آیا شما و من نوعی در کشتار موشکی اعضای “حزب دموکرات کردستان” بی تقصیریم؟

آیا شما و من نوعی در کشتار موشکی اعضای “حزب دموکرات کردستان” بی تقصیریم؟


با نگاهی اجمالی به اوضاع اقتصادی پایین جامعه و دستپاچگی و بی برنامگی حاکمیت مذهبی سرمایه در مواجهه با مشکلات روزمره در ایران، به روند رو به رشد و اعتلای نارضایتی توده ای نمی توان شک کرد. خواسته های اقشار و طبقات گوناگون برای گذران یک زندگی حداقلی، آنچنان بر روی هم انباشته شده اند که از یک سو پاسخگویی به این خواسته ها ناممکن شده است و از دیگر سو انباشت این خواسته ها و روند نزولی ارزش ریال، باعث تشدید بحران و وخامت اوضاع می‌گردد.
آیا ادامه این وضع ممکن است؟
تجربه نشان می دهد که فقر و فساد و فشار الزاما به تغییر نمی انجامد. نگاهی به تاریخ تکامل جوامع نشان می دهد که تحولات اجتماعی تنها در صورتی مثبت و بجلو خواهند بود که بتوانند خواسته های فروخورده توده های فاقد سرمایه را تامین کند. این تحول هنگامی به نتیجه مثبت دست خواهد یافت و برگشت ناپذیر خواهد شد که امتیازات ویژه بورژوازی ملغی شود و مشارکت حداکثری توده ها در قدرت، تامین گردد.
این همه بدون تشکل های سراسری طبقات گوناگون ناممکن است. نداشتن سازمان سراسری، مشارکت طبقات گوناگون را در قدرت ناممکن می سازد. در چنین شرایطی دولت های سرمایه داری یکه تاز میدان می شوند و تسمه از گُرده اقشار و طبقات گوناگون فاقد سرمایه می کشند.
شرایط امروز ایران یکی از بهترین نمونه ها در تاریخ است که اقلیت ناچیز بالای جامعه انبوه  ثروت را از آن خود کرده اند و اکثریت جامعه از فقر و فساد و فشار و یکه تازی دولت و سرکوب دستگاه های نظامی و امنیتی و خوش نشینی نهادها و بنیادهای ممتاز سرمایه داری، رنج می برند. نهادهای گوناگون سرمایه داری آنچنان می تازند و بیرحمانه می کوبند که برخی دچار این توهم شده اند که حاکمیت مذهبی ایران سرمایه داری نیست و “چیز” دیگری ست!
این دسته از همشهریان بر این باورند که این زهرمار خانه خراب کن پشمالو، سرمایه داری نیست و سرمایه داری یه چیز تر و تمیز و فکلی و کراواتی و ادکلن زده است که “حق” را به حقدار می رساند. این دسته از هم میهنان بر این باورند که در صورت استفاده از ریش تراش و ادکلن بجای گلاب و زیر پا لِه کردن فاقدان سرمایه با «پوتین» بجای نعلین، مشکلات ایران حل خواهد شد و “حق” به حقدار خواهد رسید. هر کس صاحب کار خواهد شد و همه شهروندان ملل ساکن ایران از نان و مسکن و آزادی برخوردار خواهد شد. در ضمن این دسته از طرفداران سرمایه داری فکلی استدلال می کنند که در لیبرالیسم سرمایه داری فکلی، استعدادها شکوفا می شوند و شهروندان زرنگ و پرکار و خوب از شهروندان تنبل و کم کار و بد غربال می شوند و دولت رفاه می بیند و می فهمد که هر کس را کجا و به چه کاری گمارد!
این دسته از مدافعین حاکمیت شیک و پیک سرمایه فکلی، دموکرات و لاییک تنها دو نکته را فراموش می کنند تا به اطلاع دری زبانان برسانند.
یکم اینکه بر مبنای علم الاقتصاد نظام سرمایه داری از ربودن بخشی از دسترنج تولید شده و خدمات ارایه شده بوسیله کارگران، خود را بازتولید می کند و اگر سرمایه داری چنین دزدی نمی کرد، وضع فقر در کشورهای پیشرفته سرمایه داری اینچنین نبود!
دویم اینکه سرمایه داری فکلی شیک و پیک و خوشبو، در دیالکتیک رو در رویی با قرن ها مبارزات ممتد و خونبار طبقه کارگر برای کار و زندگی حداقلی، اینقدر تر و تمیز و شیک و پیک و ریش تراشیده و خوشبو شده است. از قرار این دسته از هم میهنان چون امکان ورود چنین سرمایه داران دموکرات و لاییک خوشبو از چین و ماچین و حتی کُرات دیگر ناممکن است، بر این باورند که طبقه کارگر ملل ساکن ایران باید اینقدر گرسنگی بکشد تا بالاخره ریش ها تراشیده شوند و گلاب هم با ادکلن جایگزین شود!
