رضا شاه و تشکیل دولت متمرکز نیمهمستعمراتی در ایران
بخش پنج: خانهای از شن و مه
درباره الگوی توسعه رضا شاهی
سیامک صبوری
بیشترین تبلیغات طرفداران رضا شاه در مورد عملکرد و «خدمات ایرانسازَش» مربوط به فعالیتهای او در احداث و گسترش زیرساختهای اولیه توسعه مثل راهآهن، جادهها، خیابانها، نهادهای اجرایی و حقوقی و برنامهریزی جدید، صنایع و فعالیتهایی از این دست است. این باور حتی در میان چهرههای غیر سلطنتطلب و برخی مبلغین جمهوری اسلامی هم رواج دارد.۱ پیش از پرداختن مشخص به الگوی توسعه رضاخانی و تبعات آن در تاریخ معاصر ایران، دو نکته را باید در نظر داشت. نخست اینکه این قبیل اقدامات رضا شاه را نمیتوان در چهارچوب «تدبیر و اراده پولادین» یا ژنِ خوب «آریایی» او توضیح داد. نگرش علمی (نه تحلیل تخیلی و تبلغیاتی از نوع مستندهای شبکه من و تو) از این برنامه توسعه نشان میدهد که باید آن را در یک بستر گسترده منطقهای و جهانی تحلیل کرد که اساساً از یک ضرورت سیاسی یعنی دولت متمرکز و مقتدر مورد حمایت بریتانیا در مقابل اتحاد شوروی و جنبشهای انقلابی و کمونیستی و ضرورتهای اقتصادیِ مرتبط با رشد روابط سرمایهداری و نفوذ سرمایه امپریالیستی به کشورهای تحت سلطه مانند ایران ناشی میشد. عجیب نیست که تقریبا در همین فاصله زمانی (۱۹۱۷ تا ۱۹۴۵) در بسیاری از کشورهای فئودالی و نیمهفئودالی در آسیا و حتی اروپای شرقی و شمالی شاهد عروج شخصیتهای نظامی-توسعهگرایی مانند رضا خان هستیم که ویژگی مشترک همگیشان روحیه خشن استبدادی و ضدیت با شوروی و کمونیستها است. دیکتاتورهای سرکوبگری مثل مانرهیم (Mannerheim- 1867-1951) در فنلاند، محمد نادرشاه (۱۸۸۳-۱۹۳۳) در افغانستان، بوریس سوم (۱۸۹۴-۱۹۴۳) در بلغارستان، آتاتورک در ترکیه، پیلسودسکی (Piłsudski-1867-1935) در لهستان، چیان کای شک در چین و غیره. بنابراین اقداماتی از نوع برنامههای توسعه رضاخانی حتی قبل از او و با عمق و وسعت بیشتری در چندین کشور منطقه مانند ترکیه، افغانستان، مصر و غیره انجام شد. بهعنوان مثال درحالیکه مبلغین رضا شاه او را پیشگام چنین فعالیتهایی در منطقه میدانند، دانشگاه کابل مدتها پیش از دانشگاه تهران تأسیس شده بود و فعالیتهای راهسازی و توسعه ترکیه مصطفی کمال آتاتورک یا مصر بهمراتب گستردهتر از ایرانِ زیر چکمههای رضا خان بود.۲
نکته دوم اینکه، بیایید تصور کنیم چقدر مضحک است که مثلا شصت یا هفتاد سال دیگر آدمهایی باشند که اکبر هاشمی رفسنجانی را بهخاطر پروژههایی مثل سدسازی، پتروشیمی، دانشگاه آزاد و حتی محمود احمدینژاد را بهخاطر گسترش موبایل ایرانسل و سانترفیوژهای هستهای و غیره ستایش و تقدیس کنند و بدون توجه به آنچهکه بر طبقات فرودست مردم و زحمتکشان و بر کل ساختار اقتصادی جامعه گذشت، این قبیل اقدامات آنها را سرآغاز رفاه مردم و آبادانی کشور معرفی کنند! این دقیقا همان کاری است که امروز ازسوی مبلغین و ستایندگان رضا خان با آن روبروییم.
