نابرابری اجتماعی ، راه حل کدام است؟

نابرابری اجتماعی ، راه حل کدام است ?‎

در این مقا له سعی میگردد با نگاهی تحلیلی به شرح وتوضیح برابری و رفاه در یک جامعه براساس تعریف علمی و اکادمیک پرداخت و نتیجه گیری نهایی را بصورت عامدانه به خواننده مطلب واگذار نمود .ابتدامختصرا” به پدیده نابرابری اجتماعی بعنوان یکی از مهمترین مقوله های پیش روی بشر اشاره ای میگردد.

نابرابری اجتماعی یکی از مفاهیم اساسی در جامعه شناسی ست . معمولا زمانی که از نابرابری اجتماعی صحبت می گردد ؛ سریعا” ودر وحله اول نابرابری اقتصادی تداعی میگرددواین آشکارترین و عینی ترین نوع نابرابری در جامعه است.

گروهی از افرادجامعه به منابع ثروت و به تبع آن منابع قدرت و اعتبار و امنیت در جامعه دسترسی دارند و بدین لحاظ از دامنه عمل و کنش فراتر از سایر اقشار جامعه برخوردار می باشند.

این روند در دراز مدت باعث ایجاد نابرابری اجتماعی می گردد و بدین معنی که گروههای متفاوت از افراد ؛به دلایلی که معمولا”خارج از کنترل فردی است ؛ نیز از دسترسی به منابع اجتماعی دورمیمانند .

در اینجا لا زم است توضیحی کوتاه در مورد توسعه یافتگی در یک جامعه و اساسا” چه جامعه ای را می توان جامعه ای مطلوب تر و مرفه تر نامید ارائه نمود ؛ لذابدین منظور باید جهت این توسعه یافتگی شاخص و معیاری عینی تعریف کرد .

بطور کلی جوامع را می توان بر اساس دو شاخص کلی توسعه یافتگی اقتصادی و توسعه یافتگی اجتماعی تفکیک نمود.

در این یاد آور ی این نکته ضروری بنظر می رسد که در مفهوم رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی دو مفهوم جدا ومستقل می باشد ؛ رشد اقتصادی یک مفهوم کمی است در حالی که توسعه اقتصادی مبنایی کیفی دارد.

به تعبیر ساده تر رشد اقتصادی عبارت است از افزایش تولید کشور در یک سال خاص در مقایسه با مقدار آن در سال پایهءسنجش ؛ که منعبث از فاکتورهای افزایش به کارگیری نهادها( افزایش سرمایه یا نیروی کار ) ؛ افزایش کارایی اقتصادی ( افزایش بهروری عوامل تولید ) و به کارگیری ظرفیتهای احتمالی خالی در اقتصاد می باشد.

توسعه اقتصادی عبارت است از رشد همراه با افزایش ظرفیت های تولیدی ؛ اعم ار از ظرفیت های فیزیکی و انسانی و اجتماعی .

در توسعه اقتصادی ؛ رشد کمی تولید حاصل خواهد شد ؛ امادر کنار آن ؛نهادهای اجتماعی نیز متحول خواهد شد و به تبع ان نگرشها تغییر خواهد کرد,توان بهرمندی از منابع موجود به صورت مستمر و پویا افزایش یافته و هر روز نوآوری جدیدی انجام میگیرد.

در مفهوم توسعه یافتگی باید به مفهوم دیگری اشاره نمود که توسعه انسانی می باشد. در این شاخص جامعه را بر پایه سه معیار زندگی طولانی و سالم ؛ دسترسی به دانش و معرفت و سطح زندگی مناسب می سنجد.

در مفهوم توسعه انسانی به جای تمرکز بر ابزار به اهداف پیشرفت و توسعه تاکید میگردد.هدف واقعی توسعه باید خلق محیطی برای افرادباشد که در آن بتواند از زندگی طولانی و سالم وخلاق لذت برد.

