سرگردانی سیاسی محفل “خط رسمی”

سرگردانی سیاسی محفل “خط رسمی”


نگاهی به موضوع گیری این دوره محفل سرگردان “خط رسمی” و “لیدر” این محفل آذر مدرسی
سال ٢٠١١ کورش مدرسی بعنوان رهبر معنوی “محفل خط رسمی” با تز کمیتە های کمونیستی کە چیزی جز دنبالە روی تئوری دوم خوردادی بهمن شفیق نبود محفل “خط رسمی” را از حزب حکمتیست جدا و در عالم سیاست منزوی کرد.
محفل “خط رسمی” طێ ٧ سال گذشتە هموارە از نظر سیاسی دست گل بە آب دادەاند، آخرین نمونە آن موضع گیری آنها راجع بە اتفاقات دو ماهه اخیر قابل دیدن است:
هویت قومی دادن به زندانیان اعدامی لقمان و زانیار مرادی و رامین حسین پناهی بعد از اعدام این عزیزان توسط رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی ایران.
توجیه حمله جنایتکارانه جمهوری اسلامی به مقرات احزاب دمکرات در کردستان عراق تحت عنوان جنگ نیابتی.
سکوت و پاسیو بودن مطلق در جریان اعتصاب عمومی کردستان ،اما بعد از برگزاری موفقیت آمیز این اعتصاب موضوعشان کاملا عوض شد و به دفاع از اعتصاب پرداختند و این اعتصاب را ادامه مبارزه سراسری مردم ایران علیه رژیم اسلامی دانستند اما علت سکوت و پاسیو بودنشان را در اعتصاب عمومی کردستان  ناسیونالیستی دانستن این اعتصاب توضیح دادند.
به فراخوان بازاریان لبیک گفتند و اطلاعیه ای تحت عنوان از اعماق جامعه صادر کردند ، اما چرا حرکت بازاریان از اعماق جامعه بود اما اعتصاب عمومی کردستان از اعماق جامعه نبود باید این دوستان جواب بدهند؟
آذر مدرسی طی نوشته ای به نقد کنفرانس استهکلم پرداخته است، اما بطور واقعی این نقد خطاب به جامعه نیست، هدف او فقط مصرف داخلی دارد و توجیه هر چه بیشتر منزوی شدن و انفعال این محفل “خط رسمی” برای تشکیلات خودشان است و توجیه تناقض گویی و سرگردانی این جریان نسبت به وقایع جامعه است. ۶ جریان چپ و کمونیست با احساس مسئولیت در مقابل اوضاع خطیر جامعه به توافق رسیده اند که برای به زیر کشیدن رژیم جمهوری اسلامی و حفظ مدنیت جامعه و به سر انجام رساندن مبارزه مردم و در راس آن طبقه کارگر با هم همکاری مشترک داشته باشند، تمام اهداف کنفرانس در بیانامه پایانی کنفرانس آمده است و اکثر مطالبات این بیانیه قبلا در منشور سرنگونی حزب حکمتیست برای سرنگونی جمهوری اسلامی وجود دارد، چرا وقتی این دوستان با حزب حکمتیست بودند منشور سرنگونی را سوسیالیستی میدانستند و اینجا بی ربط به سوسیایسم است؟!
آذر مدرسی در این نوشته کلی ادعای بی اساس مطرح کرده است، برای نمونه مینویسد: “بیانیه در توضیح اوضاع پرتلاطم امروز در ایران، به تلاش بخشی از اپوزیسیون بورژوایی برای دست بدست کردن قدرت از بالا و بدون دخالت مردم میپردازد و از حمله نظامی، کودتا “انتخابات آزاد”، “رفراندم” بعنوان سناریوهای محتمل غرب و نیروهای بورژوایی طرفدار آن نام میبرد. اما این بیانیه “سوسیالیستی” حتی کلمه ای اشاره به خطر نیروهای ناسیونالیست قومی مانند الاحواز، احزاب دمکرات کردستان در ایران، باند زحمتکشان و …… ندارد. نیروهایی که رسما ماموریت کشاندن جنگ نیابتی به کردستان و خوزستان و بلوچستان را به عهده گرفته اند و آنرا مخفی هم نمیکنند”.
بیانیه، نیروهایی چون حزب دمکرات، باند زحمتکشان و الاحواز و …. را که در کنار مجاهد و ناسیونالیستهای ایرانی مشغول لابیگری برای “نا امن کردن ایران”، دامن زدن به انشقاق قومی و تبدیل مبارزه مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی به جنگ خانه به خانه “اقوام” بر سر “حق من” یا “تمامیت راضی”، اند را مخاطره ای بر سر مبارزه امروز و آینده مردم و طبقه کارگر و “سوسیالیسم” مورد نظر خود نمیبیند. آنهم در دوره ای که قومی کردن خاورمیانه سیاست فعال نیروها و دول ارتجاعی منطقه و قدرتهای امپربالیستی است. در دوره ای که راه اندختن جنگهای قومی و نسل کشی به نام عرب و ترکمن و کرد و ترک، کشتار مردم بیگناه به نام شیعه و سنی و سلفی و علوی و ….. به نرم زندگی میلیونها انسان در دنیا تبدیل شد است. دوره ای که “ملتها”، “اقوام”، “مذاهب” عهد عتیق  را از “گنجینه” تاریخ بیرون میکشند و با دفاع نامقدس شان از حق این “ملتها” و …. دنیا را به تباهی میکشانند.