واقعیت این است که نتایج حاصل از برنامعه توسعه رضاخانی به اضافه اقدامات سیاسی و فرهنگی او مانند ساختن ایدئولوژی دولت-ملت پانایرانیستی و پانآریایی، کشف حجاب و غیره (که در بخشهای بعدی این سلسله مقالات به آنها خواهیم پرداخت) برای ایران نهتنها یک جهش و «منشأ خدمات دورانساز» نبود بلکه سنگبنای نوعی توسعه کج و معوج، ناکارآمد و استثماری شد که هم در زمانه خودش هزینههای بسیار و فقر و گرسنگی را به دهقانان و زحمتکشان جامعه تحمیل کرد و هم تضادهای عمیق ملی، سیاسی و اجتماعی را بهوجود آورد که عموما منشأ تبعات و نتایج منفی شد.
در مقابل، ما از الگوی توسعه چین مائوئیستی (۱۹۴۹-۱۹۷۶) دفاع میکنیم که پیشرفتهترین و موفقترین برنامه توسعه همهجانبه و مردممحور تجربهشده در کشورهای تحت سلطه است. جمهوری خلق چین با رهبری خط مائوتسه دون در مدت کوتاهی توانست جهشهای بیسابقه تاریخی و بلند در مسیر رهایی تمامی جامعه (و نه یک طبقه، قشر، ملت و محدوده جغرافیایی خاص) را تجربه کند. مائو با بهکار بردن روش علمی ماتریالیسم دیالکتیک، تحلیل مشخص از شرایط مشخص جامعه چین و نیازمندیهای آن، جمعبندی از کاستیهای الگوی توسعه اتحاد شوروی سالهای لنین و استالین و اتکا به نیرو و انگیزه تودههای آگاهِ تحت رهبری حزب کمونیست، توانست نوعی از توسعه و رشد اقتصادی و اجتماعی را ایجاد کند که هدف آن رفع نیازهای مردم، مبارزه با تبعیض و عقبماندگی اقتصادی و فرهنگی و دگرگونی کیفی و عمیق تودهها و جامعه در مسیر انقلاب کمونیستی بود.۳ امروزه دولت سوسیالیستی نوین با اتکا به سنتز نوین کمونیسم میتواند به سطوح بالاتر و موفقتری از مدل توسعه چین مائوئیستی دست بیابد، اما صرفا در مقام مقایسه دو الگوی تقریباً همزمان از دو جامعه عقبافتاده تحت سلطه امپریالیسم، در این بخش فقط به مقایسه توسعه رضاخانی با توسعه مائوئیستی به صورت بسیار فشرده و خلاصه میپردازیم.
ویژگیهای برنامه توسعه رضاخانی
مجموعه اقداماتی که رضا شاه از سالهای وزارت جنگی و بعد نخستوزیری و سپس پادشاهیاش در مورد ساختن و احداث نهادهای اجرایی و صنعت و زیرساختهای اقتصادی انجام داد اساساً چهار ویژگی داشتند: ۱) در خدمت به پروژه دولت متمرکز ۲) بدون برنامهریزی واحد و فاقد توازن و انسجام ۳) تبلیغاتی هزینهبَر و عموما ناکارامد و ۴) تمرکزگرا و تبعیضآمیز.