اما بخش دیگری از طرفداران سرمایه داری دموکرات و لاییک هم بر این باورند که فاقدان سرمایه نباید با خیال واهی استفاده از ریش تراش و ادکلن بوسیله حاکمیت مذهبی ایران، گرسنگی را تحمل کنند بلکه باید با اراده ای محکم فرزندان خود را تشویق کنند و به خیابان ها بفرستند تا با پرداخت هزینه ی سنگین جانی و مالی، حاکمیت پشمالوی سرمایه را با حاکمیت سرمایه داران خوشبو جایگزین کنند و بعد به خانه های خود روند تا این بخش از سرمایه داری که در ایران وجود ندارد بطور خلق الساعه از خوش نشینان اروپا و آمریکا تامین شود و “حق” را به حقدار رساند!
خب از این خواب و خیال های تبعیدی-وارداتی که بگذریم، تنها نیرویی که برای تغییر مثبت شرایط امروز ایران، در دنیای خارج از ذهن موجود است طبقه کارگر و فاقدان سرمایه ملل ساکن ایران هستند. اما عدم فهم این مطلب روشن و ساده فهم، تنها به خیالپرداری های بی خطر منجر نمی گردد. آفت سیاسی امروز ایران هر دو توهم خطرناک است که مستقیم و غیر مستقیم به کشتار جوانان این ملل می انجامد.
خطر اول توهم اصلاحات در ساخت حاکمیت مذهبی ایران است. سابقه چهارده قرن شیعه با هدف کسب تمامی قدرت، نشان می دهد که حاکمیت مذهبی ایران حاضر به ترک قدرت و ورود به بازی جدید و از صفر، برای کسب مجدد قدرت نمی شود. این حاکمیت مذهبی نه تنها قصد اصلاح خود را ندارد بلکه به لطایف الحیل قصد بازگشت بشریت به تبعیضات و فرهنگ دوران شبانی را در سر می پروراند !
از این رو اگر، تکرار می‌کنم اگر، دست به اصلاحات زند فقط بخاطر حفظ خود جهت “اصلاح” (بخوانید سرکوب) دیگران است. از این رو بعد از هر اصلاحاتی جهت مقابله با توفان توده ها، اگر برای “اصلاح” (سرکوب) دیگران خطرناکتر از گذشته نباشد، کم خطرتر نخواهد شد!
بخش دیگر آن دسته از رهبران شکست خورده دوران انقلاب هستند که هنوز شهباز قدرت در سرشان بال بال می زند. این جماعات که در سنین فرابازنشستگی هستند، اصرار دارند که قبل از دیدار با ملک الموت چند صباحی افسار مرکب قدرت را در ایران در دست گیرند و بعد سر فرصت به “اصلاح” نظام سرمایه داری ایران اقدام نمایند. اما این سرسپیدان خسته و فرسوده برغم ظاهر افتاده و انقلابی، برای نسل جوان ایران کم خطرتر از قوم نخست نیستند.

اما چرا؟
هرگز فراموش نمی کنم تا به رجویه می گفتی بالای چشمان شهلای مسعود جان ابروست، فریاد وا اسلاما سرمی دادند که ایهالناس ببینید که حاکمیت ما را شکار و شکنجه می کند و می کشد و شمای نوعی به خود اجازه می دهید مشی سراسر خشونت رجویه را بزیر علامت سوال برید! خلاصه منتقدین به خط و برنامه تیر و تفنگی و انفجاری مسعود جان، حتی اگر طرفدار حاکمیت مذهبی ایران هم نباشند، از نظر رجویه نوکر بی جیره و مواجب حاکمیت مذهبی ایران هستند!
جدا این جماعات چه قدرت استدلالی دارند!
آنچنان قدرت استدلالی که کار این فرقه مسلح مذهبی را به ضد منطق “دشمن دشمن من دوست من است” می کشاند!
و خلاصه با این استدلال که مگر نمی بینید ما را شکار و شکنجه و کشتار می کنند،  هر منتقدی را خاک می‌کردند و دهانش را می دوختند. بدبختانه حال و روز امروز ما از چهار دهه پیش بهتر نشده است. کماکان رهبران بدنبال کسب تمامی قدرت برای خود و ذوب شدگان در خود هستند. از آنجا که این رهبران هرگز “کار” نکرده اند و شکل دیگری از مبارزه را هم تجربه نکرده اند، از قضای روزگار با ورود شیوخ کلان دزد و کلان آدمکش کشورهای منطقه به بازی، “رژیم چینج” در ایران درآمدزا نیز شده است و این نوع رهبران کماکان از تاکتیک مسلحانه استفاده می فرمایند!
