمکمش نیروهای راست و چپ بوده است و بدین معنی خواستگاه و سنت برامدن این مبارزات و افقهای مبارزاتی مورد نظر هر طیف بسان خطوطی متنافر در جامعه کردستان ظهور کرده اند.

همواره نیروهای راست بااستفاده از دیالوگ ناسیونالیستی و برجسته نمودن پانکردی در واقع بصورت عملی جامعه کردستان از هر لحاظ به عقب رانده و بسیاری از ضربات فرهنگی و اقتصادی وسیاسی وارده به مردمی که این تفکرات مدعی حمایت از انها می باشند مستقیما و یا بصورت مباشری و مزدوری برای حکومتهای غاصب مرکزی را عامل بوده و هستند.

هنوز هم شاهد ارایه تیوریهای مزحک و اپورتونیستی و رفرمی به منظور حفظ کلیت وضع موجود که تنها توجیه بقای این طیف میباشد از سوی نیروهای ناسیونالیسم می باشیم.

پراکندگی و عدم درک ضرورت وحدت و همپوشانی حرکتهای اعتراضی چه به لحاظ جغرافیایی و صنفی بسیار مهم است و تنها سلاح ویرانگر بهم پیوستن و تداوم اعتراضات بصورت رادیکال و همه گیر می باشد.

رادیکال بودن یعنی به ریشه ها زدن ، یعنی تمامیت یک جنبش و یک وضعیت را بصورت دیالکتیکی فهمیدن و برای حل آن تضاد به سوی پرولتاریا و متحدانش و سود کمونیست و انقلاب سوسیالیستی گام عملی و به موقع برداشتن و جدا نمودن خط و تعیین موضع با چپ بهت زده و دنباله رو آلترناتیو های بورژایی و سکتاریستی و توضیح و ترویج تفاوت خط انقلابی و کارگری و کمونیستی با تمام جریانهای بورژوا.ناسیونالیستی ، شونیستی و فیودالی .ازاین روی یکی از اصلی ترین وکلیدی ترین وظایف کمونیستهای جامعه کردستان توضیح وشفاف سازی و مرز بندی پررنگ با تمامی حرکتهای ناسیونالیستی در جغرافیایکردستان و روشنگری عمق خیانت و جعلی بودن ادعاهای این طیف در همه اشکال از دمکراتها تا مذهبیون می باشد.