در قسمت سوم این سلسله مقالات گفتیم که هدف اصلی اصلاحات زیرساختی رضا شاه نه خدمت به جامعه و رفع نیازهای مردم بلکه مستحکم کردن و نفوذ دولت متمرکز و نهادهای حافظ آن بهویژه ارتش در سراسر کشور بود. الگوی توسعه رضاخانی براساس فوق استثمار طبقات کارکُن جامعه بهویژه دهقانان و کارگران و تحمیل هزینه بر زندگی و معیشت آنها جلو میرفت. بههمینعلت در برنامهریزی و اجرای این پروژه ها کمتر توجهی به وضعیت اکثریت مردم نمیشد. شاخص ارزیابی از نتایج حاصل از هرگونه برنامه توسعه فقط افزایش سرانه درآمد یا نهادهای زیرساختی نیست. نحوه توزیع این درآمد و امکانات در کل جامعه و افزایش رفاه عمومی از مهمترین شاخصهای ارزیابی از یک توسعه پایدار مردمی است. در قسمت قبل دیدیم که سطح زندگی اکثریت جامعه یعنی دهقانان و کارگران هیچگونه رشدی در دوران رضا شاه نداشت و گرسنگی و ناتوانی از تأمین غذای کافی، مشکل اکثریت روستاییان و کارگران بود. تحلیل شاخصها و آمارهای اقتصادی نشان میدهند که تنها طبقات مرفه ساکن تهران و چند شهر دیگر مرکزی و بهخصوص قشر جدید سرمایهداران بوروکرات و فرماندهان ارتش بیشترین نفع را از توسعه رضاخانی بردند.۴ مبارزه با بیسوادی و رشد بهداشت عمومی جایگاه قابل توجهی در این برنامه نداشت و دولت، اساساً نقشی بهجز نیروی کار ارزان و مجانی و مالیاتدهنده و تأمینکننده هزینههای بالای طرحهای عمرانی مثل راهآهن شمال به جنوب برای آنها قائل نبود. دولت در زمینه نوسازی بهداشت و تأسیسات پزشکی، لولهکشی آب و فاضلاب شهری (بهجز آبادان بهعنوان شهر شرکت نفت)، در سایر مراکز و شهرها ناموفق بود و در روستاها هیچگونه اقدامی صورت نداد. نرخ مرگ و میر کودکان در اثر بیماریهای ساده بسیار بالا بود و حتی در تهران، شمار پزشکان ثبتشده کمتر از ۴۰ نفر بود.۵ این در حالی است که در چین مائوئیستی اتکا به تودههای مردم در الگوی توسعه یک اصل بود و با بهراه انداختن کارزارهای سراسری اجتماعی و فرهنگی آنها را به ایفا کردن نقشهای کلیدی رهبری، اجرا و هدایت پروژههای توسعه دعوت میکردند. بهعنوان نمونه با اتکا به کمپینهای انقلابی مردمی و با شعار «به خلق خدمت کنید»، کارزارهای پاکسازی شهرها از بیماریهایی مثل وبا، مبارزه با اعتیاد، گسترش جنبش بهداشتی عمومی، توسعه خدمات اولیه درمانی ازطریق بسیج داوطلبانه پزشکان پابرهنه و اعزام آنها به دورافتادهترین روستاها و مناطق چین مانند تبت به جریان افتاد.۶ نرخ مرگ و میر کودکان در چین مائوئیستی در سالهای دهه ۱۹۶۰ در شهر شانگهای حتی از نیویورک آمریکا کمتر بود.