این حقیقت ساده اغلب با بروز نگرانی ها واولیت های لحظه ای مورد غفلت قرار می گیرد . توسعه انسانی به مفهوم فرآیند گسترش حیطه انتخاب افراد و بهبود رفاه انهاست.مهمترین بعد توسعه انسانی داشتن زندگی طولانی و سالم ؛ دانش و استانداردهای زندگی آبرومندانه وعدم اختلاف طبقاتی در جامعه می باشد .به این بعد می توان داشتن حق و انتخاب آزاد سیاست و عقیده راهم افزود . در نگاه ماکروتر مقایسه سطح رفاه یک جامعه نسبت بقیه جوامع باتوجه به المانهای مختلف نظیر پتانسیل های اقتصادی و اجتماعی ان جامعه یک شاخص جهانی و قابل اندازه گیری می باشد .

در این میان حکومتها و نظامهای سیاسی حاکم بر کشورها نقش بسیار مهم و تاثیر گزاری بر ایجاد بهبود ویا بلعکس نزول سطح رفاه و برابری در جامعه را دارد.

در تاریخ معاصر ایران وشاید کل تاریخ میانه به موازات انقلاب صنعتی در اروپا ؛ به سبب وجود حکومتهای محلی ومرکزی ناکارآمدو عموما” سنتی ؛در قالب طبقه حاکم و طبقه فرودست ؛ وابسته به قدرتهای بیگانه و سرمایه محور ؛ جامعه ایران علیرغم وجود منابع بسیار و غنی ثروت ؛ و حرکتهای آزادی خواهانه و عدالت طلبانه ؛ به محتوی و مقتضی زمان ، شاهد سیر نزولی با شیب لگرایتمی منفی بوده است. این روند از دوران پهلوی اول و ورود ایران به مناسبتهای دنیای جدید تا به امروز مشهود تر بوده ؛و با اینکه فاکتورهای متغیر شکلا” متفاوتی داشته اند اما در جوهره دارای وجوه اصلی مشترکی می باشند.

ارائه مدل حکومتی خسروانه بنامهای متفاوت شاه و شیخ ؛ ایجاد و گسترش و بست سرمایه داری و به تبع آن فاصله طبقاتی ؛ فساد سیستمی و نهادینه در تمامی ارکان قدرت ؛ نگاه امت , ملت به جامعه ؛ عدم حضور و بروز آحاد جامعه در روند اداره کشور ؛ سوء استفاده از مظاهر کلاسیک تعریف شده ؛ بعنوان دمکراسی کذایی ؛ نقش پر رنگ مذهب و ارائه یک مذهب خاص بعنوان مذهب حکومتی ؛ تلاش در جهت انکار هویتها و قومیتها در آموزش و زبان و فرهنگ و اقتصاد ؛ ایجاد الیتهای طبقاتی ,نزدیک به هسته حکومت , و تلاش در جهت انحصار ابزار تولید و ایجاد سرمایه توسط حکومت از نقاط مشترک این حکومتها بوده است .

در این میان نقش نیروهای چپ بعنوان پرچمداران بهترین و زمینی ترین نوع حکومت داری که در آن احاد مردم در اداره و سرنوشت جامعه دخیل باشند بسیار پرنگ بنظر میرسید . اما اشتباهات فاحش و غفلت رهبران و جریاهای چپ در آن مقطع که شاید از عدم داشتن درک درست از استراتژی کلان ومهندسی شده نشات می گرفت و پیش دستی بورژوازی مذهبی به پشتیبانی قدرتهای خارجی و متوهن از قدرت اتحاد جماهیر شوری باعث مصادره انقلاب عظیم مردم ایران گردید . نتیجه آن موجودیت یک نظام سراپا فاسد؛ متحجر ؛ غیر علمی ؛غیر انسانی و سرکوب گر می باشد که ۴۰ سال است چنان تیشه به ریشه اقتصاد و فرهنگ و اخلاق در جامعه ایران زده اند که در تاریخ اگر بی نظیر نباشد کم نظیر است .

قطعا ” ومسلما”تنها راه حل و الترناتیو عملی و قابل دفاع از نظر علمی برای نجات ایران که الان در مرحله کامل فروپاشی اقتصادی و اجتماعی است ؛ یک راه حل سوسیالیستی می باشد ؛ اما اینکه این راه حل چیست و چگونه و توسط چه کسی قابل ایجاد است ؛ خود یک سوال مهم و استراتزیک و بسیار مهم بنظر میرسد .