اما در بیانیه آمده است
در شرایطی که سرنگونی‌خواهی به بستر اصلی سیاستِ ایران تبدیل شده است، اساسی‌ترین سوال چگونگی تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی و تعیین تکلیف مسئله قدرت سیاسی است. طبقاتِ متمایز اجتماعی و جنبش‌ها و احزاب سیاسی‌شان، هر کدام تصویری از سرنگونی و دولت و نظام آتی به دست می‌دهند. معنای “براندازی” برای جریاناتِ بورژوائی و اردوی راستِ طرفدار ترامپ و راه حل‌های نظامی و کودتائی، اعم از سلطنت‌طلبان و سازمان مجاهدین خلق و احزاب و جریاناتِ ناسیونالیست‌ که به حمایتِ آمریکا و هم‌پیمانان آن امید بسته‌اند، همین‌طور جریاناتِ مرکز و جمهوری‌خواه که همواره طرفدار جناحی از رژیم اسلامی بودند و اکنون تماما ورشکست و بی‌افق شدند و با خواستِ برگزاری “رفراندم” و “انتخابات آزاد” در همین رژیم، از اساس ارتجاع دفاع می‌کنند؛ یعنی سازش و بند و بست در بالای سر مردم برای حفظ دستگاه سرکوب، سازش با اسلام سیاسی و دستگاه دین و نهادهای نظامی و امنیتی، کوتاه کردن دست کارگر از قدرت سیاسی، قیچی کردن اعتراض توده‌ای از سیاست، وعده تغییرات جزئی و اصلاحات، تداوم وضع موجود و بازسازی دولت سرمایه‌داری
همانطور که در بالا اشاره کرده ام هدف بحث آذر مدرسی جامعه نیست چرا کە جامعه ایران این بیانیه را دیده است و ادعای آذر مدرسی مطلقا حقیقت ندارد، این بیانیه به روشنی در مورد آلترناتیوهای  راست و باند سیاهی و ناسیونالیست توضیح داده است، من فکر میکنم آذر مدرسی نباید یک ذره شک داشته باشد که منظور بیانیه از جریانات ناسیونالیست و مدافع ترامپ احزاب ناسیونالیست کرد و غیره نباشد اما او می خواهد چیزی به صف سرگردان خودشان بگوید.
در بخشی دیگر از نوشته اش آذر مدرسی در مورد موضوع رفیق رحمان حسین زاده پرداخته است. رفیق رحمان در این سمینار می گوید:
تصور کنید یکماه قبل از ۲۲ بهمن، در همان دیماه، زمانیکه بورژوازی در “نوفل شاتو” آلترناتیو سازی میکرند، پیشکسوتان کمونیست آن وقت ما، جریانات کمونیست آندوره، آن خودآگاهی، آن عزم را داشتند که در دیماه میگفتند رژیم سلطنت میرود، اما اجازه نمیدهیم حاکمیت بورژوایی بیاید، خودمان حاکمیت را میگیریم. اگر آنوقت رهبران و فعالین کارگری نفت، رهبر سرسخت ما، یدالله خسرو شاهی یادش بخیر، و کسان دیگری همراه رهبران آنوقت سازمانهای چپ و کمونیست یکدهم آنچیزی که در این کنفرانس امروز گفته شده و در این بیانیه ها آمده، را میگفتند، فکر میکنم مسیر تحولات سیاسی ایران در چهل سال گذشته فرق میکرد.
آذر مدرسی از این بحث رفیق رحمان به کشفیات جدیدی رسیده است گویا این بازگشت به کمونیسم ملی است!؟ این یک واقعیت است اگر چپ ایران خودآگاهی امروز را داشت و جریان مدعی قدرت در صحنه سیاست ایران بود یک رژیم فاسد و مذهبی انقلاب ۵٧ را تصرف نمی کرد، و نکته رفیق رحمان هم دقیقا این است، مردم ایران و در راس آن طبقه کارگر رژیم سلطنتی را به زیر کشیدند اما چپ آن دوره حزب توده و چریک های فدایی نه خواهان دخیل در قدرت سیاسی بودند و نه کاری کردند ونه امرشان بود که نگذارند جریان ضد انقلاب اسلامی صاحب انقلاب ۵٧ شوند ، کجای این بحث بازگشت به کمونیسم ملی است؟
منصور حکمت در مورد انقلاب ۵٧ مینویسد:
. خمینى پیروز شد، نه به این خاطر که مردمانى خرافاتى عکس او را در ماه دیده بودند، بلکه به این خاطر که اپوزیسیون سنتى و این فرهنگ منحط ملى و عقبگرا، او را، که در واقع وارداتى ترین و دست سازترین شخصیت سیاسى تاریخ معاصر ایران بود، “ساخت ایران”، خودى و ضد غربى تشخیص داد و به تمجیدش برخاست. ضد انقلاب اسلامى محصول این بود که ابتکار عمل در صحنه اعتراضى از دست حرکت مدرنیستى – سوسیالیستى کارگران صنعت نفت و صنایع بزرگ، به دست اپوزیسیون سنتى ایران افتاد. اینها بودند که پرسوناژ خمینى و سناریوى انقلاب اسلامى را از غرب تحویل گرفتند و عملا به توده مردم معترض فروختند.
این به غیر از ناآمادگی چپ آن دوره معنی دیگری می تواند داشته باشد؟ اگر منصور حکمت زنده بود و این مقاله را امروز می نوشت آذر مدرسی موضوع منصور حکمت را باز گشت به کمونیسم ملی می دانست؟ نه، به نظر من موضوع امروز آذر مدرسی در مورد بحث رفیق رحمان فقط جواب به صف آشفته خودشان است.
آرزو میکنم، از دنیایی فرقەای که برای خود ساخته اید، از پوسته ای که در  خود کشیدید، از فضای سکتی که در آن قرار گرفتید، دوری کنید. باور کنید به نفع تان خواهد بود