دیگر ویژگی مدل توسعه رضاخانی این بود که طرحها براساس یک برنامهریزی روشن و واحد صورت نمیگرفتند و نمیتوانستند هم، چنین باشند. آنچهکه اقتصاد را بهطور کلی در ایران عصر رضا شاه هدایت میکرد، قانون ارزش بود که در دل مناسبات نیمهفئودالی و سرمایهدارانه وابسته به نظام جهانی امپریالیستی عمل میکرد. این ویژگی باعث ضربهپذیر شدن اقتصاد ایران و بهویژه بخش مالی و بودجه از نوسانات، بحرانها و تحولات اقتصادی سرمایهداری جهانی میشد. مثلا بحران رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ در اقتصاد جهانی، بر در آمد نفت ایران بهعنوان یک منبع تأمین درآمدهای دولت، تأثیر گذاشت و دولت مجبور شد برای جبران کسری تراز بودجه، مالیاتها و تعرفههای دولتی در برخی کالاهای پرمصرف عمومی مانند قند و چای را افزایش دهد تا بتواند بودجه لازم برای طرحهای هزینهبَر و سنگینی مثل راهآهن را تأمین کند. بهعنوان مثال قیمت سیگار تولیدشده در کارخانه جدید دخانیات در ۱۳۱۶ با اعمال انحصار دولتی، پنج برابر سیگاری بود که دولت پیش از تأسیس این کارخانه به بازار عرضه میکرد.۷ یا افزایش نیاز بازارهای جهانی به محصولات اولیه کشاورزی مثل پنبه، توتون، کتیرا، تریاک و خشکبار، باعث افزایش کشاورزی تجاری در ایران شد. درحالیکه اکثریت مردم ایران عملا از گرسنگی و کمبود مواد غذایی کافی رنج میبردند، سرمایهداری بوروکراتیک و سرمایه تجاری برای کسب حداکثر سود بهسمت سرمایهگذاری در بخش کشاورزی تجاری رفتند و دولت با فروختن زمینهای دولتی (خالصهجات) به آنها بهدنبال تأمین منابع مالی بیشتر بود. بنابراین در اصلاحات اقتصادی رضا شاه و برنامه توسعه او، توازن و انسجام میان صنعت و کشاورزی حاکم نبود و تضاد میان این دو بخش و تضاد میان شهر و روستا مدام بیشتر میشد. سهم بخش کشاورزی در تولید ناخالص ملی در مقایسه با صنعت و نفت همواره در حال کاهش بود و از ۹۰ درصد در سال ۱۲۷۹ به ۵۰ درصد در ۱۳۱۰ رسید.۸ همچنین روند غالب بر کشاورزی نه رفع نیازهای غذایی مردم و حرکت بهسمت کشاورزی مکانیزه بلکه کشاورزی تجاری و معطوف به صادرات خارجی با حفظ روابط فئودالی و شیوههای کهنه تولید کشاورزی بود. اقدام دولت برای فروش زمینهای دولتی و عملکرد قانون ارزش، باعث گرایش بیشتر سرمایه بهسمت عرصه سرمایهگذاری در صنایع مصرفی کوچک و زودبازده، زمین و رباخواری بود تا سرمایهگذاری در صنایع سنگین و بنیادی.۹
حال آنکه در چین مائوئیستی دولت با قطع پیوندهای ساختاری اقتصاد چین به نظام جهانی امپریالیستی، یک اقتصاد برنامهریزیشده سوسیالیستی را مبنای توسعهاش قرار داد. آنچهکه این اقتصاد و توسعه را هدایت میکرد، نه قانون ارزش بلکه سیاستِ دولت سوسیالیستی برای تأمین نیازهای مردم و حرکت در مسیر نابودی «چهار کلیت» بود. یعنی حرکت در مسیر نابودی کلیه تمایزات و تبعیضهای طبقاتی، نابودی کلیه شیوههای تولیدی استثماری که به این تمایزات منجر میشوند، نابودی کلیه روابط تولیدی و اجتماعی ستمگرانه ناشی از این شیوههای تولید استثماری و نابودی کلیه تفکرات کهنه و پوسیدهای که از این روابط ستمگرانه و تمایزات دفاع میکنند. بههمینعلت، الگوی توسعه مائوئیستی توانست میان صنعت و کشاورزی یک تعادل سازنده ایجاد کند که در اصل «کشاورزی عنصر اساسی توسعه اقتصادی و صنعت عنصر رهبریکننده آن است» فشرده میشد.۱۰ این اصل برخلاف توسعه اقتصادی و صنعتی معوج و بحرانزای رضا شاهی، به انسجام و تعادلی منجر شد که هم جهش صنعتی چین و هم خودکفایی و رونق کشاورزی آن را بهدنبال داشت. بههمینعلت، چین مائوئیستی توانست در دهه ۱۹۷۰ مشکل تأمین غذا برای ۸۰۰ میلیون نفر مردم چین را حل کند اما اقتصاد ایران چه در زمان رضا شاه، چه محمد رضا شاه و چه چهل سال سلطه جمهوری اسلامی، هنوز از تأمین غذای کافی برای همه مردم ناتوان است.