حال چه کسی جرات می کند از این رهبران بپرسد با توجه به تاکتیک مسلحانه که همه ما را بی خانمان کرد و کاری هم نه در جهان و نه در ایران به پیش نبرده است که هیچ و بدتر از همه روند سازماندهی جامعه مدنی را در همه جای دنیا به عقب انداخته است، چرا شما از روش دیگری برای مبارزه استفاده نمی کنید؟
اینکه حاکمیت مذهبی بی رحمانه می گیرد و می بندد و می‌کشد و موشک باران می‌کند، آیا از مسولیت این رهبران در قربانی شدن جوانان آزادی خواه و برابری طلب ملل ساکن ایران می کاهد؟
اینکه در دهه شصت هواداران پاکباخته سازمان های سیاسی را هزار هزار به مسلخ فرستادید کافی نیست؟
حاکمیت مذهبی ایران چند نفر از ذوب شدگان جان برکف کلاشنیکف بر دوش را به خاک و خون کشد تا شما رهبران فرسوده از شکست بپذیرید، تاکتیکی که در دهه های گذشته باعث تقویت حاکمیت اژدهای هفت سرمایه داری؛ چه قبل و چه پس از انقلاب؛ شده است، در دوران انقلاب ارتباطات جهانی بطریق اولی در خدمت منافع سرمایه داری بومی و جهانی عمل خواهد کرد!
چقدر خون از جونای ملل ساکن ایران بایستی بر زمین ریخته شود تا این رهبران در امن و امان خارج از کشور، دست از به مسلخ فرستادن پیروان خود بردارند؟
مگر در کامپاین خروج زندانیان لیبرتی به مناطق امن، ضمن درخواست کمک، به تک تک رهبران سیاسی در تبعید گفته نشد که حضور شما؛ چه مسلح و چه مصلح؛ در کشورهای تحت نفوذ حاکمیت مذهبی ایران، از نیروهای مومن و معتقد سرموضع شما گوشت دم توپ می سازد؟
مگر به تک تک شما گفته نشد که تاکتیک مسلحانه یک روش مبارزاتی دوران شاه وزوزک است که شکست خود را در طول تاریخ و چه قبل و چه پس از انقلاب به اثبات رسانده است؟
اگر بارها و بارها از نزدیک و دور در تئوری و پراتیک شکست تاکتیک های خشونت آمیز را به اطلاع شما رهبران نرسانده بودیم خُب می شد با خود فکر کرد که این رهبران در برج عاج خویش از تاریخ بی خبرند!
اگر نزدیک به نیم قرن بحث و گفتگو، گاه بزبان خوش و گاه چون این نوشته با زبان ناخوش، در رد تاکتیک های خشونت آمیز نگفته بودیم، مشکل بی خبری رهبران برج عاج نشین قابل فهم بود اما بعد از نیم قرن کار نظری و عملی، این نفهمیدن از بی خبری نیست و به احتمال قریب به یقین، مشکل از جیب خالی رهبران خوش نشین در امن و امان تبعید است!
چگونه قابل تصور است که سالی صدها کادر و عنصر کیفی تشکیلاتی که از قتل عام های دهه شصت جان سالم بدر برده‌اند را، مجددا در مناطق تخت نفوذ حاکمیت مذهبی ایران، به دست سلاخ سپاریم؟
مخاطب این نوشته جوانان مسلح مستقر در کشورهای هم مرز ایران و زیر تیغ حاکمیت نظامی-مذهبی ایران نیستند. این جوانان با انگیزه پرواز سیمرغ آزادی در آسمان ایران و بازگشت به خانواده و دیار خود رنج همه ناملایمات تبعید را به جان می خرند. روی سخن این قلم ریزنقش رهبران این سازمان ها هستند که هریک حداقل نیم قرن سابقه مبارزاتی دارند. اگر با نیم قرن سابقه مبارزات اجتماعی و سیاسی و نظامی هنوز نفهمیده باشیم که تاکتیک مسلحانه از یک سو چه تعداد از بهترین و شایسته ترین فرزندان این میهن را به قربانگاه فرستاده است و از دیگر سو چه بر سر جنبش کارگری ملل ساکن ایران آورده است، یک لحظه، تکرار می کنم حتی یک لحظه در بر زمین گذاشتن سلاح تاخیر نمی کردیم!
روی سخن این قلم ریزنقش رهبرانی ست که حساب مالی و سیاسی خود را با دولت ها؛ چه خود حاکمیت اسلامی و چه دولت های همسایه و چه دولت های امپریالیستی جدا «نه» کرده اند. رهبرانی که چشم به این و یا آن قدرت و یا جناج دولتی دارند. وظیفه عاجل و آجل این رهبران با دو فوریت، نه تنها جدا کردن حساب خود از همه قدرت هاست بلکه این رهبران وظیفه دارند که با هر نوع وابستگی، چه مالی، چه سیاسی و چه نظامی به دولت ها مبارزه کنند و به جهانیان با صدای رسا اعلام کنند که تنها قدرتی که به آن تمکین می‌کنیم و در سازماندهی و هموار کردن راه او برای رسیدن به قدرت همواره کوشش خواهیم کرد، قدرت لایزال توده های فاقد سرمایه ملل ساکن ایران از طریق حاکمیت مستقیم این فاقدان سرمایه است و لاغیر!
در عزای موشکباران عراق و کشت و کشتار مردم بی گناه در اهواز
جواد قاسم آبادی، آموزگار تبعیدی، پاریس