یکی دیگر از ویژگیهای اصلاحات اقتصادی رضا شاه، تمرکز سرمایهگذاریها و خدمات بر مناطق مرکزی ایران و بهویژه تهران و تبعیض واضح نسبت به مناطق مرزی، روستاها و مناطق غیر فارسنشین بود. این مساله هم از ظن دولت متمرکز و پلیسی رضا شاه نسبت به مناطق مرزی و حاشیهای برمیخواست و هم ریشه در ایدئولوژی شوینیسم فارس و پانآریایی دولت پهلوی داشت. درحالیکه تهران، مازندران (استانی که رضا خان بسیاری از زمینهای آن را تصاحب کرد)، گیلان، اصفهان و آبادان از بیشترین میزان توسعه صنعتی و راهسازی برخوردار شدند، کردستان و بلوچستان هیچ سهمی از توسعه «ایرانساز» رضاخانی دریافت نکردند!۱۱ این تبعیض سیستماتیک و عامدانه میان مرکز و پیرامون، میراث شومی است که از دوران رضا شاه به دولت محمدرضا شاه و سپس جمهوری اسلامی به ارث رسید و تداوم پیدا کرد. تبعیض و شکافی که به یکی از ستمهای مهم نظام سرمایهداری یعنی ستم ملی، عمق و شدت بیشتر بخشید. اما در الگوی توسعه چین مائوئیستی چه برای جلوگیری از عمق پیدا کردن نابرابری و تبعیض میان شهر و روستا و شهرهای بزرگ و استانهای پیشرفته با شهرستانها و استانهای مرزی و چه با هدف جلوگیری از ضربهپذیر شدن زیرساختهای کشور در مقابل خطر احتمالی حمله امپریالیستها، یک سیاست گسترش صنعت و توسعه در تمامی مناطق کشور و ازجمله تبت و استانهای عقبافتاده غربی پیاده و اجرا شد. کاهش فاصله توسعهیافتگی و امکانات میان مرکز و مناطق محل زندگی ملل مختلف یکی از شاخصهای اصلی دولتهای سوسیالیستی اتحاد شوروی (۱۹۱۷-۱۹۵۶) و چین سوسیالیستی (۱۹۴۹-۱۹۷۶) بود.
سیامک صبوری
پانوشت:
۱ – برای مثال به بحثهای صادق زیباکلام و حسین کمالی استاد دانشگاه کلمبیا در برنامه پرگار بیبیسی در مورد رضا شاه نگاه کنید.
۲ – مقاومت شکننده. نوشته جان فوران ص ۳۵۳
۳ – در مورد توسعه چین مائوئیستی نگاه کنید به: تاریخ واقعی کمونیسم نوشته ریوموند لوتا – اقتصاد مائوئیستی، مسیر انقلابی به سوی کمونیسم. گروه نویسندگان شانگهای
۴ – اقتصاد سیاسی ایران. محمد علی همایون کاتوزیان. چاپ چهارم ص ۱۷۹
۵ – مذاکرات مجلس چهاردهم شواری ملی، دی ۱۳۲۴٫ به نقل از تاریخ ایران مدرن. آبراهامیان ص ۱۶۷
۶ – تاریخ واقعی کمونیسم. ریموند لوتا. چاپ اول ص ۱۰۴
۷ – تاریخ بیست ساله ایران. حسین مکی. جلد ۶٫ ص ۱۲۳-۱۲۴
۸ – مقاومت شکننده. ص ۳۴۳
۹ – ریشههای انقلاب ایران. نیکی کدی ص ۱۵۵
۱۰ – رجوع کنید به اقتصاد مائوئیستی و مسیر انقلابی به سوی کمونیسم
۱۱ – سیاستهای صنعتی در دوران رضا شاه. زهرا صادقی. ص ۷۱
به نفل از آتش ۸۳ مهر ۹۷
atashHYPERLINK “mailto:atash1917@gmail.com”1917HYPERLINK “mailto:atash1917@gmail.com”@gmail.com
n-atash.blogspot.com